رفتن به محتوای اصلی

گجستگان ايران امروز

گجستگان ايران امروز

"..واينك گجستك سكندر سوهت واندر اودرياب افكند دينكرتي هبت خدايان "---(از نامه ي تنسر )

بيش از دو هزاره از آتش سوزان و به آب افكندن نسوك اوستا توسط گجستك اسكندر مي گذرد كه بزرگترين دستاورد معرفتي و فرهنگي ايران را از بين برد تا حمله ي اعراب و دستور عمر دومين خليفه ي مسلمين به سغد ابن ابي وقلص مبني بر سوزيدن وبه آب انداختن كتب و آثار علمي – رياضي دانشمندان قبل از اسلام (ابن خلدون )تا از دم تيغ گذراندن نويسندگان و هيربدان خوارزم توسط قتيبه بن مسلم باهلي ونابود سازي هر آنچه آثار علمي در اين دوره بود (آثار الباقيه بيروني ) تا يورش مغول و كشتار وتاراج و ويراني وافروختن آتش گرمابه ها از آتش كتاب سوزان (تاريخ وصاف ) تا شواليه ي لژيون دو نور وبرنده ي جايزه ي ادبي فرانسه ديو لافوا چنانكه در گزارش سفرنامه اش اشاره ميكند :ديروز گاو سنگي بزرگي را كه تازه بدست آمده است با تاسف نگاه ميكردم . حدود دوازده هزار كيلو وزن دارد تكان دادن چنين هيولاي عظيمي غير ممكن است .بالا خره نتوانستم بر خشم خود چيره شوم بتكي بدست گرفتم و بجان حيوان سنگي افتادم . ضرباتي وحشيانه بر آن زدم . سر ستمن مانند ميوه ي رسيده در نتيجه ي ضربات بتك از هم شكافت .( سفر نامه ي ديو لافوا / ترجمه ي ايرج فره وشي ) كه رشك و غبن خود را از گنجينه هاي فرهنگي – علمي –وادبي اين مملكت به هر شكلي كتمان نميدارند وكمر به حذف ونابودي اين آثار گرانمند تاريخ بشري ايران و جهان بسته و هنوز هم بسته اند بسيار سده هاست گذشته است.ومتاسفانه هنوز بر وجدان تاريخي اين ملت نابيداست؟ كمتر از يك سده ميشود كه محققيني در اين مملكت با تاسي از رشد وتاريخ علوم نظري در غرب همزمان با مشروطه بر آنشدند تا نسبت به تاليف و تحقيقي ملي در تدوين تاريخ ايران زمين برآيند .شادروان حسن بيرنيا در مقام نگارش تاريخ ايران باستان و مرحوم استاد ارجمند بور داوود در در تاريخ و ادبيات كهن ايران باستان .بدرستي كه بيشگامان نخستين در بازيابي فرهنگ وهويت ايراني بودندكه بر تعريف "ناسيوناليزم " وملي گرايي علمي دراين مملكت همت گماشتند.عليرغم تلاش دانشمنداني بسيار در اين جند دهه وتاليف وتدقيق در باز نمايي وباز نگري در گسترده اي از ناشناخته هاي فرهنگ ايران كهن هنوز در ابتداي راه هستيم وهنوز قطرهاي از اين اقيانوس بر بار را ننمودهايم وهنوز هم سنگيني آرا ونظريات محققان ودانشمندان غير ايراني بر عرصه سنگيني مي كند. تاريخ ما بيشتر نوشته هاي حكومتگران زور مدار ودروغ گو بوده است. ورشته هاي بيوند ما در چنبره ي آن اقوامي كرارا بريده شده كه اكنون داعيه ي فرهنگ نگاري دارند؟ . عطف توجه به اين نكته كه فرهنگ وادبيات تاريخي شفاهي وملي هر قوم وملتي نشان از هويت وعظمتي برتاريخ آن مردم وشكل گيري تمدن تمام بشري ست وكندكاو هر چه بيشتر دراين ارتباط نه بر فخر فروشي هاي قوم گرايانه وشووينيستي بلكه همسان در يك تاثير متقابل انساني .خود نشان از اهميت چنين كار سترگي ست . در دوران بي ريشگي هاي فرهنگي امروز كه علوم سياسي گسترشي نو رادر عرصه هاي فرهنگي تاريخي ملتها جستجو ميكند واخته سازي فرهنگي تاريخي ملتها را آگاهانه در سير تهاجمات و صدور فرهنگ خود مي جويد در صدد بريدن رشته ها و بيوندهاي آن قوم با تاريخ خود است آن قومي كه ياراي مقابله را ندارد همواره در زير چنگال سيطرهي فرهنگي قوم مهاجم دست وبا ميزند. ودر تاريخ تحريف شده ونا بساماني كه براي او نگاشته شده سرگردان خواهد بود.كاوش هاي كورمال فرهنگي امروز بس دشوار مي نمايد . و.احياي فرهنگي هر ملتي وبازنمايي آن خود يكي از قوي ترين و مهم ترين موانع در مقابل اين هويت سازي قلب و مصنوع وارداتي تواند بود در اين مختصر بر آن نيستم كه رد باي تاريخ كهن اين فرهنگ را در ديگر اقوام و خصوصا غرب رد يابي كنم .به گفته ي هگل :سامان استوار انديشه با فرهنگ ايران اغاز مي شود. بي گمان اين فرهنگ بيشتاز وبرانگيزنده ي كران بي كران اتديشه ها بوده كه راه انسان را براي دست يابي به آرمان هايش هموار ساخته است .(انديشه ي هگل در فلسفه ي تاريخ ) .

اكنون در اين تاريكاي فرهنگي بد نيست بسيار مختصر به تنويرانديشه هاي "جناب دكتر حسين فيض الهي وحيد "كه از خبرگان و انصار "دكتر ناصر بوربيرار "كه هردو همراه با تني چند از ديگر اساتيد دانشگاهي ما هستند بياندازيم كه در مقالات مفصل و سخنراني هاي مكرر چگونه در راه گشايي وباسداشت فرهنگ وتاريخ اين مملكت جان مي افشانند .حسين وحيد كه درهمصدايي با بور بيرار در "غير واقع" خواندن "زرتشت " وجنايتكار بودن داريوش وكوروش بزرگ تا "نقش وحك كتيبه هاي دوران هخامنشي در جنوب ايران"توسط عوامل انگليسي و آمريكايي فرو گذار نبوده است خود نيز در مقالاتي كه در واقع به داد خواست وفحش نامه اي بر عليه تاريخ و فرهنگ و بزرگاني كه دراين راه كوشش كرده ونيز كوروش وداريوش بزرگ وديگر مصاديق تعالي اين مرز و بوم بوده وهستند قلم فرسايي وافاضه كلام فرموده اند.حسين وحيد با برخورداري از ديدگاهي بان عربيستي وبغايت افراطي با آسمان وريسمان بافي هاي خود سعي ميكند كورش را نه كبير وحتا نه واقعي بلكه اورا زاييده ي افكار يهودياني بداند كه در مجعول بودن تورات و " خواب هاي اشعياي نبي " واقعيت يافته است. در "سفر كتاب باب هشتم" اشعياي نبي در خواب در كنار نهر "اولاي قوچي" منجي يي را با دو شاخ كه بر چهار جهت شمال و جنوب و خاور و باختر شاخ ميزد وكسي را ياراي مقاومت با او نبود "با كشف مجسمه اي در باسارگاد در قاموس كوروش ونهر زير باي او "مرغاب" اين شخصيت وبنيانگذار دوران هخامنشي زايده ي اين خواب وانديشه هاي يهودي معرفي ميشود؟ واز" جعليات يهود بوده وهيچ سنديت تاريخي ندارد" ؟واورا "يك صحاف ""زيرك " و "دروغ برداز" در عهد "مقتدر عباسي"به نوشته ي ابن خلدون ميداند. و آن را "دروغ جلوه دادن مسلمانان براي جعل دانستن تورات" و "طرح براندازي ايديو لوژيك اسلامي "ميداند.

حسين فيض الهي وحيد در يك سلسله بژوهش هاي "عالمانه" در خصوص سلسله ي ساسانيان به اين كشف نايل ميگردد كه: اينان از" طوايف ونژاد ترك بوده اند وخسرو انوشيروان يك بادشاه نيمه زرد بوست بوده است ." و"هرمز چهارم " فرزند انوشيروان را "ترك زاد يا ترك اوغلو "ميشناساند؟

چنين است كه "هرمز چهارم نوه ايستمي خان خاقان دولت گيوك ترك "ترك زاد يا ميشناسيم/ و درميان تركان تورك دن دوغما يا تورك اوغلو" ونتيجه آن ميشود كه :در دوراني كه كوچكترين اثري از زبا ن فارسي دري در ميان نبود زبان تركي اقلا از هزار و چهارصد سال بيش در عالي ترين سطوح حكومت هاي ايراني خصوصا ساسانيان رواج داشت ؟ زبان تركي هميشه زبان تاريخي و طبيعي دولتمردان ودولت زنان ودولت هاي حاكم بر ايران بوده واكنون هم بايد چنين باشد."/

در حاليكه زبان وخلق فارسي دو بديده ي كاملا نو ظهور در ايراننددر ايران امروز نه قومي ونه زباني بنام بارسي وجود ندارد " بدنبال اين همه كشفيات خارق العاده ويك تنه در عرصه هاي مستقل و تخصصي باستان شناسي . تبار شناسي. نژاد شناسي . زبان شناسي جناب "دكتر" قدم در عرصه اي ميگذارد كه "اركان شوينيزم""تحريف گران ". "جعل كنندگان". دروغ بازان" ي چون استاد "جلال الدين همايي " و "ذبيح اله صفا "قوم ايراني را "بناحق" با واژگاني چون "شجاع". "زيبا". و "متمدن" ناميده اند . اين صفات "كه زايده ي غريزه ي حيواني برتري نژاد آريايي موهوم . مجهول. وتيمارستاني "آنان است. "جلال الدين همايي " كه "يكي از اركان شووينيزم و بان ايرانيسم "است در جهت ارضاي "شهوت نژاد برستي خود "دروغ هاي زنجيره اي مي بافد" كه "نژاد ايراني يكي از عالي ترين نژادهاي بشري ست" . "دكتر "شديدا و مواكدا اصرار دارد كه به تمامي كساني كه خودرا ايراني ميدانند ودل بر اين آرايه بسته اند بفهماند كه شما ابدا نه تنها از نژادي عالي نبوده ونيستيد . نه تنها هيچگاه زيبا وشجاع و متمدن نبوده ايد با رس هم نيستيد وزبا ن بارسي هم نداشته ونداريد واين قليل را هم از تصدق و سايه ي نژاد و زبان چند هزار ساله ي تركي كه بر "عاليترين شيونات كشوري"شما حاكم بوده است داريد .وآنان كه "در جهت ارضاي غريزه ي حيواني بان ايرانيستي خود يك "شعوبي مسلك وزيديه خذهب"را بنام "فردوسي"و كتاب سراسر "دروغ "و"جعل "او را"اشاهنامه اساس و بايه ي زبان وادب بارسي" مي دانند واو را از" مفاخر ايراني" مي شناسند "شهوت طلبان نژاد برستي هستند كه راهي جز تيمارستان" بر آنان متصور نيست؟وآنان كه "عقب ماندگي ايران را نتيجه ي هجوم عربها و ترك ها مي دانند ماليخولياي عظمت طلبي"دارند.و بشت يكي از ابيات "دروغين" "زيديه خذهب"فردوسي طوسي بنهان شده اند كه به" دروغ "ونادرست سروده است:."هنر نزد ايرانيان است وبس" ظاهرا اين سروده ي فردوسي چنان بر ايشان تنگ آمده است كه بايد هر آنچه بر ذهن بيمار شان ميگذرد در فحش نامهاي بلشت بر زمين وزمان نثار كنند ..واين "در افشاني "جناب "دكتر" به اين ختم نمي شود شيوايي ايشان را در نظريه اي كه بيرامون شكل گيري "امبراطوري عظيم مغول" و موهبتي كه از اين رهگذر نصيب ايران وايراني گشته است بهتر در خواهيم يافت. اآقاي دكتر كه از ارادتمندان يك فاجعه ي تاريخي بشري بنام مغولها هستند وخان بزرگ را در راس آن چنين ميانگارند :

حكومتي كه "باروري" و "شكوفايي" خودرا مديون نابغه ايست كه "ذهن نظامي و روانشناسي اورا كمتر كسي در تاريخ يكجا داشته است. حكومتي كه در" دوران شكوفايي وباروري خود"شاهكارهاي بزرگي از معماري" وعالمان بزرگي با به عرصه ي علم ميگذارند.كه "تحولات موثر ومفيد زيادي براي كل بشر رخ مي دهد".واروباييان قدر نشناس و بي خرد كه از فهم اين موهبت آسماني ناتوان بودند" وبيم مورد تهاجم واقع شدن از جانب مغولان"وبر چيده شدن حكومت كليسا را داشتند"لياقت برخورداري از اين موهبت آسماني را از دست دادند.و.اين "دين اسلام بود كه استعداد سباهيگري وقدرت فكري مغول رادر جهت بهتري بكار مي گيرد واز آن بهره برداري مي كند " ولين قوم وحشي باا "زمينه هاي يكتا برستي خود به اسلام مي گرود وقريحه ي ذاتي خود رابراي هميشه چون خوني تازه در رگهاي اسلام تزريق ميكند". جناب "دكتر وحيد" در تحليل حمله ي مغولا ن به حكومت سلطان محمد خوارزم شاه .تعدي سلطان به سرزميني كه از قبل نبوغ ويرانگر چنگيز با ايران همسايه شده است به چالش ميكشد كه چرا بايد سلطان خوارزمشاه به سرزمين تازه تسخير شده ي خان بزرگ بتازد تا حلاوت اين بيروزي شيرين در زير دندان خان كمي تلخ گردد ؟ ونيز با بي اهميت شمردن "شكيبايي و حزم"چنگيز مغول را در كشتن سفراي دوستي اوتوسط محمد خوارزمشاه را چنان توجيه كرده واو را "مظلوم "معرفي مينمايد كه راهي در بيش روي خان جز حمله اي لاجرم به ايران نمي ماند ؟واين نه از شرارت هاي قومي غير متمدن و وحشي بلكه بزعم آقاي دكتر كج فهمي شاه ايراني است كه عاجز ازدرك حضور وظهورحكومتي" بارور" و "شكوفا"ست .بدنبال حملات خان مغول و ويراني شهرها وروستاها وكشتار زنان وكودكان وآتش كشيدن كتاب و كتابخانه ها در ايران سفرا نمايندگان و"ايلچيان مسلمان" اين مصلح در تسليم شدن مردم به مغولا ن با وعده هايي كه مي دادند قابل توجه است. "حسن حاجي "بازرگا ن نماينده ي خان مغول جهت ارعاب و ترسانيدن براي تسليم ساكنان شهر "سقناق "را "دكتر" چنين تعريف ميكنند :.دانشمند حاجب به نزد اهالي" زرنوق" روانه مي گردد و اعلام مي دارد : فلان كسم مسلمان ابن مسلمان از حكم نافذ چنگيز به رسالت آمده ام تا شما را از غرقاب هلاكت وطغار خون بيرون كشم " واين اعتراف "جناب دكتر وحيد" است به آنچه كه او "عظمت" "وشكوفايي " براي اين مملكت ميخواند ودر مقابل كوروش وداريوش هخامنشي خونخوار ونابود كننده ي بشريت معرفي ميشوند. "شبانكاره اي "راجع به اين خونخوار تاريخ عقيده اي ابراز داشته كه مورد استناد "جناب دكتر"واقع شده است كه:اگر اورا شرف اسلام حاصل بودي توانست گفت كه از نبو ت با بهره بوده است" .تقديسي چنين تا سر حد نبوت قايل شدن بر چنگيز خان مغول جز مغزي عليل وتفكري بيمارگون از قماش "دكتر حسين فيض الهي وحيد "بر نمي آيد.كه "مشيت الهي"و ادعاي ارتباط با خداوند داشتن راهبان اين قوم "خداجوي" را مبني بر تسلط چنگيز بر تمام جهان را ماموريتي "آسماني"ميناميدند. در "منهاج السراج" به نقل از "وحيد الدين بوشنجي" از علماي مسلمان در ركاب خان بزرگ در باب روايتي از بيامبر اسلام مبني بر "مقاتله"ي امت اسلام توسط تركان آورده ميشود .ودر اين روايت بيامبر در باره ي "مقاتله" ي مسلمانان توسط قومي از نژاد زرد هشدار داده است .جالب ست كه "دكتر"عليرغم اشراف بر اين روايت ديني و مقاتله" ي مسلمانان توسط تركان نه تنها از آنان قومي با فرهنگ برجسته كه بشريت را مديون خود ساخته اند و "خوني تازه به كالبد اسلام دوانيده است" به تصوير مي كشد وحديث خروج تركان را"هجوم بلا" نميداند بلكه سيطره ي آنان رابا" تاثيرات بسيار واغلب مثبت"ميداند. "شكوفايي علم و هنر ودين تاثير "شجاعت"(صفتي كه اگر بر ايرانيان اتلاق شود زايده ي غريزه ي حيواني وبرتري طلبي نژادي موهوم نام ميگيرد.)ودليري آنها بر فولكلور آذربايجانووتحول شگرفي كه در زمينه ي معماري بر دنياي اسلام ومسيحيت بجا مانده از اين تمدن عالي جاه مغول ترسيم ميشود . ودر خاتمه نتيجه گيري ميكند كه:رفتار فرمانروايان مغول معلول دستور خان بزرگ مبني بر اين بود كه به تمام اديان آزادي داده شود وروحانيون از برداخت ماليات معاف واقع شوند .

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید