رفتن به محتوای اصلی

ملتها در قبال رفتارهای غیر مسؤولانه شان بازخواست می شوند

ملتها در قبال رفتارهای غیر مسؤولانه شان بازخواست می شوند

خوب گویا خوشبختانه و به هر دلیلی آقای صوفی زاده بلوک نیستند و مطالبشان علی رغم اخطارهای قبلی منتشر می شود که جای خوشبختی دارد و لذا بنده نیز نیازی نمی بینم که چیزی ننویسم. بنابراین مطالب و یک سؤالی که به نظرم در این سلسله بحثها مهم رسید را خیلی مختصر و تیتروار (به جهت کمبود وقت) عرض می کنم. به این امید که کارشناسان محترم در آینده به آنها پاسخ دهند:

1- اولاً که آقای صوفی زاده فارغ از هر عقیده ای که داشته و دارند در این سلسله بحثها خیلی خونسرد، متواضعانه و منطقی و کلاً به صورتی که برازنده یک فعال سیاسی است، با پرهیز از عصبیتهای رایج با مخالفین فکری خود برخورد کردند و بحثی متمدنانه را تا آخر و با حوصله ادامه دادند. صرف این موضوع خودش خیلی مهم است و شما مقایسه کنید این برخورد را با مثلاً برخوردهای آن آقای تبارشناسی که بن مایه همه حرفهایش کشف تبار فعالین سیاسی و درشت گویی با ملیتهای مشخص است.

2- هر چه قدر هم که آقای صوفی زاده دلیل می آورند و استدلال می کنند، من ارتباطی بین ملیت و تبار و نژاد مشخص و دگراندیش ستیزی مشاهده نمی کنم و دهها مثال نقض در خاطرم نقش می بندد. همین الان و در همین لحظه شیعیان عرب سوری دارند سنیهای عرب و کرد سوری را به خاک وخون می کشند و از طرفی سنیهای عرب عربستانی دارند شیعیان بحرینی را به فجیعترین وضعیت می کشند. ضمناً فرهنگ هر ملت را باید به صورتی چند وجهی و چند بعدی دید. وقتی صحبت از آذربایجان به میان می آید، جای سؤال است که مثلاً فرهنگ کجای آذربایجان؟. فرهنگ تبریز یا اردبیل؟. فرهنگ اورمیه یا زنجان؟. فرهنگ مایان یا زنوز؟. بعد هم کجای تبریز؟. ولیصرش یا گجیلش؟. شاهگولی یا سئلاب؟. کدام طبقه؟. کدام قشر؟. همه اینها باید خیلی کارشناسی و موشکافانه بررسی شود تا نهایتاً حکمی درباره حاکم بودن مذهب یا غیرت یا سنت یا ... در رفتار اجتماعی آذربایجانیها بتوان صادر کرد.

3- چه در کردستان و چه در آذربایجان، ما کارگران افغان نداریم. چرا که خودمان صادر کننده نیروی کار از متخصص تا یدی هستیم (همان میلیونها زحمتکشی که ایران به نیروی فکر و بازوی آنها ساخته شده ولی گویا تازگیها از طرف شخصی بسیار راسیونال کاشف به عمل آمده که آنان مشغول دزدین اموال ایرانیان و انتقال آن اموال به ترکیه به قیمت گرسنه نگه داشتن زن و بچه خودشان هستند!). به هر حال اگر مهاجر افغان می داشتیم، آنگاه کیفیت رفتار ما با آنها مشخص می شد. مثلاً بسیاری از آذربایجانیهای غیر تبریزی، تبریزیها را تا حدودی شوونیست می دانند. یعنی اعتقاد دارند که بسیاری از تبریزیها خودشان را یک پله بالاتر از یک اردبیلی، مراغه ای و غیره می دانند. اما این را هم بگویم که من تا به حال ندیده ام و نشنیده ام که یک نفر فارس در تبریز به خاطر فارس بودنش مورد تحقیر قرار بگیرد. برعکس رفتاری که در مناطق فارس نشین به وفور در مورد ما ترکها رایج است.

4- با تمام این احوال، من رگه هایی از حقیقت را در بحث آقای صوفی زاده دیدم و آن چیزی است که شخصاً به "مسؤولیت ملت" تفسیرش کردم. یعنی به این صورت که من برخلاف آقایان ائلیار و بهنام نمی توانم تمام مسؤولیتهای رفتارهای زشت، بداخلاقیها و ناهنجاریها را به پای حکومتها بنویسم. خود این را نوعی تنگ نظری و در سطح ماندن می دانم. مثلاً از نظر بنده، ملت آلمان "مسؤول" اصلی قدرت گیری نازیسم در آلمان است. هرچند که ما اکنون می دانیم نازیها همواره از طرف امپریالیسم غرب مورد حمایت پنهان بودند البته تا زمانی که کنترلشان را در دست داشتند. اما مسؤول اصلی همان ملت آلمان بود و ما نمی توانیم این مسؤولیت را به سادگی از آنان رفع کنیم. چرا که هیتلر و حزب ناسیونال سوسیالیست در یک انتخابات آزاد به قدرت رسیدند. حال پرسش این است که آیا ملت آلمان تاوان اشتباهات تاریخی اش را پرداخت یا به عبارت دیگر آیا این فقط دولت یا حکومت وقت آلمان بود که تنبیه شد یا ملت آلمان نیز تنبیه شد و یا به سخن دیگر آیا جهان مسؤولیت جنایات نازیها را تنها متوجه اعضای ارشد حزب و شاخه های اطلاعاتی و نظامی آن کرد یا ملت آلمان را نیز مسؤول تشخیص داد و تنبیه کرد؟.

به نظر من جهان یا متفقین فاتح که خود را نماینده جهان آزاد معرفی می کردند خود ملت آلمان را هم مسؤول تشخیص دادند و به نوعی او را تنبیه کردند و می کنند. مثلاً همین امروز هم پایگاههای آمریکایی در آلمان دایر است یا آلمان عضو شورای امنیت نیست و حق در اختیار داشتن بمب اتمی را ندارد و ... . در حالی که اقتصاد و قدرت علمی آلمان از بسیاری از اعضای دایم شورای امنیت بالاتر است و ضمناً آلمان سوای جنگ جهانی دوم هرگز غیر مسؤولانه تر از همان قدرتهای دارای حق وتو عمل نکرده است (مثلاً انگلستان و فجایع استعماری آن را در نظر بگیرید). لیکن ملت امروز آلمان مشغول پرداخت تاوان اشتباهات پدران خود است. یعنی ملت آلمان نمی تواند از مزایای قدرت برتر اقتصادی و علمی خود به طور کامل بهره مند شود و در معادلات جهانی نقشی را که شایسته اش هست بازی کند. در مورد ژاپن نیز همین مسأله صادق است. مثلاً آیا این مردم ژاپن هستند که مورد تعرض گاه و بیگاه نظامیان آمریکایی حاضر در اوکیناوا قرار می گیرند یا دولت و یا دولتمداران ژاپن؟.

لذا اینجا مسأله یک خرده پیچیده می شود. چون به نظر می رسد که ملتها در قبال رفتارهای غیر مسؤولانه شان، در قبال به دام افتادن در تبلیغات پوچ ناسیونالیستی بورژوازی مسلط بر اقتصاد کشورشان، در قبال سر خم کردن در برابر رؤیاهای بورژووازی حاکم بر کشورشان و در قبال عقب ماندگیها و تنبلی فکریشان گاهی بازخواست می شوند. ممکن است که این بازخواست از یک تریبون رسمی بیان نشود، اما عملاً به اجرا در آمده، پیاده می شود. باز در مورد ملت روسیه می توان مثالهایی آورد که فعلاً سخن را کوتاه می کنم.

در مورد ملت فارس هم این موضوع ممکن است تا حدودی ساری و جاری باشد. به دفعات از طرف فعالین ملی ملیتهای مختلف گفته شده که نوحی روحیه نارسیسیسم جمعی، نوعی روحیه شوونیستی و نوعی مسخ شدگی در تبلیغات ناسیونالیستهای باستانگرا در این ملت رواج شدید دارد. این روحیات کم کم دارد به یک ترمز جدی (و شاید جدی ترین ترمز) در مقابل ایجاد تحولات سراسری رادیکال در جغرافیای سیاسی ایران تبدیل می شود. زیرا از طرفی مانع درک رنج هموطنان خودشان می شود و از طرفی مواضع افراطیون ملیتهای تحت ستم مضاعف را که خود به شدت از هرگونه جبهه و اقدام مشترک و همکاری گریزان و بیزارند را تقویت می کند. این جا ماندن از قطار تحولات منطقه ای و جهانی (مثلاً امروز بهار عربی را در نظر بگیرید یا تحولات چند سال پیش در قرقیزستان را) بهایی است که ملت فارس (و البته ملیتهای تحت ستم مضاعف) برای افکار رایج باستانگرایانه و شوونیستی این ملت می پردازند. افکاری که هرگز با واقعیتهای جهان همخوانی ندارد و محملی برای به واقعیت پیوستن آنها متصور نیست (مثل بازپس گیری 17 شهر قفقاز و ...). ضمناً اگر این افکار همچنان مابین ملت فارس و ملیتهای غیر فارس فاصله و نقار ایجاد کند، ممکن است روزی برسد که این فاصله ها پر کردنی نباشد و به تجزیه ایران بیانجامد. در اینجا بهایی که ملت فارس و دیگر ملتها خواهند پرداخت، می تواند بسیار عظیم باشد.

لذا سؤال من این است که تا چه میزان می توان ملتها را مسؤول رفتار حکومتهای غیر دموکراتیکشان دانست؟ مثلاً مردم ایران تا چه اندازه در رفتار حکومتیان جمهوری اسلامی مسؤول و مقصرند؟. آیا آن بسیجی و پاسدار فرزند همین ملت نیست؟. آیا ملت ایران نبود که قدرت را به بنیادگراهای مذهبی تفویض کرد؟. آیا اصولاً صحیح است که تمام رفتار اجتماعی ملتها و شهروندان جوامع را به پای دیکتاتورها، حکومتهای ستمگر آنها و ... نوشت و خود ملت را به کل تبرئه نمود؟. مگر ملتهای اروپا از ابتدا حکومتهایی دموکرات داشته اند؟ (دموکرات به همین معنی دموکراسی بورژووایی البته). مگر حکومتهای مدافع سیستم فئودالیته منقرض شده آنها مبلغ انواع خرافات مذهبی و کلیسا و غیره نبوده اند؟. به عنوان شخصی فارغ از تنگ نظریهای قومی و اگر خدا بخواهد دموکرات، تا چه میزان حق داریم ملت یا قوم یا گروه اجتماعی فارس زبان را مسؤول رفتارهای شوونیستی جمهوری اسلامی، مسؤول تضییع حقوق ملیتهای غیر فارس بدانیم؟. تا چه میزان خودمان به عنوان اعضای جوامع غیر فارس مقصریم؟. تا چه اندازه جاشها و مانقورتهای خودمان، مسخ شدگان در هژمونی فرهنگ حاکم، متحجرین و مرتجعین خودمان مقصرند؟.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید