رفتن به محتوای اصلی

مغرور مانا

مغرور مانا

 

 

 

 

ای غرور ایستاده بر پشت بام حیرت و تماشا

نفرین کدامین آه شبانه 

حسرت کدامین آرزو

این چُنین بلند بالا نمود تقدیرت را 

که طنین زمردین خودآ روی شانه هایت

سوار ساده ی صبحی تُونسی شد و تو الهه عشق

 

ای والای بی اعتنا به عالم

رنگین گلگونه ی صبوری و مهر

انقلاب عشق

هر تابستان گورـ ستانان نقب دیگری می زنند بر خاک

تا آن یقین دلاویز را بیابند و صلابت شانه های تو را

که زندگی از آن سر ـ ریز می شود

و جبرئیل در هر شب مانا بوسه می زند بر آن

بی هیچ اشارتی یا پیامدی

تا خدایی کند در دلت

که شُکوه غرور تو 

جلوه ی حیات است و نمایش بی رقیب قرن

 

بالا بلند مغرور

جهان را زیر پایت بگذار و عشق را روی شانه هایت بلرزان

که غوغای ستارگان بالا گیرد در شبی مانا.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید