زمانی که فیلمساز و خانوادهاش از ایران راهی پرتغال شدند یک سالی از انقلاب می گذشت
مهاجرت و تبعید پدیده های تاریخی و جهانی اند. میلیون ها انسان در طول تاریخ درگیر آن می شوند، با این همه، حکایت هجران چنان حکایتی است که انگار از هر زبان که می شنوی نامکرر است.
مستند بلند یاسمن عامری عکاس و هنرمند چند رسانه ای به نام "در حاشیه جهان" که امسال در چهلمین دوره جشنواره جهانی سینمای نو و رسانه های نوین مونترال به نمایش در آمده درباره همین پدیده جهانشمول است.
یاسمن عامری از نسل اول مهاجران ایرانی بعد از انقلاب است. نسلی که در مورد وضعیت خودشان بیشتر واژه تبعید ( به معنی اخراج و نفی بلد در لغت نامه دهخدا) به کار میبرند تا مهاجر (کسی که از جایی به جایی می رود- لغت نامه دهخدا)، چون برخلاف بسیاری از مهاجران اجتماعی دهههای اخیر، بازگشت به ایران برای اغلب نسل اول مهاجران با موانع و مخاطره رو به روست، یا اصلأ امکان پذیر نیست.
زبان حال این نسل را یاسمن عامری با شعری از محمود درویش شاعر آواره فلسطینی در ابتدای فیلمش چنین توصیف میکند: " ما مثل بقیه به سفر میرویم، ولی به هیچ جا باز نمی گردیم."
دلتنگی برای زادگاهی که امکان بازگشت به آن خواه به دلایل سیاسی یا به دلایل شخصی روز به روز کمتر می شود، نمود خود را پیش از این نیز در آثار عکاسی یاسمن عامری با کلاژهایی درباره زنان قاجار و عکس و نامه و تمبرهای پستی باز یافته است.
پرواز، حرکت، جا به جایی و سکون، درونمایههای دیگر آثار یاسمن عامری هستند که تجسم شان را در چیدمانهای گروهی باهنرمندان ایرانی و بین المللی و در نمایشگاه انفرادی سال گذشتهاش در گالری مکیک مونترال با مجموعهای از عکسهای انتزاعی از کبوترهای خاکستری در پسزمینه رنگهای آرام و خاکستری و گاه لکههای کوچک رنگ تند، مثل قرمزی پای کبوتران دیدهایم. در این تصاویر او با توسل به تمهیدهای فنی و استفاده از سرعتهای مختلف در عکاسی تضاد میان صدا و سکوت و حرکت و ایستایی را در حالتی از بی وزنی که عنوان نمایشگاهش بود به خوبی القا می کند.
"در حاشیه جهان" نخستین اثر یاسمن عامری در سینماست، اما دغدغه های او در این اثر همان درونمایههای پیشین هنرمند مهاجر است. دلتنگیِ درونی شده برای سرزمین پدری و رجوع به نمودهای بیرونی و جغرافیایی آن در گذر زمان انگیزه فیلمساز در بازآفرینی خاطرهها و تجربههای سی ساله است.
یاسمن عامری فارغ التحصیل مدرسه عالی تلویزیون و سینما در تهران است، جایی که با شوهرش آشنا شد، و سابقه آشنایی من هم با آن دو به همان سالها و همان مدرسه برمیگردد.
در حاشیه جهان، مستند او درباره تبعید با سفر زن و شوهر و کودک یک سالهشان در روز دهم سپتامبر ۱۹۸۰ به پرتغال آغاز میشود.
در نخستین نمای فیلم زن جوانی را پشت به دوربین در مقابل چمدان سفر می بینیم. نما ثابت و طولانی است و در همان نگاه اول به تماشاگر القا می کند که سفری تفریحی در میان نیست. عروسک بچه، لباس عروسی زن،
آلبوم عکسهای خانوادگی و لوازمی که کمتر جنبه مصرفی و بیشتر جنبه یادگار دارند، دور و بر زن جوان چیده شده اند. تصویرها با زاویه ثابت به طور مکرر روی هم می نشینند و تلاش بی سرانجام زن را برای جادادن یک زندگی در یک چمدان به تماشا می گذارند. بی اعتنایی به قواعد زبان و زمان سینمایی در این صحنه برای تماشاگر نه تنها ناراحت کننده نیست، بلکه مجذوب کننده است، تماشاگر دلش نمیخواهد جای زن باشد، اما احساس می کند میتواند ساعتها به این تلاش بی فرجام انسانی چشم بدوزد.
فیلمساز در این صحنه و صحنههای دیگری از این دست می کوشد به زبانی تازه در سینمای مستند برسد و با استفاده از تجربههایش در عکاسی، کلاژ و چیدمانهای هنری در سفر تبعید وارد قلمرو شعر می شود. تصاویر غنی و گفتار متن فیلم توسط فیلمساز، او را در رسیدن به مقصودش یاری می کنند.
"در حاشیه جهان" که ترجمه آن از نام اصلی فیلم به زبان انگلیسی (Marginal Road)، "جاده کناره" است، نام راهی است در حاشیه اقیانوس اطلس در جنوب لیسبون، مقصدی که کارگردان نامش را به منزله معادل یا استعارهای از تبعید برای فیلم خود برگزیده، استعارهای همچون لبخند بی تفاوت تاریخ که به گفته کنایه آمیز دیگری از محمود درویش شاعر فلسطینی، به آواره و عوامل آوارگی هر دو یکسان می خندد.
در گفتار متن فیلم دلیل انتخاب پرتغال برای اقامت، عدم نیاز این کشور به روادید در زمان سفر خانواده عنوان میشود. کشورهای دیگر اروپایی پس از انقلاب برای ایرانیان مقررات سفت وسخت روادید وضع کرده بودند. صفهای طولانی متقاضیان با تشک و پتو و دیگر ملزومات در مقابل سفارتخانههای خارجی ساعت ها و شاید روزها میتوانست بی نتیجه ادامه داشته باشد.
خانواده یاسمن سه سال در پرتغال می مانند و با فرزند دیگری که در این مدت به جمع سه نفریشان پیوسته راهی کانادا میشوند و در مونترال اقامت میکنند. زمانی که یاسمن تصمیم به ساختن این فیلم میگیرد با پسرش که اکنون بیست سال دارد راهی زادگاه او میشوند. مادر و پسر به دیدن بیمارستانی در لیسبون که نوزاد در آنجا به دنیا آمده می روند، بیمارستان تعطیل شده و بر درش غل و زنجیر بستهاند، آن ها به یک پارک می روند و در میدان با صفایی می نشینند. پسر از روزهای آغاز سفر می پرسد، مادر میگوید ما خوشبخت بودیم که با هواپیما آمدیم، چون هفته بعد از خروج ما فرودگاههای کشور بسته شد.
روزی که فرودگاهها بسته شد
زمانی که یاسمن و خانوادهاش راهی پرتغال شدند یک سالی از انقلاب می گذشت و با وجود مشکلات اجتماعی ناشی از به هم ریختگی امور کشور، بخش بزرگی از طبقات متوسط اجتماعی و جامعهی شهری و روشنفکر ایرانی هنوز به آینده سخت امیدوار بودند. آنها سخن مسئولان کشور را مبنی بر صدور انقلاب چندان جدی نمیگرفتند و گله و اعتراضشان به کشورهای غربی هم این بود که چرا در مقابل چنین ادعاهایی به شهروند ایرانی سخت میگیرند و روز به روز بر محدودیتهای صدور روادید خود میافزایند. برای بسیاری از شهروندان مرفه که در گذشتهای نزدیک به آسانیِ سفری داخلی از پر جاذبهترین شهرهای اروپا دیدن میکردند، کشوری مثل پرتغال با وجود زیباییهای طبیعی و پیشینه غنی فرهنگی در اولویت نبود، و به عبارت بهتر - به خصوص وقتی پای اقامت در میان بود، پرتغال "فیله مینیون" اروپا نبود. چنین افرادی قطعأ دور و بر یاسمن عامری و خانوادهاش وجود داشتند، و آنچه یاسمن بعد از سی سال در گوشهِ پارکی در لیسبون به یاد پسرش میآورد شاید از همین روست. او در مستندش توضیح می دهد چگونه تنها یک هفته بعد از خروجشان از کشور با حمله عراق به ایران و بسته شدن مرزها رویای بازگشت به زادگاهی که ناگهان در تاریکی جنگ فرو رفت کم رنگ شد.
با این همه رویا کاملأ بی رنگ نشد، پانزده سال پس از سفری که تا به امروز بی بازگشت مانده، یاسمن به اتفاق پدرش که به دیدن او به مونترال آمده راهی سفارت ایران در اتاوا میشوند. عصر اصلاحطلبان است، پدر به دخترش اطمینان میدهد که می تواند به راحتی گذرنامهاش را تجدید کند و برای بازدید به کشورش برگردد. در سفارت اما کارها به آسانی مورد انتظار پدر پیش نمی رود، و متقاضی موفق به گرفتن گذرنامه نمی شود، چون با وجود خروج قانونی و گذرنامهی عادی از کشور، پناهنده محسوب میشود. این آخرین دیدار پدر و دختر تا زمان مرگ پدر است.
بازی تاریخ و تقدیری که اوراق هویت انسانها را مثل ورقِ بازی بُر می زند، انگیزه و دستمایه هنرمندانی است که می کوشند به نیاز خود برای پیدا کردن تعریفی نو از وطن، هویت فردی و انسانیشان پاسخ دهند.
زمانی که یاسمن عامری و خانوادهاش به پرتغال رفتند، نقشه راه هنوز برایشان نامشخص بود. یاسمن دلبسته عکاسی بود و شوهرش می خواست به تحصیلاتی که پیشتر در مدرسه سینمایی لندن نیمه کاره گذاشته بود پایان دهد و هر دو شاید گمان می کردند با بهبود اوضاع هر چه زودتر به کشورشان برمیگردند. اما دست تقدیر آنها را به کانادا رساند و مسیر دیگری را پیش رویشان گذاشت. "در حاشیه جهان" ساخته یاسمن عامری مستندی قوی و خوش ساخت در پاسخ به دغدغههای دیرپایی از این دست است که طی سی سال ذهن فیلمساز را به خود مشغول کرده است.
در حاشیه جهان، در جشنواره جهانی سینمای در تبعید گوتنبرگ سوئد روز هشتم اکتبر به پرده رفته و در روزهای سیزدهم و چهاردهم همین ماه در جشنواره جهانی سینمای نو و رسانه های نوین مونترال نیز به نمایش در میآید.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید