رفتن به محتوای اصلی

تحریف طبقه کارگر

تحریف طبقه کارگر

اين روزها چنان تعاريف " كارگر و طبقه اش" مخدوش شده كه حتي معلم و بقال و كارمند مخابرات را هم تنها با اين دليل كه آنها مزدبگيرند " كارگر" مينامند!. برخي از مدعيان چپ و كمونيست از روي فقر ايدئولوژيك و تئوريكي كه دارند به اشتباه گمان ميكنند هر عضوي از اجتماع كه براي كاركردن مزد دريافت ميكند " كارگر" است و كاملا از ياد برده اند كه اصولا رابطه مالكيت با ابزار توليد است كه ميتواند كسي را كارگر ناميد. به همين علت اين دسته از دوستان هيچگاه قادر نيستند طبقات اجتماعي و در نهايت خصلتهاي طبقاتي آنان را بدرستي بشناسند كه همين سرآغاز انحرافات واتحادهاي فرا طبقاتي بي پايه و نادرستي است كه بخشهاي مختلف مدعيان سوسياليسم در طول اين ساليان به پايش رفته اند،

دسته اي ديگر از چپ ها به اشتباه تصور ميكنند هر چه به كارگر القاب غير واقعي بدهند خود را بيشتر به آنها نزديك ميكنند بطوري كه طبقه كارگر را تا حد "اسطوره و امامزاده" بالا بردند. به زعم آنان طبقه كارگر بخش مترقي، اگاه، مبارزه، رزمنده، ناجي و ...... اجتماع است. انان در سخنانشان چنان كارگر كارگر ميكنند كه گويي طبقه كارگر تافته اي جدا بافته از مجموعه انساني است كه با گرفتن يك پيچ گوشتي يا آچار در دستش بيكباره به جرگه خردمندان و قهرمانان تاريخ بشري نقل مكان ميكند.

طبقه كارگر گروهي انسانى از يك جامعه طبقاتي است كه بيشترين ظلم را بواسطه نابرابري هاي طبقاتي بردوش ميكشد و همين سبب ميشود كه در دگرگوني جامعه و پيشبرد آن بسوي مناسبات برابر و انساني هم منافع بيشتري دارد و هم اينكه در اين راه ثابت قدم تر است، زيرا كه آنها تنها بخش جامعه هستند كه براستي چيزي براي از دست دادن ندارند، بهمين خاطراين طبقه بهترين واجد شرايط براي رهبري دگرگوني جامعه است.

ولي تعريفي از طبقه كارگر از سوي مدعيان كمونيست پرولتري ميشنويم بيشتر برپايه اسطوره سازي هاي بي پايه و درك مذهبي و مقدس پرورشان است. آنان هر حركتي از آن طبقه را ناشي از درك انقلابيش ميدانند، و بهمين علت عمدتا به دنباله روان و هواركشان آن طبقه تبديل شدند نه كمونيستهايي پيشرو، پيشاهنگ و خط دهنده. درحالي كه طيفي از همين طبقه كارگر عملا دولتهاي سرمايه دار را حمايت كرده و بسياري از كارگران داوطلبانه جان خود را در راه تثبيت حاكميت رژيم در جنگهاي ارتجاعي اش از دست دادند. بسياري از همان كارگران با دريافت اندكي اضافه حقوق به بازوهاي اجرايي سركوب سرمايه دارن در كارخانه ها تبديل شدند. ايا انها جز اينكه برخواسته از همان طبقه بودند؟ آيا طبقه كارگر اينچنين آگاه و سوسياليست است؟! مگر سرمايه داران براي حفظ منافع خود در جامعه وكارخانه قواي سركوبگرشان را از كره ماه وارد ميكنند؟ مگر نه اينكه آنها را از ميان همان كارگران انتخاب ميكنند؟ پس چگونه است كه كارگر آگاه و انقلابي و" مادرزاد سوسياليست!" بيكباره در خدمت سرمايه دار قرار ميگيرد و خود به عامل سركوب كارگران تبديل ميشود؟ايا جز اين است كه آنان منافع طبقاتي خود را بدرستي نميشناسند؟

هدف از اين نوشتار اين است كه طبقه كارگر را همان چيزي ببينيم كه هست، نه اينكه از آن اسطوره هاي غيرواقعي و دروغين بسازيم تا زماني كه در مقابل دانشگاه تهران بارديگر سرمان از ضربات چماقشان شكست مبهوت نشده، از آنطرف بام سقوط نكرده و به عنصري ضد پرولتري تبديل نگرديم.

طبقه كارگر متشكل از مجموعه اي از انسانهاست كه جهانبيني هاي متفاوتي از پديده هاي اطرافشان دارند. زماني ميتوان اين طبقه را بصورت جرياني هدفمند متشكل ساخت كه آموزش لازم را ديده باشند. سوسياليسم يك علم است و آن را بايد بمثابه يك علم آموخت. هيچ كس به خودي خود و به صرف كار كردن در يك كارخانه سوسياليست نميشود. آگاهي طبقاتي مقوله اي ژنتيكي نيست كه كارگران به بچه هاي خود منتقل كنند بلكه نشات گرفته از شناخت دقيق خواسته هايي است كه ميتواند زمينه هايش مشتركا در يك طبقه وجود داشته باشد.

چپها و كمونيستهاي امروزي تمام تلاش خود را ميكنند كه طبقه كارگر را از هرگونه نزديكي با انديشه هاي سوسياليستي بدور كنند. ميگويند" بگذار طبقه كارگر براي خودش تصميم بگيرد"،" طبقه كارگر به رهبري احتياجي ندارد" ، " طبقه كارگر سوسياليست را بهتر از احزاب و سازمانها ميشناسد" ، " طبقه كارگر منافع خودش را بخوبي تشخيص ميدهد" ، و ...... اما هيچ كسي توضيح نميدهد كه اين طبقه نابغه و خردمند چطور با اينهمه مزايا و سجايا هنوز زير فقر و مكنت دست و پا ميزند؟! آخر چرا طبقه اي كه اينهمه اگاه است و دست هرچه تئوريسين را از پشت بسته هربار كه حركتي در طول تاريخ كرد شكست خورد؟ آخر اين چه اگاهي است كه هيچگاه تنوانسته از آن استفاده كند؟

بنابراين فقط يك پاسخ ميماند كه آن اين است كه طبقه كارگر الزاما آگاه نيست. منافع خود را نميشناسد و درك كاملي از سوسياليسم ندارد كه نشان دادن اين اشكالات هيچ چيزي از قابليتهاي اين طبقه كم نخواهد كرد ولي قادر خواهد بود كه راه هايي براي بردن آگاهي طبقاتي بدرون كارگران بيابيم.

ما وقتي از طبقه كارگر نام ميبريم بناگاه در جلوي چشمانمان تصاويري از كارگران خشمگين كه در يكدستش آچار و در دست ديگرش پرچم سرخ است نمايان ميشود. اما بايد از روي ابرها پايين آمده و روي زمين حركت كنيم تا بتوانيم ببينيم كه اين طبقه مانند هر جامعه انساني ديگر در درون خود پيشرو، ميانه رو و عقب مانده دارد. ما بايد در كنار تصاوير اندك كارگراني كه پرچم سرخ بدست دارند تصاوير هزاران هزار كارگراني كه بروي پيشاني خود الله و اكبر نوشته اند و در نماز جمعه ها و جبهه هاي جنگ حضور داشتند را هم بياد يباوريم. تنها با ديدين درست اين تصاوير است كه ميتوانيم فرق كارگري كه همكار افغاني خود را در خيابان زير مشت لگد ميگيرد را با كارگري كه جانش را در راه آزادي ديگر انسانها فدا ميكند دريابيم و بفهميم كه براي تاثير گذاري بر اين طبقه مهم اجتماعي كه براستي قادر است حرف آخر را در تحولات بزند كار كرده و آگاهي هاي طبقاتي را بدرونشان ببريم.

طبقه كارگر در روى زمين مردهايى با بازوهاى در هم تنيده و خيره به ستازه سرخ نيستند. كارگران دنياي واقعى انسانهايي دردمند، رنجور و ضعيف هستند كه به سختي شكم خود و بچه هايشان را سير ميكنند و با هزار و يك جور بيماري درگيرند.مشكل ما اينجاست كه از هر چيزي يك " مجسمه" درست كرديم و آنقدر اينها را براي خود تكرار كرديم كه باورمان شده و در همين باور غلط، با بهت و تعجب شاهديم كه در ميان اينهمه ظلم و اجحاف اما آب از آب تكان نميخورد. چون الگوهايمان غلط است و به الطبع انتظاراتمان هم غلط خواهد بود .

ميگوييم طبقه كارگر وظيفه حل تكاليف حل نشده از دوران قبل و مناسبات فئوداليسمي را دارد. اما واقعلا چگونه؟ چگونه از طبقه كارگر انتظار داريم كه مسئله ستم بر زنان و ملل را هم حل كند؟ با كدام آگاهي؟ درست است كه وظيفه اصلي طبقه كارگر برهم زدن مناسبات نابرابر اجتماعي و اقتصادي است اما وقتي از امحا كليه طبقات و تمايزاتش حرف ميزنيم بناگاه وارد حيطه هاي ديگري هم ميشويم كه برهم زدن مناسبات مردسالارانه حاكم بر جامعه هم در آن دسته قرار خواهد گرفت ، اما باز هم در مقابل اين پرسش قرار ميگيريم كه از كارگراني كه در طول زندگي خود بواسطه ستمي كه برويش اعمال ميشد حتي فرصت نكرد روزنامه بخواند چه برسد به كتاب و تحصيل علم هاي رهايي بخش چگونه ميتوان انتظار حل اين تكاليف دمكراتيك را داشت؟

بنابراين طبقه كارگر همگام با تلاش در بر هم زدن مناسبات زيربنايي نابرابر بايد به روبنا هم بپردازد كه اين عملي نيست جز اينكه اين طبقه داراي پيشرو و پيشگام باشد. بقول مائو" مبارزه طبقاتي در عرصه ايدئولوژيك ميان پرولتاريا و بورژوازي بسيار پر پيچ و خم و حاد است كه در آن هر طبقه قصد دارد بر اساس جهان بيني طبقاتي خويش جهان را تغيير دهد" بنابراين طبقه كارگر در درجه اول براي حل درست مسئله بايد جهان بيني علمي و درستي را از مبارزه طبقاتي كه همان علم رهايي بخش ماركسيسم لنينيست است را كسب كند .

هر حركتي از سوي طبقه كارگر منطبق بر پيشروي انقلاب نيست بلكه بسياري از خيزشهاي انان بواسطه تغييرات ناگهاني در عرصه بين المللي و جامعه است كه خارج از اراده هر حزب و طبقه اي قرار دارد كه قالبا نميتواند به انقلاب ختم شود. لنين ميگويد" انقلاب صرفا از اوضاعي سربلند ميكند كه طي آن تغييرات عيني با تغييرات ذهني همراهي شود كه در آن اگاهي طبقاتي سبب برچيدن مناسبات نابرابر شود".طبقه كارگر بايد شيوه هاي كسب قدرت سياسي را با استفاده از ابزار قهر انقلابي خود دريابد و باز هم بقول لنين " هيچ حكومتي حتي در بحراني ترين شرايطش خودبخود " نمياقتد" بلكه بايد آن را اگاهانه سرنگون كرد".

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
اعتراض

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید