رفتن به محتوای اصلی

گردشی در خواب

گردشی در خواب


آیا آرزو های ما در خواب هایمان نقش می بندد؟ چیست این دنیای جادوئی خواب وخواب دیدن که گاه سرشار از ترس وگاه سرشار ازشادیت می کند.گاه چون بختگ بر سرت آوار می شود .وحشت زده از خوابت می پراند .گاه غرق در لذتی سکر آور میان ابر ها بپروازت در می آورد .بملاقات عزیزانی می برد که سال هاست از دستشان داده ای .دیداری چنان روشن مانند یک واقعیت . که روحت را نوازش می کند.
خوابی که دیشب دیدم سراسر از شادی بود.گردشی در میان ابرها وسپس فرودی آرام در کنار یک پل که به خیابانی شلوغ منتهی می گردید.برایم عجیب بود! خیابان یک دروازه ورودی داشت طوری که فکر می کردم باید یکی از آن دسته محلات ازبکی باشد با دوازه و سر دری که نام محله بر آن نوشته می شود. اما نه !محله ازبکی نیست. یکی از خیابان های تهران است. 
کفش بر پای ندارم. به حسرت ازدروازه ورودی  بر آسفالت زمخت خیابان می نگرم. چگونه می شود، پای برهنه روی این آسفالت زمخت راه رفت ؟ نگاه می کنم ! هیچکس کفش برپای ندارد .از دروازه وارد می شوم . نخستین قدم را بر می دارم.  زیر پایم آن چنان نرم است که گوئی بر ابرها قدم می زنم .
دروازه ورودی خیابان چهار طاق باز است. تعدادی مانند نگهبان در دو سوی دروازه ایستاده اند. عجیب است همه دوستان اعدام شده من هستند. نزدیک می شوم .دست دراز می کنم "شاهپوراسکندری" است.با چهره ای سفید و چشمان مهربان. به عادت دیرین دستم را به تمامی در دست می گیرد وفشار می دهد. بجای درد لذتی عمیق در تنم می پیچد. همگی لبخند می زنند.یکی که می دانم می شناسم! اما تصویرش چنان محو است که بجایش نمی آورم دستم را می گیرد. با هم وارد خیابان می شویم .
باور کردنی نیست تمامی کسانی که در حرکت هستند را می شناسم حتی به اسم. ده ها نام در ذهنم جاری می شود. در آنی از زمان با ده ها نفر صحبت می کنم. همه با محبت وخنده جوابم می دهند واز کنارم می گذرند. چقدر شبیه هم هستند.
یک طرف خیابان دیواری بلند کشیده شده است، با در چوبی کوتاه .کسی که دستم را گرفته است مقابل در می ایستد می گوید" برو داخل آنطرف باغی بزرگ است پر از میوه نوبت توست که باید وارد شوی و میوه بچینی."
در باز می شود باغی بزرگ و طولانی که در انتهایش سبزه میدان زنجان را می بینم. باغی شبیه باغ عباس خان اعتمادی که نخستین بار وقتی محصل دبیرستان شرف بودم ما را بدیدن این باغ بردند.تمامی درختان ،درختان سیبند. تنها تعدادی درخت گوچه وچند درخت گردو در میان درخت هاست.همراه یک درخت زرد آلوی آشنای محله مان! درخت خانه فاطمه خانم که پر از زرد آلوست.
چنان ذوق زده ام که قابل تصور نیست می خواهم از درخت بالا بروم اما یک آفتاب پرست که بر تنه درخت چسبیده می گوید" نمی توانی باید منتظر شوی تا من بگویم .مگر نمی بینی تمام میوه ها پلاسیده اند" ! بدقت نگاه می کنم براستی نیز چنین است .شادی لحظه قبل جای خود را به اندوه می دهد.
آفتاب پرست بسرعت روی شاخه دیگر می پرد شبیه یک ساعت می شود. صدای تیک تاک ساعت را می شنوم .آفتاب پرست در حال خواندن ترانه عجیبی است.مبهوت در میان باغ ایستاده ام نسیمی می وزد. ساعت از تیک تاک می افتد. آفتاب پرست روی شانه دختری که وسط باغ ایستاده است می پرد .چیزی در گوش دخترک زیبا  نجوا می کند .دختر می خندد . تمام درختان شکوفه می زنند. همزمان شکوفه ها تبدیل به سیب های درشت می شوند. باغ غرق در سیب و زرد آلوست .
فاطمه خانم را می بینم که کنار درخت زرد آلو ایستاده با طشتی پر از زرد آلو. می گوید "سهم توست بردار!" بهر درختی نزدیک می شوم تعدادی سیب داخل کیسه ای که نمی دانم از کجا آمده می ریزد. کیسه پر سیب است اما هیچ وزنی احساس نمی کنم .
آفتاب پرست بروی کلید در بسته باغ چسبیده ، باز شبیه یک ساعت گردیده است.شروع به تیک تاک می کند. همزمان ترانه میخواند.
تلاش می کنم صدای خواننده را تشخیص دهم، شبیه همایون شجریان است. صدای تیک تاک تمام می شود. در باغ گشوده می گردد. آفتاب پرست روی کنگره دیوار می پرد .
با کیسه ای از سیب های درشت و طشتی زرد آلو، وسط خیابان ایستاده ام .
هر رهگذری دانه سیبی ، زرد آلوئی بر می دارد لبخندی می زند و می گذرد. اما هنوز کیسه و طشت لبا لب از سیب است وزرد آلو.
سیبی بر می دارم گازی می زنم. دهانم پر از بزاق وشیرینی است .من سرشاراز شادی .لحظاتی که نمی خواهم بپایان برسد. 
تایمر تلفنم آلارم میدهد. وقت خوردن نخستین قرص پارکینسونم را اعلام می کند. صبح فرا رسیده باید بیدار شوم . با روحیه سرشار از شادی خواب دوشین بر میخیزم  . ابوالفضل محققی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید