رفتن به محتوای اصلی

نامه شماره دهم

نامه شماره دهم
جناب آیت الله سید علی خامنه ایی
با عرض سلام و احترام
 
دهمین نامه را در نیمه های شب و در سکوتی درد آور، درست دیوار به دیوار مردمِ فرو دستی که مدتهاست وجود پاکشان را از یاد برده اید می نگاریم و بی شک طبق برنامه ی منظمی که از پیش برای سلامت شما تدارک دیده شده است اکنون چشمانتان را آهسته بسته اید و در آرامشی عجیب و رویایی که این روزها کمتر کسی آن را تجربه میکند در حال استراحت و تجدید قوا هستید و برنامه های زیادی در جهت پیشبرد منافع شخصی خود برای روزهای آتی در سر دارید. در همین شهر و در همین سکوت عذاب آور، هزاران هزار هستند کسانی که از نگرانی و اضطراب و ترسِ از رسیدن فردا تا صبح لحظه ایی چشمانشان را نمیبندند و همه ی ما خوب میشناسیم کسانی را که گاهی به جهت همین فشارهای بی امان و طاقت فرسا به سپیده ی صبح هم نمیرسند و به دیار باقی مشرف می شوند و یا آنقدر از شدّت بیخوابی خسته اند که فردا در حین کار انگشتان دستشان را به ابزار آلات صنعتی تقدیم میکنند و برای همیشه از خوردن همان یک تکه نان گارگری هم محروم میشوند. هر چه به روز های آخر سال و عید نزدیکتر میشویم مشکلات کسانی که برایتان روایت کردیم دو چنان میشود و هر روز به خدا قسم که به قدر سالی پیر تر میشوند و در همین روز های به ظاهر شاد، غم آن دارند که اندک حقوقی را که به جهت ماهی تلاشِ طاقت فرسا و کشنده به دست آورده اند، به کدام زخم زندگی بزنند. اینها تنها ذره ایی از درد مردمی است که این روزهای مانده تا پایان سال از پشت شیشه های پر زرق و برق مغازه ها فقط اجناس را نظاره میکنند و بی آنکه قدرت خرید داشته باشند تا مدتها در پیدا کردن رابطه ایی معقول بین یک حقوق چند صد هزار تومانی که به سختی حتی کفاف زندگی روزمره را می دهد و قیمتهای آنچنانی دست و پا میزنند. آنها که به هزار مصیبت و سختی موفق به حل این رابطه ی عذاب آور میشوند نهایتا دست فروشی را در کنار همان مغازه های رنگارنگ پیدا می کنند و معادل هزار بار نازکتر و کم دوام تر و بی رنگ و لعاب تر همان اجناس دلربای مغازه را به یک سوم قیمت به خانه میبرند و باز هم دل به همین اندک خوشی های زندگی میبندند و آنها هم که موفق به حل این رابطه ی عذاب آور نمیشوند متاسفانه به سادگی میمیرند. به همان سادگی که شما و حضرات بلند پایه ی مملکت و آقازادگانِ فرنگ رفته ی خوش احوال چشمانتان را هر شب در فکر رویاهای چند صد میلیاردی به آرامی میبندید، آنها هم هر شب در همین شهر و در همین سکوت درد آور بی آنکه بدانید به سادگی میمیرند و قربانی سیاست هایی میشوند که شما و اطرافیان شما در این کشور به راه انداخته اید و در کمال تأسف حتی نیم نگاهی هم به وضعیت زندگی و دردی که تمام روز و شب کابوس این مردم است ندارید. اگر به عدل خداوند معتقد باشید و در برابر مردمی که حقیقتا شما را از فرش به عرش رسانده اند احساس مسئولیت کنید بی شک اندک باقی مانده ی عمر را در جهت فراهم ساختن اسباب آرامش و رفاهی نسبی در جامعه صرف میکنید و دوشادوش شانه های مردمی که به شایستگی سزاوار بهترینها هستند در ساختن ایرانی هرچه آبادتر و زیباتر از هیچ تلاشی فرو گذار نمیکنید و مرحمِ دردی برای دردمندان می شوید و همچنان پیرو نامه های قبلی که به خدمتتان ارسال کردیم از شما انتظار داریم در جهت تَسریع و تسهیل به وصولِ حداقل حقوق شهروندی و انسانیِ جامعه بزرگ بهائی در ایران اقداماتی شایسته در شأن و منزلتِ بهائیان انجام دهید. 

 صد نامه تا آزادی 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

لاله موذن
منبع:
ایمیل رسیده

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید