رفتن به محتوای اصلی

لطیفه، تابو و قدرت در ایران

لطیفه، تابو و قدرت در ایران

- افلاتون در رساله‏ى فیلبوس (افلاتون، ۱۳۳۴) گفت‌وگویى میان سقراط و پروتارخوس را روایت کرده است و در یکى از بندهاى آن از زبان سقراط مى‏گوید: دوستان باید نادانى رفیقان‌شان در مورد زیبایى، خرد و نیکوکارى را با خنده پاسخ دهند. افلاتون در جاى دیگرى به هنگام نقد رفتار پهلوانان در زمان جنگ، از غریو پیروزى برکشیدن و خندیدن به رنج دشمنان، به عنوان رفتارى طبیعى و عادى پشتیبانى کرده و آن را چیزى متفاوت با شوخى و رفتارى ذاتى دانسته است.

ارستو در رساله‏ى شعر از زاویه‏ى دیگرى به موضوع نگاه مى‏کند و به هنگام شرح تفاوت میان تراژدى و کمدى، مشاهده‏ى زشتى و ضعف را دلیل اصلىِ شوخى و خنده مى‏داند. او معتقد است که دیدن رنج‌هاى کوچک در دیگران سرگرم‌کننده و خوشایند است، اما برخورد با رنج‌هاى بزرگى مانند مرگ یکى از نزدیکان یا نقص عضو، همدردى آدمى را بر مى‏انگیزد (ارستو، ۱۳۷۳).

چنان‌که آشکار است در روزگار باستان بسیارى از نویسندگان با پیروى از این دو غولِ فلسفه‏ى یونان، خنده را به رویارویىِ قوى و ضعیف مربوط مى‏دانستند و واکنش طبیعىِ فرد قدرتمندتر را خنده مى‏پنداشتند.

این رویکرد، یعنى توجه به مفهوم قدرت در تحلیل خنده، هم‌چنان در این شکل جنینى‏اش باقى ماند تا این‌که در قرن هفدهم با گرایش و تمرکز یکى از فلاسفه‏ى بزرگ نوزایى بر مفهوم قدرت، بار دیگر در قالبى جدید صورت‌بندى شد.

یکى از قدیمى‏ترین دیدگاه‏هاى توضیح‌دهنده‏ى جوک و خنده که هنوز به بقاى خود ادامه مى‏دهد، توسط فیلسوف انگلیسى توماس هابز معرفى شد؛ بر اساس این دیدگاه، خنده عبارت است از حالت سرخوشى ناشى از احساس برترى. یعنى شوخى‏ها باعث مى‏شود تا فرد خود را نسبت به افراد دیگر -که آماج شوخى‌اند- برتر و بالاتر ببیند و این امر مایه سرخوشى‏اش مى‏شود. هابز در لویاتان در این مورد مى‏گوید (هابز، ۱۱۰:۱۳۸۰): «افتخار ناگهانى، میلى است که حالاتى در چهره ایجاد مى‏کند که خنده نامیده مى‏شوند که یا به واسطه‏ى عمل ناگهانى خود آدمیان که آن‌ها را خوش مى‏آیند ایجاد مى‏شود و یا در نتیجه‏ى دیدن چیزى بدشکل و بى‏قیافه در دیگران که در مقایسه با آنها خود را ناگهان تأیید و تمجید مى‏کنند، رخ مى‏دهد و خنده بیشتر خصلت کسانى است که از توانایى‏هاى موجود در خودشان چندان آگاهى ندارند و مجبور می‌شوند با دیدن نارسایى‏ها و معایب دیگران خودشان را تأیید کنند و بنابراین خندیدن به معایب دیگران بیشتر نشانه‏ى جبن است؛ زیرا یکى از خصال واقعى مردان بزرگ کوشش براى رها کردن دیگران از احساس حقارت و خوارى است و آنها خود را تنها با تواناترین کسان مقایسه مى‏کنند.»

این نوشتار به قدر کافى روشن است و تمام مایه‏هاى فکرى نظریه‏ى تحقیرکنندگى جوک[۱] را در خود دارد. دیدگاه هابز با آن‌چه که فیلسوفان کلاسیک مى‏گفتند یک تفاوت عمده دارد؛ نخست آن که حس پیروزى بر دیگرى و چیرگى در عام‌ترین مفهوم خود با خنده و شوخى پیوند خورده است، و دوم این‌که این پیوند همه‏ى انواع خنده را در بر مى‏گیرد. یعنى نه‌تنها تمام ادراکاتِ چیرگى خنده‏آورند، بلکه تمام خنده‏ها هم از این ادراک ناشى شده‏اند.

نگرش هابز در مورد خنده براى قرن‌ها بر فضاى فکرى اروپاییان چیره بود و در پیوند با قالب‏هاى اخلاقى و دینى مسیحى بازتعریف مى‏شد. در تمام کتاب مقدس -عهد قدیم و عهد جدید- هیچ اشاره‏ى مستقیمى به خنده‏ى ناشى از شوخى وجود ندارد و در تمام دوران قرون وسطا ارباب کلیسا پیروان‌شان را از خنده -این وسوسه‏ى شیطان- بر حذر مى‏داشتند. به این ترتیب نگره‏ى هابزى در این بستر مساعد جا افتاد و مورد پذیرش واقع شد. چنان‌که بعدها، طغیان‌گرانى رمانتیست مانند بودلر هم نتوانستند خود را از بند آن برهانند. چنان که ادیب مدرنی مانند بودلر نیز در «گل‌هاى رنج» (۱۸۵۵ م.)، خنده را مهم‌ترین نمود خصلت شیطانى بشر مى‏نامد.

دیدگاه کنونى ما در این مورد البته بسیار تفاوت کرده است. شواهد زیادى در مورد ارتباط خنده با احساس چیرگى وجود دارد. برگسون بخش مهمى از کتابش را به بحث درباره‏ى دلیل خنده‏ى مردم به کسى که روى پوست موز لیز مى‏خورد، اختصاص داده است (Bergson,1911) چنان‌که از نوشتار وى برمى‏آید، اگر نظریه‏ى تحقیر درست باشد، درجه‏ى خنده‏داربودن یک جوک باید به‌شدت تحقیرآمیزبودنش وابسته باشد.

یکى از نخستین پژوهش‌هایى که این پیش‏بینى را مورد آزمون قرار داد، کارى میدانى بود که در آن از گروهى یهودى و غیریهودى خواسته شد تا درجه‏ى خنده‌داربودن جوک‌هایى را که قهرمان‌شان یهودى یا غیریهودى بود، مشخص کنند. نتیجه نشان داد که یهودیان به طور مشخص جوک‌هاى مربوط به یهودیان را کم‌تر از دیگران خنده‏دار مى‏دانند. جالب آن‌که با تغییردادن هویت قهرمانان به اسکاتلندى -که در اروپا مثل یهودیان به خساست شهره‏اند- باز هم ارزیابى یهودیان تغییرى نکرد. یعنى آنان علاوه بر این‌که قومیت خود را به عنوان آماج شوخى نمى‏پسندیدند، تأکید بر صفات منسوب به خود را نیز خوش نمى‏داشتند (Wolff et al,1934). جالب آن‌که خود این یهودیان در خسیس‌پنداشتن خودشان با دیگران هم‏نظر نبودند، اما از دیدگاه دیگران در مورد خود آگاهى داشتند.

آزمون مشابهى که سال‌ها بعد با دقت بیش‌تر انجام گرفت، آن آزمودنى‏هایى متعلق به چهار مذهب مسیحى (باپتیست‏هاى جنوبى، کاتولیک، شاهدان یهوه، عارفان) را مورد پرسش قرار داد. نتیجه آن بود که درجه‏ى خنده‏داربودن جوک براى این افراد با محتوایشان نسبت مستقیم داشت. هرچه جوک گروه مذهبى خودى را بیش‌تر مى‏ستود و گروه‏هاى رقیب را بیش‌تر تحقیر مى‏کرد، خنده‏دارتر تلقى مى‏شد (La Fave,1972).

داده‏هاى به دست‌آمده در این زمینه به‌زودى به شواهدى ضد و نقیض انجامید. آشکارترین جنبه‏ى این ماجرا، این بود که زنان به قدر مردان به جوک‌هایى که به زنان مربوط مى‏شد، مى‏خندیدند و سیاهپوستان هم مشابهِ این وضعیت را در قبال جوک‌هایى که سیاهان را مسخره مى‏کرد، داشتند. مشاهداتى از این دست، نشان داد که چارچوب نظریه‏ى تحقیر با رویکرد خطى و سرراستش کمى ساده‏انگارانه بوده‌است و ماجراى تحقیرشدگى پیچیده‏تر از آن است که در نگاه نخست به نظر مى‏رسد.

یکى از اندیشه‌مندانى که نظرش در رفع این کاستىِ نظریه‏ى تحقیر سخت مؤثر از آب در آمد، ویلیام جیمز بود. او در کتاب مشهورى که در اواخر قرن نوزدهم درباره‏ى روان‌شناسى عمومى نوشت، مفهومى به نام گروه‏هاى مرجع را معرفى کرد. به نظر او، هر فرد انسانى به واسطه‏ى میدانى از ارتباطات میان خودش با عناصر جهان خارج، اندرکنش خویش را با محیط تنظیم مى‏کند. این عناصر واسطه، بسته به درجه‏اى که به من متعلق دانسته شود، مهم پنداشته مى‏شود و در حوزه‏ى اختیارات و مالکیت من برجستگى مى‏یابد. به این ترتیب هر فرد انسانى در دایره‏اى بسته از مفروضات زندگى مى‏کند و عناصر داخل این دایره را به خود منسوب مى‏داند. عناصر ریختى و بدنى، زیربنایى‏ترینِ این عناصر هستند، اما نمادهاى مربوط به هویت و گروه نیز در این میان نقش مهمى را ایفا مى‏کند. نظریات جیمز، به پیدایش مفهومى به نام گروه مرجع در جامعه‏شناسى انجامید. گروه مرجع عبارت از آن گروهى از مردم جامعه هستند که فرد خود را با ایشان همگون مى‏پندارد، رفتارشان را تقلید مى‏کند و در آن عضویت دارد یا آرزوى عضویت در آن را دارد.

به این ترتیب مشکلى که ذکرش گذشت، حل شد. یعنى مردان و سفیدپوستان به عنوان گروه مرجع در نظر گرفته مى‏شدند و بنابراین بخش مهمى از جوک‌هایى که به طبقات فروپایه‏تر منسوب مى‏شد، اصولا توسط این افراد به عنوان توهین به خودشان تلقى نمى‏شد. چون خود را به گروه مرجع متعلق مى‏پنداشتند و به قول مارکس، موقعیت اجتماعى‏شان هنوز حالت طبقه براى خود را پیدا نکرده بود.

این نکته را نباید از یاد برد که هدف از تعریف جوک‌هاى تحقیرآمیز، تخطئه‏ى افراد مشابه با قهرمان جوک نیست. چنان‌که گفتیم، بخش عمده‏اى از رفتارهاى خشونت‏آمیز نمادین در روابط میان‌فردی به صورت جوک و شوخى ظهور مى‏یابد و این‌ها نه‌تنها در صدد لطمه‌زدن به کنش متقابل بین افراد و تحقیر طرف مقابل نیست که با پالایش تنش‌هاى یادشده، معنایى عکس هم به خود مى‏گیرد. در یک پژوهش آمارى، نشان داده شده‌است که ۲۳ درصد کل جوک‌هایى که در جمع گفته مى‏شود، حالت منفى دارد. یعنى به یکى از اعضاى جمع ارجاع مى‏شود و یکى از صفات وى را نکوهش مى‏کند (Scogin&Pollio,1980).

با وجود آن‌که این جوک‏ها از بیرون دشمنانه و بدخواهانه دیده مى‏شود، اما در روابط درون گروهى به عنوان رفتارهایى دوستانه تفسیر مى‏شود؛ به شکلى که افراد شاخص و رهبران گروه همیشه بیش از دیگران آماج این شوخى‏ها قرار مى‏گیرند و همگان هم این شوخى‏ها را به عنوان اهمیت و برجستگى فرد مورد نظر تعبیر مى‏کنند، نه تلاش براى مخدوش‌کردن تصویر ذهنى از وى.

هم‌چنین به نظر مى‏رسد شاخص‌هاى فردى هم در علاقه به جوک‌هاى داراى عنصر تحقیر مؤثر باشد. بر مبناى آزمایشى که بر ۴۲۹۲ نفر با سنین میان ۱۲ تا ۶۶ سال در آمریکا انجام گرفته‌است، چنین بر مى‏آید که مسن‏ترها بیش‌تر از جوک‌هاى داراى عنصر بی‌تناسبی و معماى منطقى لذت مى‏برند و در مقابل، جوان‌ترها و افراد تندرو جوک‌هاى داراى عنصر تحقیر را بیش‌تر مى‏پسندند (Santrock,1991).

بر مبنای این داده‌ها آشکار است که جوک و لطیفه پیوندی محکم و ناگسستنی با جریان‌یافتن قدرت در نظام‌های اجتماعی دارد؛ اما این پیوند امری ساده و سرراست نیست و با خودانگاره‌ی کسانی که جوک را روایت می‌کنند، آنان که مخاطب و شنونده‌ی آن هستند و هویت کسانی که قهرمان داستان‌های آن هستند ارتباطی پیچیده دارد.

زبان فارسى نیز مانند هر زبان دیگرى ساختارها و قواعد خاص خود را براى ساخت جوک پرورده است و جامعه‏ى ایرانى نیز الگوهاى ویژه‏ى خویش را براى خندیدن بدان ساماندهى کرده است. این زمینه نیز مانند بسیارى از حوزه‏هاى دیگرِ جامعه‏شناسانه، تا به حال به طور شایسته مورد وارسى قرار نگرفته است و متون بسیار کمى در مورد آن در دست داریم که بیش‌تر از زمره‏ى تک‌نگارى و گردآورى است.

زمینه‏ى نظرىِ این نوشتار، مدلى سیستمى از پویایى فرهنگ است که به اعتبارِ نامِ عناصر فرهنگىِ تعریف‌شده در آن، نظریه‏ى منش‌ها خوانده مى‏شود. در این مدل، فرهنگ به عنوان شبکه‏اى خودزاینده و خودارجاع از عناصر همانندساز اطلاعاتى (منش‌ها) مورد تحلیل واقع مى‏شود. آن‌چه در این‌جا اهمیت دارد، استخوان‌بندى مفهومى مشترکى است که در میان مدل‌هاى نظرىِ مربوط به جوک و نظریه‏ى منش‌ها مورد توافق است.

مى‏توان جوک‏ها را منش‌هایى کوچک و عامیانه دانست که به دلیل ساخت معنایى خاص‌شان با سیستم پاداش / لذت پیوند خورده‏‌است و از این رو به عنوان واحدهاى انتقال لذت در مجارى ارتباطى عمل مى‏کند. کارکردهاى جامعه‏شناختى جوک‏ها را مى‏توان در مقام پیامد این ساخت معنایى ویژه و پیوندِ خاص فهمید.

در نظریه‏ى منش‌ها، هر عنصر فرهنگى (منش) به عنوان سیستمى اطلاعاتى در نظر گرفته مى‏شود که به صورت یک همانندسازِ یکپارچه و واحد در جریان کنش ارتباطى و در قالب نظام‌هاى نشانگانى/معنایى تکثیر مى‏شود. بر مبناى مدلى که از این عناصر اطلاعاتى در دست داریم، مى‏توان منش‌هاى گوناگونِ متعلق به یک حوزه‏ى فرهنگى خاص را به کمک شاخص‌هایى رسیدگى‏پذیر و تجربى رده‏بندى کرد و با تحلیل زیرواحدهاى نشانگانى و معنایىِ موجود در هر یک، برداشتى دقیق و ساختارشناسانه در مورد آن پیدا کرد. بر مبناى این تحلیل‏ها، دست‌یابى به پیش‏بینى‏هایى در مورد الگوى پویایى منش در سپهر فرهنگى ممکن مى‏شود و مى‏توان قواعد رفتار منش در زمینه‏ى اجتماعى‏اش را بر اساس قوانین حاکم بر سیستم‌هاى پیچیده‏ى خودزاینده، استنتاج کرد.

منش و برایند رفتار منش‌ها -یعنى فرهنگ- نظامى پیچیده است که رفتارى بسیار بغرنج را از خود نشان مى‏دهد. براى دست‌یابى به قواعدى تحلیلى در زمینه‏ى فرهنگ و محک‌زدن ارزش نظریه‏ى منش‌ها به عنوان دیدگاهى نو، به منش‌هایى کوچک و ساده با ساختارهایى تحلیل‏پذیر نیازمندیم که در عین حال به شکلى گسترده رواج داشته باشند و پویایى‏شان را بتوان در لایه‏هاى چهارگانه‏ى فراز[۲] –یعنی سطوح زیستی، روانی، اجتماعی فرهنگی- ردیابى کرد. منش‌هایى که براى وارسى تجربىِ نظریه‏ى منش‌ها مورد نیازند، باید کوچک‌ترین واحدهاى تکثیرپذیر در سپهر فرهنگى باشند و مستقل از منش‌هاى دیگر تکثیر شوند. کوچک‌ترین منش‌هایى که مى‏شناسیم، عبارتند از شایعه‏ها، جوک‏ها، و نامه‏هاى زنجیره‏اى[۳].

شایعه به دلیل سوارشدنش بر منش‌هاى خبرىِ دیگر، و وابستگى‏اش به اطلاعات زمینه‏اى، براى بررسى مورد نظر ما مناسب نیست. با این وجود، داده‏هایى که در مورد بررسى جامعه‏شناسانه و روان‌شناسانه‏ى شایعه وجود دارد پیش‏بینى‏هاى ما را در نظریه‏ى منش‌ها تأیید مى‏کند (آلپورت و پستمن، ۱۳۷۲).

نامه‏هاى زنجیره‏اى با وجود ساخت جالب توجهشان، به دلیل وابستگى‏شان به متن نوشتارى، در کنش متقابل رویاروى بین افراد -که شکل پایه‏ى انتقال منش‌هاست- حضور ندارد. به همین سبب هم براى محک‌زدن کارآیى نظریه‏ى منش‌ها در گسترده‏ترین سطح، از شمول کافى برخوردار نیست. با این وجود در پیوست نخست، نتایج پژوهشى درباره‏ى ساختار و پویایى نامه‏هاى زنجیره‏اى گزارش شده است که از سویى کارآیى نظریه‏ى ما را در تحلیل‌هاى فرهنگى نشان مى‏دهد، و از سوى دیگر به شباهت ساختار جوک‏ها و این نامه‏ها دلالت دارد.

جوک‏ها، به دلیل گره‌خوردنشان با کنش متقابل نمادین، فراگیر بودنشان در بخش عمده‏ى فضاهاى تبادل فرهنگى و پیوند مستقیمشان با سیستم لذت/پاداش، بهترین نامزد براى وارسى تجربىِ نظریه‏ى منش‌ها است.

در پژوهش کنونى، با دو پرسش کلیدى به بررسى جوک‌هاى فارسى پرداختیم:

نخست: کاربردهاى نظریه‏ى منش‌ها در تحلیل ساختار، رده‏بندى و بررسى پویایى جوک‏ها کدام است؟ و چگونه مى‏توان از این تحلیل براى تعیین ساختار کمینه‏ى یک منش بهره برد؟

دوم: قواعد حاکم بر ساخت معنایى و ارجاعات زبانىِ رایج در جوک‏هاى فارسى چیست؟ و کارآیى نظریه‏ى منش‌ها در تفسیر ارتباطات درونى میان عناصر معنایى یک جوک چقدر است؟

پرسش نخست، ما را به تشریح ساختار جوک‌ها وامى‏دارد، و پرسش دوم ارتباط عناصر درونى جوک‏ها را با عواملى مانند تابوهاى اجتماعى، مفاهیم تنش‏زا، قومیت و نقش اجتماعى مورد توجه قرار مى‏دهد.

شرح کلیدواژه‌ها

عنصر مشترک در تمام جوک‏ها، وجود ساخت معنایى چندلایه و کلیدى مفهومى است که گذار از یکى از این لایه‏ها به دیگرى را ممکن مى‏کند. در پژوهش نگارنده بر جوک‌های فارسی، ساختار معنایى تک‌تک جوک‏هاى گردآورى‌شده مورد وارسى قرار گرفت و معناى هنجار، عادى و پیش‏پاافتاده‏ى متن جوک -که ابتدا به ذهن مخاطب خطور مى‏کرد- با عنوان معناى پایه در نظر گرفته شد. معنا(ها)ى ممکنِ دیگرى که به کمک کلید درک مى‏شد و رسیدن بدان باعث بروز خنده مى‏شد با نام معناى هدف خوانده شد و در مواردى که بیش از یک معناى هدف وجود داشت با شماره‏اى در کنار عبارتِ هدف مشخص شد. به این ترتیب هر جوک از متنى یکتا تشکیل شده بود که دست‌کم دو معناى پایه و هدف از آن استنتاج مى‏شد.

متن جوک از مجموعه‏اى از نشانه‏هاى حامل معنا تشکیل مى‏یافت که مى‏توانست زبانى (واژه‌ها، گزاره‏ها و …) یا پیرازبانى (حرکات بدن، شکلک در چهره و …) باشد. واژه، گزاره یا اشاره‏اى پیرازبانى که مخاطب را از معناى پایه به هدف راهنمایى مى‏کرد به عنوان کلید در نظر گرفته شد. این راه‏ها براى تشخیص کلید از دیگر عناصر جوک به کار گرفته شد:

الف) کلید، بخشى از جوک بود که خنده بلافاصله پس از ارائه‌شدنش بروز مى‏کرد.

ب) کلید، آن بخشى است که اگر نابجا -خیلى زود یا خیلى دیر- ارائه شود از بروز خنده جلوگیرى مى‏کند.

پ) کلید، آن بخشى است که با حذف‌شدنش جوک به متنى عادى تبدیل مى‏شود.

ت) کلید، آن بخشى است که اگر -به دلیل بیانِ نامناسب یا بى‏توجهى شنونده- فهمیده نشود، جوک، بى‏معنا جلوه خواهد کرد. در صورتى که این بخش با عبارتى دیگر به مخاطب ارائه شود و این امر به فهمیده‌شدن کلید کمک کند، ممکن است خنده‏ى به تعویق‌افتاده آزاد شود.

اگر جوک در خنداندن شنونده کامیاب مى‏شد و رسیدن از متن پایه به هدف را با شرایط برانگیزاننده‏ى رفتار خنده همراه مى‏کرد، آن را موفق در نظر مى‏گیریم و در غیر این صورت آن را ناموفق مى‏خوانیم.

در یک جوک موفق، به هنگام برخورد با کلید، تغییر حالتى ذهنى در شنونده ایجاد مى‏شود که باعث مى‏شود تا معناى پایه را رها کند و معناى هدف را درک کند. این پدیده را گذار معنایى خواندیم.

شیوه‏هاى گوناگونى از سامان‌دهى معنا در یک جوک مى‏توانست گذار معنایى را پدید آورد. هر یک از این راهبردها به عنوان نوعى از جوک در نظر گرفته شدند. چنانکه از نتایج آمارى برآمد، هر یک از این انواع ساختارى ویژه و منحصر به فرد دارند.

حوزه‏هاى مشاهداتى

براى پاسخگویى به پرسش‌هاى یادشده، در دو سطح به بررسى جوک‏ها پرداخته شد. نخست، مجموعه‏اى از جوک‏ها رایج در زبان فارسى گردآورى شد و خودِ جوک‏ها به عنوان منش‌هایى تحلیل‏پذیر مورد وارسى قرار گرفتند. دوم آن‌که رابطه‏ى جوک‏ها با افراد حامل و تکثیرکننده‏شان به کمک پرسش‌نامه‏هایى سنجیده شد و پیش‏بینى‏هاى برآمده از نظریه‏ى منش‌ها به این ترتیب به محک تجربه گذاشته شد.

براى گردآورى داده‏هاى مورد نیازِ نخستین بخشِ کار، از این منابع استفاده شد:

الف) مجموعه‏اى از جوک‏هاى فارسى که از ابتداى سال ۱۳۷۵ تا انتهاى سال ۱۳۸۰ در تهران رایج بود، به شیوه‏ى مشاهده‏ى مشارکتى گردآورى و طبقه‌بندى شد. یعنى نگارنده با افراد گوناگون -از طبقات و سنین مختلف- وارد کنش جوک‏گویى مى‏شد و در حلقه‏هاى دوستانه‏ى متنوعى، جوک‏ها را گردآورى و ثبت مى‏کرد. موقعیت سنى و نقش اجتماعى نگارنده در طى این سال‌ها به گونه‏اى بود که دسترسى به طیف وسیعى از این حلقه‏هاى دوستانه را ممکن مى‏کرد. فضاهایى که نگارنده به آن‌ها دسترسى یافت، عبارت بودند از: محیط‌هاى دانشجویى، حلقه‏هاى دوستانه‏ى جوانان (شهرنشین و معمولا متعلق به طبقه‏ى متوسط به بالا)، گروه‏هاى دوستانه‏ى دانش‏آموزى، محیط‌هاى دوستانه‏ى چندخانواده‏اى و فضاهاى دوستانه‏ى میان کارمندان یقه‌سفید. چند محیط متفاوت نمونه (حلقه‏هاى دوستانه‏ى جوانان خلافکار، گروه‏هاى منسوب به طبقه‏ى پایین، فضاهاى کارگرى) هم براى اطمینان از هم‌زور و همگن‌بودن نوع جوک‏ها مورد بررسى مورد قرار گرفت.

ب) رسانه‏هاى رسمىِ تولید و توزیع فرهنگ (رادیو و تلویزیون، مجلات، کتاب‌هاى جوک) هم در این فاصله مورد مشاهده قرار گرفت و جوک‏هاى رایج در آن‌ها نیز ثبت و طبقه‏بندى شد. بدیهى است که به دلیل قدرت تابوهاى فرهنگى، جوک‌هاى رایج در این لایه از نظر اشاره به تابوها پاکیزه‏تر از منبع قبلى بود و در میان حلقه‏هاى دوستانه رواج زیادى نداشت. رسانه‏هاى رسمى بسته به نوع مخاطب‌شان انواع خاصى از جوک‏ها را تکثیر مى‏کرد و معمولا محصولاتشان خارج از آن حوزه برد چندانى نداشت.

پ) رسانه‏هاى غیررسمى انباشت و توزیع جوک (تارنما‏هاى اینترنتى) نیز مورد بررسى قرار گرفت و جوک‏هاى ثبت‌شده بر آن‌ها هم گردآورى شد. این تارنماها با کاربرانى با سن، موقعیت اجتماعى و سطح دانایىِ خاص مرتبط بود. با توجه به توزیع اطلاعات مربوط به استفاده از رایانه در جامعه، مى‏توان حدس زد که بیش‌تر کاربران را جوانان شهرنشینِ متعلق به طبقه‏ى متوسط به بالا تشکیل مى‏داده‏اند.

ت) منابع غیرفارسى که مجلات، کتاب‌ها و تارنماهای اینترنتى را شامل مى‏شد. به‌ویژه تارنماهای اینترنتىِ ویژه‏ى جوک زیاد مورد وارسى قرار گرفت و مجموعه‏ى بزرگى از جوک‏هاى رایج در زبان‌هاى انگلیسى و فرانسوى گردآورى شد. از آن‌جا که جوک‌هاى انگلیسى رواج بیش‌ترى داشت و از جوک‌هاى فاقدِ ایهام زبانى که جوک را به زبان خاصى وابسته مى‏کرد، نسخه‏هاى انگلیسى هم وجود داشت، نمونه‏هاى گردآورى‌شده براى تحلیلمان را به متون انگلیسى منحصر کردیم.

در بسیارى از موارد، چندین نسخه‏ى مشابه از یک جوک رواج داشت. در چنین مواردى تنها به ثبت یکى از آن‌ها بسنده شد و تنها زمانى نسخه‏هاى دیگر هم ثبت شد که ساخت معنایى و نقاط ارجاع جوک با هم تفاوت معنادارى داشته باشد. علاوه بر این، در ۱۵ مورد جوک‏هاى فارسى ترجمه‏اى از جوک‌هاى انگلیسى بود که در این موارد تنها نسخه‏هاى انگلیسى ثبت شد. در شش مورد، جوک‏هاى رایج در زبان فارسى عناصر زبانى انگلیسى را در خود داشت و در سه مورد این عناصر به زبان ترکى مربوط مى‏شد. در حالت نخست جوک‏ها با وجود ناشناخته‌بودن ریشه‏ى انگلیسى‏شان، به دسته‏ى انگلیسى‏زبان‌ها منسوب شد.

براى وارسى درجه‏ى دقت در فرآیند گردآورى، درجه‏ى کامل‌بودن مجموعه‏ى جوک‏ها در برخورد با هر جوک جدیدىِ مورد بررسى قرار مى‏گرفت. یعنى در برخورد با جوک‏هاى نوظهورِ دسته‏ى (الف)، زمانِ شنیده‌شدنِ جوک از گوینده پرسیده مى‏شد. در صورتى که جوک بیش‌تر از یک ماه عمر داشت و در خزانه‏ى داده‏هاى گردآورى‌شده وجود نداشت، امتیازى منفى براى دقت گردآورى محسوب مى‏شد. فرآیند گردآورى آن‌قدر انجام شد که این امتیاز به صفر میل کرد. یعنى در سه ماه پایانى سال ۱۳۸۰ تمام جوک‌هایى که براى بار نخست شنیده مى‏شد و به مجموعه افزوده مى‏شد، کم‌تر از یک ماه عمر داشت. با توجه به این شاخص، چنین مى‏نماید که کل جوک‌هاى رایج در تهران در سال‌هاى ۸۰-۱۳۷۵ تمام‏شمارى‌ شده باشد.

جوک‏هاى دسته‏ى (ب) و (پ) کاملا وابسته به دسته‏ى (الف) بود. رسانه‏هاى عمومى به طور کلى از نظر تولید جوک‌ها برجسته نبودند و بیش‌تر جوک‌هاى رایج در سطح جامعه را در شکل اصلى (پ) یا تابوزدایى‌شده‏شان (ب) بازتولید مى‏کردند. به این ترتیب چنین مى‏نماید که ادعاى تمام شمارى جوک‏هاى رایج در تهران در این سال‌ها به رسانه‏هاى عمومى فارسى زبان هم قابل تعمیم باشد.

در مقابل، تمام‌شمارىِ جوک‌هاى دسته‏ى (ت) ناممکن بود. تنها ۲۱۰۰ تارنمای حاوى جوک به زبان انگلیسى بر روى اینترنت وجود داشت که وارسى تمامشان اصولا ناممکن بود. بنابراین در رده‏ى (ت) به گزینش تصادفى جوک‌ها اکتفا کردیم. از میان تارنماهای موجود بر شبکه، ۱۰ تایى که بیش‌ترین بازدیدکننده را داشتند انتخاب شد و جوک‌هاى موجود بر آن‌ها تمام‌شمارى شد. از این میان ۱۳۰ جوک به طور تصادفى انتخاب شد و مورد تحلیل‌هاى آمارى قرار گرفت و با جوک‌هاى فارسى مقایسه شد.

در کل، ۷۱۷ جوک گردآورى شد که ۵۸۷ تا (۸۱/۹ درصد) فارسى و ۱۳۰ تا (۱۸/۱ درصد) انگلیسى بود.

طبقه‏ بندى داده‏ها

جوک‏ها بر مبناى این شاخص‌ها رده‏ بندى شدند:

(الف) اندازه

درصد نمونه از جوک‏ها که به صورت تصادفى انتخاب شده بودند، تعداد واژه‌ها و حروفِ تشکیل‌دهنده‏ى متن شمارش شد. روایتى عامیانه، خودمانى و محاوره‏اى از جوک که در حالت عادى در مکالمات بین افراد رد و بدل مى‏شد به عنوان متنِ معیار در نظر گرفته شد. پس از شمارش، نشان داده شد که هر واژه‏ى به کار گرفته شده در جوک به طور متوسط از چهار حرف تشکیل شده است. پس از این برآورد، شمارش تعداد واژه‌ها به طور تصادفى آن قدر ادامه یافت تا از هر نوع جوک ۵۰ نمونه شمارش شود. در این مرحله تعداد کل جوک‌هاى داراى تعداد واژه‌های معلوم به ۴۱۱ مورد بالغ شده بود. بر مبناى این عدد، بررسى محتواى اطلاعاتى جوک‌ها انجام گرفت.

با توجه به این‌که زبان فارسى از ۳۲ حرف الفبا تشکیل شده است و ۲۵ = ۳۲ بر مبناى معادله‏ى شانون محتواى اطلاعاتى هر حرف الفبا برابر با پنج بیت محاسبه مى‏شود[۴]. در مورد زبان انگلیسى هم به همین ترتیب عمل شد. با توجه به کم‌تربودن تعداد حروف در زبان انگلیسى و نوشته‌شدن مصوَت‌هاى کوتاه در این زبان، مى‏توان با تخمین خوبى محتواى اطلاعاتى هر واژه از زبان انگلیسى عامیانه را با یک واژه‏ى عامیانه‏ى فارسى برابر گرفت[۵].

به این شکل محتواى اطلاعاتى تقریبى هر واژه در متنِ جوک، ۲۰ بیت مى‏شد. با این فرض، محتواى اطلاعاتى ۴۱۱ جوک محاسبه شد و محتواى اطلاعاتى آن در پردازش آمارى شرکت داده شد.

خوشه‏بندى داده‏ها در نرم‏افزار SPSS نشان داد که به طور کلى جوک‏ها در دو دسته‏ى بلند و کوتاه جاى مى‏گیرند. جوک‌هاى بلند، ساختارى داستان‏گونه دارند و معناى پایه و هدف‌شان شرایطى منسجم و یکپارچه را در بر مى‏گیرد که از نوعى سازگارى معنایىِ درونى برخوردار است.

در مقابل، جوک‏هاى کوتاه تنها از چند گزاره تشکیل مى‏شوند، ساختار داستان‌گونه ندارند و بیش‌تر به توصیف مختصرِ شرایطى منحصر مى‏شوند که رخدادِ مربوط به کلید در آن تجربه مى‏شود. ساخت معنایى هدف در این جوک‌ها آشفته، متعارض و داراى ناسازگارى درونى است و معمولا باطل‌نما یا ناسازه‌اى را در خود دارند.

(ب) نوع

هر جوک، ساختارى زبانى است که به دلیل چندپهلوبودن و حضور کلید، نوعى نوسان معناشناختى بین معانى پایه و هدف را ممکن مى‏سازد. در کل، پنج الگوى اصلى در این ساختار تشخیص داده شد. هر الگو، شیوه‏ى خاصى از نوسان معنایى یادشده را پدید مى‏آورد. بنابراین مهم‌ترین شاخصى که مى‏توانست براى دسته‌بندى جوک‏ها مورد استفاده قرار گیرد، چگونگى تبدیل معناى پایه به هدف بود. این پنج الگو عبارت بودند از:

نخست: بازآرایى: عام‌ترین و رایج‌ترین شیوه‏ى تبدیل معناى پایه به هدف این بود که اطلاعات داده شده در متن به کمک کلید به شکلى جدید با هم مفصل شوند و کلیتى نوظهور را پدید آورند. این بازآرایى در شرایطى رخ مى‏داد که عناصر سازنده‏ى جوک تغییر معنا نمى‏دادند و تنها ترکیب‌شان بود که به شکلى جدید بازتفسیر مى‏شد. تمایز معناى هدف و پایه به‌خوبى در این جوک‏ها دیده مى‏شد، به طورى که تفسیرِ هنجار، عقلانى، معمولى و آشنا (پایه) به عنوان زمینه‏اى براى رسیدن به برداشتى ناهنجار، نامعقول، ناممکن و غریبه (هدف) طرح مى‏شد و تضاد بین این دو با شدت خنده‏ى تولید شده، نسبت مستقیم داشت. معناى هدف معمولا به تابوهاى اجتماعى مربوط مى‏شد، شرایطى غیرعقلانى و ناممکن را توصیف مى‏کرد و در بسیارى از موارد به شکلى اغراق‏آمیز بر صفت خاصِ قهرمان -که معمولا به قومیت وى مربوط مى‏شد- تأکید مى‏کرد.

دوم: قیاس: در جوک‏هاى این دسته، تعمیمِ معناى یکى از عناصر موجود در متن به کلید، گذار از معناى پایه به هدف را ممکن مى‏کرد. این تعمیم مى‏توانست به عناصر آوایى موجود در متن یا ساخت مفهومى آن‌ها ارجاع شود. در این جوک‌ها، شباهت بین یک عنصرِ خاص از شرایط توصیف‌شده در معناى پایه و هدف، به گذار معنایى مى‏انجامید. ساخت منطقى این جوک‌ها از حالت پیشین پیچیده‏تر است و معمولا تعمیم‏ها و استنتاج‏هایى را در درون متن شامل مى‏شود. در تمام موارد، این تعمیم‌ها به پیوندخوردن دو موضوعِ بى‏ربط منتهى مى‏شوند.

بیش‌ترین تفاوت میان سازگارى معناى پایه و هدف را در این جوک‏ها مى‏توان یافت. در این دسته، جوک‏هایى وجود داشتند که معناى هدف‌شان تعمیمى از معناى پایه در شرایط غیرعادى بود، و جوک‌هاى دیگرى هم بودند که معناى هدف‌شان هیچ ارتباط معنادارى با معناى پایه نداشت. معمولا این انطباق زیاد و کم بین معناى پایه و هدف، به ترتیب در جوک‌هاى بلند و کوتاه دیده مى‏شد.

بعضى از جوک‏هاى این رده صرفا بر مبناى شباهتى ریختى یا آوایى ساخته شده بودند و بنابراین خیلى کوتاه بودند و معناى هدف در آن‌ها حالتى تکه‌پاره و ناممکن داشت.

سوم: ایهام: در این دسته از جوک‌ها، عنصرى زبانى با دو یا چند معنا به کار گرفته مى‏شد و کلید تبدیل معناى پایه به هدف نیز همین عنصر بود. عنصرِ داراى ایهام مى‏توانست واژه، صوت، گزاره، یا به‌ندرت مجموعه‏اى از گزاره‏ها باشد. در این مجموعه هم هر دو دسته از جوک‏هاى بلند و کوتاه وجود داشتند.

چهارم: باطل‌نما[۶]: جوک‏هاى داراى باطل‌نماى منطقى بر مبناى تأکید بر عنصرى خاص از متن شکل می‏گیرند. در این جوک‌ها معناى پایه و هدف واگرایى چندانى را از خود نشان نمى‏دهند و با هم هم‌خوان و درهم‌تنیده هستند. معناى هدف در واقع دنباله و مشتقى خاص از معناى پایه است که باطل‌نمایى را در خود حمل مى‏کند. معمولا این باطل‌نما با تأکید بر یکى از مفاهیم متن پدید مى‏آید و همین مفهوم را مى‏توان به عنوان کلید در نظر گرفت.

پنجم: تسلسل منطقى: این جوک‌ها از نظر تعداد، کم‌ترین و از نظر پیچیدگى جالب‌ترین گروه را تشکیل مى‏دادند. مهم‌ترین نکته در موردشان آن بود که واگشایى‏شان کارى دشوار بود و از عهده‏ى همه‏کس برنمى‏آمد. به همین دلیل هم این جوک‌ها چندان رایج نبودند و تنها در گروه‏هاى خاصى از قشر داراى تحصیلات بالا شیوع داشتند.

ساخت این جوک‌ها، یک حلقه‏ى خودارجاعِ معنایى را در بر مى‏گیرد. یعنى در این جوک‌ها ادعا یا مفهومى طرح مى‏شود (معناى پایه) و پس از آن در جریان یک حلقه‏ى بسته‏ى استنتاجى، توسط استناد به خودش تأیید مى‏شود. نکته‏ى جالب در مورد این جوک‌ها آن است که کلیدِ مشخصى ندارد. یعنى واپسین جمله‏ى آن به‌تنهایى نمى‏توان به عنوان کلید در نظر گرفته شود. چراکه این جمله‏ى آخر معمولا تکرار بخش‌هاى آغازین جوک است.

گوشزد: ایهام و قیاس را مى‏توان به عنوان نوعى تخصص‌یافته از بازآرایى در نظر گرفت. به عبارت دیگر، این دو دسته، زیرواحدهایى ویژه از بازآرایى هستند. چراکه ساختار تک‌محورىِ اتصال معناى پایه به هدف -یعنى کلیدى مشخص- را دارا هستند. جوک‌هاى داراى تسلسل منطقى و باطل‌نما را هم مى‏توان به عنوان نوعى جوک داراى بازنمایى مورد توجه قرار داد، اما علت بروز خنده در این موارد، بیش از گذار معنایى، ساخت منطقى جوک است.

پس مى‏توان الگوى بازآرایى را عام‌ترین و رایج‌ترین شکل از گذار معنایى در نظر گرفت. ایهام و قیاس دو شکل تخصص‌یافته -ولى سازگار- از این الگو هستند. تسلسل و باطل‌نما هم مى‏توانند به عنوان مشتقاتى از الگوى بازآرایى در نظر گرفته شوند، اما در این جوک‌ها ساخت معنایى جوک به قدرى تخصصى شده است که چیزى علاوه بر گذار معنایى پدید آمده است، که ساختار متناقض یا “زیادى” هم‌سازگارِ معناى جوک است.

(پ) ارجاع به تابو

یکى از ویژگی‌هایى که از دیرباز در تحلیل جوک‏ها محوریت داشته است، ارجاعات بى‏پرده و صریح‌شان به تابوهاى اجتماعى است. بر این مبنا، تابوى مورد ارجاع در جوک‏ها به این دسته‏ها تقسیم شدند:

نخست: تابوهاى جنسى: این رده از تابوها بیش از بقیه در جوک‏ها مورد اشاره قرار مى‏گرفتند. در این جوک‏ها شکلى از ارجاع به دستگاه تناسلى وجود داشت. تمام اشکالِ رابطه‏ى جنسى و حالات اغراق‏آمیز یا غیرطبیعىِ مربوط به این موضوع در این جوک‏ها وجود داشت.

دوم: تابوهاى مربوط به دستگاه گوارش: در این دسته از جوک‏ها، کارکردهاى زیستىِ مربوط به دفع ادرار و مدفوع مورد اشاره واقع مى‏شد.

سوم: تابوهاى دینى: در این تابوها مفاهیم مربوط به نمادهاى مقدس، محرمات دینى، یا مناسک مذهبى مورد اشاره قرار مى‏گرفت.

چهارم: تابوهاى سیاسى: در این جوک‏ها به شخصیت‏هاى سیاسى، رخدادهاى اجتماعى/سیاسى، یا نمادهاى حکومتى اشاره مى‏شد.

(ت) ارجاع به مفهوم تنش‏زا[۷]

در بخش عمده‏ى جوک‏ها، محور متصل‌کننده‏ى معناى پایه به هدف و کلید جوک به مفهومى تنش‏زا اشاره مى‏کردند. ناگفته پیداست که به دلیل پیوندخوردن مفاهیم تنش‏زا با تابوهاى اجتماعى، بخش مهمى از این جوک‏ها به تابوهاى مربوط به آن مفهوم تنش‏زا هم ارجاع مى‏کردند. در واقع، نقطه‏ى اصلى‏ارجاع جوک مفهومى تنش‏زا بود. اما به این دلیل که این مفاهیم در نهادهاى هنجارساز اجتماعى سانسور مى‏شوند و در قالب تابوهایى از فضاى مجاز اندیشه خارج مى‏شوند، اشاره بدانها خود به خود تابوهاى مربوط به آنها را نیز خدشه‏دار مى‏کرد. مفاهیم تنش‏زا، توسط نهادهاى قدرت در جامعه سرکوب و بى‏اثر مى‏شوند و به صورت تابوهایى در پیکره‏ى اطلاعاتىِ ساخت‌هاى قدرت رسوب مى‏کنند. جوک‌ها به عنوان منش‌هایى که محورشان مفاهیم تنش‏زاست، خواه ناخواه به این تابوها و آن نهادهاى قدرت نیز گوشه و کنایه‌هایى مى‏زدند.

بر مبناى نوع این ارجاعات، هشت نوع مفهوم تنش‏زا در میان جوک‏ها تشخیص داده شد که به ترتیبِ فراوانى عبارت بود از:

جنسیت، اختلال در کنش متقابل هنجار، خشونت، مرگ، گناه/جرم، بیمارى، عقلانیت، و تغذیه.

(ث) قومیت قهرمان

قومیت قهرمان جوک در بیش‌تر موارد مورد اشاره قرار مى‏گرفت. چنین مى‏نماید که اشاره به قومیتى خاص و جوک‌ساختن براى مردمِ اهلِ شهرى ویژه، نوعى واکنش ناخودآگاهانه‏ى مردمِ جامعه‏اى باشد که با خرده‌فرهنگِ متمایزِ مهاجرانى از آن قومیت روبرو شده است. رواج جوک‌هاى مربوط به رشتى‏ها، قزوینى‏ها، ارمنى‏ها، ترک‌ها در تهران و عرب‌ها و آبادانی‌ها در شیراز، نمودى از این پدیده است. حضور اقلیتى از یک قومیت خاص در شهرى میزبان به معناى به نمایش گذارده‌شدنِ منش‌هایى بیگانه و ناآشناست که به سرعت به پیدایش مرزبندى میان ما/دیگران مى‏انجامد. یکى از ملایم‏ترین نمودهاى بروز این واکنش ایمنىِ فرهنگ میزبان، تولید جوک‌هایى است که این منش‌هاى بیگانه را مورد تمسخر قرار دهد و به شکلى دوستانه ناهم‌خوانى با آن را بى‏اثر سازد. چنین چیزى به‌روشنى در جوک‌هاى رایج در تهران دیده مى‏شد.

هشت قومیت اصلى در جوک‌هاى گردآورى‌شده تشخیص داده شد که به ترتیبِ فراوانى عبارت بودند از:

ترک، رشتى، قزوینى، عرب، اصفهانى، آبادانى، سرخپوست، ارمنى.

(ج) نقش اجتماعى قهرمان

معیار دیگرى که مى‏توانست براى دسته‌بندى قهرمانان جوک‏ها مورد استفاده قرار گیرد، جایگاه اجتماعى و نقش جامعه‏شناختىِ ایشان بود. بر این مبنا ۳۲ جایگاه اجتماعى متفاوت در میان قهرمانان تشخیص داده شد که عبارت بودند از:

ورزشکار، دزد، خریدار، فروشنده، عاشق/معشوق (دوست پسر/دختر یا زن/شوهر)، خواستگار، زائو، زن خانه‏دار، مرد خانه‏نشین، پیرزن، کودک، دیوانه/ناقص‌العضو، بیمار، پاسخگو (در برابر پرسشگرى فرضى)، دین‏دار، متخصص فنى، دانشمندِ سخنگو یا سخنران، پزشک، مسافر، مسئول دادگاه/متهم، دانش‏آموز/دانشجو، روستایى، دروغگو، استفاده کننده از توالت، چاقوکش/هفت‏تیرکش، پیشخدمتِ رستوران، راننده/خلبان، شکارچى، کارگر، مقامات دولتى، نظامى، جانور یا موجود غیرانسان.

نکته‏ى جالب در این ۳۲ مورد آن است که در آن‌ها برخى به موقعیت‌هاى شغلى (پزشک، شکارچى)، بعضى به ساخت بدنى (کودک، بیمار، پیرزن)، تعدادى به شکل کنش متقابل (عاشق/معشوق، دروغگو) و برخى از کارویژه‏ى تخصصى ویژه‏اى (استفاده از توالت یا خواستگارى‌رفتن) تعلق داشتند. به عبارت دیگر برش‌هایى که از نقش اجتماعى افراد گرفته شده بود، تنها در سطح شغل‌شان نبود و تا لایه‏هاى جزئى‏ترى در زندگى روزانه‏شان هم پیش مى‏رفت. همه‏ى اعضاى یک جامعه، مستقل از شغل‌شان، به هنگام رفتن به دستشویى یا هنگامى که در خانه تنها هستند، الگوى ویژه‏اى از رفتار و انضباط بدن را به نمایش مى‏گذارند و جوک‌ها آن قدر ریزبینانه طراحى شده‏اند که این الگوها را هم مى‏بینند و به عنوان دست‌مایه‏ى خنده مورد استفاده قرار مى‏دهند.

(چ) وابستگى به زمینه

برخى جوک‏ها به حوادث خاص اجتماعى، رخدادهای مشهور یا وقایع زودگذر و محلى وابسته بودند. به عنوان مثال، بعد از بسیارى از رخدادهاى سیاسىِ مهم، مجموعه‏اى از جوک‏ها براى دولتمردان درگیر ساخته مى‏شود که تنها با دانستن آن رخداد و در زمینه‏ى اطلاعاتىِ آن معنا مى‏یابد. یک نمونه‏ى دیگرى از اتفاقاتى که منجر به ساختن جوک‌هاى زیادى شد، واقعه‏ى بیستم شهریور (یازدهم سپتامبر) سال ۲۰۰۱ بود. در بسیارى از مواقع، یک فیلم یا سریال محبوب هم مى‏تواند به عنوان محملى براى تولید جوک عمل کند. به عنوان مثال پس از پخش سریال امام على و نمایش فیلم تایتانیک جوک‌هاى زیادى در مورد رخدادهاى مربوط به این نمایش‌ها ساخته شد. در این موارد، جوک مَنِشى است که بر زمینه‏ى معنایىِ منش‌هایى بزرگ‌تر و موفق‌تر سوار مى‏شود و به همراه آن‌ها خود را تکثیر مى‏کند.

در کل، جوک‏ها را بر مبناى وابسته‌بودن یا نبودنشان به زمینه‏هاى خاص، مى‏توان به دو گروه وابسته به زمینه و مستقل از آن تقسیم کرد.

(ح) اشاره‏ ى پیرازبانى

فهم برخى جوک‏ها به اشاره‏هایى پیرازبانى وابسته است. معمول‌ترین نشانه‏هاى به کارگرفته‌شده در جوک‏ها، شکلک و تغییر حالت چهره است، اما مواردى که به شیوه‏ى راه رفتن، حرکات بدن و اشارات دست مربوط باشند هم وجود دارند. جوک‏ها را بر مبناى حضور یا غیبت این عناصر پیرازبانى مى‏توان به دو رده تقسیم کرد.

(خ) وابستگى به اشاره‏ى پیرازبانى

در میان جوک‌هاى داراى اشاره‏ى پیرازبانى، دو گروه عمده را مى‏توان تشخیص داد. نخست، آن‌هایى که اشاره به عنوان مکمل بیان مطلب به کار گرفته مى‏شود و معناى حمل‌شده توسط اشاره براى بروز رفتار خنده کافى نیست (هرچند شاید کافى باشد). موارد دیگرى هم وجود دارند که اشاره در آن‌ها نقشى لازم و کافى را بر عهده دارد و براى آزادشدن رفتار خنده اجراى درست‌شان ضرورت دارد. این جوک‌ها آن‌هایى هستند که اشاره‏ى پیرازبانى بخشى از کلیدشان است. در برخى موارد کل کلید به چنین اشاره‏اى منحصر مى‏شد.

(د) وابستگى به اندرکنش با مخاطب

برخى جوک‏ها با گزاره‏اى پرسشى آغاز مى‏شد و پس از پاسخِ قابل پیش‏بینىِ شنونده ادامه‏ى جوک ارائه مى‏شد. جوک‌هاى داراى این ساختار، نباید با گزاره‏ى رایجِ “جوک اون یارو…. رو شنیدى که….؟” اشتباه گرفته شود. این گزاره‏ى اخیر در ابتداى بسیارى از ارتباط‌هاى جوک‏گویى مى‏آید، اما هدف از پرسیدنش آن است که گوینده در مورد خنده‏داربودن جوکى که مى‏گوید، اطمینان خاطر پیدا کند. در این موارد اگر این گزاره حذف شود، لطمه‏اى به جوک وارد نمى‏شود. ولى در جوک‏هاى داراى اندرکنش واقعى، جمله‏ى پرسشىِ آغازین بخشى از محتواى معنایى جوک را حمل مى‏کند و حذف آن اثر جوک را از میان مى‏برد.

۳-۲ گفتار دوم: نتایج

۳-۲-۱ فراوانى‏ها

از نظر نوع، رایج‏ترین جوک‌ها، آن‌هایى بودند که با شیوه‏ى بازآرایى معناى پایه را به هدف تبدیل مى‏کردند. ۴۳۰ مورد از ۷۱۷ جوک (۶۰درصد) به این رده متعلق بودند. با توجه به گوشزدِ بند (ب/ )۳-۱-۴تعداد جوک‌هاى این دسته را مى‏توان با در نظرگرفتن عناصر گروه‏هاى دیگر بیش از این هم دانست، اما در اینجا با توجه به این که رده‏بندى بر مبناى نوع مبناى تقسیم‏بندى ما را تشکیل مى‏داد، طبقات مورد نظرمان را جامع و مانع در نظر گرفتیم و جوک‌هاى داراى قیاس و ایهام را در میان عناصر داراى بازآرایى نشمردیم. هرچند چنان‌که گذشت، این دو حالت را مى‏توان اشکالى تخصص یافته از بازآرایى دانست.

با این توضیح، جوک‌هاى داراى قیاس با ۱۲۷ نمونه ۷/۱۷درصد در مرتبه‏ى بعدى قرار داشتند و پس از آن به ترتیب جوک‌هاى داراى ایهام (۹۵ مورد) ۲/۱۳ درصد داراى باطل‌نما ۵۳ مورد یا ۴/۷ درصد و داراى تسلسل منطقى (۱۲مورد) ۷/۱ درصد قرار مى‏گرفتند.

از نظر اندازه، دامنه‏ى طول جوک‌ها بین ۵-۱۷۹ واژه بود که با ۱۰۰-۳۵۸۰بیت اطلاعات برابر مى‏شود. میانگین تعداد واژه‌های یک جوک، ۵۱ کلمه (حدود ۱۰۰۰بیت) بود. تعداد کلمات کلید ۰-۲۰ تا بود. از آن‌جا که تخمینِ چهار حرف به ازاى هر واژه در مورد کلمات کلید هم صادق بود، مى‏توان دامنه‏ى تغییراتِ اندازه‏ى کلید را ۰-۴۰۰بیت دانست. یادآورى این نکته لازم است که عدد صفر در این محاسبه بدان معناست که کلید جوک توسط نمادهاى زبانى ارائه نمى‏شد و تنها علامت حرکتى دست و چهره آن را منتقل مى‏کرد. چنان‌که مى‏بینید، دامنه‏ى تغییرات محتواى اطلاعاتى کلید نسبت به کل متن جوک بسیار کم‌تر است و مى‏توان طول کلید را مقدارى کمابیش ثابت فرض کرد. این مقدار برابر است با ۱۱۰بیت اطلاعات که میانگین حجم اطلاعاتى کلیدها بود.

خوشه‏بندى داده‏ها بر مبناى تعداد واژه‌های به کاررفته در هر جوک، دو گرانیگاه را در حد ۳۰و ۸۹ واژه ( ۶۰۹ و ۱۷۷۸بیت) نشان مى‏دهد. به این ترتیب جوک‏هاى کوتاه و بلند را مى‏توان به طور متوسط داراى ۳۰و ۹۰ واژه (یعنى حدود ۶۰۰ و ۱۸۰۰ بیت) دانست. از میان ۴۱۱ جوکى که اندازه‏شان مشخص شد، ۱۴۳ تا بلند و ۲۶۸ تا کوتاه بودند. یعنى به طور متوسط یک‌سوم کل جوک‌ها را مى‏توان بلند و باقى را کوتاه در نظر گرفت.

اگر عمل خوشه‏بندى را در مورد کلید جوک‌ها هم انجام دهیم، به نتایج جالبى مى‏رسیم؛ خوشه‏بندى داده‏ها نشان مى‏دهد که کلیدها هم دو اندازه‏ى متمایزِ چهار و ۱۰ واژه‏اى دارند. یعنى دو نقطه‏ى ثقل براى اندازه‏ى کلیدها وجود دارد که با ۲۰۵ و ۸۲ بیت برابر است. از ۴۱۱ جوک مورد نظرمان، ۹۶ تا از نظر کلیدى، بلند و بقیه (۳۱۵ تا) کوتاه بودند. چنان‌که گفتیم، اندازه‏ى کلیدها به طور کلى پایدارتر از اندازه‏ى کل جوک است و این امر را مى‏توان به‌خوبى در نزدیکى دو گرانیگاه یادشده، دید. با توجه به اهمیت بیش‌ترِ اندازه‏ى جوک و فراخ‌تربودن دامنه‏ى تغییراتِ آن، لازم دیدیم خوشه‏بندى اندازه‏ى کلید را بر مبناى اندازه‏ى جوک هم انجام دهیم. وقتى داده‏هاى مربوط به اندازه‏ى کل جوک و کلید با هم ترکیب شدند، گرانیگاه اندازه‏ى کلید به هم نزدیک‌تر شد و به پنج و هفت واژه ( ۹۸و ۱۳۵ بیت) رسید. این امر حدس ما را در ثبات اندازه‏ى کلید تأیید مى‏کند. یعنى انگار تغییرات اندک اندازه‏ى کلید از تغییرات اندازه‏ى کل جوک تبعیت نمى‏کند و در ترکیب با آن، اندازه‏ى پایه‏اى (در حد ۱۱۰ بیت) را براى کل کلیدها به دست مى‏دهد.

با این وجود دامنه‏ى اندازه‏ى کلید نسبت به کل جوک به شکل تعجب‌آورى ثابت بود. یعنى با وجود نوسان اندازه‏ى جوک، کلید همواره اندازه‏اى نسبتا یکسان داشت. دامنه‏ى اندازه‏ى کلید در جوک‌ها، از صفر تا ۲۰ واژه (۰-۴۰۰ بیت) متغیر بود.

از نظر اشاره به تابوها، ارجاعات جنسى بیش‌ترین تعداد را داشتند. چنین ارجاعاتى در ۲۹۵ جوک، ۱/۴۱ درصد مشاهده شد. پس از آن به ترتیب ارجاعاتِ مربوط به دستگاه گوارش ۵۹ مورد، ۲/۸ درصد؛ تابوهاى دینى ۲۸ مورد،۳/۹ درصد و اشاره‏هاى سیاسى ۱۴ مورد، ۲ درصد قرار مى‏گرفتند. توضیح این نکته لازم است که در شمارش، مواردى را که به بیش از یک تابو اشاره مى‏کردند ساده کرده‏ایم و تنها اشاره‏ى برجسته‏تر را -که با کلید پیوند نزدیک‌ترى داشت- در نظر گرفته‏ایم.

از نظر مفاهیم تنش‏زا، بیش‌تر جوک‌ها با جنسیت ۹۹ مورد، ۷/۱۳ درصد؛ کنش متقابلِ مخدوش‌شده ۷۳مورد، ۲/۱۰ درصد و هویت فردى ۷۱ مورد، ۹/۹ درصد ارتباط داشتند. کم‌ترین اشاره‏ها به تغذیه ۱۷ مورد، ۳/۲ درصد مربوط مى‏شد.

از نظر قومیت قهرمان، بیش‌ترین اشاره‏ها به قهرمان ترک بود ۲۳۹مورد، ۳/۳۳درصد؛ پس از آن به ترتیب رشتى‏ها ۴۷ مورد، ۶/۶ درصد؛ قزوینى‏ها ۲۶ مورد، ۶/۳؛ درصد عرب‌ها ۱۷ مورد، ۴/۲ درصد؛ اصفهانى‏ها ۱۲ مورد ۶/۱ درصد قرار می‌گرفتند.

از نظر اندرکنش با شنونده، تنها ۱۷ مورد کلیدى را در بر مى‏گرفتند که به گفت‌وگو با شنونده وابسته بود. بقیه بدون دخالت فعال شنونده هم قابل‏تعریف بودند.

از نظر وابستگى به زمینه، تنها ۸/۸ درصد از جوک‌ها به رخدادهاى خاصِ محیطى وابسته بودند. مهم‌ترینِ این موارد عبارت بودند از جذب‌کننده‏هاى معنایى همه‏گیرى مانند وقایع سیاسى (انتخابات، وقایع یازدهم سپتامبر)، سریال‌هاى تلویزیونى و فیلم‏ها و مسابقات ورزشى (به‌ویژه فوتبال).

از نظر حضور نشانه‏هاى پیرازبانى و غیرکلامى، ۲/۱۴ درصد از جوک‌ها ( ۱۰۲ مورد) چنین علائمى را داشتند. تمام نشانه‏هاى پیرازبانى -مانند تقلید گویش، حرکات دست و پا و حالت چهره- در این رده گنجانده شدند. از میان این جوک‌ها، در ۲۸ مورد نشانه‏ى پیرازبانى -که معمولا حالتى در چهره به همراه حرکت دست بود- به عنوان کلید عمل مى‏کرد و جوک فاقد کلید زبانى بود.

۳-۲-۲ مقایسه و همبستگى

۳-۲-۲-۱ زبان و ملیت

جوک‏هاى فارسى و انگلیسى تفاوت چندانى از نظر ساختار و نوع نداشتند. اصول حاکم بر رده‏بندى ساخت معنایىِ جوک‏هاى فارسى عینا براى جوک‌هاى انگلیسى و فرانسوى هم قابل تعمیم بودند و حتى نسبت جوک‌هایى که از هر نوع وجود داشت، در گذار از مرزهاى زبانى دست نخورده باقى مى‏ماند.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
ایرانشهر

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید