رفتن به محتوای اصلی

انگیزه و پیامد

انگیزه و پیامد

معروف است که به میرزا رضا کرمانی در زندان گفتند: انگار كن که شاه ستمگر بود و تو او را کشتی اما کدام انوشيرواني را جلوی دروازه تهران دیده بودی که جایگزین ناصرالدین شاه کنی؟*

از ديدگاه اخلاق فايده گرا كنشي اخلاقي است كه پيامد و بارآوردهايي در راستاي افزايش خوشي و شادماني بيشترين مردم به همراه داشته باشد. در اين رويكرد به اخلاق به وارون اخلاق خويشكاري، انگيزه، سنجه ي بنياديني براي كنش اخلاقي به شمار نمي رود و چنانكه جان استوارت ميل مي گويد  كسي كه كمك مي كند كاري اخلاقي انجام مي دهد حتي اگر به انگيزه ي نام و يا دريافت كمك متقابل باشد .به ديگر سخن " انگيزه براي شان شخص مهم است و نه براي سنجش اخلاقي بودن كردار"*

ميزان اهميتي كه به انگيزه و پيامد داده مي شود يكي از خطوط برجسته ي جداكننده ي دو نگرش به جهان است. نگرشي كه سردر هواي جهان زيبا و مينوي آرمان و احساس دارد و سوي ديگر نگرشي كه پهلويش به پهلوي واقعيت هاي زمخت اين جهان استمومند مي سايد.آيزيا برلين  از زبان نگرش نخست كه تلاش دارد برداشتي زيبايي شناختي را بر واقعيت سخت جهان بار كند چنين مي نويسد:"از آنجا كه ما اراده هستيم و از آنجا كه بايد آزاد،به معني كانتي و فيشته اي كلمه،باشيم،انگيزه اهميتي بيشتر از پيامد مي يابد.زيرا ما بر پيامد تسلطي نداريم،اما بر انگيزه داريم.چرا كه ما بايد آزاد باشيم و و  فضيلت بزرگ آن چيزي است كه اگزيستانسياليست ها اصالت و رومانتيك ها صداقت مي خوانندش*

سخن اين جستار اين است كه كاربست اين رويكرد يعني  پربها دادن به انگيزه و ناديده گرفتن يا ناچيز شمردن پيامد در گستره ي كنش گري و سياست تا چه ميزان ما را به سوي داشتن جهاني انساني تر و كم رنج تر رهنمون مي شود؟و اينكه آيا داشتن صداقت و انگيزه هاي خوب براي برحق بودن يك كنش بسنده است؟چنان كه سن ژوست گفته است جهان تا كنون به خود حكومتي نديده است كه بي گناه وهمه خوبي باشد.بخشي از اين واقعيت به سرشت آزمند و خواهشگر آدمي وهم چنين دانش و آگاهي كرانمند او بازگشت مي دهد و بخش ديگر و چه بسا بخش  بزرگتر آن ريشه درساخت جهاني دارد كه بيشتر بر پايه ي رنج استوار شده است تا خوشي. به زبان ديگر هتا اگر حاكم ها بهترين و دانا ترين كسان هم باشند باز نمي توانند خواست هاي همه ي شهروندانشان را پاسخ گويند.چرا كه بن مايه هاي اين جهان كرانمند است و خواست هاي ما آدميان بي كران

ناديده گرفتن اين واقعيت هاست كه انقلابي هاي آرمان گرا  را به دادن نويدهاي بيشينه اي و ناشدني وامي دارد.اينان به پيروي ازپيشواي نخستينشان افلاطون با انگاره ي كاملي در ذهن و مدينه ي فاضله اي در دل بي توجه به واقعيت ها و بدون داشتن برنامه و جايگزين درخور براي هنداد موجود، تلاش مي كنند تا جهان و انساني ديگر بسازند. اين شناخت شناسي نادرست از جهان و آدمي معترضاني پديد مي آورد كه اعتراض كردن برايشان هدف مي شود نه راهي براي بهكرد كارها:

هرچه غير از شورش و ديوانگي است/اندر اين ره روي در بيگانگي است*

برچنين پايه اي براي نمونه اگرچه نگارنده ،به فرنام يك ايراني ميهن دوست و به بنار(دليل)* هاي روشن مي تواند خواهان فروپاشي نظام سوريه باشد با اين همه به يك شهروند عرفی گرا و ميهن دوست سوري حق مي دهد كه با در نگر آوردن واقعيت هاي پيرامونش نگران آينده ي كشورش و روي كار آمدن مخالفيني باشد كه روشن نيست از حكومت كنوني ستمگر تر نباشند.

شمار بسيار حكومت هاي ستمگر تري كه در درازناي تاريخ جايگزين حكومت هاي ستمگر شده اند هشدار خوبي است تا به ياد داشته باشيم در يك جنبش اعتراضي بايد دست كم به همان اندازه كه خارخار سرنگوني حكومت خودكامه و ستم پيشه را داريم،به خاستگاه و برنامه هاي نيروهاي جايگزين نيز انديشيده باشيم.

خواجه نظام الملك توسي از ابواسحاق شيرازي خواست تا برگي در پاك اعتقادي اش بنويسد.ابواسحاق نوشت:خواجه ي بزرگ بهترين ستمكاران است!*

باري،خردمندانه آنست كه آرمانشهرگرايي را تنها سرنموني كنيم در سپهر انديشه مان و نه پايه اي براي كنش هايمان.از ديدگاهي واقع گرا تنها داشتن انگيزه هاي ستم ستيز بسنده نيست بايد هزينه ها و فايده هاي هر كنشي را سنجيد و پيامدهاي احتماتي آن را در ديده آورد . انگيزه هاي خوب و انساني وقتي با واقع گرايي و دور انديشي همراه نباشند گاه پيادمدهاي فاجعه باري مي آفرينند.چنانکه تاريخ پر است از پيامدها و بارآوردهايی، به كلي دگرسان از انگيزه هاي نيك به وجودآورندگان آن

 

...............................................

 

حاجی کاظم ملک التجار... به ملاقات او (میرزا رضا کرمانی) رفته در ضمن صحبت می‏پرسد، کدام انوشیروان عادلی را پشت دروازهء طهران سراغ داشتی که ناصرالدین شاه را کشتی؟ میرزا رضا از شنیدن این سخن سکوت عمیقی کرده، زان پس می‏گوید: در این چند روزه در میان همهء سخنها که از زبان هرکس شنیدم سخنی به این درستی نشنیده بودم.-يحيي دولت آبادي_حيات يحيي

فايده گرايي_جان استوارت ميل،مرتضي مرديها

ريشه هاي رومانتيسم_آيزيا برلين

مولوی

فرار از مدرسه_عبدالحسين زرين كوب

 cause به معنای «علت»، که ریشه‌ی آن شناخته نیست. برابر آلمانی آن Ursache تشکیل شده از -ur «آغارین، نخستین» + Sache «چیز، ماده». از آن جا که این واژه مفهومی بنیادی است باید برابر فارسی داشته باشد بنابراین ما واژه ی «بُنار» (bonâr) را پیش می‌نهیم، از «بُن» (بنیاد، پایه، ریشه) + «آر» از ریشه‌ی اوستایی -ar «به حرکت آوردن، جنبیدن، رفتن»، در سانسکریت: -ir «به جنبش آوردن، راندن، آشوباندن، رفتن». بسنجید با ar در گویش تبری «جنبش، حرکت»؛ ریشه‌ی پوروا هند و اروپایی: -er* «حرکت کردن، به حرکت انداختن». معنای لفظی بُنار: «حرکت اصلی، انگیزه‌ی آغارین».پيش گفتار فرهنگ ريشه شناختي اختر شناسي-محمد حيدري ملايري

مينوي=معنوي            استومند،هستومند=مادي،جهان استومند=جهان مادي        سرنمون=الگو

بهكرد=اصلاح        هنداد=نظم       بارآورد=نتيجه        فرنام=عنوان         خويشكاري=وظيفه 

 دگرسان=متفاوت

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید