شورش دربار
در اواخر سلطنت قاجاريه در ايران، جامعه ايراني دستخوش پارهاي تحولات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي شد. تجلي اين تحولات، چهره خود را به ويژه در انديشهها و فعاليتهاي اصلاحي و تجددطلبانه نشان داد. در چنين شرايطي، تاجالسلطنه را ميتوان يكي از چهرههاي برجسته منتقد حكومت، ساختارها و مناسبات سنتي جامعه ايراني آن روزگار دانست. ديدگاههاي تاجالسلطنه نه تنها به عنوان يك زن داراي تمايلات تجددطلبانه، بلكه به عنوان يك منتقد برخاسته از درون دستگاه حاكمه و خاندان سلطنتي، از اهميت فراواني برخوردار است. تاجالسلطنه كه دوازدهمين دختر ناصرالدين شاه بود و نام اصلياش، زهراخانم و از سوي شاه به تاجالسلطنه ملقب شده بود، منتقدي بود كه در انتقادات خود تا به آنجا پيش رفت كه او را شورش دربار خواندهاند. تاجالسطنه كه در سال 1301 هجري قمري در دارالحكومه تهران متولد شد، گرچه از حلقه خاندان شاهي بود و در دربار رشد كرد، اما به زودي عليه حكومت و دربار و برخي سنتهاي اجتماعي و فرهنگي روزگار خود به سختي به انتقاد برخاست. در انتقادات خود چنان بيپروا بود كه حتي پدرش كه او را باباشاه ميخواندند و برادرش مظفرالدين شاه،نيز از انتقادات اين شاهزاده تجددگرا و اصلاحطلب دور نماندند. مهمترين منبع شناخت زندگي، افكار و آرمانهاي شاهزاده تاجالسطنه، خاطرات اوست. خاطرات دستنوشته تاجالسطنه در سال 1362 به همت دكتر منصوره اتحاديه و سيروس سعدونديان، از سوي نشر تاريخ ايران منتشر شده است. بخشي از خاطرات تاجالسطنه را نخستينبار اسلام كاظميه در مقاله «قتل ناصرالدين شاه از خاطرات تاجالسلطنه» به چاپ و انتشار رساند. سپس ابوالفضل قاسمي آن را با نام «سرگذشت پر ماجراي تاجالسلطنه» در شمارههاي مختلف مجله وحيد منتشر كرد. كتاب خاطرات تاجالسلطنه، به ويژه درباره پنج سال آخر سلطنت ناصرالدين شاه و عصر مظفرالدين شاه با ارزش است. انتقادات از حكومت و دربار و برخي سنتهاي ناكارآمد اجتماعي و فرهنگي و نيز علايق و تمايلات تجددطلبانه و دفاع از حقوق زنان، از جمله مهمترين مباحثي است كه در اين كتاب به صراحت ديده ميشود. تاجالسلطنه از همان نوجواني، آرمانهاي بلندي در سر داشت. ديوارهاي حرمسرا و سنتهاي رايج، نميتوانست و نتوانست او را محدود كند. به علم و مطالعه علاقه بسياري داشت. نارضايتي خود از وضع موجود و دلبستگياش به ضرورت اصلاحات و نوسازي را پنهان نميكرد. در كسب علم و هنر، ذوق و شوق و استعداد فراوان از خود نشان داد. از ميرزا عبدالله،
رديف نواز و نوازنده مشهور تار، نواختن تار را بهخوبي فراگرفت و به زودي در اين راه پيشرفت بسيار كرد. نقاشي را نيز نزد سليمان سپهبدي نوه عمهاش عزتالدوله همسر اميركبير با مهارت فراوان آموخت. او كتابهاي زيادي را مطالعه ميكرد. در خاطرات خود نوشته است كه زندگي درون چارچوب بسته برايش سخت بود و دلش ميخواست به خارج از حرمسرا برود و كسب علم كند. او علاوه بر تسلط بر زبان فارسي و عربي، در تحصيل و آموختن زبان فرانسه نيز تلاش و پيشرفت كرد.
تاجالسلطنه علاقه فراواني به سفرهاي اروپايي داشت. او در خاطرات خود، فراگيري علوم جديد و مطالعه كتابهاي فرنگي و آشنايي با افكار انديشمندان غربي را براي بالا رفتن سطح آگاهيهاي خود، از انگيزههاي اصلياش براي دلبستگي به سفرهاي اروپايي تلقي و معرفي كرده است. او در سال 1323 قمري و با آرزوي ديدار و گفتوگو با زنان «حقوق طلب» اروپا كوشيد تا با فروش جواهرات خود و به كمك يك زن فرنگي و دو نفر از خدمتكارانش به اروپا برود، اما با مخالفت و ممانعت خانوادهاش روبهرو شد. با وجود موانع بسياري كه پيش روي آرزوهايش وجود داشت، سرانجام توانست سالها بعد از متاركه از همسرش به آرزوي خود براي رفتن به اروپا جامه عمل بپوشاند. تاجالسلطنه پس از سفر به اروپا و اقامت در آنجا، سالهاي زيادي به تحصيل علوم در اروپا پرداخت. او در طول اقامت خود در اروپا، تحتتاثير زندگي زنان اروپايي و انديشههاي فمينيستي آنان و نيز افكار نوين سياسي و اجتماعي متفكران غربي قرار گرفت. در اروپا به آموختن موسيقي و نقاشي و نيز مطالعه ادبيات، تاريخ و فلسفه غرب روي آورد.
زندگي تاجالسلطنه، به ويژه با شكلگيري انقلاب مشروطه در ايران دگرگون شد. او در سال 1321 قمري در جلسات انجمن اخوت كه در خانه خواهرش فروغالدوله -كه همسر مردي روشنفكر به نام ظهيرالدوله بود- شركت ميكرد. تاجالسلطنه، به زودي به عضويت انجمنهاي متعددي درآمد كه به وسيله زنان تشكيل شده بود. او كه تحتتاثير افكار و تحولات سياسي، اجتماعي و فرهنگي نوين غربي قرار داشت، به طور گستردهاي در انجمنهاي سياسي زنان مشروطهطلب و تجددخواه شركت كرده و براي پيشبرد حقوق و مطالبات زنان در جامعه تلاش و فعاليت ميكرد. نخستين تشكل و انجمني كه او در آن به عضويت درآمد، انجمن حريت نسوان بود كه از انجمنهاي نيمهسري زنان به شمار ميآمد. او را از نخستين زناني دانستهاند كه با صراحت از آزادي زن و برابري حقوق زن و مرد در ايران سخن گفته و با شكستن مرزها، به انتشار عقايد خود پرداخت.
هر چند تاجالسلطنه در افكار و تمايلات تجددگرايانه خود گاه به بيراهه رفت و به ويژه با در غلتيدن به آزاديهاي جنسي و آنچه كه از منظر اخلاق، فساد اخلاقي ناميده ميشود در مقطعي از زندگي خود، دچار انتقاد شده، اما نميتوان اهميت انتقادات سياسي و اجتماعي او از روزگارش را ناديده گرفت. او به موقعيت زن در جامعه روزگار خود انتقادهاي اساسي داشت. محروم بودن عموم زنان از امكان آموزش و تحصيل و تبعيضهاي حقوقي ميان آنان و مردان را سخت نكوهش ميكرد و از مدافعان برابري حقوق زن و مرد بود. او مهمترين عامل بدبختي زنان را در نشناختن حق و حقوق خود ميدانست و معتقد بود راه نجات زنان، تحصيل علم و آگاهي و مبارزه با خرافات و سنتهاي ناكارآمد است.
او درباره موقعيت زنان ايراني روزگار خود در بخشي از خاطرات خود چنين نوشته است: «افسوس كه زنهاي ايراني از نوع انسان مجزا شده و جزو بهايم و وحوش هستند و صبح تا شام در يك محبس نااميدانه زندگي ميكنند... من خيلي ميل دارم يك مسافرتي در اروپا بكنم و اين خانمهاي حقوق طلب را ببينم و به آنها بگويم در وقتي كه شما غرق در سعادت و شرافت از حقوق خود دفاع ميكنيد و فاتحانه به مقصود موفق شدهايد، يك نظري به قطعه آسيا افكنده و تفحص كنيد در خانههايي كه ديوارهايش سه ذرع يا پنج ذرع ارتفاع دارد و تمام منفذ اين خانه منحصر به يك درب است و آن درب توسط دربان محفوظ است، در زير يك زنجير اسارت.» تاجالسلطنه در موضع منتقد سياسي حكومت و جامعه، مهمترين مشكلات داخلي جامعه ايراني روزگار خود را نتيجه عدم كفايت شاه و درباريان بيتدبير ميداند. حتي پدر او، ناصرالدين شاه نيز از انتقاد اين شاهزاده اصلاحطلب دور نمانده است اما انتقادات او به ويژه معطوف به شيوههاي حكومتداري برادرش مظفرالدين شاه است. او برادر خود را فردي نالايق، نادان، بدون عزتنفس و عشرتطلب دانسته و مكرر به انتقاد از او و مسافرتهاي بيفايده و پرخرج او و نيز دريافت وامها و استقراض خارجي او برخاسته و از درباريان نالايق انتقاد كرده است. در قسمتي از توصيف تاج السلطنه درباره وضعيت نابسامان حكومت
مظفرالدين شاه چنين آمده است: «صدر اعظمي و وزارت در دوره سلطنت برادر عزيز من خيلي شبيه تعزيه شده بود، كه دقيقه به دقيقه تعزيهخوان رفته لباس عوض كرده برميگردد. به حرف يك بچه دو ساله، يك صدراعظمي را فوري معزول و به حرف يك مقلدي، يك وزيري را سرنگون ميكرد. هر كسي مسخره بود بيشتر طرف توجه بود، هر كس رذلتر بود بيشتر مورد التفات بود، تمام امور مملكتي در دست يك مشت اراذل و اوباش هرزه رذل. مال مردم، جان مردم و ناموس مردم تمام در معرض خطر و تلف. تمام پسرهاي خود را حاكم ولايات نموده، خون و مال مردم را به دست اين مستبدين خونخوار داده بود. تمام مردمان با حس وطن دوست مآل بين، در خانههاي خود نشسته، شبانه روز را به حسرت ميگذرانيدند.»تاجالسلطنه به مشروطه دلبستگي داشت و بر اين باور بود كه «معني مشروطه عمل كردن به شرايط آزادي، ترقي يك ملتي بدون غرض و خيانت» است. او در ترجيح حكومت مشروطه بر حكومت استبدادي تاكيد داشت و معتقد بود: «تكليف هر ملت ترقيخواه، استرداد حقوق او است. حقوق خود را به چه قسم ميتوانند مسترد دارند؟ در موقعي كه مملكت مشروطه و در تحت يك رگلمان صحيح باشند. ترقي از چه توليد ميشود؟ از قانون. قانون در چه مواقعي اجرا ميشود؟ در موقعي كه اين استبداد برچيده شود. پس از اين روي مشروطه بهتر از استبداد است.» اين شاهزاده تجددگرا و منتقد حكومت و جامعه، سرانجام در اول ذيقعده 1354 قمري / 1314 شمسي در 53 سالگي درگذشت و بنا به وصيت وي، در گورستان ظهيرالدوله به خاك سپرده شد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید