رفتن به محتوای اصلی

دماغ به سبک ایرانی

دماغ به سبک ایرانی

یک ـ نشانه‌شناسی موضوع

این که «آمار جراحی زیبایی بینی در جامعه به یکباره بالا می‌رود» و گرایش به آن چنان افزایش می‌یابد که «از دانش‌آموزان یک کلاس نوعی، حتی یک نفر هم پیدا نمی‌شود که نخواهد دماغش را عمل کند» و بلکه «بسیاری بدون به جان خریدن رنج و تعب این عمل و مخاطرات آشکار و نهان آن، به دنبال نشان‌دار کردن خود با نشانه‌های آنند»، همه را به تعبیر بقراط باید نشانه چیزی گرفت که از قضا پوشیده و پنهان است و این چنین آشکار و فریبنده پیش چشمان ما جلوه‌فروشی نمی‌کند. (دانسی، 1387: 59-58)

پس شاخک‌هایی حساس لازم است که در وهله اول نسبت به این نشانه‌ها حساس باشد و از کنار آنها بی‌تفاوت نگذرد، و در وهله بعد از چنان بینشی برخوردار باشد که به مدد آن در کلاف به‌هم‌پیچیده سلسله پرپیچ و تاب نشانه‌ها سررشته را گم نکند و بتواند به سلسله‌جنبانی راه برد که این همه افسونگری از اوست.

دماغ به سبک ایرانی نشان می‌دهد که مهرداد اسکویی نه تنها از شامه تند و تیزی نسبت به فعل و انفعالات جامعه خود برخوردار است که در عین حال، روشن‌بینی خوبی هم دارد؛ چرا که در غیراین صورت نمی‌توانست به ژرفای پدیده دست یابد و جست‌وجویش در حد نگاه کنجکاو ولی ساده‌انگار توریستی خارجی متوقف می‌شد. کمااین که این تضاد از طریق شخصیت زن عکاس خارجی فیلم تا حدودی به تصویر کشیده شده است. بنا بر تحلیل وی (زن عکاس خارجی) گرایش غیرطبیعی زنان ایرانی به جراحی بینی از آنجا ناشی می‌شود که نوع پوشش آنان پس از انقلاب به گونه‌ای محدود شده است که آنان برای به نمایش گذاشتن خود ساحتی به جز صورت خود را در اختیار ندارند. البته در این که نمایشگری جزئی از روان‌شناسی اجتماعی افراد هر جامعه‌ای است تردیدی نیست، ولی این که گرایش یکباره به جراحی بینی را بدان نسبت دهیم، کمی نابجاست. کافی است در نظر آوریم که اولاً قاطبه زنان ایران پیش از انقلاب نیز محجبه بوده‌اند و ثانیاً عمل جراحی زیبایی بینی مختص زنان غیرمحجبه نیست.

دو ـ ساخت مسئله اجتماعی

بنابراین، درک بهتر این پدیده، دست‌کم توجه به جوانب دیگری را هم می‌طلبد. یکی از این جوانب، جنبه جمعیتی است؛ یعنی برهم خوردن نسبت جمعیتی میان دو جنس (مذکر و مؤنث) در سال‌های پس از جنگ. هشت سال جنگ با عراق، جمع کثیری از مردان ایرانی را به کام مرگ فرستاد و یا به گونه‌ای از کار انداخت که دیگر مطلوبیتی برای زنان آماده ازدواج نداشتند. از این رو با در نظر گرفتن اختلاف سن مثبت (بالای پنج سال) مردان نسبت به زنان برای ازدواج، وقوع بحران کمبود مردان مناسب ازدواج برای زنان آماده ازدواج در سال‌های پس از جنگ کاملاً قابل انتظار است. زنانی که در یکی دو دهه بعدی، به رقیبان جدی زنانی بدل می‌شوند که به مرور به سن ازدواج می‌رسند. بدین ترتیب، اشاره آشکار به «شوهر پیدا کردن» به عنوان مهم‌ترین عامل برای گرایش به جراحی زیبایی بینی توسط همه دختران دبیرستانی فیلم ـ که هنوز کاملاً به سن ازدواج نرسیده‌اند ـ معنای خود را پیدا می‌کند.

به نظر من توجه به این واقعیت اجتماعی به خوبی و با ظرافت در کار اسکویی دیده می‌شود: فیلم پیش از تیتراژ با تصاویری آرشیوی از جنگ و شهادت دلیرمردان در خط مقدم جبهه آغاز می‌شود (سه دهه قبل) و با تصاویر اسکی‌بازان در پیست اسکی دیزین (16 سال بعد) تا امروز فیلم ادامه می‌یابد. اگر چه که از همان ابتدا تحلیل افراد مقابل دوربین از این پدیده (گرایش غیرعادی به جراحی زیبایی بینی در ایران) به نوعی «تحول فرهنگی» و «جابه‌جایی ارزش‌ها»، و از سوی دیگر «سوء‌مدیریت اصحاب قدرت» بازمی‌گردد که در تغییر جامعه از «شرایط بسته سال‌های جنگ» به «فضای باز سال‌های پس از جنگ» تدبیر لازم و درایت کافی نداشته‌اند. این تحلیل‌ها، نه تنها نافی تحلیل بالا (تحلیل جمعیتی) نیست، که از قضا در پرتو آن است که اهمیت واقعی خود را آشکار می‌کنند. (خاصه اگر پدیده «انفجار جمعیت» را نیز ضمن آن مدنظر قرار دهیم.)

سه ـ برجستگی امر جنسی

از سوی دیگر، موضوع اصلی در اینجا «امر جنسی» است. هم زنان و هم مردان فیلم (هر چند زنان بیشتر) می‌خواهند از نظر جنس مخالف بیشترین مطلوبیت جنسی را داشته باشند. البته این موضوع برای زنان چندان موضوع تازه‌ای نیست. آنان همواره این نوع نگاه را تجربه کرده‌اند. نگاهی که زن را از «سوژه‌ای انسانی» به «سوژه‌ای جنسی» تقلیل می‌دهد. و این پدیده در غرب مدرن توسعه‌یافته و شرق توسعه نیافته، به یک اندازه به چشم می‌خورد؛ زمانی با فلسفه باحجابی، و زمانی با فلسفه بی‌حجابی! آن چه در اینجا تازگی دارد، دو چیز است: یکی گرایش مردان به «جراحی زیبایی بینی» که متضمن پیدایی نوعی گرایش پیشتر و بیشتر زنانه در نسبت فزاینده‌ای از مردان امروز جامعه است (که البته با سهل‌انگاری به سرعت از مرکز توجه اسکویی خارج می‌شود) و دیگری، تحولی که زنان غربی در این زمینه از سر گذرانده‌اند و زنان ما آن را کمتر تجربه کرده‌اند. (که هر چند ممکن است به نظر برسد این موضوع به طور مستقیم و آشکار مورد توجه اسکویی نبوده، ولیکن با توجه به مخاطب اصلی وی ـ مخاطب خارجی ـ خواه ناخواه مورد توجه قرار گرفته است) در واقع، پیدایی و گسترش جنبش‌های فمینیستی معاصر در جوامع مدرن غربی، گواهی است بر نائل آمدن زنان آن جوامع به نوعی خودآگاهی که به واسطه آن دیگر کمتر چنان نگاهی را به خود به عنوان سوژه جنسی برمی‌تابند.

چهار ـ اولویت یافتن بدن

باری، از این زاویه «جسم و یا بدن» نسبت به «جان و یا روح و روان» اولویت می‌یابد. به تعبیر میشل فوکو اگر زمانی این روح بود که اسیر کالبد خاکی محسوب می‌شد، هم اینک این بدن است که در زندان روح گرفتار آمده و باید برای رهایی آن کاری کرد. (این نکته به خوبی در تقابل ارزشی ضمنی میان رزمندگان ـ نمایندگان بدن در خدمت اندیشه ـ و اسکی‌بازان ـ نمایندگان بدن در خدمت بدن ـ در ابتدای فیلم به نمایش درمی‌آید.) اصولاً در نگاه سنتی، هر چه با تقدیر و نظام طبیعت کمتر برخورد کنیم، بهتر است. چرا که اصل بر پذیرش هست‌ها است به همان گونه که هستند. در حالی که نگاه مدرن، نگاه دستکاری و مهندسی است، نگاه تغییر طبیعت و هست‌ها به آن چه که باب طبع است. و هیچ قلمرویی را نیز دست نخورده نمی‌گذارد. بنابراین، با پیدایی این نوع نگاه، «بدن»، دیر یا زود، فتح می‌شود و به استعمار انسان درمی‌آید. از جراحی برای افزایش قد بگیرید تا سرک کشیدن به درونی‌ترین نقاط بدن (اندوسکوپی) و تا تعویض و پیوند اعضا و تا جراحی ترمیمی معلولان و جانبازان و تا جراحی زیبایی بینی و جاهای دیگر که دختران دبیرستانی به آنها اشاره می‌کنند!

پنج ـ بدن به عنوان سوژه لذت

در عین حال، نگاه به «بدن» به عنوان «سوژه لذت» و «سوژه زیبایی»، طی فرایند مدرن شدن جوامع، همچون دیگر امور تقدس‌زدایی و عرفی شده است. در این نگاه، «بدن» در خدمت امری بیرون از خودش تلقی نمی‌شود. هر چه هست در درون همین «بدن» است. بنابراین، باید از آن حداکثر لذت را برد. دیگر این برای افراد کافی نیست که با «بدنشان» سر کنند، بلکه می‌خواهند از آن لذت ببرند. لذتی که به خودی خود و بدون واسطه است. «بدن» به خودی خود، نه «بدن» به عنوان محملی برای هر چیز دیگر! از این رو، لذت از «بدن» کیفیتی زیبایی‌شناختی و هنری پیدا می‌کند. برای درک بهتر این امر کافی است به عکس‌های باقی مانده از زنان حرمسرای ناصرالدین شاه مراجعه کنید. آن چه از آن سرآمدان زیبایی در زمان خود، اینک به چشم می‌خورد، بدن‌هایی است که بنابر میزان نمایش سلامتی و بنیه کاری و فرزندآوری، با عبارات آشنای ما «سرخ و سفید» و «توپر» و «قوی بنیه» محسوب می‌شدند. و حال آن که «بدن» زیبا، امروز به خودی خود و در اصل در تقابل با آن معیارهای کارکردی، زیبا تلقی می‌شود؛ یعنی «باریک‌اندام» و البته با «بینی قلمی» به تعبیر نصرت کریمی در فیلم «متناسب». (بنابر معیارهای عهد ناصری «لاغر مردنی» با بینیِ به تعبیرِ منصور ضابطیان در فیلم «قد یه نخود»!)

شش ـ سرعت و جهانی شدن

حال، به این همه، پدیده «سرعت» و یا به عبارت دقیق‌تر «شیفتگی سرعت» را بیفزایید. (این امر در فیلم با نمایی از جابه‌جایی سریع قطار مترو به تصویر کشیده شده است که می‌دانیم در اعماق زمین و بی‌سر و صدا حرکت می‌کند ولی در عین حال، جمعیت بزرگی را از جایی به جایی دور منتقل می‌کند.) زندگی امروز، به شکل خارق‌العاده‌ای سریع است. و از همین رو، افراد کم‌حوصله و ناشکیب شده‌اند. نسیمی که موتورهای درون‌سوز برپا کردند و امروز توفان آن همه چیز و همه کس را با خود می‌برد. و نشانه‌های آشکار آن امروزه همه جا یافت می‌شود؛ از رستوران غذای سریع گرفته تا تلفن‌های همراه، و از آبستنی بدون زوج گرفته تا انواع تاتو. پس تعجبی ندارد اگر آن متخصص جراح زیبایی رو به دوربین خود را «مصلح اجتماعی» بنامد. چرا که به طرفه‌العین می‌تواند «دماغ عین تربچه» را به «دماغ راه‌بالایی (سربالا)» بدل کند؛ و کدام مصلحی است که چنین داعیه‌ای داشته باشد؟ و «جهانی شدن» به این جریان دامن زده است. منصور ضابطیان در فیلم به درستی اشاره دارد که «همه دماغشان را عمل کرده‌اند و همه عین هم»! چرا که همه محصول یک نظام تولید و مهم‌تر آن که محصول یک نظام مصرف هستند. و این نظام مصرف جهانی، ذائقه‌ها و سلیقه‌های یکسان جهانی می‌طلبد. در مقابل این جریان یکسان‌ساز در مقیاس جهانی، فردیت قرار دارد که هنوز به شکل نهادینه خود یعنی فردگرایی در جامعه ما مستقر نشده است. بنابراین، میل به یکسانی هم در این جامعه میل غالب است. همه می‌خواهند مثل هم باشند و از قافله «مد» عقب نمانند. درست برعکس میل به تفاوت و تمایزی که این روزها با پیدایی پسامدرن‌گرایی در غرب باب شده و هر کس به دنبال کیفیت ممتاز و متمایز خود است.

هفت ـ خطر خلط امر سنتی و امر دینی

آخر این که نباید از نظر دور داشت که «اگر چه دین در درون سنت هم قرار می‌گیرد، ولی نه دین همه سنت است، و نه سنت همه دین». از این رو تأکیدات اسکویی بر تظاهرات دینی و روحانیان به عنوان نمایندگان رسمی دین، تنها تا آنجا اهمیت دارد که به عنوان تعارض میان امر سنتی و امر مدرن گرفته شود. چرا که در غیراین صورت اسباب سوء تفاهم است. به عبارت دیگر این درست است که افراد سنتی (نسبت به افراد مدرن) کمتر به جراحی زیبایی تمایل دارند، اما این درست نیست که افراد مذهبی (در مقایسه با غیرمذهبی) به این موضوع علاقه کمتری نشان می‌دهند. چنانکه در بالا نیز اشاره شد، به راحتی می‌توان در میان افراد مذهبی نیز کسانی را با دماغ عمل کرده پیدا کرد.

منبع: دانسی، مارسل (1387) نشانه‌شناسی رسانه‌ها، گودرز میرانی و بهزاد دوران، تهران: انتشارات آنیسه‌نما و نشر چاپار.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
انسان شناسی و فرهنگ

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید