نگاهی به زندانهای ترکیه بعد از کودتای 1980
کودتای سال 1980 در ترکیه در چارچوب داخلی و بینالمللیاش یگانه پروژهای بود که سرمایه به پشتوانه آن میتوانست در خاورمیانهی متلاطم ژاندارم جدیدی را جایگزین نماید. پیاده نمودن برنامههای اقتصاد بازار آزاد، ترکیه را به آستانهی برخوردهای جدی طبقاتی کشانده بود. این وضعیت با توجه به مبارزات مردم ایران و قدرتگیری کمونیستها در افغانستان تابلو آشفته و نا امنی را برای سرمایه ترسیم میکرد. دههی 70 ترکیه دههی پرستارهای از مبارزات مسلحانه، اعتصابها و تظاهرات کارگری بود. احزاب و سازمانهای سیاسی چپ در این دهه گسترش یافتند. تا جایی که سرمایه برای گسستن حلقهی اتحاد و قدرت میان آنها در اول ماه می خونین سال1977 صدها هزار کارگر و انقلابیای که در میدان تقسیم استانبول گرد هم آمده بودند را توسط افرادی که هیچگاه شناخته نشدند به گلوله بست و رسانههای دولتی شایعه دست داشتن احزاب مائوئیست در این قتل عام را در سطح وسیعی گسترش دادند. بعد از این سال چپ با نگاهی انتقادی اما سرشار از فراز و فرود به کار خویش و مبارزاتاش ادامه داد و عمل سازماندِهی را دو چندان نمود. با پیروزی انقلاب ایران وضعیت سیاسی ترکیه آشفتهتر گشت. نیروهای سیاسی چپ نمونهای موفق در برابر خود میدیدند و اسلام مدرن(که جدیداً پا به عرصهی فعالیت سیاسی در ترکیه گذاشته بودند) با نطقهای آتشین بر منبرها از “بیپناهی قرآن و اسلام” سخن میراندند.[1] کتابهای علی شریعتی در شمار بسیار چاپ میشد، ناسیونالیستها و پانترکها در پشت پرده دست در دست دولت نقش بازوی سرکوب را ایفا میکردند. آنها اوباش اجیر شدهای بودند که بر تجمعات هجوم میبردند و یا در خفا بازوی ترور دولتی را فعال نگه میداشتند و بر این آشفتهگیها میافزودند. سخنرانی روز قدس نجمالدین اربکان [2]زنگهای خطر را برای سرمایه به صدا در آورد. وضعیت اقتصادی نابسامان و تراز منفی صادرات و واردات قیمت دلار را افزایش داد. بیکاری و قحطی کشور را فرا گرفته بود. برای حل معضلات اقتصادی نخست وزیر سلیمان دمیرل، تورگوت اوزال را به سرپرستی ریاست جمهوری منصوب نمود تا با برنامهای سفت و سخت مبنی بر پایین آوردن دستمزدها و بالا بردن سن بازنشستهگی، آزاد نمودن نرخ ارز و پایین آوردن مخارج دولتی با IMF وارد مذاکره و همکاری شود. احزاب و سازمانهای قانونی توانایی حل بحرانهای موجود را عملاً نداشتند و مجلس بعد از بارها تشکیل جلسه حتا نتوانسته بود رئیس جمهور را انتخاب نماید. به دست گرفتن قدرت توسط کمونیستها در افغانستان بر پیشآمدهای حاد احتمالی میافزود. در حین چنین فضایی بود که امپریالیزم پروژهی موفقی را در ترکیه و منطقه کلید زد. پروژهای که میباید در نتیجهی آن منافع سرمایهی جهانی در منطقه حفظ شده و با خطر کمونیزم مقابله میشد. بعد از شاه ایران نقش ژاندارم منطقه به ترکیه واگذار شد و این بار نکاتی اندیشیده شد که جلوی پیشآمدهای ناخواستهی بعدی مانند برآمدن اسلام ستیزهجو در ترکیه گرفته شود.
ارتش ترکیه که از بدو تأسیس جمهوری این کشور قدرتمندترین ارگان سیاسی محسوب میشود طبق قانون اساسی این حق را دارد تا در صورت تشخیص ناتوانی مجلس و دولت در کنترل فضای سیاسی و اجتماعی کشور، کنترل اوضاع را با شدیدترین شکل برخورد و واکنش به دست گیرد. کنان اورن[3] بازیگردانی این سناریو را در دست گرفت. فاشیزم ترک نیروهای سرکوب مخفیاش را فراهم نمود و اسلام در چهرههای متفاوتی چون ناسیونالیزم مذهبی و اسلام سیاسی از نوع فتحالله گولنی با تبریک گفتن به سربازان ترک برای بازگرداندن آرامش به کشور و دور کردن خطر کمونیزم مشروعیت دولت کودتا را تأیید نمود. [4]همهی احزاب، سازمانها، سندیکاها و کمیتههای محلی و کارگری که شمارشان از صدها هزار میگذشت ممنوع اعلام شدند. کنان اورن بر صفحهی تلوزیون حاضر شد و طی بیانیهای اعلام وضعیت فوقالعاده نمود. رهبران احزاب بازداشت شدند و بلافاصله در تمام کشور جستوجو و تعقیب برای دستگیری نیروهای انقلابی و سیاسی مترقی آغاز شد. 1683000 نفر از سوی نیروهای امنیتی و پلیس کودتا شناسایی شدند که به بازداشت 650000 نفر منجر شد. طی 210 هزار پرونده 230 هزار نفر محاکمه گشتند. در این دادگاهها برای 7 هزار نفر حکم اعدام درخواست شد، از این تعداد حکم 517 نفر تایید شد و حکم 50 نفر به اجرا درآمد. 98404 نفر به اتهام عضویت در سازمانها و احزاب سیاسی محاکمه گشتند. برای 388هزار نفر پاسپورت صادر نشد و 300هزار نفر به اتهام خطرناک بودن از کار اخراج شدند. 140 هزار نفر از شهروندی ترکیه اخراج گشتند و 30 هزار از کشور خارج شده و در خارج از ترکیه درخواست پناهندهگی سیاسی کردند.300 تن به شکل مشکوکی به قتل رسیدند و 171 نفر زیر شکنجه جان باختند. فعالیت 23677 کمیتهی مردمی تعطیل شد. 3854 معلم و 120 استاد و 47 قاضی مجبور به استعفا شدند، برای 400 روزنامه نگار جمعاً 4000 سال حکم زندان صادر شد. 14 نفر در اعتصاب غذا درگذشتند و 16 نفر در حال فرار به قتل رسیدند و95 نفر دیگر در درگیری مسلحانه کشته شدند 43 نفر خودکشی نمودند.[5] اما چون هر تاریخ خونین و پر مقاومت دیگری واقعیت در صفحات رسمی مخفی گشت. در پس این آمار رسمی دولتی که از هزینههای اولیهی کودتا خبر میداد، دهشت هولناکی که بین سالهای 80 تا 88 در ترکیه بر همه جا به خصوص مناطق کردنشین جاری بود آمار وحشتناکتری خفته است. شمار اعدامیان در ترکیه در مقایسه با کشورهایی چون ایران بسیار کم است و این شاید آنانی را که برای قانونگرایی سینه چاک مینمایند را حق به جانب نشان دهد. آری آمار اعدامیان به دلیل ساختار قانونی ترکیه کم بود اما به این سیاهه باید دهها هزار گم شدهای که هنوز هم خبری از آنها دریافت نشده، بازداشتشدهگانی که دولت هیچگاه دستگیریشان را تایید ننمود و صدها نفری که در درگیریهای خیابانی و یا در کمپهای انقلابی در کوه به قتل رسیدند و یا هدف ترورهای دولتی قرار گرفتند را نیز اضافه کرد. همچنین گم شدههایی که در گورهای دستهجمعی دفن شدند گَهگاهً تیغهی بولدوزر یا خاطرهای خاموش نشده از رفیقی جا و مکاناش را افشا میکند[6] و رسانه همهی تواناش را در خاموش کردن صدای این افشاگری وارد عمل میکند. شمار این گورهای دستهجمعی که بیشتر هم در مناطق کُردنشین و در اطراف مراکز نظامی ارتش یا زندانها و بازداشتگاههای مخفی ترکیه وجود دارد به دهها مورد میرسد”خاورانهایی” که فریاد سرخ مبارزین را همواره افراشته میدارند. علاوه بر این افرادی را نیز که در زندان تحت شکنجه به قتل رسیدند و یا به شکل مشکوکی مرگشان اعلام شد بر شمار باید افزود. این آمار چنان بالاست که نمیتوان آن را ندیده گرفت و با مدعیان تفوق قانونمداری و رفورم همدم شد. علاوه بر این ضربهی فرهنگی بعد از کودتا و به دنبال پایهریزی سیستم آموزشی کنترل شده و بیخطر سازمان تحصیلات تکمیلی ترکیه YOK در سال 1981 وارد شد. طبق نظر این سازمان 71 دانشگاه ترکیه خطرناک شناخته شده و مسئولین و اساتید و دانشجویان آن اخراج گشتند. طبق آمار،4891 کارمند، 38 پرفسور، 25 دکتر، 10 استادیار اخراج شدند که به همراه افرادی که مجبور به استعفا شدند مجموعاً به 20 هزار نفر بالغ میشدند.
بعد از کودتا سیاهترین نقطهی تاریخ سیاسی ترکیه را زندان دیاربکر باید دانست. بازداشت هزاران نیروی سیاسی، زندانها را به نقطهی مهمی برای فعالیت گروههای مختلف انقلابی تبدیل کرد. مبارزه و مقاومت در زندان از فردای کودتا ادامه داشت. زندان دیاربکر و زندان اولوجان در آنکارا از مخوفترین این زندانها بودند.[7] فجایع و شکنجههای غیر انسانی که در این زندان بهویژه بر انقلابیون کرد تحمیل شد آشویتس را در خاطرهها زنده کرد. اگر چه هنوز زوایای این دهشت به تمامی کاویده نشده است با این همه زندانیان سابق این زندان هرکدام در حد توان خویش با نوشتن خاطرات به صورت کتبی و یا شفاهی سعی در زنده نگه داشتن این مقاومتها و افشا کردن دولت و ایدهئولوژی فاشیستی آن داشته و دارند. شکنجهها در زندان دیاربکر از شلاق و شوک الکتریکی تا خوراندن پودر لباسشویی به زندانیانی که روزها تشنه نگه داشته میشدند، فرو کردن چوب و باطوم و بطری در ماتحت زندانیان و آتش زدن سر چوبها، خوراندن موش به محکومان و تجاوز و سوزاندن و اتو زدن و ناخن کشیدن و…همه و همه در زندان دیاربکر آزمایش شد. به راستی که تمامی آموزههای سازمانهای امنیتی وقت دنیا در خدمت نجات خاورمیانه قرار گرفته بود. جنایتکار قتلگاه و شکنجهگاه دیاربکر، اسد یلدران(esat yildiran) معروف به اسد جلاد افتخارش خدمت مومنانه به رژیم ترکیه و اسلام و امنیت کشور بود. دیگر دژخیم این جهنم دکتر اورهان اوزجانلی(Orhan Ozcanli)، شکنجهگر و دستیار اسد بود. در این زندان مبارزین بزرگی چون مظلوم دوغان(عضو کمیته مرکزی PKK) و سایر رفقایاش در سال 1982 و در اعتراض به سیستم توابسازی و شکنجههای زندان دست به خودسوزی زدند. زندان دیاربکر جهنم کردها نامیده شد. شمار بالایی از زندانیان این زندان را کردها و در درجه دوم نیروهای کمونیست تشکیل میدادند. در آن مقطع همچنین تعدادی از اعضای احزاب ناسونالیست و از جمله حزب ملی مردم MHP دستگیر شدند و حتا تعدای از آنان اعدام نیز گشتند اما این فقط یک صحنهسازی بود چرا که بعدها یکی از سران این حزب اعتراف کرد که آنها اگر چه در دوره کودتا در زندان بودند اما گویی دولت حاکم مقاصد و آرزوهای دیرینهی ایشان را در سرکوب کمونیستها و کردها پیش میبرد.
در زندان دیاربکر 25 نفر زیر شکنجه، 5 نفر در نتیجه اعتصاب غذا، 4 نفر خودسوزی روی داد درحالی که در بیرون از زندان فتح الله گولن(لیدر جدید فرقه نوریهای ترکیه و از حامیان اصلی رجب طیب اردوغان در دولت فعلی ترکیه) در حال قدرتگیری بود و دست نظامیان را در سرکوب کمونیستها به گرمی میفشرد. از آنجا که متاسفانه زنان زندانی در نوشتن خاطرات زندان به ویژه زندان دیاربکر کمتر اقدام نمودهاند اطلاعات دقیقی از آنان و نحوه مقاومتشان در دست نیست. اما لابهلای همین خاطرات دردناک منتشر شده میتوان به وضوح تحقیر و توهین و تجاوز را امری عادی در زندانها دانست. اسد جلاد و دکتر همکارش به عنوان پیشگامان این جنایت سازماندِهی شده هرگز از یاد آنانی که زیر شکنجههای این دو تن رفقای زندانی خویش را از دست دادهاند فراموش نخواهند شد. سرانجام اسد یلدران این سردژخیم قتلگاه دیاربکر به دست یک واحد از چریکهای شهری حزب کارگران کردستان ترکیه PKK در برابر چشمان همسر و فرزندانش در استانبول اعدام انقلابی شد. سرنوشتی که میباید ارزانی تمامی آمرین و بانیان این قتلعام شود. اما هرگز در حکومتهای بعدی و “دموکراتتر” ترکیه نیز این افراد حتا به محکمه نیز فراخوانده نشدند و دعاوی شکنجهشدهگان همواره بیپاسخ ماند. زندان دیاربکر بعد از سالها مبارزه و مقاومت خونین اکنون درست در دولت آنانی که مشروعیت این جنایات را تایید کردند به موزه تبدیل شده است. موزه شرم آنانی که خویش صحنه گردان فجایع انسانی آشویتس ترکیه بودند و اکنون با ادعای “اسلام ولرم” و “دموکراسی نوین”شان پرچمدار منافع اقتصادی، سیاسی و نظامی سرمایه جهانی در منطقه با چهرهای متفاوت گشتهاند. تضمین کنندهی این نظم و قانون و رشد اقتصادی ترکیه، کشتار و شکنجه و سرکوب خونین دهه 80 بود.
نام زندان الوجان علاوه بر روزهای تاریک بعد از کودتا به دلیل مقاومت انقلابیون کمونیست در روزههای مرگ و اعتصابات غذای جمعی به یادهای سپرده میشود. سنتی که زندانهای ترکیه را همواره چون مشعلی سوزان، روشنگر و زنده نگه داشت. تداوم مبارزه و مقاومت در زندان را میتوان از برجستهترین نکات زندانهای ترکیه برشمرد. این مقاومت از روزهای ابتدایی بازداشت و شکنجه به صورت فردی آغاز و در دوره محکومیت به صورت جمعی به شکل ترتیب دادن اعتصابات درون زندان سازماندهی میشد. مبارزات داخل زندان و گستره فداکاریهایشان جامعه را نیز تحت تاثیر قرار میداد. بدین شکل زندانهای ترکیه هرگز به مکانی برای گذران دوران محکومیت بدل نگشت. به ویژه در دورهی سیاه بعد از کودتا که جامعه در بهتی سنگین فرو رفته بود و بسیاری از سران احزاب و سازمانها اعدام شده یا زیر شکنجه و در درگیریهای خیابانی کشته شده بودند یا راه اروپا را در پیش گرفته بودند مقاومت و سازماندِهی مبارزهای جدی و تاثیر گذار هرگز به بعد موکول نشد. این مقاومت مردم را به هر آنچه در زندانها میگذشت حساس نمود. سازماندهی موفق روزههای مرگ در اعتراض به لباس هم شکل در زندان در سال 1989 به شهادت 4 تن از کمونیستها انجامید. از این به بعد این سنت جایگاه ویژهای را در مبارزه یافت و به اهرم فشاری علیه دولت و به امکانی برای ارتباط با افکار عمومی جامعه و تلنگر زدن به وجدان عمومی تبدیل گشت. انقلابیون ترکیه توانستند از زندان به عنوان فرصتی برای اثبات پایداریشان بر عقیده و راه خویش و افشای چهرهی واقعی ایدهئولوژی حاکم استفاده کنند. هر چند این امر هزینههای بسیاری داشت اما مظهر زنده بودن و جاری بودن مبارزه در جامعه گردید و توانست روح مقاومت را به جامعه نیز تسری دهد و سکوت مرگبار روزهای پس از کودتا بشکند. سیستم در برابر این مقاومتهای شورانگیز چارهای جز سرکوب بیشتر نداشت و با توحش غیر قابل تصوری زندانها را هدف حمله خویش قرار داد. این دوره(دهه 90) با اوج دوباره اعتصابات و تحرکات کارگری نیز همراه بود.
جنبش چپ ترکیه بعد از این تجربه تحت تاثیر گسترش سریع حرکت کردها در سال 1992 قرار گرفت و در حاشیه ماند. سال 1996 موازی با به قدرت رسیدن اولین حکومت اسلامی در ترکیه که اسلام سیاسی را در تمامی ابعاد رواج میداد و در صدر برنامههای خود قرارش داده بود بار دیگر سرکوب و فشار به کمونیستها و انقلابیون افزایش یافت. در اواخر این دهه طی بروز تصادفی که به حادثه(Susurluk kszasi ) معروف شد دستان پشت پرده دولتی که در ترورهای مخفی و خرید و فروش اسلحه و مواد مخدر در کار بودند افشا گردید. در نتیجه این تصادف، وزیر کشور استعفا داد و دولت دچار آشفتهگی و عدم کنترل بر اوضاع گردید. با این افشاگریها و وخیم شدن اوضاع اقتصادی دوباره فریاد مخالفت بلند شد و سازمانها و احزاب سیاسی و انقلابی وارد عمل شدند. دولت برای کنترل اوضاع سرکوب را در دستور عمل خویش قرار داد. چند تن از رهبران چپ هدف ترور دولتی قرار گرفتند و زندان بار دیگر وارد عمل گردید. اعتصاب غذاها آغاز شد. سازمانهای انقلابی TDP، TKP/M، TKIP،TKP/ML ،DHKP-C، DIRANIS، MLKP در اعتصاب غذای سال 1996شرکت داشتند. در این اعتصابات در مجموع 444 نفر شرکت نمودند که از این تعداد 12 نفر به شهادت رسیدند. سومین روزه مرگ خونین ترکیه اعتصاب غذای گسترده سالهای 1999 و 2000 بود که علیه قانون زندان های تیپF [8]سازماندهی شد و به دنبال آن صدها تن به شهادت رسیدند. نکتهی ویژهی این مبارزهی فداکارانه، ترک نکردن اعتصاب غذا از سوی افرادی بود که محکومیتشان به پایان رسیده بود و در خانه و یا در دفتر مخفی حزب به اعتصاب خود تا مرگ ادامه میدادند. مستندهای بسیاری این مبارزهی درخشان را ثبت نمودهاند. در این مبارزهی همه جانبه 199 تن در روزههای مرگ(اعتصاب غذای خشک) و 1284 نفر در اعتصاب غذا شرکت کردند. اسلامگرایان فتح الله گولنی به شکل سیستماتیک و آموزش یافتهای در پلیس و امنیت و استخبارات و ارتش ترکیه نفوذ کرده بودند. مدارس مذهبی فتح الله گولن 5 میلیون نیروی تربیت شده را در نقاط حساس و مهم سیاسی ترکیه به کار گمارده بود. اندیشهای که با گسترش مدارس و دانشگاههای مذهبی و الهیات، شیوهای جدید از اسلام را پیش میکشید که هدف اصلی آن مقابله با کمونیزم بود. سرمایههای هنگفت داخلی و خارجی خرج ترویج این اندیشه در شهرها و روستاهای عقب مانده ترکیه شد. دولت وظیفه برخورد با کمونیستها و انقلابیون را به عهده اسلام نوظهور نهاده بود. قتل عامهایی چون واقعه سیواس نمونهی این پروژهها است. سال1993 تجمع هنرمندان و روشنفکران کمونیست– علوی در این شهر با حملهی نیروهای مذهبی همراه شد. بر اساس تصاویر واضح از این واقعه امامان جمعه که کف بر لب آوردهاند فریاد آتش زدن هتلی را که روشنفکران و هنرمندان در آن در حال برگزاری جلسه هستند را صادر میکنند و در عرض چند دقیقه تعدادی با بالا رفتن از ساختمان اقدام به آتش زدن آن مینمایند. عزیز نسین جزو دو نفری است که با خوششانسی از راه پله اضطراری فرصت فرار از مهلکه را یافت. این پلهها بعد از خروج نسین از طرف پلیس و فاشیستها بسته شد تا 36 تن از نیروهای سیاسی و فرهنگی – هنری ترکیه در آتش مبارزه با کمونیزم “اسلام سبز” فتحالله گولن فریادهایشان در خود خاموش شود. همچنین ترورهای دولتی در این سالها رهبران کمونیست و روزنامهنگاران مستقل چپ و دانشجویان را هدف قرار میداد. تنها در سال 1996 تعداد 3336 نفر در این ترورها کشته شدند.
در اختیار گرفتن نبض اطلاعات امنیتی کشور با شعار “هر کس اطلاعاتاش بیشتر عمرش بیشتر ” صفحه دیگری از برخوردها و سرکوبها علیه مبارزین و انقلابیون را رقم میزند. علیرغم تصویری که سرمایه و حواریون روشنفکر جهان سومیاش از ترکیه جدید در حال ساختن و تبلیغ هستند، ترکیه در تمامی این سالها همواره دچار بحران در اقتصاد و سیاست بوده است. حرکتهای دانشجویی تا احزاب سیاسی و سازمانهای انقلابی و جنبش کردها همواره زیر ضرب سنگین فشارهای متنوع از سوی پلیس بودهاند. قدرت مانور بالای پلیس ترکیه به روشنی این نکته را تأیید میکند که در این مدت به چه چیزی ارجحیت داده شده و چه برنامه و خطی پیش روی دولت ترکیه قرار گرفته است. از محرومیت از تحصیل گرفته تا مضروب شدن به دست فاشیستها(لباس شخصیها)، ترورهای رسمی دولتی به دست پلیس تا بمباران شهرهای کردنشین در نوروز همه پارههایی از تصویر دموکراسی نوینی است که قرار است از سوی کشورهای دیگر منطقه نیز الگو قرار داده شود. بازگرداندن روح مقاومت و مبارزه به جامعه لرزه بر اندام قدرت حاکم و سرمایه میانداخت و در این شرایط بود که حتا از بمباران شیمیایی زندانها نیز فرو گذار نکردند. فاجعهای که در تاریخ نظیر ندارد. برخورد با اعتصاب غذای زندانیان سیاسی سال 1999 طی پروژهای شرمآور به نام “بازگشت به حیات” از سوی ارتش، پلیس و امنیت ترکیه به اجرا گذاشته شد. طی این عملیات بیست زندان که در آنها اعتصاب درجریان بود هدف حمله نظامیان قرار گرفت. زندانیانی که از این حملهی وحشیانه جان سالم به در بردهاند آن روزها را چنین روایت مینمایند: ” بیشتر ما از ضعف ناشی از اعتصاب غذا بیحال بودیم. شب هنگام صداهایی از سقف شنیده شد. با پتک سقف را میشکافتند. یکی از رفقا صدا زد…رفقا عملیات شده است. سقف شکافته شد و از سوراخ آن دهها گاز اشک آور و گاز اعصاب به داخل انداخته شد. نظامیان از سقف زندانیان را هدف کور تیر اندازیهای خود قرار دادند. گلولههای آتشین به داخل پرتاب شد و توان نفس کشیدن نداشتیم، خودمان را به در بندها رساندیم و آنجا پلیس و ارتش مسلسل به دست زندانیان را به رگبار بستند. بین زندانیان پتوهای آغشته به بنزین انداختند و با اینکه ماشین آتشنشانی در محل حاضر بود تا سوختن زندانیان و فرونشستن فریادهایشان منتظر ماندند...” این فجایع نه در 50 سال قبل که در تاریخی نزدیک به ما و در سال 2000 در جریان بود. سالی که آمریکا عراق را هدف موشکهای خود قرار داد و چپ ترکیه میبایست ضربه شست محکمی دریافت میکرد. جامعه باید طعم ترس را میچشید و قدرت دولت را درمییافت. 6 رفیق زن کمونیست در این عملیات زنده زنده در آتش سوزانده شدند و 36 تن در نتیجه سوختن و یا تیراندازی کشته شدند. این چنین دولت ترکیه توانست برای مدتی صدای اعتراض را در زندان خاموش نماید. مبارزه و مقاومت در زندان به همان اندازه بیرون از زندان اهمیت دارد و این مسئله را تاریخ مبارزاتی چپ ترکیه به اثبات رسانیده است. سازماندهی در زندان و ترمیم ضربههایی که به سازمانها و افراد وارد شده و حرکتی جمعی میتواند جامعه را نسبت به وضعیت موجود حساس نماید. مقاومت و مبارزه درون زندان را نباید بیتاثیر و بیاهمیت دانست. و این سوالی است که شاید بتوان از کمونیستهای ایرانی و مبارزینی که بین سالهای 61 و 67 و قبل از سرکوبها و اعدامهای وحشیانه رژیم در زندان بودند پرسید. چپ ایران چه نگاهی به زندان چه تحلیلی از وضعیت جدیدی که برایش به وجود آمده بود داشت و چه برنامهای را پیش روی خود قرار داده بود؟ و یا چه میتوانست انجام دهد؟
[1] – فتح الله گولن،بزررگ جماعت نوری های ترکیه،نفر سوم حزب عدالت و توسعه
[2] – نخست وزیر ترکیه در سالهای1996-97 و عضو حزب رفاه
[3] – ژنرال ارشد ارتش ، رئیس شورای امنیت ملی ترکیه
[4] – مقاله آخرین سرباز،فتح الله گولن،سال 1981،به نقل از کتاب ارتش امام،نوشته محمد شیک روزنامه نگار چپ ترکیه
[5] – IHD، انجمن حقوق بشر ترکیه
[6] – کشف گورهای دسته جمعی در شهر درسیم ترکیه و مناطقی چون استانبول
[7] – طبق گزارش نشریه تایمز زندان دیاربکر جزو ده زندان مخوف جهان شناخته شده است.
[8] -زندانهای زیرزمینی که به دلیل تنگ بودن به تابوت شهره داشت.به دلیل زیر زمین بودن این بندها سیستم تهویه هوا از طریق لوله های آهنی که زیر بند کار گذاشته شده بود کار میکرد.دیوارها کوتاهتر از قد یک انسان معمولی ساخته میشد و به دلیل سیستم که در دیوارها کار گذاشته میشد هیچ صدایی از آن منتقل نمیشد.
.
توسط شورایِ دانشجویان و جوانانِ چپِ ایران
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید