با انتشار نسخهی دوم و " اصلاح شده " ی منشور جنبش سبز ، که به نسبت منشور اولیه ، نیم گامی به جلو است ، بار دیگر این پرسش ذهن را میخلد که با این سرعت لاکپشتی در تدوین مبانی کلی و فراگیر همراهی همهی خواهندگان تغییرات بنیادی در ایران و در سپهر ملتهب منطقه ، هنوز چندین نسخهی دیگر باید تدوین و ویراست شود ، تا با فاصله گیری از انشا نویسی و خطابه و منبرگویی ،نهایتا به یک پلاتفرم سیاسی موجز و کلی دست یافت ؟
پیداست که در نبود یک چتر فراگیر ملی که بتواند بیشترین و عمدهترین و روشنترین گرایشات سیاسی-اجتماعی و ملی دارای هویت و شناسنامه روشن را گرد آورد تا با انتخاب هیئت کارگزار موقت ، کارپایهی مشترک و نزدیک به واقع جامعهی ایران را تدوین کند ، کار همین میشود که اکنون هست : به رسمیت شناختن گام بگام و قطرهچکانی بخشهایی از حقوق بخشهائی از ملت ! آنهم به دستان هنوز موهومی به نام "شورای هماهنگی جنبش راه سبز امید!"
یکم- به باور من یکی از اساسی ترین و گرهی ترین نقاط ضعف این بیانیه و کلیت دیدگاه حاکم و ناظر بر اندیشه سخنگویان کنونی جنبش سبز ، هنوز عبارت است از : کج فهمی و عدم درک ابعاد جنبش ملی و راه حل آن در امروز و فردای ایران .
با احترام به همه اقشار و طبقات و گروههای اجتماعی و مذهبی دیگر ، اما فروکاستن مسئله " ملی" در ایران، به سطح مطالبات مثلا زنان و جوانان و اشاره بسیار رقیق در یکی دو جای ویراست جدید ، هر چند "خیر خواهانه" ناشی از عدم درک ابعاد قضیه باشد ،اما در عمل ، کار ناتمام حکومت مرکزی را در تشدید "پتانسیل گریز" از مرکز ، تکمیل میکنند .
ایران کشوریست " مولتی کولتورال " ، مناطق ملی ما اسم خاص دارند : کردستان ، آذربایجان ، بلوچستان و خوزستان . در این مناطق مردمانی میزیند که دقیقا به همین " گناه" ، مورد تبعیض مضاعف قرار گرفتهاند . زبان و فرهنگ و سنت آنان نه تنها هیچ مجال شکوفایی و رشد نداشته، بلکه آگانه و سیستماتیک مورد تهاجم و تحقیر بودهاست . کمترین سهم را در سیاست و ساختار قدرت و بیشترین را در فقر و نابرابری داشتهاند.
پروژه ساخت اجباری و قلدر منشانه " دولت-ملت" واحد، در ایران آنچنان شکست خورده است که حتی کسی چون آقای رضا پهلوی ، مقر به آن است که در ایران نمیتوان از " ملت واحد" سخن گفت .
انقلاب تکنولوژی بویژه در زمینه انفجار اطلاعات ، دیگر مجالی برای ستردن فرهنگ و ذهن ملتهای ساکن ایران ، نمیگذارد . این ملتها اکنون بیش از همیشه بیدارند و خواهان بازپسگیری سهم به یغما رفته خود در سیاست و اقتصاد و اجتماع ایران هستند .
دوستان ویراستار ، "اصحاب کهف " وار سر در برف عافیت کردهاند و نمیدانند یا نمیخواهند بدانند که دو ایالت گرجستان، تنها با قیام و قعود پارلمان و پشتیبانی دولت روسیه ، در راه استقلالند.
آذری های ما همسایه دو دولت ترک زبان ، کردستان ما همسایه یک ایالت فدرال در عراق و بلوچهای ما همسایه یک ولایت خودمختار در پاکستانند. در افغانستان ساختار قدرت بازتابی نزدیک به واقعیت جامعه آنجاست. خود نام " امارات متحده عربی" گویای ساخت و بافت قدرت در همسایگی عربهای ماست.
و درست در چنین منطقه و زمانی ، دوستان ویراستار ، با اما و اگری و از سر تعارف و احسان دم از برخی نا رساییها و حقوق " قومیتها " میزنند .
تا آنجا که به ما کردها برمیگردد ، هنوز گرایش غالب و چیره ، حل مسئله ملی در چارچوب ایران و در قالب بنیاد ایرانی فدرال و البته دمکرات و آباد ، میسر و ممکن است. ما ملتهای ساکن ایران، بی تعارف خواهان شراکت در قدرت سیاسی هستیم و هیچ ضمانت و گارانتی بالاتر و موثرتر ازین اتحاد داوطلبانه نیست ، مگر اینکه شمایان نخواهید و این البته مسئله ساز خواهد بود ، برای همه !
نا گفته پیداست که طرح این مسئله ، نه برای این است که همین امروز و آنهم بدست جنبش سبز ، مسئله ملی در ایران به سامان برسد ، بلکه برای ما بویژه دارای اهمیت است که توجه نیروها و مدعیان جانشینی سیستم کنونی را ، به عمق و ابعاد این مشکل ساختاری ، جلب کنیم . هر گونه نگرش حذفی و تقلیلی در رابطه با مسئله ملی ، تنها میتواند خاکستر بر آتشی واقعی باشد .
دوم- به نظر میرسد در پس اندیشهی تدوین کنندگان هنوز نا شناختهی "منشور" ، نکات گرهی سست و بخشا راهبردی نهفته است که میتواند از هم اکنون سنگ بنای اعوجاجات آتی باشد. بکار بردن و استفاده از اصطلاحاتی همچون " وابستگی به بیگانگان" ، " براندازی و براندازان " و یا باورمندان به " ادیان توحیدی " بسیار کشدار ، دوپهلو و رماننده هستند.
جنبشی که در فرجام نتایج آخرین انتخابات ریاست جمهوری شکل و نام گرفت ، سر ریز خشم فروخوردهی سی و اندی سال حکومت جبار و خونریز اسلامیست ، به شمول ده سال "طلایی" امام راحل.
هر جریانی که تلاش کند با ندیدن مبارزان و مبارزات این سی سالهی گذشته ، در داخل و خارج ،به نوعی " انحصار وراثت" کند ، نه تنها کمکی به تجمیع ، بل سرتاسر به تفریق کرده است . ندیدن مبارزات سی سالهی گذشته ، همزمان و در عمل به نوعی تایید سرکوبها و کشتارهای دهههای پیشین نیز ، میتواند باشد .
این چه حکمتیست که در حالی که سرتاسر جنبش سبز و رهبرانش، خود از جانب حکومت متهم به "براندازی " و " وابستگی به بیگانگان " شدهاند ، اینان خود نیز " دیگرانی" را به اتهام "براندازی" و "وابستگی به بیگانگان" از افتخار مشارکت در برآمد تحول خواهی مردم ایران محروم کردهاند ! اصلا چه مرجعی این صلاحیت را دارد تا میزان " وابستگی " این و آن را تعیین کند ؟ چه کسی یا گروهی خود را "وابسته " میداند ؟ تنها برخورد مجاز و موثر ، عبارت است از نقد" برنامه سیاسی" هر کس و جریانی و هر چیزی غیر از آن میشود : ناسزای سیاسی !
با پایان دوران جنگ سرد ، سیاست "موازنه منفی" مصدق و "نه شرقی نه غربی" خمینی ، جوابگوی مناسبات هر دم فشردهتر شدهی جهانی نیست . اگر تصور و اصرار شما بر " عدم وابستگی" ،عبارت از "استقلال" است ،که آن هم در جهان در هم تنیده کنونی باید بازتعریف شود . ما نیاز به سیاستی فعال بر پایهی " موازنهی مثبت" و " هم شرقی هم غربی" به معنای تعامل و مشارکت با همه جهان داریم .به بیان دیگر نباید سیاست را ایدئولوژیزه کرد.
در مورد "براندازی و براندازان" ، فرض را بر این بگذارید که بخشی از ایرانیان که "وابسته" هم نیستند و از آن فرا تر "پیروان ادیان توحیدی" هم هستند ،با توجه به عملکرد سی سالهی رژیم و همین انتخابات اخیر، به این نتیجه رسیده باشند که دیگر در چهارچوب این قانون اساسی هیچگونه تحولی ممکن نیست، چه باید بکنند ؟ . دست به اسلحه باید برد ؟ پیشقراول سپاه " بیگانه" باید شد ؟ و یا با گشودن چشم انداز انتخابات آزاد حتی برای تغییر نظام ،این پتانسیل سرشار و پوینده را در جهت فشار هرچه بیشتر بر رژیم ، کانالیزه کرد . من خواهان بر اندازی کل نظامم و درست به همین دلیل از اصلاحات پشتیبانی میکنم ، چرا که اتفاقا سیستمهای توتالیتر با شروع اصلاحات ، فرو میریزند .
سوم- جنبش سبز هنوز که هنوز است در مورد دو پروندهی بین المللی جمهوری اسلامی ، که هر کدام میتواند مشکلات بزرگی برای استقلال و "تمامیت ارضی" مورد علاقهی مدعیان ، بهبار آورد ، سکوت و یا حداکثر با کنایه ، میگذرد : اخلال در روند صلح خاورمیانه و پرونده اتمی .
به باور من ، اگر جنبش سبز خود را آلترناتیڤ حکومت اسلامی میداند ، باید با جسارت و از موضع دفاع از منافع دوربرد ملی ، دیدگاههای خودرا بیان دارد . مگر آنکه خود را ملزم به ادامه آنها بداند ، که دور باد .
باید با پذیرش "طرح دو دولت" و احترم عملی به حق تعیین سرنوشت مردم فلسطین به دست خود ، در کنار سایر دول اسلامی و عربی و کوارتت ( سازمان ملل، اتحادیه اروپا، روسیه و آمریکا) ، گریبان خود را یک بار برای همیشه از این مخمصه رهانید .
نیز با پذیرش ، امضاء و توشیح نهایی الحاقیههای پادمان NPT .و گشودن در به روی بازرسان کارگزار سازمان مربوطه ، این شمشیر داموکلس " همه گزینه ها " را از بالای سر "گربه نازنین" برداشت.
اعلام مواضع جهانی و سیاست خارجی جنبش سبز دارای اهمیت راهبردی در گشایش دست نیروها و دولتهای موثر ، در پشتیبانی معنوی و تا آخر از جنبش سبز است .
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید