رفتن به محتوای اصلی

مفهوم آرایش (اجتماعی)

مفهوم آرایش (اجتماعی)
برگردان:
کوروش برادری

کمتر پیش می آید که یک جامعه شناس بردارد و در یک فرهنگ جامعه شناسی مفاهیم اصلی نظریه خود را به شکل یک مقاله مختصر و جمع و جور توضیح دهد. خوشبختانه الیاس یکی از این جامعه شناسان است. او در یک فرهنگ جامعه شناسی سه مفهوم «آرایش»، «تحول اجتماعی» و «تمدن» را، که از مفاهیم اصلی نظریه جامعه شناسی او هستند، توضیح داده است. بنابراین آن چه در ذیل می آید دو بخش دارد. یک بخش برشی است از سرگذشت وی و نمایی خلاصه و سردستی از مفهوم «آرایش» الیاس. و به همین جهت می توانید این بخش را نادیده بگیرید و یک راست به سر اصل مطلب بروید، یعنی به بخش دوم ترجمه مفهوم «آرایش» به قلم خود نوربرت الیاس.

نوربرت الیاس سرگذشت غریبی داشته است. به گفته خود او، بی فایده نیست که نگاهی به زندگی وی بیفکنیم. او در بیست و دوم یونی 1897 در شهر برسلاو به دنیا آمد او تنها فرزند یک خانواده متوسط یهودی است. پس از پایان دوران دبیرستان به خدمت ارتش درآمده، و در جنگ جهانی اول شرکت می کند. پدر او که در صنایع نساجی کار می کرده، غرق در کار بوده است. اما مایل بوده است که پسرش در رشته پزشکی تحصیل کند. لذا الیاس نخست در رشته پزشکی تحصیل می کند و پس از یک ترم، روی به فلسفه و روانشناسی می آورد، و شیمی و تاریخ هنر نیز رشته های فرعی او می شوند. پس از گرفتن مدرک کارشناسی فلسفه در سال 1924، با نوشتن رساله ای به نام «ایده و فرد. تحقیق انتقادی در باب مفهوم تاریخ» است که دوباره به هایدلبرگ می رود و سر از محفلی در می آورد که خانم وبر کماکان اداره می کند. اشخاصی مانند کارل مانهایم و آلفرد وبر – برادر دیگر ماکس وبر که در زمینه جامعه شناسی فرهنگ تالیفات بسیاری دارد- در آن رفت و آمد داشته اند. به قول الیاس در آن ساله ها هایدلبرگ «مکه» جامعه شناسان بود. رابطه الیاس و مانهایم تیزبین و تیزهوش به دوستی بدل می شود و الیاس به عنوان زیردست مانهایم شروع به کار می کند. الیاس می گوید در این محفل کسی در آن سال ها، یعنی تا سال 1928، باور نمی کرد که هیتلر به سر کار بیاید و پس از آن نیز باور بر این بود که اگر هم بر سر کار بیاید پیش از شش ماه دوام نمی آورد. او روزی را شرح می دهد که با لباس مبدل به سخنرانی هیتلر می رود، تا دریابد چرا توده ها به او اقبال دارند. این ریسک بزرگی بود که می توانست به قیمت جان الیاس بدل شود. زیرا او یهودی بود. البته الیاس به دین باور نداشت. در سال 1933 است که او مجبور می شود کشور آلمان را ترک بگوید و با کمک یکی از شاگردانش موفق می شود به سوئیس برود. و به همین خاطر تز دکترای او به نام «انسان درباری. رساله جامعه شناختی درباره دربار، جامعه درباری و سلطنت مطلقه» به سرانجام نمی رسد. سپس مجبور می شود به فرانسه برود و مدتی کار اقتصادی بکند. تا این که سپس به انگلیس می رود. در سال 1340 برای نخستین بار پدر و مادرش را، پس از سال ها دوری، در ا انگلیس می بیند و تلاش می کند که آن ها را قانع کند که به آلمان برنگردند، اما آن ها برمی گردند. پدر الیاس بر اثر بیماری از دنیا می رود، اما مادرش را به اردوگاه آشویتس می برند و همان جا به حمام گاز فرستاده می شود. الیاس تا گاه مرگ نتوانست خود را راضی کند که چرا نتوانسته است از بازگشت پدر و مادرش به آلمان و سرنوشت غم انگیز مادرش جلوگیری کند. او در مصاحبه ای که در سال 1384 انجام می دهد وقتی با این سئوال روبه رو می شود چنان دستخوش احساسات می شود که لازم می بیند چند دقیقه تنفس بدهد. او در انگلستان هم چندان روزگار خوشی نداشته است. بعد از اعلان جنگ آلمان و انگلیس، آلمانی ها را می گیرند و به قرنطینه می برند. و اگر دوستی وی با یکی از جامعه شناسان انگلیسی نبود، چه بسا او مجبور می شد مدت مدیدی در قرنطینه بماند. باری، او نخست در 57 سالگی است که به عنوان استاد مدعو در دانشگاه لیستر به کار مشغول می شود. جالب است بدانیم که در سال های 37 تا 39 الیاس در کتابخانه لندن مشغول مطالعه برای نگارش اثر خود «فرایند تمدن» است. همان طور که او خود می گوید، وقتی به انگلیس می رسد و چون آه در بساط نداشته است، یک کمیسیون یهودی است که برای او این فرصت را پیش می آورد که او بتواند با خیال آسوده چهارده تا پانزده ساعت در کتابخانه بنشیند و کتاب های تاریخی در مورد نوع رفتار و کردار درباریان فرانسوی تحقیق و تفحص کند. زبان فرانسوی را او از کودکی آموخته بود و به فرهنگ فرانسوی علاقه خاصی داشت. و همین هم سبب شده بود که به این موضوع از زاویه تغییر و تحولات اجتماعی و روان شناختی جامعه فرانسه نزدیک شود. اما سرگذشت چنین بود که او ناشری در هلند پیدا می کند که می خواهد اثر او را چاپ کند. او به واسطه پدرش و با حمایت مالی او نسخه چاپی تهیه می کند و به دست ناشر می سپارد. اما ناشر نخست گم و گور می شود چون مجبور است هلند را ترک کند. و اگر پدر الیاس به صرافت نیفتاده بود، تنها نسخه چاپی این اثر از بین رفته بود. باری ناشر بعدی نیز که کتاب را منتشر می کند، به الیاس می گوید که کتاب ها در انبار خانه او خاک می خورند و او باید فکری به حال این کتاب ها بکند. جهانی که در شعله جنگ و بی تمدنی می سوزد معلوم است که علاقه و تمایلی به خواندن «فرآیند تمدن» نداشته باشد. و همین روند است که سبب می شود خالق «فرایند تمدن» از مدارج آکادمیک دور بماند و ضربات جبران ناپذیری از این حیث بخورد. از جمله این که او مجبور می شود برای غلبه بر کندنویسی خود، که ناشی از شرایط و دوری از محیط و چشم انداز آکادمیک بوده است، به یک روانکاو مراجعه کند. الیاس چهار سال در غنا تدریس می کند و به هنر آفریقایی دلبند می شود.

اما نخست در سال 1976 است که ورق برمی گردد. انتشارات «سورکامپ» در آلمان اثر او را «فرآیند تمدن» را دوباره چاپ می کند و الیاس با اقبال مواجهه می شود. البته اقبال واقعی به او بر می گردد به زمانی که جهان دو قطبی فرو می پاشد و نظریه «فرآیند تمدن» و جامعه شناسی به منزله شناخت و بررسی «آرایش» و «تحول اجتماعی» به مثابه روند و شوند مورد توجه وسیع نهادهای علمی قرار می گیرد. الیاس که در تمام عمر از قطب بندی ها و جناح بندی های سیاسی دوری گزیده بود و حتا در دوران دهه سی آلمان نیز از هیچ جریان سیاسی حمایت نکرده بود، و حتا تا آخر عمر هم رای

نداده بود، اینک با شکستن فضای دو قطبی و افول ایدئولوژی ها، طلوع کرده بود.الیاس در اول آگوست (اوت) 1990 در شهر آمستردام چشم از جهان فرو بست. و به قول خودش عمر طولانی او سبب شد که او بتواند مسائل و ارتباط میان مسائل را بهتر درک کند. اما او تا اواخر عمرش نگران این بود که آیا نظریه او استمرار پیدا خواهد کرد یا نه.

این زمینه ای است که شایسته است مورد توجه قرار بگیرد، وقتی درباره الیاس و نظریه او صحبت می شود. الیاس خیلی زود فهمیده بود که باید از جامعه شناسی ایدئولوژی زدایی کرد. دریافته بود که نه «ضرورت» در کار است نه «اراده و اراده گرایی» در کار است، نه «ساختار» همه چیز را توضیح و تبیین می کند و نه «کنش» روشنگر روابط اجتماعی است. نه «فرد» و فردگرایی در جامعه شناسی راهگشا است و نه «جامعه» و جمعگرایی. او خود این نوع برخوردها را ناشی از یک سطح نازل معرفت در زنجیره رشد معرفتی آدمی می دانست. و بر این باور بود که این رهیافت که «فرد» و «جامعه» را چنان مستقل و بدون هم می داند و از هم تفکیک می کند، ناشی از یک رهیافت غلط معرفتی است. او بر این باور است که نه فرد بدون جامعه ممکن است و نه جامعه بدون فرد. و برای حل این معضل جامعه شناسی مفهومی را پیشنهاد می کند که دقیقا بر این نکته واقف است و آن را در خود مفهوم و تعریف آن مطمح نظر قرار می دهد و محاسبه می کند. این مفهوم، مفهوم «آرایش» است. «آرایش» امر ثابتی نیست. مستقل از اجزای خود نیست. از قانون علّی نیز پیروی نمی کند. «آرایش» ترکیبی است که مختص به انسان و روابط انسانی است. محصول رویارویی تک تک افراد است و در حقیقت هر «آرایشی» نماد ترازی از قدرت است.

لازم به ذکر است که برای الیاس قدرت درواقع با زندگی عجین گشته است. و زندگی جمعی انسان ها حاکی از همین اصل قدرت است. و چون هر فرد انسانی در «آرایش» انسان ها شرکت دارد، هر فرد انسانی نیز در این تراز قدرت نقش دارد. در این تراز قدرت منابع قدرت هستند که نوع، کیفیت و درجه این توازن قوا را تعیین می کنند. جامعه شناسی الیاس جامعه شناسی موشکافی قدرت هم هست. و «فرآیند تمدن» الیاس «فرآیند قدرت» در معنای شوند تراز قدرت در دو تبار اجتماعی و روان شناختی است. پس «آرایش» را انسان ها تشکیل می دهند، وقتی به عضویت جامعه در می آیند. می توان جامعه را «آرایش» اصلی فرض کرد که به «زیر-آرایش های» گوناگونی بدل می شود. این «آرایش» و درواقع «آرایش ها» ویژگی های خود را دارند اما هیچ وقت از افرادی که آن ها را تشکیل می دهند، به طور مطلق فارغ و مستقل نیستند. «آرایش ها» خصلت ژلاتینی دارند. و گونه از زیست اجتماعی هستند که حتا در هرج و مرج و بی نظمی نیز وجود دارند و از بین نمی روند. زیرا اثر و تاثیر مناسبات قدرت هرگز از بین نمی روند.

مفهوم و نظریه «آرایش» در «فرآیند تمدن» به این مفهوم به کار نمی رود، اما ردپای آن در سرتاسر این اثر وجود دارد. الیاس چون انسان ها را می بیند، نه انسان را، در انسان شناسی خود نیز از تعریف انسان به این مفهوم که انسات عبارت است از موجود با این یا آن مشخصات خودداری می کند و درعوض، انسان ها را موجوداتی می داند که از دو خصیصه برخورداراند: 1- انسان ها تحول پذیر و تغییرپذیر هستند. 2- انسان ها موجوداتی جمعگرا و جامعه گرا هستند. اگر انسان ها تحول پذیر نبودند، تاریخ شکل نمی گرفت.از حیث ساختار شخصیتی، انسان ها موجوداتی ثابت و تغییرناپذیر نیستند. این وابستگی متقابل انسان ها به یک دیگر است که در مفهوم «آرایش» بازتاب پیدا می کند. الیاس از سه وابستگی متقابل انسان ها نام می برد: 1- وابستگی احساسی، 2- وابستگی اجتماعی و 3 – وابستگی اقتصادی. و این سه نیز هم موجب و هم بازتاب پیوندهای مکانی زمانی هستند. به عبارت دیگر، جامعه شناسی الیاس بر مبنای فرضیات انسان شناختی استوار است، چرا که او انسان را موجود یکپارچه و واحد می داند و به همین جهت هم هست که از تقسیم حوزه های مختلف جامعه شناسی دفاع نمی کند. به عبارت دیگر، آن چه در انسان «ثابت» است این است که انسان مدام در حال تغییر و تحول است و به همین جهت هم «آرایش هایی» که آن ها می سازند مدام در حال تغییر و تحول می باشند. «آرایش» بیانگر همین وابستگی های بنیادی انسان ها با یک دیگر است. تغییرات در تبار اجتماعی به تغییرات در تبار روان شناختی انسان ها فرا می روید.

الیاس نه ساختارگرا است نه فردگرا است، نه مارکسی است نه وبری است. نه کنش گرا است نه به منطق تاریخ باور دارد. او بر این نظر است که روند تاریخ بدون برنامه و طرح است اما ساختارمند است. نه تصادف محض است نه ضرورت محض است. «آرایش» نیز نه کاملا مستقل از افرادی است که او را می سازند و نه آن افراد کاملا مستقل از «آرایش» هستند. دو مفهوم «آرایش» و مفهوم «فرآیند» حاکی از آنند که «آرایش» قدرت در تار و پود مناسبات اجتماعی است. شباهت ها و تفاوت های نظریه قدرت الیاس و فوکو نیاز به بحث دیگری دارد. اما دستکم الیاس و فوکو هر دو رهیافتی به قدرت دارند که تا حدودی نیچه ای است. اما بحث سلطه در آثار و اندیشه فوکو بسیار پررنگ و عمده است اما در الیاس نیست. هر دو رهیافتی آرشیوی دارند و آرشیوهای تاریخ را ورق می زنند تا تغییر و تحولات قدرت را دریابند. فوکو قدرت و دانش و گفتمان را می جوید و الیاس تمدن را. قدرت در هر دو اندیشه بسیار موثر و خلاقانه است. اما فوکو از گسست سخن می گوید و الیاس از پیوستار و استمرار.

بنابراین مفهوم «آرایش» نه دارای ذات و گوهر است و نه وجودی است مستقل از تشکیل دهندگان آن. این مفهوم، به قول الیاس، بر آن است که به این تضاد و تقابل تصنعی و نادرست در جامعه شناسی خاتمه دهد و آن را رفع کند. مفهوم «آرایش» شامل هر پیوندی که انسان ها را به هم مرتبط می کند و یا آن ها با هم می سازند، است. به قول الیاس وقتی دو نفر یا چند نفر دور یک میز جمع می شوند یک «آرایش» تشکیل می دهند. او از «آرایش هایی» مانند جامعه، کشور، خانواده و گروه، غیره نام می برد. «آرایش» آن جا آغاز می شود که دستکم دو نفر انسان آن را تشکیل دهند. الیاس «آرایش» را مانند جریان و آرایش یک بازی می داند. آرایش بازی مدام در حال تغییر است و بستگی به روابط اعضای دو تیم در درون خود و با تیم دیگری و غیره دارد.

آن چه مهم است خاطرنشان شود این است که الیاس در نسبیت ها و تناسب ها می اندیشد و مفاهیم و نظریاتش نیز بازگوکننده همین «ربط» و ربطی بودن هستند. «آرایش» نیز یک رابطه است و نه یک جوهر. قدرت نیز همین طور است. در «آرایش» هیرارشی وجود دارد اما نه ساختاری است نه ذاتی است. بلکه ناشی از یک رابطه است. هیرارشی در «آرایش» به معنای فرآیند توازن قوا و ترازی از قدرت است که مدام می تواند بازتعریف و تغییر کند. الیاس در کتاب خود «جامعه شناسی چیست؟» مثال هایی درباره «آرایش» می آورد. از این جمله اند: از گروه های کوچک گرفته تا جوامعی که میلیون ها عضو دارند؛ شاگردان و معلم یک کلاس درس؛ مطب دکتر و رابطه دکتر و بیمار؛ سالن غداخوری ها و کافه ها و رستوران ها؛ کودکان در کودکستان ها؛ ساکنان یک ده و یا ساکنان شهر یا ملت، مجلس، احزاب، ازدواج؛ جنگ و غیره.برحسب سادگی یا پیچیدگی این روابط متقابل و وابستگی های متقابل می توان از «آرایش های» ساده و «آرایش های» پیچیده نیز سخن گفت. آن چه مورد نظر الیاس است این است که مفهوم «آرایش» هم و غم ما را متوجه وابستگی های متقابل میان انسان ها می کند. و به ما نشان می دهد که نخست لازم است از این دید اتمیستی و درواقع غلط رهائی یابیم که فرد انسانی بدون جامعه ممکن خواهد بود. دیدن وابستگی های انسانی است که «آرایش» را به یک مفهوم زنده و جاندار بدل می کند که گرچه هم پای تغییروتحولات اجزای سازنده اش تغییر می کند، چون آن ها در حال تغییراند، اما جهت و سمت و نتیجه این تغییروتحولات فردی با تغییروتحولات «آرایش» یکی نیست. فعلا به این خلاصه اکتفا می کنم. در دو بخش بعدی به دو مفهوم دیگر جامعه شناسی الیاس، یعنی مفهوم «تحول اجتماعی» و «تمدن» می پردازیم.

مخلص کلام: برای شناخت بهتر مفهوم «آرایش» و نظریه جامعه شناسی به مثابه فرآیند آرایشی می توان به این پنج نکته

اشاره کرد و با آن موافق بود، که رالف باومگارت و فولکر آیشنر در کتاب خود «درآمدی بر الیاس» می نویسند:

1- تحلیل فرآیندهای اجتماعی شایسته است ناظر بر انسان ها باشد و نه با مفاهیمی که معمولا در جامعه شناسی مرسوم است، زیرا الیاس معتقد است که جامعه پیکره و جوهری ورای و خارج از افراد نیست.

2- نقطه عزیمت یا آغازگاه تحلیل جامعه شناختی افراد نیست، بلکه «آرایش » هایی است که این افراد با هم تشکیل می دهند.

3- علوم انسانی و بالاخص جامعه شناسی لازم است ناظر بر فرآیندها باشند و «آرایش» ها نیز در حال روند و شوند هستند، مانند تک تک افرادی که آن ها را تشکیل می دهند.

4- تحلیل های جامعه شناختی شایسته است ناظر بر واکاوی فرآیندهای درهمتنیده درازمدت باشند. و سیر تغییر و تحولات را مد نظر قرار دهند. الیاس در این زمینه همان کاری را انجام می دهد که وبر در کتاب خود «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری» انجام داده است. البته با این تفاوت، که الیاس از سنخ های آرمانی و رابطه دین و اقتصاد حرکت نمی کند بلکه به رفتارهایی می پردازد که چه بسا از دید وبر در ذیل «کنش اجتماعی» قرار نگیرد.

5- عنصر رفتار انسانی را به منزله جز وابسته و متغیر فرآیندهای اجتماعی در نظر گرفت.

سوای این، باید دوباره خاطرنشان ساخت که «آرایش» ها تراز یا توازن قوای مناسبات قدرت است.

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

مفهوم «آرایش» به قلم نوربرت الیاس

مفهوم «فیگوراسیون» (آرایش، آحاد) از اغلب مفاهیم نظری جامعه شناختی به این جهت متمایز است که انسان ها را به صراحت در مفهوم سازی لحاظ می کند. بنابراین مفهوم «آرایش»با قاطعیت از یک سنخ از مفهوم سازی، که به طور وسیعی در جامعه شناسی حکمفرما است مرزبندی می کند؛ یعنی با سنخی از مفهوم سازی که قبل از هر چیز هنگام تحقیق و تفحص ابژه های بی جان، یعنی در چارچوب فیزیک و فلسفه ای که فیزیک را مبنای سمتگیری خود قرار داده، تکوین یافته است. هم صورت های فلکی از ستارگان وجود دارد، هم از گیاهان و حیوانات. اما این فقط انسان ها هستند که با هم دیگر «آرایش» تشکیل می دهند. به اعتباری، نوع همزیستی انسان ها در گروه های کوچک و بزرگ یگانه و بی بدیل است. همزیستی انسان ها همیشه توسط انتقال دانش از یک نسل به نسل دیگر شکل می گیرد، یعنی از طریق ورود تک تک افراد به جهان نمادهای ویژه ی «آرایش» موجودِ انسان ها. علاوه بر چهار بُعد زمانی مکانی، بُعد پنجمی که با انسان پیوند لاینفکی دارد، بُعد یادگیری نمادهای اجتماعی است. بدون کسب و فراگیری این نمادها، برای مثال بدون فراگیری زبان یک جامعه مشخص، انسان ها نه قادراند در جهان جهت گیری کنند، نه قادراند با یک دیگر حشر و نشر کنند.

یک موجود انسانی در حال رشد که نمادهای زبان و دانش یک گروه مشخص از انسان ها را کسب نکرده و فرا نگرفته است، در هیچ «آرایش« انسانی قرار نمی گیرد و از همین روی انسان به معنای واقعی کلمه نیست. رشد یک انسان جوان در درون «آرایش های» انسانی به مثابه فرآیند و تجربه، و همین طور فراگیری یک شِمای معین از انتظام به خویشتن در تعامل با انسان ها، یکی از شرایط الزامی انسان شدن است. ازهمین روی، اجتماع پذیری و تفرد یک انسان، اصطلاحاتِ متفاوت برای یک فرآیند مشابهه است. هر انسانی هم به انسان های دیگر شبیه است و هم از همه متفاوت است.

نظریه های جامعه شناختی مساله رابطه فرد و جامعه را اغلب لاینحل می گذارند. وقتی صحبت از آن می شود که کودکان از طریق ادغام در «آرایش های» معین، مثلا خانواده، کلاس های درس، اهالی یک روستا یا کشورها، و همین طور از طریق کسب، فراگیری و یادگیری گنجینه نمادهای مختص به جامعه خود، به افراد انسانی تبدیل می شوند، در اصل افکار از میان دو خطر بزرگ نظریه سازی جامعه شناختی و علوم انسانی به ساحل هدایت می شوند: میان خطر فرد بدون جامعه [اتمیزه شدن]، یعنی این که مبنا را کنشگری قرار دهید که گویا فقط و فقط برای خودش زندگی می کند؛ و خطر «نظام»، «کلیت»، خلاصه یک جامعه انسانی را فرض کردن که در عین حال هم فراسوی تک تک انسان ها، هم افراد وجود دارد. جوامع انسانی هیچ آغاز مطلقی ندارند. جوامع انسانی جوهر دیگری به جز انسان هایی، که توسط مادران و پدران بوجود آمده اند، ندارند. اما انباشت کمّی این قبیل فرایندها نیز نیستند.

همزیستی انسان ها در جامعه، حتا در مواقع هرج و مرج، فروپاشی، در اوج بی نظمی اجتماعی، همیشه دارای یک پیکره معین است. این آن چیزی است که مفهوم «آرایش» بازگو می کند. انسان ها به سبب وابستگی های متقابل بنیادی به یک دیگر، همیشه به شکل «آرایش های» مختص به خود گروه بندی می شوند. برخلاف پیکربندی های (صورت های فلکی) موجودات دیگر، این «آرایش ها» سرشتی «ابناء بشر» نیستند، ازحیث بیولوژیک تعیین و مقرر نگشته اند. روستاها می توانند به شهرها بدل شون؛ اقوام، به خانواده های کوچک؛ قبایل، به کشورها. انسان ها که از حیث بیولوژیک غیرقابل تغییراند، می توانند «آرایش های» متغیر بسازند. «آرایش ها» از جهت ساختاری دارای ویژگی های خاص خود هستند و نمایندگان یک نوع خاص از نظم اند و به همین دلیل حوزه تحقیق یک شاخه علمی را می سازند: یعنی علوم اجتماعی، به طور کلی، و همین طور جامعه شناسی. مشکل فکری که شما در این رابطه اغلب با آن مواجهید، تنها مبتنی بر دو شِمای کلی موضوعی مکمل هم نیست. احیانا خالی از لطف نیست، وقتی این دو شِما را این جا به اختصار شرح داد.

تک تک انسان ها با هم دیگر در «آرایش های» معین زندگی می کنند. همان طور که تک تک انسان ها در حال تغییر هستند، «آرایش ها»یی نیز که آن ها با هم دیگر تشکیل می دهند در حال تغییر اند. اما تغییر تک تک انسان ها و تغییر «آرایش هایی» که آن ها با هم می سازند، هرچند از یک دیگر غیرقابل تفکیک اند و در هم تنیده اند، اما تغییراتی در سطوح متفاوت و به شیوه مختلف هستند. یک انسان می تواند در مقابل «آرایش های» معین استقلال نسبی داشته باشد، اما در اصل حداکثر می تواند در موارد نادر (مانند جنون) از «آرایش ها» مستقل باشد. «آرایش ها» می توانند استقلال نسبی در رابطه با افراد معینی که آن ها را این جا و یا آن جا می سازند داشته باشند، اما نه به هیچ وجه در رابطه با افراد به طور کل. به عبارت دیگر: یک انسان ممکن است تا حدی از آزادی برخوردار باشد که به او امکان می دهد از یک «آرایش» معین جدا شود و در یک «آرایش» دیگر جا بگیرد. اما این که آیا و تا چه حد این امر ممکن است، خود در گروی خصیصه «آرایش های» مذبور است. همچنین اشخاص مشابهه می توانند «آرایش های» مختلف با هم بسازند (مسافران قبل، هنگام و احیانا پس از غرق شدن کشتی؛ بورژواها و اشراف قبل، هنگام و بعد از انقلاب). برعکس انسان های مختلف می توانند، با روایت های معینی، «آرایش های» مشابهه بسازند (خانواده، دیوانسالاری، شهر، ده).

ماکس وبر (1920-1864) سعی کرد این مساله اصلی جامعه شناسی را، یعنی مساله استقلال نسبی «آرایش ها»، در مقابل افرادی، که آن ها را می سازند، توسط مفهوم سنخ آرمانی حل کند. یعنی از طریق این فرض که «آرایش ها» به ماهو اصولا وجود ندارند، ... . اما او پی نبرد که «آرایش هایی» که انسان ها با هم می سازند، همان قدر واقعی هستند که هر یک از این انسان ها هستند.

امیل دورکایم (1917-1858) واقعیت «آرایش ها» را دریافت، اما او آن ها را به عنوان امر موجودی خارج از تک تک انسان ها دانست. او قادر نبود آن ها را با وجود تک تک انسان ها ربط دهد (یا حداکثر فقط از طریق مفهوم «یکی شدن» افراد و جامعه که به وضوح فرضیه وجود مجزای هر دو سطح هستی انسانی را غیرقابل تفکیک از هم نشان می دهد). وقتی از «آرایش هایی» صحبت می شود که افراد انسانی با هم دیگر می سازند، آن وقت یک تصور از انسان و ابزار مفهومی دارید که به واقعیت بیشتر نزدیک است و با کمک آن می شود از کشاکش سنتی جامعه شناسی «این جا فرد، آن جا جامعه»، که در واقعیت بر بازی با کلمات یا با ارزشگزاری هایی از سبک و سیاق ماوراعلمی استوار است، اجتناب کرد.

منبع:

Bernhard Schäfers, Johannes Kopp (Hrsg.)d

Grundbegriffe der Soziologie

Verlag für Sozialwissenschaften,Wiesbaden 2006

منبع:

برنهارد شفر، یوهانس کوُپ (به کوشش)

مفاهیم اساسی جامعه شناسی

چاپ نهم، با تجدید نظر کامل

انتشارات علوم اجتماعی، ویسبادن، 2006

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید