مقدمه
نشست خود خوانده «تحکیم وحدت» همزمان با سرکوب و بگیر و ببند فعالان دانشجویی در داخل ایران و اتفاقاتی که بر اثر لابیگری در میان فعالان دانشجویی (در کنار سایر فعالان سیاسی و اجتماعی) در خارج از ایران در حال وقوع است، باز هم شکاف و انشقاق در بدنه جنبش ظاهراً خاموش سبز را این بار در جنبشهای همراه از جمله جنبش دانشجویی بیش از پیش مورد توجه قرار داده است. گرچه اولین واکنشها با گرفتن انگشت اتهام به سمت عاملان اختلافها آغاز میشود اما فارغ از این که این اتفاقات به دست چه کسانی رقم میخورد، لازم است تا صاحبنظران، سیاستشناسان و به خصوص جامعهشناسان دربارهی پیامدها، راههای برونرفت از بحرانهای ناشی از چنین شکافی در بدنه جنبش اجتماعی و نحوهی برخورد سایر اعضا و وابستگان جنبش نظر داده و ابعاد قضایا را مورد بررسی قرار دهند.
حرکت به سمت شکاف و انشقاق اگر حتا با برنامه ریزی رژیم خودکامه جمهوری اسلامی در داخل و خارج از ایران طرح ریزی و سازماندهی نشده باشد (که ادله دربارهی دخالت رژیم بسیار است) اما میتواند بستر مناسبی برای مصادره به مطلوب و بهرهبرداری سیاسی برای سرکوب بیش از پیش جنبش اجتماعی ایرانیان توسط جمهوری اسلامی باشد. از همین رو فعالان عرصهی دانشجویی و کنشگران اجتماعی و سیاسی لازم است تا دربارهی چگونگی حفظ پویایی و راهبری جنبش در عین تعامل و تضارب آرا و احترام به اختلاف نظرات، باب گفتو گو را بیش از پیش بگشایند.
۱ـ جنبشها چگونه دچار شکاف میشود
هر جنبش اجتماعی برساخته از شبکهی افراد و گروههایی است که با هویت جمعی مشترک در یک حرکت اجتماعی یا سیاسی با هدفی هماهنگ، شرکت میجویند(الف). داشتن اختلافات درونی در یک جنبش اجتماعی نیز امری عادی تلقی میشود و تا زمانی که موجب شکاف، انشقاق و مبدل به نیروی بازدارنده در آن نشود، نشانهی پویایی جنبش بوده و نه باید بازیگران عرصهی جنبشهای مدنی را دچار یأس نماید و نه حاکمان دیکتاتور را دچار شعف. اما دانستن راههای پدید آورنده شکاف و آگاهی از آنها شاید به نحوهی تعامل و برخورد با موارد اختلاف یاری برساند. بسیاری از شایعات مبنی بر شکاف، شاید بیش از آنکه جنبهی حقیقی داشته باشد، پروردهی دستگاههای شایعهپراکنی و اطلاعاتی رژیم سرکوبگر برای تضعیف فعالان جنبشهای مدنی باشد. اگرچه هر شکاف و انشقاقی در یک جنبش اجتماعی نشانهی تخریب آن نیست اما لازم است تا در برابر چنین احتمالی هشیار بود.
یکی از بارزترین نشانههای شکاف در یک جنبش اجتماعی، ایجاد اختلاف در باورهای مشترک گروهها یا افراد متعلق به آن جنبش است. گروهها و افراد یک جنبش به جای حل اختلافات به شکل درونگروهی و ایجاد دیالوگ و تفاهم، در دیدگاهها و منافع دچار تعارض شده و برای جنبش اهداف، استراتژیها و تاکتیکهای متفاوتی تعریف میکنند. با وجود چند دستگی در اهداف و راهکارها، شکاف در جنبش میتواند به انشقاق نیروها و گروهها منتهی شود.
در عین حال داشتن تاکتیکهای متفاوت در میان دستهجات مختلف موجب برانگیختن واکنشهای متفاوتی از سوی رسانهها و احساسات عمومی و حتا دستگاههای امنیتی رژیم در برابر بخشهای مختلف جنبش میشود که به نوبهی خود میتواند به اختلافات داخلی دامن بزند. چنین کنش و واکنشهایی در نهایت قدرت تأثیر گذاری جنبش بر نظم اجتماعی و قدرت تغییر در رفتار رژیم یا تغییر کلیت نظام را کاهش خواهد داد. ادامه عمیقتر شدن شکاف در جنبش و تضادهای پی در پی و انشقاق گروها، اگر چه حتا به شکلی موقت، میتواند تا آنجا پیش برود که در نهایت موجب زمینگیر شدن کل جنبش گردد. اما نباید ناامید شد چرا که این نتیجهی قطعی و همیشگی شکاف و انشقاق در هر جنبشی نیست. با در نظر گرفتن شرایط متفاوت در میان جنبشهای اجتماعی، انشقاق نه تنها گاهی موجب مرگ یک جنبش نشده که گاهی به تدوام و حتا موفقیت یک جنبش یاری میرساند (ب/ مثالهای بسیاری میتوان در انشقاق در جنبشهای سیاسی و اجتماعی یافت که درنهایت باعث از میان رفتن آن جنبش نشدهاند).
اما آنچه باعث فروکاستن و خاموشی یک جنبش میشود، میتواند دلایل فراوانی داشته باشد. فردریک میلر در تحقیقی در دههی ۸۰ میلادی (پ) نشان داده است که یکی از دلایل سقوط یک جنبش میتواند نبود مدیریت مرکزی یا کاستی در کنترل تعارض توسط رهبران جنبش در پی بزرگتر شدن ابعاد جنبش و زیادتر شدن شمار گروههای وابسته باشد. ویلیام گامسون در مطالعهای که در چندین سال پیش از آن انجام داده بود (ت) مدعی شد که نبود یک مکانیزم مشخص برای تعامل میان گروههای درگیر در داخل یک جنبش، یکی از مسببان اصلی انشقاق و ناکارآمدی یک جنبش است. اگر چه باید متذکر شد که سیستمهای مورد مطالعه در تحقیقهای بالا تنها سیستمهای بسته مبتنی بر مرکزیت در تعیین هدف و استراتژی بودهاند اما نمیتوان بر اهمیت این یافتهها تأکید نکرد.
در کنار دلایل درونی برای ایجاد شکاف در میان جنبشهای اجتماعی باید از فاکتورهای بیرونی نیز یاد کرد. در تحقیق دیگری دبورا بالسر (ب) عوامل دیگری را به عنوان عوامل بیرونی برمیشمرد. «بود و نبود فرصت کنش سیاسی (دسترسی یا عدم دسترسی به فرصت برای چانهزنیها و اعتراضهای سیاسی/اجتماعی، قدرت تأثیرگذاری بر نهادهای قانونگذار و یا صاحب نفوذ بودن در میان سیاستگذاران حکومتی و...)، مکانیزم کنترل اجتماعی (میزان نفوذپذیری از سوی منابع قدرت و ثروت، سرکوب دولتی، فشار گروههای غیردولتی وفراقانونی، چالشهای قانونی و...)، منابع بیرونی دیگر مانند رسانهها، منابع مالی و روابط با دیگر جنبشها» همه و همه میتوانند از عوامل تأثیرگذار در زندگی و پویایی یک جنبش اجتماعی باشند.
از همین رو حکومت اسلامی با تأسی به منابع بیرونی و نفوذ در درون جنبشها، به دنبال ایجاد و یا بهرهبرداری از اختلاف، شکاف و انشقاق در میان گروههای فعال است. کار تبلیغاتی با صرف هزینه برای ایجاد رسانه یا به خدمت گرفتن رسانههای موجود، اطمینان از همراهی گروههای سیاسی داخل، فرستادن پیامهای ضد و نقیض از سوی حامیان جنبشها به یکدیگر و به مردم، ایجاد سازمانها و گروههای به ظاهر مخالف و یا نفوذ در سایر گروههای مخالف، ترور شخصیت و محدود ساختن شبکهی ارتباطی افراد در داخل کشور و لابیگری برای حذف و خنثا کردن نیروها در داخل و خارج، همه و همه ازترفندهای شناخته شده رژیم جمهوری اسلامی است.
۲ـ جنبش سبز و جنبش دانشجویی
اگر چه جنبش سبز یک جنبش فراگیر اجتماعی با زیرگروههای مختلف (سیاسی و مدنی) است، اما در عین حال یک جنبش با نیروهای همگن و یا حتا به معنای واقعی همسو نیست، چرا که این جنبش، یک جنبش با سیستمی بسته نیست. نبود اعضای مشخص و کادر رهبری منتخب و یا حتا ارادهی تشکیل چنین کادری، و نبود انسجام و یا حتا نزدیکی ایدهالوژیکی و یا استراتژیکی میان گروههای حامی، میتواند از جنبش سبز طیفی غیر شفاف و ناهماهنگ از گروهای موافق و مخالف رژیم جمهوری اسلامی در داخل و خارج از ایران بسازد که توصیف اهداف و استراتژیهای آن شاید رضایت هیچ گروه و دستهی وابستهای را جلب ننماید. اگر چه این امر به ظاهر نشانهی ضعف جنبش تلقی میگردد اما در عمل میتواند نقطهی قوت جنبش باشد.
در دل این ملغمهی اجتماعی و سیاسی، گروههایی هستند که بیشتر مورد استقبال عموم مردم و موجب تحرک اجتماعی و بسیج نیروها میشوند. اگر چه ناهماهنگیها و نداشتن راهکارهای مشترک و مشخص گروههای سیاسی مخالف، موجب ناامیدی شده و اختلاف و زد و خورد سیاسی آنها باعث انگشت گزیدنهاست، اما از پیامد چنین اختلافی، نگاهها بیش از پیش به سمت جنبشهای صنفی و مدنی چرخیده و استقبال مردم از حرکت این جنبشها افزون شده است. گروههای منسجم در میان جنبشهای زنان، دانشجویان، کارگران و مدافعان جوامع مدنی، حقوق بشری و جزاینها باید بدانند که بار سنگین تحرک اجتماعی را به دوش میکشند و میتوانند موتوری برای پیشبرد این جنبش بدون سازمان و مدیریت بوده و موجب بسیج نیروها گردند و پایگاههای اجتماعی هرچند غیرفراگیر خود را با اهداف مشخص خود همراه کنند. امروز بیتردید جنبش سبز نیاز به تحرک جنبشهای صنفی و مدنی دارد.
در این میان، همچون سایر جنبشهای صنفی و مدنی، جنبش دانشجویی ایران چه در قالب کنشهای صنفی و چه در قالب مشارکتهای مستقل اجتماعی/سیاسی همواره در جنبشهای اجتماعی در ایران جریانساز بوده و در عوض به همان اندازه و یا حتا بیش و پیش از استقبال از آن در میان دیگر اقشار اجتماعی، یکی از اهداف اولیه سرکوب دولتها در ایران، پیش و پس از انقلاب، بوده است. تعداد دانشجویان قربانی قوهی قهریهی جمهوری اسلامی در جنبشهای مدنی بیست سال گذشته در ایران مؤید این ادعاست.
عامل مهم اقبال جنبش دانشجویی ایران نیز مانند سایر جنبشهای دانشجویی جهان تمایلات چپگرایانه و به دلیل منش اعتراضی آن علیه استبداد بوده است. اگرچه در ایران، چنین گرایشاتی موجب نزدیکی جنبش دانشجویی به انقلابیون دیروز بود اما امروز پیکان تند انتقادات جنبش دانشجویی به سوی همان انقلابیون سابق و اقتدارگرایان امروز است. تاریخ جنبشهای دیگر کشورها نیز گواه این واقعیت است که همراهی با تحولخواهان در دورهای از تاریخ ضامن همراهی همیشگی جنبش دانشجویی با آنها نیست. این خصیصه زاییدهی پویایی جنبش دانشجویی و بازتولید آرمان آن یعنی «آزادیخواهی» است. جنبشهایی دانشجویی نشان دادهاند حتا اگر در مقطعی از تاریخ به قدرت گرفتن دولتی ایدهالوژیک یاری برسانند اما این خدمت همیشگی نبوده و آنها علیه استبداد دوباره بسیج خواهند شد. این مثال هم در دوران فاشیسم در آلمان و ایتالیا و هم در دوران انقلاب اسلامی ایران صادق است. حتا میتوان به تجربههای جنبش دانشجویی و موفقیتهای آنان در آمریکا و آلمان و فرانسه در دههی ۶۰ میلادی، و همینطور در جنبشهای استقلال خواه آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین در دهههای ۵۰ تا ۷۰ میلادی نیز اشاره کرد.
گرچه در نبود آزادی احزاب و رسانهها و گردش آزاد قدرت، جنبش دانشجویی میتواند یک جنبش سیاسی تحولخواه برای تغییر در نظام سیاسی و یا گاهی بخشی از سیستم سیاسی تلقی گردد اما به طور عمده جنبش دانشجویی به مثابه سخنگوی «وجدان عمومی جامعه» (ث) است. از این رو جنبش دانشجویی را میتوان همچون سنجهای برای پویایی جنبشهای فراگیرتر اجتماعی به حساب آورد. این سنجه را نیز میتوان امروز در متن جنبش سبز در ایران بازبینی کرد. حساسیت رژیمهای خودکامهای چون جمهوری اسلامی و تلاش سردمداران آن برای مهار، به خدمت گرفتن و یا از میان بردن جنبش دانشجویی نیز به همین سبب است.
۳ـ دفاع از آزادی فضای تحصیلی محور جنبش دانشجویی
جنبش دانشجویی نیز مانند جنبش سبز مبتنی بر یک سیستم باز است. جنبش دانشجویی صرفاً یک سیستم سیاسی بسته نیست که با حذف و دستگیری سران و تهدید و ارعاب نیروها از نفس بیفتد. آمدن نیرونهای تازه از مدارس به دانشگاهها، خود پیدایی نسل جدیدی برای پیوستن به منتقدان ازسیاستهای بستهی رژیم اسلامی است.
جنبش دانشجویی با درسهایی که در مقاطع مختلف از تاریخ خود گرفته است، به بازبینی نظاممند خود کمک کرده و میتواند جلوی اشتباهات مکرر را بگیرد. در مقاطعی که جنبش دانشجویی به شکل رادیکال خواهان تحولات ژرف اجتماعی بوده است، و حرکتهایی را به تنهایی سامان داده و یا در نوک پیکان یک حرکت مردمی بوده، هزینههای گزافی پرداخته است (کنشگری در انقلاب ۵۷ و کنشگری در دورهی اصلاحات و ماجرای خوابگاه کوه دانشگاه در ۱۳۷۸).
جنبش دانشجویی با یک سیستم باز، مدیریت دائم و اعضای ثابت دراز مدت ندارد و تنها بر محور یک هدف صنفی موجب گردهم آمدن افراد و گروها با منافع مشترک میشود. شاید میراث هر نسل از کنشگران در جنبش دانشجویی تنها انتقال تجربیات به نسل بعدی باشد اما هر نسل از اعضای جنبش، خود به تدوین استراتژی و تاکتیکها، انتخاب در بسط یا قبض فعالیتها اقدام مینمایند. بدینگونه چنین سیستمی اگرچه به شکلی مقطعی دچار شکاف و یا حتا انشقاق گردد اما حرکت کلی آن هرگز متوقف نخواهد شد.
در این جابهجایی نیروها و اعضا، شاید مهمترین درسی که از حرکتهای نسلهای پیشین جنبش دانشجویی ایرانیان و پیامد آنها بتوان گرفت همان باشد که پایگاه فرهنگی و اجتماعی جنبش دانشجویی فراگیر نبوده و برخی از لایههای اجتماع را در بر نمیگیرید. به همین خاطر تا زمانی که بلندپروازانه اهدافی برای تغییرات اجتماعی برنهد که از پایگاه اجتماعی و فرهنگی برای ایجاد آن تغییرات برخوردار نباشد، شکست خواهد خورد. چنین تجربهای البته به نظر امری کلی در میان جنبشهای دانشجویی بوده و آن را میتوان همچنین در پیامد حرکت جنبش دانشجویی در آلمان دههی ۶۰ نیز مشاهده کرد. جنبشهای اجتماعی به خوبی نشان دادهاند که برای تغییرات بزرگ و زیربنایی در اجتماع، نیاز به حرکت در آوردن نیروهای اجتماعی بیشتر، در اختیار داشتن منابع افزونتر و همراهی نهادهای مختلف اجتماعی است.
اما این شکستها مایهی فروپاشی جنبشها نیست. سیستم باز در جنبش اجتماعی این امکان را میدهد که جنبش با نیروهای جدید، تاکتیکهای جدیدی را تجربه کند. اگر چه آرمان «آزادیخواهی» در میان نسلهای مختلف جنبش دانشجویی یکسان بوده، اما عرصه و شیوههای عمل آنها به طبع میتواند متفاوت باشد. جنبش دانشجویی امروز در ایران نیز به خوبی نشان میدهد که دارای چنین قابلیتی است.
این جنبش به خوبی میداند که برای دفاع از نهادهای دموکراتیک و آزادی در بیرون از دانشگاه، نخست باید به دفاع از نهاد دانشگاه و مهمترین ستون این نهاد یعنی تحصیل و آزادی تحصیل برخیزد. آزادی تحصیل و آزادی فضای تحصیلی یا همان «آزادی آکادمیک» به عقیده من لازم است همچنان به عنوان اولین محل نزاع و دفاع جنبش دانشجویی از حقوق دانشجویان باشد. یعنی پیش از پرداختن به نزاعهای سیاسی بیرون از دانشگاه، باید از چنین حقی در داخل دانشگاهها نگاهبانی کرد.
این همان سنگر واقعی است که موجب نزدیکی حرکت تمامی نهادها و اجتماعات دانشجویی مستقل کوچک و بزرگ در سراسر ایران و تقویت جنبش دانشجویی و در نهایت تقویت جنبش اجتماعی همه ما در ایران میشود. و این همان سنگری است که رژیم جمهوری اسلامی سالهاست آنرا نشانه رفته است. این همان سنگری است که دستاندازی در آن توسط رژیمهای تمامیتخواه و سرکوبگر مانند رژیم نازیهای آلمان در دههی ۴۰ میلادی یا کمونیستها در چک در دههی ۵۰ میلادی یا در شوروی و چین کمونیستی سابقه داشته و رژیم اسلامی ایران نیز در بیش از سه دهه در پی کنترل و به خدمت در آوردن آن است. آوردن مساجد به دانشگاهها، برنامه همراهی حوزه و دانشگاه، برساختن انجمنهای اسلامی حکومتی، حراست و بسیج اگر نتوانست بر فضای آزاد دانشگاه تأثیر بگذارد، تعیین رؤسای دانشگاه و حتا مدیران گروه اگر نتوانست به خاموشی اساتید بینجامد، بازنشستگی اجباری اساتید منتقد، حذف دانشجویان منتقد با بهانههای اخلاقی یا سیاسی اگر نتوانست فضا را تنگتر کند، امروز با حذف برخی رشتههای تحصیلی، تغییر در ماهیت دروس، اسلامیتر کردن فضای دانشگاه از طریق افزودن دروس اسلامی، تفکیک جنسیتی و جزاینها میکوشند به هر نحوی از انحا جلوی چنین آزادیای را بگیرند.
چیزی که امروز میتواند فضای تنفس جنبش دانشجویی را فراختر کرده و همبستگی دانشجویان را بیشتر کند، توجه به خواست مشترک همه دانشجویان در داشتن فرصت برای تضارب آرا به نفع اندیشه ورزی و دفاع از آزادی در فضای دانشگاهی است. جمهوری اسلامی به هر نحوی میخواهد جلوی تولید این فضا را بگیرید. جمهوری اسلامی با فرض آنکه جنبشهای مدنی تنها زمانی موفقاند که یک سیستم بستهی متمرکز با رهبری منسجم باشند، به دستگیری، زندانی کردن و یا خنثا کردن سران اتحادیههای دانشجویی دست میزند. اما بیتردید جنبش دانشجویی یک نظام بستهی متمرکز نبوده و به بازتولید خود میپردازد.
عرصهی فعالیت دانشجویان تنها بر سر کلاسهای درس نیست. دانشگاهیان میتوانند از فضاهای بیرون از کلاس درس و حتا بیرون از دانشگاه برای تحقق چنین اهدافی بهره ببرند. جنبش دانشجویی با پویایی نشان داده است که اساساً تسخیر سیستمهای متمرکز شناختهشدهی آن مانند دفاتر انجمن اسلامی موجب از میان رفتن جنبش نخواهد شد. دانشجویان به صورت متشکل در دستهجات بسیار حتا میتوانند مولد اتاقهای فکر در فضاهای مجازی باشند. مبارزه در این همه جبهه برای رژیم جمهوری اسلامی هزینه گزافی به همراه خواهد داشت.
جنبش دانشجویی به خوبی نشان داده است که اهداف این جنبش را نه یک فرد و یک دسته بلکه نیاز مداوم فضای آکادمیک و پویایی چنین فضایی تعیین میکند. موجهایی که دانشجویان برمیسازند، عرصههای متنوعی را در مینوردد، از مبارزه برای حق تحصیل برای همه تا مبارزه با تفکیک جنسیتی، حل مشکلات صنفی، خوابگاهها، بهداشت در محیط دانشگاه و... و مبارزه برای داشتن آزادی ابراز اندیشه و تضارب آرا بر سر کلاسها همه و همه موتور مولدی برای مبارزه با رژیم سرکوبگر است.
یک جنبش اجتماعی با «تلاش آگاهانه جمعی برای تحولخواهی»، با «کمترین سازماندهی» و «تعهد بر سر آرمانها و ارادهی لازم در حرکت به سوی اهداف» (ج) هرگز دچار فروپاشی نمیشود. جنبش اجتماعی سبز نیز تا زمانی که از وجود مولدانی از جنس جنبشهای صنفی و مدنی که تحت چنین شرایطی پدید آمدهاند، همچون جنبش دانشجویی، جنبش زنان، جنبش کارگری و جزاینها، برخوردار باشد با درگیری میان دستهجات سیاسی اگر چه کند میشود، اما هرگز باز نمیایستد.
* پژوهشگر زبان و تعاملات اجتماعی
پینوشت
الف ـ
Rochon, T. (1998) Culture Moves: Ideas, Activism, and Changing Values (Princeton: Princeton University Press).
ب ـ
Balser, B. Deborah. 1997. The Impact of Environmental Factors on Factionalism and Schism in Social Movement Organizations. Social Forces, 76,1: 199-228.
پ ـ
Miller, Frederick D. 1983. "The End of SDS and the Emergence of Weatherman: Demise through Success." Pp. 279-297 in Social Movements of the Sixties and Seventies, edited by Joe Freema. Longman
ت ـ
Gamson, William A. 1975. The Strategy of Social Protest. Dorsey Press.
- ث
Altbach, P. (1989) Perspectives on student political activism, in: P. Altbach (Ed.) Student Political Activism: An International Reference Handbook, pp. 1–17 (Westport, CT: Greenwood Press).
- ج
Karna, Mahendra Narain. 1998. Social movements in North-East India. M.L. Gidwani, Indus Publishing Company.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید