رفتن به محتوای اصلی

تحلیلی از وضعیت رابطه نخبگان و توده ها در حرکت ملی آذربایجان

تحلیلی از وضعیت رابطه نخبگان و توده ها در حرکت ملی آذربایجان

پیدایش و وقوع بسیاری از تحولات سیاسی تاثیرگذار دنیا مدیون نقش آفرینی موثر وبی بدیل کسانی است که در ادبیات سیاسی با عنوان نخبه شناخته می شوند.نخبه(الیت) در تعاریف سیاسی کلاسیک مکاتب نخبه گرایی به افراد یا گروه های اجتماعیاطلاق می شود که دارای قدرت هستند و منشا این قدرت یا از توانایی های شخصی آنهانشات می گیرد یا ناشی از موقعیت برتر اقتصادی،سیاسی و اجتماعی آنهاست.اما درمقابل این تعاریف کلاسیک تعاریف جدیدی از نخبه هم در میان اندیشمندان دنیایسیاست وجود دارد که بیشتر ناظر بر شرایط دنیای مدرن می باشد و با عدول از نظراتافراطی در باب نخبگان آنها را افرادی می داند که ترکیبی از دو عنصر جدانشدنیزبدگی و انتخاب هستند.مسئله اساسی در این ترکیب نشان دادن اين موضوع است كهنخبه شدن و نه نخبه بودن فرآيندي است كه انتخاب يك جز ذاتي ان است. در راستاي شكل‌دهي چنين برداشتي مي‌توان نخبه را اين گونه تعريف كرد:نخبه كسي است كه در هر يك از حوزه‌هاي كنش فكري انساني بالاترين توانايي را داشته و با توجه به فرآيند حصول دست آوردهايش مورد انتخاب مخاطبان همان حوزه قرار گيرد. بعبارتي

ديگر نخبه تنها زمانی به فرد یا گروهی اطلاق می شود که توانایی تاثیرگذاری بر مخاطبان خویش را داشته باشد و مورد اعتماد مردم قرار گیرد. برای اعتراف به این واقعیت کافی است تا نیم نگاهی به سیر تحولات تاریخی جهان داشته باشیم تا متوجه شویم که نخبگان چگونه توانسته اند اراده خویش را بر تاریخ تحمیل کنند و نام خود را جاودانه سازند.با توسل به فرمول زبدگی و انتخاب بود که گاندی موفق شد جنبش ضد استعماری هند بر علیه انگلستان را به پیروزی برساند.این معجزه گاندی بود که وی را توانا ساخت بر خلاف فرهنگ و سنن هند که خشونت پرور است یک جنبش مردمی غیرخشونت آمیز (ساتیاگراها) را در چنین کشوری بنیان می نهد که بعدها بدل به الگویی برای حرکت های آزادیخواهانه مدنی در دیگر نقاط دنیا می شود. درک نافرمانی های مدنی گسترده مردم هند و هزاران هزار راهپیمایی غیرخشونت آمیز که با تاکید گاندی بر عدم عکس العمل حتی در مقابل ضرب و شتم ماموران انجام می گرفت و منجر به سرنگونی استعمار انگلستان شد بدون در نظر گرفتن قدرت مردمی گاندی و پذیریش وی از سوی عموم غیر ممکن است.جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان آمریکایکی دیگر از نمونه های تاریخی موفق در پیوند موثر نخبگان و مردم می باشد.ایفای نقش بارز نخبگان سیاهپوست آمریکایی علی الخصوص مارتین لوترکینگ در پیشبرد این جنبش که به زبان گویای رنج های تاریخی ملت خویش در برابر سنت دیرینه نژادپرستی جامعه آمریکایی تبدیل شده بودند بر هیچ کس پوشیده نیست.نقطه اوج تبلور این جریان تحریم وسیع وسایل حمل و نقل عمومی بود که با استقبال مردم سیاهپوستآمریکایی موجبات لغو قانون جدایی نژادی را در آمریکا فراهم آورد و بار دیگر قدرت خواست عمومی را به رخ صاحبان قدرت کشید.

البته یادآوری این مثال های تاریخی بدین معنا نیست که نخبگان همواره در مسیر آزادی و انسانیت گام گذاشته اند بلکه در کنار این نمونه ها باید گوشه چشمی هم به نخبگانی داشته باشیم که آزادی را قربانی کرده اند و تهدیدی برای جامعه انسانی به وجود آورده اند که شاخص ترین چهره این نخبگان را باید هیتلر نام داد.هیتلر بنا بر گواهی تاریخ کسی بود که قرار بود تجلی روح ملت آلمان _در قالب شخصیت پیشوا _برای برتری آنها بر جهان باشد و با اتکا بر همین ادعا آلمان را روانه جنگ جهانی ساخت اما هیتلر خود،انتخاب مردم آلمان برای اعاده غرور ملی اشان بود که از یک انتخابات کاملا دموکراتیک سربرآورده بود.پذیرش این مسئله که هیتلر و نخبگانی مانند وی تباهی را برگزیدند و تصویری منفور از خویش در تاریخ برجای نهادند هیچ خدشه ای در این که آنها در مقطعی نخبگان جامعه خویش بودند (زبدگی) و مردم نیز آنها را می خواستند (انتخاب) وارد نمی کند.در نهایت این قضایا روی دیگر سکه قدرت پیوند نخبه و مردم است که نشان می دهد اگر نخبگانی با افکار شیطانی و پلید بتوانند اعتماد مردم را جلب کنند تا چه اندازه می تواند فاجعه آفرین باشد.

بسیار محتمل است در هنگام طرح مباحث مربوط به نخبگان واژه توده نیز به کرات استفاده شود.در وهله اول به نظر می رسد دو قطبی نخبه-توده مانند دو قطبی های رایج دنیای سیاست یعنی راست-چپ و دیکتاتوری-دموکراسی انعکاسی از وضعیت متضاد این دو واژه در عالم واقع باشد.اما این تضاد بیش از آنکه واقعی باشد ناشی از یک سوتفاهم تاریخی است که همواره در رابطه نخبه و توده تاثیرگذار بوده است و در اکثر مواقع مانع از ایجاد یک رابطه سالم و موثر بین این دو شده است.در ایجاد این حس بدبینی تاریخی نباید از نقشی که تئوری های نخبه گرا داشته اند بسادگی گذشت.

نخبه گرایی (الیتیسم) به نظر بسیاری از اندیشمندان علوم سیاسی از آرای افلاطون و به ویژه مفهوم فیلسوف شاه وی آغاز شده است.بعدها ماکیاولی این سنت فکری را به گونه ای دیگر در ایتالیا زنده کرد و به آن قدرت بیشتری بخشید. ماکیاولی در یک مفهوم کلی تمام فرایندهای اجتماعی را به واقعیتهای اساسی،تفاوت میان نخبگان و غیرنخبگان ربط میداد.ماکیاولی درواقع الیت را بهمفهوم گروههای حاکمهای تلقی میکرد که اراده لازم برای پاسداری از مبانی قدرت خود را آشکار میسازد.کم کم دامنه این تفکر به عرصه فلسفه نیز کشیده شد و فیلسوفان بسیاری به مدون کردن اندیشه های خویش در مورد بنیان های معرفت شناختی نخبه گرایی پرداختند که در این میان نیچه سرآمد همه آنان شد.نیچه با طرح اخلاق سروری و نگاه خشن و عریانی که به مفهوم قدرت داشت و در انتها پی ریزی طرح ابرمرد به فیلسوف محبوب نخبه گرایان بدل شد.ابرمرد نیچه یکی از مفاهیمی بود که در تاریخ، ایدئولوگ های رژیم های فاشیستی و توتالیتر برای قالب ریزی رهبران خویش بسیار به آن توسل جستند.اما در نهایت در قرن ١٩ میلادی بود که نخبه گرایی بهعنوان یک مکتب فکری منسجم در علم سیاست و جامعه شناسی سیاسی با اندیشههای پارهتو و موسکا مطرح شد.پاره تو و موسکا که وارثان سنت فکری ماکیاولی بودند با معیار قرار دادن قدرت به شکاف نخبه و توده دامن زدند.از منظر آنها تقسیم اصلی در جامعه سیاسی،تمایز میان صاحبان قدرت و تودههای فاقد قدرت است.اگر در نظر موسکا اقلیت نخبگان به علت ویژگی های سازمان یافتگی خویش صلاحیت حکومت بر توده های سازمان نیافته و بی نظم را دارند در مقابل پاره تو با تاکید بر ویژگی های روان شناختی،نخبگان را کسانی می داند که استعداد و لیاقت حکومت بر توده ها را دارند.آن چه که از آرا و عقاید این اندیشمندان نخبه گرا در مورد توده مشخص می شود درک این نکته است که از دیدگاه آنان توده ها جماعتی سازمان نیافته و بی نظم هستند که در بیشتر موقعیت ها بر اساس غرایز خویش عمل می کنند بنابراین نباید از آنها انتظار رفتار عقلانی و منطقی را داشت.این مسئله باعث می شود که توده ها صلاحیت حکومت را نداشته باشند و همواره در جایگاهی فرودست تر از نخبگان که سازمان یافته،عقلانی و منطقی می باشند قرار بگیرند.

دیدگاه رایج دیگری که خلل زیادی در رابطه نخبه و توده وارد کرده است از آن بعضی از اندیشندان مارکسیست است.اگر چه افرادی مانند پاره تو و موسکا افکار خویش را در تقابل با آرای مارکس سامان دادند اما با گذشت زمان اندیشنمدان مارکسیستی هم با تشکیک در قدرت انقلابی توده ها و گذر از مفاهیم اولیه مارکس به خصوص نقشی که او برای توده ها برای ایجاد تغییرات انقلابی مدنظر داشت به اردوگاه نخبه گرایان پیوستند.آنتونیو گرامشی متفکر برجسته مارکسیست ایتالیایی یکی از این افراد بود که اعتقاد داشت توده ها به همت خویش نمی توانند به خودآگاهی و شعور انقلابی دست یابند و این وظیفه نخبگان است که ایدئولوژی انقلابی را تولید و در میان توده ها بسط دهند و از این مقطع به بعد است که توده ها به عنوان عاملان انقلابی در صحنه حاضر خواهند شد.این افکار اندکی بعد به صورتی عینی و عملی در تئوری انقلابیون حرفه ای لنین پیاده شد و بدل به یکی از اصول همیشه مقدس مارکسیسم-لنینیسم شد.آن گونه که از محتوای افکار این متفکران مارکسیست مشخص می شود در نگرش آنها توده صرفا به عنوان جماعتی منفعل،پذیرا،تابع و فاقد خودآگاهی است که باید تحت فرمان نخبگان خودآگاه باشند.این طرز تلقی از توده ها که نشان از نگاه ابزاری متفکران فوق الذکر دارد می تواند قسمتی دیگر از حقایق را درباره شکاف های تاریخی نخبه و توده را هویدا سازد.

اگر چه با نقد و بررسی دو دیدگاه فوق در ارتباط با نخبه و توده متوجه شدیم که بسیاری از سوتفاهم های تاریخی ریشه در این گونه افکار دارد اما همان گونه که در ابتدای مقاله اشاره شد دیدگاه های دیگری هم در این مباحث وجود دارد که می تواند پیوند سالم و موثر نخبه و توده را ترسیم کند که در این زمینه اشاره ای هم به دو

جنبش ضد استمعاری هند و جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان آمریکا شد.حال با دقت در این مسئله که ظهور نخبگان به عنوان یک پدیده واقعی در حیات سیاسی و اجتماعی دوران متاخر تاریخ ایران _به ویژه بعد از مشروطیت_ همه جریان های سیاسی و جنبش های مردمی ایران را تحت تاثیر قرار داده است و از سویی مختصات جامعه ایران بی شباهت به جوامع توده پرور نیست قصد داریم که رابطه نخبه و توده را در حرکت ملی آذربایجان که بی شک همچون اکثر جریانات سیاسی ایران متاثر از این فضاست در حیطه نقد و بررسی قرار دهیم.برای تحقق این امر سعی خواهیم کرد که ضمن فاصله گیری از چهارچوب فکری نخبه گرایی (الیتیسم) و ادبیات مارکسیستی این قضیه را در قالب دیدگاه سوم که منعکس کننده روابط سالم نخبه و توده بوده است تبیین و تفسیر کنیم.

ایران و به صورت کلی جوامع مشرق زمین از حیث مباحث مربوط به نخبگان حکایت عجیبی را در طول تاریخ خویش نشان داده است.آن چه که در نگاهی مختصر به تاریخ ایران متوجه می شویم این است که در روان شناسی اجتماعی مردم ایران نشانه های فراوانی از نوعی نخبه پروری افراطی وجود دارد که باعث شده است آنها در هر زمانی به انتظار قهرمانان و نخبگانی بنشینند که آنها رانجات دهند و بدین گونه مسئولیت تاریخی خویش را به دوش این نخبگان بگذارند.اگر چه این مردم گرایش افراطی به نخبه پروری دارند اما در عین حال نشانه های از نوعی نخبه ستیزی را هم در خود دارند.توده ایرانی در بزنگاه های تاریخی نخبگان را انتخاب نکرده است و اعتماد خویش را از آنان سلب کرده است و حتی بیشتر از آن در بعضی مواقع به دشمنی با آن پرداخته است.

در این زمینه با کنکاش در تاریخ صد سال اخیر ایران به آسانی به این رابطه پاردوکسیکال نخبه و توده پی خواهیم برد.اگر جنبش مشروطه خواهی و انقلاب ایران را دو رویداد مهم تاریخ معاصر ایران قلمداد کنیم به وضوح آشکار است که نخبگان مدرن ایران در پیدایش و پیشبرد این جریانات نقشی اساسی داشته اند اما در نهایت جنبش مشروطه خواهی ایران با شکست مواجه شد و در انقلاب ایران نیز رهبری و هدایت جنبش مردمی از اختیار نخبگان مدرن خارج شد و در اختیار نخبگان سنتی (روحانیون) قرار گرفت.یکی از دلایل اصلی شکست و ناکامی چنین جنبش های اجتماعی و سیاسی در تاریخ معاصر ایران عدم ارتباط نخبگان مدرن و توده بوده است.شکستی که پروسه مدرنیزاسیون و توسعه را در ایران تا به امروز به تاخیر انداخته است. تاریخ معاصر ایران تکرار این واقعیت است که همواره نخبگان سنتی در جنبش های اجتماعی و سیاسی چربش و برتری قابل توجهی به نخبگان مدرن داشته اند.اگر روحانیون را نمایندگان نخبگان سنتی بدانیم متوجه می شویم که چگونه آنها در زمان های مختلف موفق شده اند با توجه به مختصات جامعه ایران که در آن یک فرهنگ مذهبی قوی و سازمان یافته بنیان های مقبولیت اجتماعی آنها را فراهم می آورد و آنان را در جایگاه نخبگان مورد اعتماد و انتخاب جامعه قرار می دهد به برتری آنها در رهبری و هدایت جنبش های مردمی ایران منجر شده است.البته در اختیار داشتن تریبون های مستقل یعنی منابر مساجد که به صورتی سنتی از آن روحانیون بوده است _در حالی که هیچ رسانه مستقلی از حکومت در جامعه ایران وجود ندارد_ در تاثیر گذاری روحانیون بر توده ها بسیار مفید و موثر بوده است.از آن سو نخبگان مدرن که در تاریخ معاصر ایران در قالب روشنفکران،آکادمسین ها و تکنوکرات ها ظاهر شده اند هیچ گاه نتوانسته اند که توده ایرانی را آنچنان با خود همراه سازند.از دیگر مشکلات همیشگی نخبگان مدرن در ایران نداشتن رسانه های مستقل برای ارتباط مستقیم با توده _آنچنان که در اختیار روحانیون بوده است-بوده است که به گسست بین نخبگان مدرن و توده در ایران دامن زده است.از این روست که ما در جنبش های مردمی تاریخ معاصر ایران نخبگان مدرن و نخبگان سنتی یعنی روحانیون را همراه با یکدیگر می بینیم هر چند که این ائتلاف ها سرانجام خوبی برای این جنبش ها نداشته است.

اگر چه جنبش مشروطه به واسطه افکار و اندیشه نخبگان مدرن ایران پیرامون حکومت قانون و پارلمانتیسم در ایران مطرح شد اما چون این افکار مدرن چندان در میان جامعه توده ای آن زمان ایران جای نداشت و همچنین این نخبگان پایگاه اجتماعی آنچنانی در میان مردم نداشتند بنابراین این روحانیون بودند که با طرح این گفتمان در قالب اسلام و مقبولیت اجتماعی خویش در میان جامعه توده ای ایران میدان را برای نخبگان فراهم آوردند.شکست ائتلاف نخبگان مدرن و روحانیون که به دلایل زیادی رخ داد منجر به ناکامی جنبش مشروطه در ایران شد تا در این وانفسا جلال آل احمد شیخ فضل الله نوری را که مخالف صریح آزادی،برابری و دموکراسی بود شهید مشروطه لقب دهد و در مقابل نخبگان جنبش مشروطه را غربزده بخواند و آنها را آماج تهمت و توهین قراردهد-هر چند که در حسن نیت بسیاری از این نخبگان هم شک و تردید است_.بدیل این اتفاقات در جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران نیز به شکل دیگری تکرار شد تا این بار ائتلاف مصدق-کاشانی که موفق شده بود صنعت نفت ایران را ملی

کند به سبب پاره ای از اختلافات از هم جدا شود و حکومت آن را سرکوب کند.

با ناکامی مثلث نخبه مدرن،نخبه سنتی و توده در جریان های فوق بار عمده مسئولیت این ناکامی ها متوجه نخبگان مدرن شد.به مرور زمان که نخبگان مدرن که منادی ارزش ها و اندیشه های مدرن برای جامعه ایران بودند از نخبگان سنتی که مقبولیت اجتماعی را در میان توده داشتند فاصله گرفتند بیشتر به حاشیه نشینی گرفتار آمدند که این مسئله با توجه به عدم ارتباط مستیقم این گروه های نخبه با توده قابل پیش بینی بود.همچنان که نخبگان مدرن بیشتر از نخبگان سنتی و بالتبع از توده فاصله می گرفتند بیشتر در معرض اتهام های رنگارنگ قرار می گرفتند که به بدبینی و بی اعتمادی توده به آنها دامن می زد.در این میان با وقوع انقلاب ایران صفحه دیگری در تاریخ ایران گشوده شد.روحانیون یا همان نخبگان سنتی که در جنبش های مردمی پیش از این در سایه رهبری نخبگان مدرن قرار گرفته بودند و تجربه تلخی از همراهی با این نخبگان داشتند با حاشیه نشینی و منزوی شدن نخبگان مدرن رهبری و هدایت انقلاب ایران را عهده دار شدند.با این که مبارزات انقلابی بر علیه رژیم

پهلوی تنها مختص مبارزان مذهبی و روحانیون نبود و حتی بسیاری از گروه های سیاسی ملی ایران یا چپ ها سابقه مبارزاتی بیشتری از مبارزان مذهبی داشتند اما این نخبگان سنتی بودند که ابتکار عمل را در دست گرفتند.این خمینی بود که با طرح گفتمان اسلام سیاسی مرجعیت مذهبی و سنتی روحانیون را تبدیل به یک مرجعیت اجتماعی و سیاسی کرد تا با اتکا به این عامل رهبری و هدایت این جنبش انقلابی را در اختیار روحانیون قرار دهد.وی با بسیج تمام امکانات روحانیت که عمده فاکتور آن قدرت مردمی و و نفوذ گسترده در میان توده بود توانست در اندک مدتی روحانیت را به محوریت این جنبش بدل کند و تمام گروه های سیاسی دیگر اعم از لیبرال ملی ها یا گروه های سیاسی چپ را که تا حدود زیادی در حول نخبگان مدرن شکل گرفته بود به تبعیت از این روحانیت وادار کند.با این که نخبگان مدرن به خصوص نخبگان و روشنفکران چپ در کوران مبارزات انقلابی تلاش بسیاری کردند که جایگاه مردمی خویش را درمیان توده بازسازی کنند و خود در محوریت مبارزات انقلابی قرار بگیرند اما مروری بر تاریخ نشان می دهد که تلاش های آنها به واسطه دید منفی و بی اعتمادی توده به خصوص در باب گفتمان آنها و تبلیغات منفی که هم از جانب حکومت و هم از جانب روحانیون نصیب آنها می شد شکست خورد.

این چنین بود که با حاشیه نشینی و انزوای نخبگان مدرن در رهبری جنبش انقلابی ایران این جنبش به سوی یک جنبش توده ای و پوپولیستی رهسپار شد.لازم به ذکر است که دوقطبی نخبه-توده در جوامعی مانند ایران که هم یک جامعه توده پرور است و هم نخبه پروری در میان توده های آن وجود دارد قابلیت و پتانسیل این را دارد که از یک سمت به پوپولیسم منتهی شود و از سمت دیگر به الیتیسم و فاشیسم منجر شود که در انقلاب ایران سمت و سوی پوپولیستی گرفت.حتی امروز با وجود این که سی سال از انقلاب ایران می گذرد یکی از آسیب های اصلی جنبش های اجتماعی و سیاسی ایران نبود ارتباط موثر نخبه و توده می باشد.با این که در طول این سی سال به خاطر در قدرت بودن روحانیت بر اریکه قدرت سیاسی و عملکرد منفی آنان از مقبولیت اجتماعی آنها در میان توده کاسته شده است اما همچنان به علت وجود یک جامعه توده ای که بدبینی و بدگمانی زیادی به نخبگان مدرن جامعه خویش دارد و اصراری که این نخبگان مدرن با ژست های روشنفکرانه برای فاصله گیری از توده دارد این مشکل کماکان پابرجاست.

در بین جنبش های اجتماعی و سیاسی امروز ایران حرکت ملی آذربایجان از معدود جنبش هایی است که توانسته است تا اندکی ذهنیت تقابل نخبه و توده را به چالش بکشد هر چند که تا رسیدن به وضعیت مطلوب راه زیادی باقی است.تجربه جنبش های اجتماعی و سیاسی در دنیا نشان می دهد که این نخبگان هستند که با درک نارسایی ها و مشکلات جامعه خویش و توجه به نارضایتی عمومی،این نارضایتی ها را به پتانسیلی برای تبدیل به یک جنبش مردمی می کنند و این بسته به توانایی ها و امکانات نخبگان است که بتوانند گفتمان خویش را در میان توده جابیاندازند و آنها را با خود همراه سازند تا به موفقیت برسند.مشکل جنبش های اجتماعی و سیاسی ایران از زمانی شروع می شود که بسیاری از این جنبش ها نتوانسته اند تا در میان توده نفوذ بکنند و این همان نقطه ای است که حرکت ملی آذربایجان تا اندازه ای خود را از جنبش های ایران جدا کرده است.اما این که در سایه چه عواملی حرکت ملی آذربایجان امروز در این موقعیت قرار گرفته است که به ادعای دوست و دشمن به گفتمان تقریبا مسلط سیاسی توده آذربایجان بدل شده است می تواند برای فعالان حرکت ملی آذربایجان در این زمان آموزنده باشد.

شاید مهم ترین نقطه قوت حرکت ملی آذربایجان در ماهیت گفتمان حرکت ملی آذربایجان نهفته باشد.گفتمان حرکت ملی آذربایجان نه مانند بعضی از گفتمان های رایج جنبش های اجتماعی ایران ماهیتی نخبه گرایانه دارد و نه مانند بعضی دیگر ماهیتی طبقاتی و قشرگرایانه و یا به عبارت بهتر محدود دارد.از جنبش های سیاسی ایران که عارضه اول یعنی نخبه گرایی را به شکل بارزی نمایش می دهد باید به گروه های ناسیونال-لیبرال ایران مانند ملی-مذهبی ها اشاره کنیم که با اصرار به حفظ ژست های روشنفکرانه و تحلیل های ذهنی که کمتر قرابتی با عینیت جامعه ایران دارد و اغفال و نادیده گیری بسیاری از مشکلات کلان جامعه ایران به سکتاریسم مبتلا شده اند و پایگاه اجتماعی آنها به مخاطبان محدودی در میان نخبگان ایران مانند دانشجویان محدود می شود.از نمونه های بارز جنبش های سیاسی که ماهیتی طبقاتی و قشرگرایانه دارند باید به جنبش های کارگری یا جنبش زنان اشاره کنیم که هر کدام مخاطبان خود را در سطح محدود طبقات یا قشرهای اجتماعی جستجو می کنند.

فراگیری و جامعیت گفتمان حرکت ملی آذربایجان آن گونه که بسیاری از فعالان حرکت ملی آن را در ذهن خویش می پرورند به آن ماهیتی داده است که صرف نظر از هرگونه تقسیم بندی رایج بر اساس جنسیت،طبقه و مذهب؛انسان آذربایجانی را مخاطب قرار داده است تا آنها را برای رسیدن به زیستی بهتر در جامعه خویش رهنمون سازد.از سویی دیگر ماهیت دوگانه حرکت ملی آذربایجان که از یک طرف درگیر یک مبارزه سیاسی با حاکمیت ایران برای اعاده حقوق ملت آذربایجان می باشد و از طرف دیگر با چهره یک جنبش اجتماعی با حضور در جامعه آذربایجان به دنبال آگاهی بخشی و خودآگاهی ملت آذربایجان است بهانه هایی را که می توانست از سوی منتقدان و مخالفان این حرکت در مورد نگاه ابزاری نخبگان به توده های آذربایجان مطرح شود را از دست آنان خارج ساخته است.واقعیت این است که ترسیم فضای رابطه نخبه و توده در حرکت ملی آذربایجان به ما نشان می دهد که با توجه به این ماهیت دوگانه حرکت ملی آذربایجان قدرت واقعی سیاسی حرکت ملی آذربایجان برای پیشبرد اهداف خویش برای توسعه و سعادت آذربایجان در گروی اجرای پروسه ای است که چهره دیگر حرکت ملی آن را در سطوح اجتماعی جامعه آذربایجان تحت عنوان اویانیش (خودآگاهی ملی ) سال هاست با مبارزات اجتماعی و فرهنگی آغاز کرده است تا توده آذربایجان را با خود همراه سازد.این رابطه همان گونه که تصویر شد تفاوت زیادی با روابط نخبه و توده در جنبش های چپ دارد و از همین روست که باید با ادامه این روند در حرکت ملی آذربایجان به بدبینی هایی که در تاریخ بر اساس نگاه ابزاری به توده ها در ذهن مردم رسوخ کرده است پایان داد.

از دیگر نکات مثبتی که در زمینه رابطه نخبه و توده در حرکت ملی آذربایجان قابل توجه است نگاهی به وضعیت حرکت ملی آذربایجان در بین نخبگان آن می باشد که تفاوت های چشمگیری را با جنبش های اجتماعی یا سیاسی ایران نشان می دهد.بررسی دقیق تاریخ حرکت ملی آذربایجان در دوران معاصر به وضوح آشکار می کند به علت آن که یکی از خاستگاه های اصلی شروع و پیدایش حرکت ملی در دانشگاه و در میان دانشجویان بوده است به همین خاطر موفق شده است که تا حد زیادی از ایستایی و رکودی که دامنگیر دیگر جنبش های اجتماعی یا سیاسی ایران است دوری گزیند.باید اذعان کنیم که این جنبش دانشجویی آذربایجان بوده است که با تربیت و پرورش نخبگان در سطح دانشگاه و تزریق آنها به جامعه آذربایجان که منجر به تجدید نسل نخبگان آذربایجان می شود عامل اساسی دوری این جنبش از سکتاریسم رایج در بین جنبش های دیگر ایران بوده است.بسیاری از فعالان امروز حرکت ملی آذربایجان در سطوح نخبگان همان دانشجویانی بوده اند که در فضاهای آکادمیک آذربایجان به فعالیت در جنبش دانشجویی آذربایجان مشغول بوده اند و بعد از اتمام دوران دانشجویی با فعالیت در قالب روشنفکری،روزنامه نگاری،سیاستمداری مبارزات خویش را در جامعه آذربایجان پیگیری کرده اند.این حجم بالای نخبگان مدرن که با عنوان نویسنده،شاعر،موسیقی دان،روزنامه نگار،روشنفکر و سیاستمدار در حرکت ملی آذربایجان به فعالیت مشغول می باشند ما را متوجه سرمایه های انسانی فوق العاده حرکت ملی در قسمت نخبگان می کند که همان طور که اشاره شد جنبش دانشجویی آذربایجان همواره آن را در معرض بازسازی و تجدید حیات قرار می دهد.

در انتها با اشاره به یک آسیب اصلی که به علت وضعیت خاص جامعه ایران گریبانگیر اکثر جنبش های اجتماعی آن و از جمله حرکت ملی آذربایجان می باشد سخن را به پایان می بریم.این وضعیت خاص همان درگیری جامعه ایران در برزخ سنت و مدرنیته،دینداری و سکولاریته است که آن را به شکل جامعه ای در حال گذار درآورده است.با این که جامعه ایران در بعضی جاها ویژگی ها و ارزش های یک جامعه مدرن را به نمایش می گذارد اما در همان حال غلبه و سلطه ارزش ها و باورهای سنتی به خصوص در میان توده ایرانی بارز و آشکار است.این بحران باعث شده است که توده ایرانی همواره به نخبگان مدرن جامعه خود به دیده تردید و شک بنگرد و در مقابل تلاش هایی که از سوی این نخبگان مدرن در قالب جنبش های اجتماعی و یا سیاسی برای گذار از سنت به مدرنیته شده است مقاومت نشان دهد و این جنبش ها را با سازوکارهایی به سمت و سوی دلخواه خود بکشاند.

این مسئله از آن رو برای حرکت ملی آذربایجان حایز اهمیت است که با دقت در ویژگی های جامعه در حال گذار ایران که به طور قطع جامعه آذربایجان نیز متاثر از وضعیت آن است و تسلط سابقه ذهنی دوقطبی پاردوکسیکال نخبه-توده در این گونه جوامع در صورت غفلت این دوقطبی میتواند حرکت ملی آذربایجان را به مسیرهای انحرافی بکشاند.یعنی از یک سو امکان دارد که در غیاب اعتماد توده به نخبگان مدرن در حرکت ملی آذربایجان زمینه برای ظهور نخبگان توده ای فرهم شود.منظور از نخبگان توده ای در اینجا افراد و گروه هایی هستند که چندان از ویژگی نخبگی و زبدگی برخوردار نیستند اما به صرف انتخاب توده در راس این جریانات قرار می گیرند.این افراد و گروه ها به علت آنکه خود از میان توده ها هستند همواره اعتماد و انتخاب توده ها را به همراه خواهند داشت مخصوصا در جامعه ما که سابقه تاریخی نخبگان مدرن آنها را مغضوب جامعه قرار داده است.درست در این شرایط است که نخبگان توده ای پتانسیل آن را خواهند یافت که جنبش های مردمی را به جنبش های توده ای و پوپولیستی تبدیل کنند.

مقایسه تطبیقی مطالب ذکر شده با شرایط امروز حرکت ملی آذربایجان ما را متوجه این نکته می کند که بعضا نشانه هایی از این عارضه در قسمت هایی از حرکت ملی آذربایجان مشهود است که باید از سوی همه فعالان حرکت ملی مورد توجه و بازبینی قرار گیرد.این مسئله که گفتمان حرکت ملی آذربایجان از سوی بعضی از فعالان حرکت ملی در قالب یک گفتمان ناسیونالیستی صرف تعبیر می شود و توجه به این امر که گفتمان ناسیونالیستی قدرت بسیج کنندگی بالایی در میان توده ها دارد مخصوصا اگر آمیخته با احساسات و رمانتیسم انقلابی باشد قسمتی از حقایق موجود را در توفیق نخبگان توده ای در میان بخش عمده ای از بدنه فعالان حرکت به نمایش می گذارد و این زنگ خطری است که پوپولیسم و جنبش توده ای برای حرکت ملی آذربایجان به صدا درآورده است.

از سوی دیگر حجم بالای نخبگان مدرن در حرکت ملی آذربایجان آن گونه که اشاره شد تا زمانی که همراه با انتخاب و تایید توده های آذربایجان نباشد نمی تواند در پیشبرد حرکت ملی آذربایجان تاثیرگذار باشد.ضمن آن که نباید از یاد ببریم که امکان این که نخبگان مدرن حرکت ملی آذربایجان حتی در صورت انتخاب توده ها این حرکت را به مسیر الیتیسم و فاشیسم رهسپار سازند وجود دارد.حال در این وضعیت پیچیده تنها مسیری را که می توان متصور شد که نه به پوپولیسم و نه به الیتیسم منتهی شود مسیری است که از تعامل و سازش نخبگان مدرن آذربایجان و توده ها می گذرد.مسیری که از بین دوقطبی نخبه-توده بیرون می آید تا نخبگان آذربایجان با انتخاب توده ها دموکراسی و آزادی را برای جامعه آذربایجان به ارمغان آورد.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
اویرنجی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید