یک بلاگر حزباللهی با انتقاد از فساد گسترده در ادارات جمهوری اسلامی و بازیچه شدن جریان حزبالله از سوی جریانهای سیاسی٬ هشدار داد که فساد منجر به فروپاشی نظام خواهد شد.وبلاگ «نسل خمینی» که دارنده آن مسئولیت اداره یک آموزشگاه را بر عهده دارد در وبلاگ خود به تشریح «رشوههایی» پرداخته که در ادارات مختلف به کارمندان و مسئولان داده است. این بلاگر نوشته در بسیاری از ادارات آموزشی٬ خدماتی و نظارتی مجبور به پراخت رشوه شده و «به خاطر اینکه مسئولان و بچه حزباللهی در خواب هستند و نمیدانند مردم چه ویترینی از ادارات جمهوری اسلامی میبینند» گریهاش گرفته است. نویسنده این وبلاگ در ادامه یادداشت خود نوشته است: «حزباللهیها بازیچه جریانات و جنجالهای سیاسی شده و دردهای واقعی جامعه را نمیبینند.» وی ادامه داده است: «اگر بچه حزباللهیها یک درصد حساسیت درباره مسائلی مثل حجاب و سیاست و... را درباره فساد اداری هم داشتند، قطعا رضایت مردم از جمهوری اسلامی چند برابر شده بود.» این وبلاگ در پایان نوشته است: «دیگه خـوب میفهمـم حالِ راننده تاکسیـی که تا چشمـش به ریش من میافته شروع میکنه به فحش دادن به احمدینژادِ بیچاره. به خدا این فسادها بنیان برافکن است.» پرداخت رشوه به عنوان یکی از شاخصهای مهم فساد در ادارات، در جمهوری اسلامی موضوعی عادی به حساب میآید و مردم روزانه در ادارات دولتی، مراکز درمانی، مراکز آموزشی و نیروهای پلیس با نمونههایی از این معضل مواجهاند. سال گذشته سازمان «شفافیت بین الملل» که یک سازمان تحقیقاتی است با انتشار گزارشی اعلام کرده بود موقعیت ایران از نظر گستردگی فساد در خلال یک سال گذشته بدتر شده و این کشور به رده هشتمین کشور فاسد جهان تنزل یافته است.
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
همهی رشوه های من بابت یک آموزشگاهِ فِـزرتی!
1. پیرمرد با موتور هوندای خورجیندار و کهنهاش اومده میگه من نایب شهرداری هستم، شما بابت تابلویی که نصب کردید باید به زیباسازی شهرداری پول بدهی. میگم چشم، اما طبق کدوم قانون و با کدام حساب و چقدر؟ میگه 50تومان به خودم بده لازم نیست بروی شهرداری! (قبلن رشوهبگیرها از حزباللهیها حساب میبردن و حتا اگر فرد ریشو(نماد حزباللهی!) هم پیشنهاد رشوه میداد اونا قبول نمیکردن) بهش ندادم. فردا از شهرداری اخطار آمد..
2. رفتم شهرداری. یه بچه مثبتِ شیکپوش(مثل خودم!) اونجا نشسته، میپرسم این مبلغ چطور حساب میشه؟ میگه اگر با شهرداری همکاری فرهنگی کنی لازم نیست پولی بپردازی. من هم خوشحال شدم که با آدمحسابی سَروکار دارم و شهرداری به امور فرهنگی توجه داره. گفتم: خوبه، هرکاری بتونم انجام میدم. میگه: اگر کارکنان شهرداری دوره زبان انگلیسی بگذرونن حقوقشان زیاد میشه حالا اگه آموزشگاه شما به من و مسئول اجرائیات یه گواهی بدهد که 200ساعت زبان خوندیم دیگه احتیاج به پرداخت هیچ پولی نیست! ...و من مــُردَم!
3. یک مرد لاغر قدبلند که دور چشمانش کاملا سیاه شده، اومده، میگه بازرس آموزش پرورش منطقه است. چندتا عیب الکی گرفته و منتظر است که من منفعل بشوم و یا پیشنهادی چیزی بهش بدهم. من هم خودم رو به اون راه زدم و کلی از قانون صحبت کردم. خسته شد و شروع کرد به درد دل کردن که حقوق آموزشپرورش خیلی کم است و ما باید خودمان هوای خودمان را داشته باشیم شما هم اگر کمکی به سازمان(!) کنید جای دوری نمیرود شما هم بالاخره یه سری تخلف دارید..." وقتی این مرد بیرون رفت، خانوم جوادی-یکی از استادهایمان: چقدر بهش دادی! گفتم:چطور؟ گفت: آخه قبلن آموزشگاه...که بودم، خانوم محمدی هر دفعه 50-40تومان به این یارو میداد!
4. دو نفر مامور سازمان آب و فاضلاب با با یونیفرم آبیرنگ اومدن میگن، قیمت تعرفه آب مصرفی و انشعاب برای آموزشگاه بیشتر از انشعابهای معمولی است باید بیایی و 1،500،000 تومان بپردازی وگرنه آب آموزشگاهتان قطع میشود. رفتم اونجا، کارمند ریشو که سیبیلهایش لب پایینش رو هم پوشانده بود با آستین کوتاه، به من میگه 400،000 تومان بده تا مشکلتان را حل کنم. من هم که قیمتهای رشوه دستم اومده با ناراحتی میگم چه خبره؟! میگه فکر کردی همهی این پول را خودم به جیب می زنم! باید به همهی اون بازرسها و راننده و کارگر یه مبلغی رو بدم. فقط 100تومانش واسه خودم میمونه! بهش گفتم میروم پیشِ رییس، مشکل رو حل میکنم، گفت: اگه واقعا مهندس بودی میفهمیدی که 400هزار کمتر از 1،500،000 است. رفتم به سمت اتاق رییس و زیر لب میگفتم اتفاقا ما یه مهندسی داشتیم که نمیفهمید 13میلیون کمتر از 24 میلیون است!
5. چند روز بعد دوباره یک نایب شهرداری اومده میگه اینجا قبلا بانک بوده حالا آموزشگاه شده شما حق تجاری ندارید فردا میآییم اینجا رو میبندیم... رفتم شهرداری سراغ اجراییات، ابلاغیه شهرداری رو که آموزشگاهها میتوانند در اماکن مسکونی فعالیت داشته باشند را با غروری آکادمیک گذاشتم روی میزش! یه نگاهی کرد و گفت حالا میآییم آموزشگاهتان مشکل را حل میکنیم. فردا و پسفردا چند بار اومد آموزشگاه که یه پولی بهش بدم. اما من نبودم او هم همان تهدیدهای بستن آموزشگاه را برای منشیهایم تکرار کرد و فعلا یه هفته است که خبری ازش نیست.
6. رفتم اداره آموزشپرورش که قبض واریز 5%سهم اداره را بدهم، مسئول آن قسمت میگوید لازم نیست اینهمه پول بحساب سازمان واریز کنید اگر نقدی هم آن را بپردازید ما خیلی حساسیت بابت مبلغ آن به خرج نمیدهیم! آموزشپرورش خیلی کارمندان شریفی دارد.. شما هم هنوز مدیر معرفی نکردید و این تخلف است..
7. آخر مردادماه هم مامور اداره برق اومد...
... موارد دیگری هم هست از بازرس اداره گاز و مامور اماکن و... که بماند!
* رسانهها جنجالهای زیادی دربارهی مسایل سیاسی میکنند اما آنچه مردم روزانه از جمهوری اسلامی میبینند این چیزهاست. اگر بچه حزباللهیها یکدرصد حساسیت دربارهی مسایلی مثل حجاب و سیاست و... را دربارهی فساد اداری هم داشتند، قطعا رضایت مردم از جمهوری اسلامی چندبرابر شده بود.
* دیروز وسط استخر(!) یاد این مشکلات و رشوه بگیرها افتادم... گریهام گرفت بود، نه بخاطر رشوه هایی که دادم و یا گرفتند، بلکه بخاطر اینکه مسئولان و بچه حزباللهی در خواب هستند و نمیدانند مردم چه ویترینی از ادارات جمهوری اسلامی میبینند. بخاطر اینکه چطور حزباللهیها بازیچهی جریانات و جنجالهای سیاسی میشوند و دردهای واقعی جامعه را نمیبینند.
دیگه خـوب میفهمـم حالِ راننده تاکسیـی که تا چشمـش به ریش من میافته شروع میکنه به درد دل کردن و یا فحش دادن به احمدینژادِ بیچاره! بخدا این فسادها بنیانبرافکن است، ایکاش گستردگی آن را باور میکردیم!
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید