رفتن به محتوای اصلی

صوراسرافیل روی پیشخوان تاریخ

صوراسرافیل روی پیشخوان تاریخ

روزنامه و روزنامه‌نگاری برای ایرانیان عمری به اندازه تجددخواهی‌شان دارد و گو اینکه روزنامه‌ها منتشر می‌شدند برای نوشتن از مدرنیته و شرح آنچه برای ایرانیان جدید بود و ناآشنا و جالب اینکه نامشان نیز به اندازه تلاششان در مسیر آزادیخواهی ماندگار شد و پابرجا. صوراسرافیل از آن روزنامه‌های مشروطه‌خواهی بود که مولود مشروطه بود و آمده بود تا سنگلاخ‌های پیش پای مشروطه‌خواهان را بردارد و مردم کوچه و بازار را همراه مشروطه کند و چقدر توفیق یافت در این مسیر. اگرچه تاریخ به ما نمی‌گوید که اول بار چه کسی فکر انتشار صوراسرافیل را پیش کشید اما آنگونه که تقی‌زاده نوشته، اوایل سال ۱۲۸۶ شمسی میرزا قاسم خان به صرافت افتاد که روزنامه‌ای با سرمایه خود به راه اندازد و ‌‌نهایت اینکه اردیبهشت ۱۲۸۶ روزنامه مجلس خبر داد که میرزا قاسم خان می‌خواهد روزنامه‌ای با نام صوراسرافیل منتشر کند. روزنامه‌ای که البته به ‌گاه انتشار آن نام میرزا قاسم خان در سایه قرار گرفت و میرزا جهانگیرخان و از او بیشتر میرزا علی‌اکبر خان دهخدا در صدر آن نشستند و با نام صوراسرافیل شناخته شدند. میرزا جهانگیرخان که شهید مشروطه لقب گرفت و صوراسرافیل دنباله نامش باقی ماند و علی اکبر دهخدا که نوشته‌هایش در صوراسرافیل ضرب‌المثل سال‌های سال ایرانیان شد. اما چرا صوراسرافیل و چرا این نامگذاری که زمینه‌ای دینی در جامعه ایران داشت؟ اسرافیل یکی از فرشتگان پرارج پروردگار است که بنا به روایات دینی، در روز رستاخیز در صور می‌دمد و مردگان را برمی خیزاند، روزنامه صوراسرافیل نام گرفت و در سرلوحه روزنامه نیز تصویر اسرافیل نقش بست که با آوای صور مردگان را از خواب گران بیدار می‌کند. بدین ترتیب هم نام روزنامه و هم تصویر آن تمثیلی بودند؛ چه آنکه روشنفکران ایرانی از سده نوزدهم به این سو رسالت خود را بیدار کردن مردم می‌دانستند و اکنون قرعه فال به نام صوراسرافیلیان افتاده بود که صور به دست گیرند و بیداری مردم و آگاهی ایرانیان را هدف قرار دهند؛ هدفی که البته در آن توفیقی فزون نیز یافتند چرا که محبوبیت صوراسرافیل را از سرعت فروش آن می‌توان دریافت. گفته و نوشته‌اند هنگامی که روزنامه منتشر می‌شد افرادی از قشرهای گوناگون، با سواد و بی‌سواد برای خریدنش هجوم می‌بردند. دهخدا حتی درجایی نوشته است روزهایی که روزنامه منتشر می‌شد پیرمردی باربر با پشته سنگین خود از پله‌های اداره صوراسرافیل بالا می‌رفت و یک نسخه روزنامه می‌خرید و این بالا و پایین رفتن از پله‌ها را برای خود ثواب می‌شمرد. و از آن فزون‌تر اینکه در برخی مناطق کشور آوردن یک نسخه روزنامه صوراسرافیل بهترین سوغاتی شمرده می‌شد. عبدالله مستوفی نیز که آن زمان کارمند سفارت ایران در پترزبورگ بود، در شرح زندگانی‌اش نوشته که در پایتخت روسیه روزشماری می‌کرد تا هفته سرآید و آن چند صفحه صوراسرافیل به دستش برسد. اما آن همه محبوبیت آن هم برای یک روزنامه و در زمانه‌ای که روزنامه‌های پرشماری در ایران منتشر می‌شد از کجا سرچشمه می‌گرفت؟ صاحب‌نظران مقالات علی‌اکبر خان دهخدا در ستون معروف چرند و پرند را علت نامور شدن صوراسرافیل دانسته‌اند. این مقاله‌ها به زبان عامیانه و شیرین و طنزآلود نوشته می‌شدند و هرچند بر مسائل حساس جامعه انگشت می‌گذاشتند اما چنان ساده بودند که فرد عادی جامعه نیز از آن سر در می‌آورد. درعین حال مقاله‌های جدی آن نیز به گونه‌ای بودند که برای روشنفکران جذابیت داشت و نتیجه اینکه صوراسرافیل مخاطبینی داشت از همه طیف‌ها و طبقات و روزنامه‌ای شده بود برای همه ایرانیان. در فضای گرگ و میش مشروطه‌‌خواهی و مخالفت با مشروطه و از روزی که کودکان خردسال در کوی و برزن‌های تهران نام صوراسرافیل را فریاد کشیدند تا روزی که مجلس شورای ملی به توپ بسته شد، صوراسرافیل با متولیان سیاسی و فکری جامعه آن روز ایران در ستیز بود. رادیکال می‌نوشت و بی‌پرده نقد می‌کرد و به صراحت به چالش می‌کشید. صوراسرافیل اندیشه‌ای سامان یافته و ایدئولوژیک داشت و البته به تندروی خود چارچوبی مشخص می‌بخشید. نویسندگان روزنامه به دشواری‌های ریشه‌ای جامعه ایران توجهی تام داشتند؛ دشواری‌هایی از این دست: رفتار و شیوه فرمانروایی حاکمان، ماهیت طبقه حاکم، وضع طبقات فرودست، اقتصاد ملی به ویژه مسئله ارضی و جایگاه دین در جامعه. نویسندگان صوراسرافیل این‌ها را مسائل کلیدی جامعه ایران می‌شناختند و با تاکید بر چنین مسائلی بود که می‌خواستند هر آنچه را که فاسد و معیوب می‌دیدند افشا کنند و بندی از بندهایی که بر دست و پای ایرانیان بسته شده بود بگشایند. پس صوراسرافیل از سویی محبوب آزادی‌خواهان بود و از سوی دیگر در معرض تنفر شدید درباریان و گروه‌هایی از جامعه قرار داشت. اینچنین بود که صوراسرافیل نخستین روزنامه و یا شاید اولین نشریه‌ای بود که سازش و مدارا با شاهی را که زیر بار متمم قانون اساسی نمی‌رفت، کنار گذاشت و البته بهای سنگینی نیز برای این سرکشی پرداخت؛ میرزا جهانگیرخان در باغ شاه به دار آویخته شد تا نشانی از استبداد محمدعلی شاهی باشد و آسیب پذیری روزنامه‌نویسی در ایران. روزنامه صوراسرافیل دلبسته اندیشه تجدد بود و نسخه‌ای ناب از تجدد برای ایرانیان برجای گذاشت. تجدد را ایرانی می‌خواست و قرار نبود که راه رفته تجدد غربی در ایران نیز همانند پیموده شود. پایه‌های اندیشه روشنگری مانند تاکید بر نیروی رهگشای خرد، تکیه بر دانش و اعتقاد به پیشرفت درونمایه چند مقاله مهم آن نشریه را می‌ساخت و همراه با آن رویگردانی از خرافات و بیزاری از عقب‌ماندگی فکری و دوری از جزم‌اندیشی و کهنه‌پرستی نیز در صفحات صوراسرافیل چشمگیر بود. بدین ترتیب صوراسرافیل یکی از انگشت‌شمار روزنامه‌های عصر انقلاب بود که گاه پوشیده و گاه آشکارا از مقوله تجدد پشتیبانی می‌کرد با این هدف که جامعه را از آنچه عقب مانده و دست و پاگیر می‌یافت بپالاید و ایرانیان را با جهان نو آشنا سازد. آنگونه نمی‌نوشت که اکثریت بی‌سواد و دل به خرافات بسته جامعه ایران را علیه تجدد بشوراند بلکه به گونه‌ای می‌نوشت که‌‌ همان توده بی‌سواد را در سودای تجدد فرو می‌برد و اعتقاد به لزوم تجدد را با خون و گوشتش درمی آمیخت. صوراسرافیل محبوب ایرانیان بود، و همچون قوت بر سفره جمعیت بزرگی از ایرانیان می‌نشست و انرژی می‌بخشید و هدایت می‌کرد. در میان ده‌ها روزنامه‌ای که پس از برقراری مشروطیت در ایران منتشر شدند، صوراسرافیل نام و آوازه‌ای بی‌همانند یافت و به صورت یادگار ارزشمند مشروطیت ایران درآمد. یادگاری مکتوب که خواندن آن حتی برای امروز ایرانیان نیز حرف تازه برای گفتن دارد و حدیث شنیدنی برای روایت. 

در عهد ناصری دو کوشش موازی برای ایجاد روزنامه به زبان فارسی شکل گرفت. نخستین کوشش در خارج از ایران به تحقق پیوست. در سال ۱۲۹۲ قمری روزنامه "اختر" به مدیریت محمدطاهر تبریزی در استانبول منتشر شد. نویسندگان چیره دستی چون میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی، میرزا مهدی تبریزی و محمدعلی خان کاشانی با این جریده همکاری داشتند. روزنامه اختر نخستین بار مقالاتی در باب قانون انتشار داد و حکومت قانون را رویاروی حکومت استبدادی وقت قرار داد. قانون در آن زمان واژه نامانوسی بود که نه دولتیان بدان گردن می‌نهادند و نه توده از آن معنای و هدفی روشن در سر داشت، اما هرچه بود نویسندگان اختر قانون را سلاحی کردند علیه بی‌عدالتی حکومت استبدادی و در سایه آن مردم را به درهم شکستن قدرت مطلقه حکومت و تحقق آرمان‌های انقلابی "آزادی، برابری و برادری" برانگیختند.

تاسیس روزنامه "قانون" به مدیریت میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله در لندن به سال ۱۳۰۷ قمری، همین هدف‌ها را به گونه‌ای دیگر دنبال می‌کرد. در کلکته مویدالاسلام به سال ۱۳۱۱ قمری "حبل‌المتین" را منتشر کرد و میرزا علی محمد کاشانی در قاهره "ثریا" را در سال ۱۳۱۶ قمری انتشار داد. مجموعه این روزنامه‌ها که از عصر ناصری تا عهد مظفری کشانده شده بود، به یاری افراد آزادیخواه، انجمن‌ها و گروه‌های مخفی و آشکار در شهرهای ایران پراکنده می‌شد و دست به دست می‌گشت. حاصل این کوشش‌های فرهنگی و سیاسی در پیدایی مشروطه بی‌تاثیر نبود. در داخل ایران حکومتیان بیکار ننشسته بودند و واکنش‌های مذبوحانه‌ای علیه این موج قانونمند رهایی‌بخش داشتند. از سویی با ایجاد سانسور شدید و تمهیدات کیفری مردم را از دیدن، خواندن و شنیدن این جراید مانع می‌شدند و از سوی دیگر بر آن بودند تا با نشر روزنامه‌های دولتی، قدرت و حرمت مقام ضل‌اللهی را کماکان در انظار خلایق حفظ کنند.

روزنامه "وقایع اتفاقیه" به مدیریت میرزا جبار تذکره‌چی و مترجمی برجیس صاحب در سال ۱۲۶۷ قمری در پی چنین هدفی ایجاد شد. این روزنامه که پس از ۴۷۱ شماره به نام روزنامه دولت علیه ایران نامیده شده، صفحات خود را غالبا به درج اخبار دارالخلافه و فرامین دربخانه اختصاص می‌داد. اخبار و آثار ملوکانه، وصف مراسم اعطای نشان و حمایل، شرح حال رجال درباری و ذکر وقایع خوشایند و نظارت شده، از جمله مطالبی بود که در این متحدالمال دولتی چاپ می‌شد. ناگفته نماند که نیای این "دولتی نامه رسمی" نشریه‌ای بود به نام "احسن الاخبار و تحفه الاخیار" که به مدیریت حاج میرزا محمدعلی شیرازی به سال ۱۲۶۰ قمری در بمبئی چاپ می‌شد و اخبار دارالخلافه تهران را در ردیف وقایع مدنی و پلتیکی خارجه به طبع می‌رساند. روزنامه شرف و روزنامه شرافت نمونه اعلای این روزنامه‌های دولتی هستند که سردبیران مامور آن مهم‌ترین وقایع عالم را در وصف شکار قبله عالم و شرح حال فلان مستوفی و ایشیک آقاسی منحصر دیده‌اند.

در یک نگاه کلی بدون آنکه به ارزیابی محتوایی یکایک نشریات نظر داشته باشیم، می‌شود دید که در آغاز حیات مطبوعات فارسی، روزنامه‌های دولتی در داخل کشور، صدای حکومت را منعکس می‌کنند و روزنامه‌های پراکنده در استامبول، کلکته، قاهره و لندن به مدد ایرانیان تبعیدی، صدای ملت را بازتاب می‌دهند. با کشته شدن ناصرالدین شاه و آغاز بیداری ایرانیان، کسانی درصدد برمی آیند که در داخل کشور صدای مردم را به گوش حکومتیان خودکامه برسانند. زمینه مساعد است و مردم آن بی‌پروایی را دارند که با خیزش فراگیر خود، حقوق پایمال شده خود را مطالبه کنند و پیشروان این توده به هیجان آمده نیز خطوط آرمانی انقلاب را با آنان صادقانه در میان می‌نهند. "صوراسرافیل" اگرچه نخستین نشریه آزادیخواه و قانون‌طلب نیست، اما بهترین و موفق‌ترین نشریات این دوران است که سه شعار "حریت، مساوات و اخوت" را در سرلوحه روزنامه خویش تبلیغ می‌کند و برای برقراری آن مبارزه‌ای دامنه‌دار را آغاز می‌کند.

ویژگی‌های صوراسرافیل

میرزا قاسم خان تبریزی که بعد‌ها به صوراسرافیل معروف شد، پس از پیروزی مشروطه‌طلبان به خیال تاسیس یک روزنامه می‌افتد و پس از مذاکره با جهانگیرخان شیرازی و علی اکبر خان قزوینی، اساس روزنامه صوراسرافیل را به یاری وطن دوستان و آزادیخواهان استوار می‌کند. ‌‌نهایت اینکه روزنامه به مدیریت و صاحب امتیازی میرزا جهانگیرخان و مدیریت مشترک میرزا قاسم خان و نگارندگی میرزا علی‌اکبر خان دهخدا منتشر می‌شود. میرزا جهانگیرخان سرمایه‌ای ندارد و در مقابل، زحمت راه انداختن و اداره روزنامه و گردانیدن تمام امور از جزئی و کلی برعهده اوست. میرزا قاسم‌خان بر اداره روزنامه نظارت دارد و کار نویسندگی سرمقاله‌ها و مقالات انتقادی "چرند و پرند" بر عهده دهخدا است. اولین شماره روزنامه صوراسرافیل روز پنجشنبه هفدهم ربیع‌الآخر ۱۳۲۵ قمری در تهران منتشر شد. در سرمقاله نخستین شماره، هدف‌های انتشار نشریه را می‌خوانیم که به واقع تشریح سه شعار بالای روزنامه یعنی حریت، مساوات و اخوت است: «شاید بتوانیم به دین و دولت و وطن و ملت خود خدمتی بکنیم و به ابنای این آب و خاک موروثی که با خون پدران و نیاکان، عجین و سرشته است ابراز ارادتی نماییم. در تکمیل معنی مشروطیت و حمایت مجلس شورای ملی و معاونت روستائیان و ضعفا و فقرا و مظلومین، امید داریم تا آخرین نفس ثابت قدم باشیم. و از این نیت مقدس تا زنده‌ایم دست نکشیم و با صدای بلند می‌گوییم که از تهدید و هلاکت بیم و خوفی نداریم و به زندگی بدون حریت و مساوات و شرف وقعی نمی‌گذاریم...»

صوراسرافیل به عبث مشهور‌ترین روزنامه عصر مشروطه نشده است و آنچه هنوز آن را خواندنی و نوتراز نشان می‌دهد اصولی است که در تشکل بنیانی این جریده مراعات شده است. نخست باید یادآور شد که این روزنامه بی‌هدف و سر به هوا وارد عرصه انقلاب نشد و بنیانگذاران آن خط مشی سنجیده پیش اندیشیده‌ای برای تبلیغ افکار و آثار خود داشته‌اند. عضویت دو تن از گردانندگان روزنامه یعنی دهخدا و جهانگیرخان در کمیته انقلاب ملی که وابسته به حزب مترقی اجتماعیون عامیون به رهبری حیدرعمواوغلی بود، راستای اندیشگی این دو تن و و سمت و سوی مقالات آن‌ها را نشان می‌دهد. مقالاتی که در زمینه آرمان‌های مشروطیت، تقویت مجلس، اصلاح قشون، تعدیل مالیات‌ها، حفظ و گسترش آزادی‌های فردی و اجتماعی، تقلیل ساعات کار، رفاه کارگران و اصلاحات ارضی از یکسو و از سوی دیگر افشا مظالم درباریان، ثروتمندان و مالکان، نفی ارزش‌های فرتوت و ایجاد بنای نوین جامعه بر اساس مصالح عمومی در سی و پنج شماره صوراسرافیل چاپ شده، نشانگر خط مشخص فکری دهخدا و جهانگیرخان در جهت ثمربخشی خیزش مشروطه است. اما تنها هدف‌های سیاسی، تاثیر و ماندگاری این نشریه را تضمین نمی‌کرد اگر ارزش ادبی مقالات چرند و پرند بر آن افزوده نمی‌شد.

محتوای مقالات چرند و پرند که به شیوه‌ای استادانه تلفیقی از فرهنگ بومی با نگرش‌های پیشرو بود، مایه اصلی توجه مردم به روزنامه صوراسرافیل شد. نویسنده که بهره‌ای وافر از ادب قدیم داشت و در ادب عامیانه از لغت و ضرب‌المثل غوری تمام کرده بود و با دیدن کشورهای غربی و دقت در نظام‌های حکومتی موجود نگرش‌های تازه و برداشت‌های واقع‌بینانه‌ای داشت، توانست تلفیقی درست از فرهنگ‌های زنده و پویا را در قالب مقالاتی ساده، صادقانه و هیجان‌انگیز بگنجاند. مخاطب این مقالات مردمان ساده بودند، توده‌ای که باید سرنوشت خود را پس از انقلاب به دست گیرد. پس باید به زبان او سخن گفت و او را از آنچه باید بداند آگاهاند. آنچه در ذهن پویای یک انقلابی جوان چون دهخدا می‌گذرد از لزوم تحول و تکامل جامعه، به دور افکندن خرافه‌های عتیق و وهم‌های جمعی، قطع ریشه‌های استبداد فکری، طراحی دقیق سیمای کشور آنچه هست و آنچه باید بشود، توطئه و دسایس خائنان، ردپای اجانب که در کار درهم شکستن انقلاب بودند، همه و همه با بیانی ساده در قالب طنزی گیرا و نافذ بر اوراق جریده نقش می‌بندد. "دخو" با هشدارهای متعددش به شاه مستبد، به درباریان پرنخوت، به زورگویان گوشه و کنار ملک که در کار قتل و غارت مردم‌اند، می‌تازد و با برافکندن نقاب از چهره سالوسان، نوانقلابی‌ها، بی‌مسلکان و شروران سیاسی، خود را بار‌ها به خطر می‌افکند و لحظه‌ای از پای نمی‌نشیند.

سرمقاله شماره چهارم روزنامه با عنوان "ظهور جدید"، دشمنان را بیدار می‌کند که نویسنده‌ای زیرک و آشتی‌ناپذیر به میدان آمده است. سرمقاله‌های شماره ۷ و ۸ گروه دیگری را می‌آزارد اگرچه دهخدا رندانه می‌کوشد که در دام شریران سیاسی نیفتد اما قلمش بی‌پروا و مصلحت نشناس است؛ وقتی پای مصالح عمومی در کار است، منافع خصوصی را نادیده می‌انگارد. سرمقاله‌های ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ باز هم موج مخالفت‌ها را بیشتر و بالا‌تر می‌برد تا اینکه روز یکشنبه بیستم شعبان بر اثر تفتیش بدخواهان موضوع این مقالات در مجلس شورای ملی طرح شد. در نتیجه این مذاکرات روزنامه توقیف می‌شود و پس از محاکمه دهخدا و تبرئه ناگزیر او، شماره پانزدهم روزنامه پس از شش هفته توقیف در چهارشنبه ۲۹ رمضان منتشر می‌شود. مخالفان در پی کشتن دهخدا بودند، او را " موزر به کمر زده" حتی تا راهروی مجلس نیز دنبال می‌کنند و او از این حادثه جان سالم به درمی برد اما این آخر کار نیست. مقاله‌ای که درباره امیراعظم برادرزاده عین‌الدوله می‌نویسد او را دوباره به خطر می‌افکند. امیراعظم حاکم گیلان که روزنامه‌نویسی را به چوب بسته، در چرند و پرند شماره ۱۷ به چوب بسته می‌شود. رجاله‌ای داود نام مامور از بین بردن دهخدا می‌شود که علی اکبرخان به تمهیدی زیرکانه از این قتل جان به درمی‌برد. حتی یکبار محمدعلی شاه برای گردانندگان روزنامه پول می‌فرستد و چند نفر محافظ را حافظ جان آنان می‌کند اما دهخدا پول را نمی‌پذیرد و دستور می‌دهد که قزاقان آن را میان خود تقسیم کنند و هرچه زود‌تر شرشان را از سر او و سایه نحسشان را از دم در روزنامه کم کنند.

نه تهدید و نه تطمیع نویسندگان روزنامه را نمی‌ترساند، چرا که مردم بهترین پشتیبان آن‌ها هستند.

صوراسرافیل با بالا‌ترین تیراژ ممکن و به قولی ۲۴ هزار شماره در هفته چون پرچمی در قلب مردم ستمدیده به اهتزاز درآمده است. کودکان روزنامه را به محض انتشار در سراسر شهر‌ها به دست گرفته و می‌فروشند و گاهی روزنامه به چاپ دوم هم می‌رسد. مردم خواندن صوراسرافیل را ثواب می‌دانستند و جریده را مقدس می‌شماردند. آن را در خانه حبس نمی‌کردند و دست به دست می‌چرخاندند. در قهوه‌خانه‌ها و میدان‌ها برای خیلی بی‌سواد صوراسرافیل می‌خواندند. این روزنامه کار شب‌نامه را می‌کرد، حفظ کردنی و برای همه خواندنی بود.

محمدعلی شاه که حتی آزادی نیم‌بند پدرش را نیز تاب نمی‌آورد گروهی از مفسدین را کت بسته می‌خواهد که جهانگیرخان هم جزو آنان است. دنبال دهخدا هم می‌گردند، و مجلس به توپ بسته می‌شود. قزاقان همه جا در پی احرار و مجاهدین گشتند. جهانگیرخان دستگیر شد و دهخدا از این خانه به آن خانه گریزان. صوراسرافیل که باید مردگان را از خواب برانگیزد از نوا افتاد و استبداد صغیر آغاز شد.

عاقبت کار صوریان

از سه تن گردانندگان صوراسرافیل یکی عاقبت به خیر شد به وکالت و وزارت رسید و دیگری عزلت گزید به کار ادب و لغت پرداخت و آن دیگری در آشوب استبداد جان باخت. میرزا جهانگیرخان برخاسته از خانواده‌ای فقیر در شیراز به سال ۱۳۱۱ به تهران رفت و در دارالفنون درس خواند، در ادبیات فارسی و عربی تبحر یافت، چنانکه شعر نیکو می‌سرود. در آغاز جوانی از سوی نظام‌السلطنه مامور قزوین شد اما با برخاستن نخستین شعله‌های انقلاب و آزادیخواهی به تهران آمد و پس از چندی او را در عداد اعضای حوزه مخفی "اجتماعیون عامیون تهران" می‌بینیم. او در این فعالیت‌های سوسیال دموکراتیک با حیدرخان عمواوغلی مرتبط بود. پس از چندی با چهارده نفر دیگر از احرار و انقلابیون معروف آن زمان "کمیته انقلاب ملی" را تشکیل می‌دهند که وابسته به اجتماعیون عامیون بود. این کمیته مرکز تصمیم‌گیری سازماندهان مشروطه بود و علیه دربار شاه و توطئه‌های درباریان فعالیت می‌کرد. در سرمقاله شماره ۳۲ صوراسرافیل که گفته می‌شود به قلم اوست چهره مبارز و خط و ربط او را مشخص‌تر می‌یابیم وقتی که می‌نویسد: «ملت خوب می‌داند که تا این چند لکه شرف در دربار معدلت مدار مسلط و مظهر قوای دولت می‌باشند گذشته از اینکه هیات دولت حافظ بقا و استقلال ایران و خادم با وفای ملت نیست، دشمنی است مهیب که هر روز با کمال سعی و قدرتی که دارد در اضمحلال این مملکت و محو نام ایران و ایرانی از صفحه روزگار می‌کوشد و کیست که این نظر صائب و فکر ثاقب ملت را تردید کند...» این مقاله و دو مقاله شماره ۲۰ نوشته جهانگیرخان است و سیمای مردمی او را می‌نمایاند.

در چهارم جمادی‌الاول شاه قانون‌شکن به باغشاه می‌رود. جهانگیرخان که به همراه ملک‌المتکلمین عضو دیگر کمیته انقلاب ملی در خانه سیدحسین مدیر حبل‌المتین پنهان هستند از پیشنهاد پناهنده شدن به سفارت انگلستان سرباز می‌زنند و به هنگام خروج از منزل توسط قزاقان که خانه را محاصره کرده‌اند دستگیر می‌شوند. هر دو را به باغ شاه می‌برند: «... ایشان را به باغ بردند و پهلوی فواره نگاه داشتند. دو دژخیم طناب به گردن ایشان انداخته از دو سو کشیدند، خون از دهان ایشان آمد و این زمان دژخیم سومی خنجر به دل‌های ایشان فرو کرد... این جوان سی و دو ساله در نامه‌ای که چند روز پیش نوشته می‌گوید اگر از پیش نبردیم و کشته شدیم و خبر مرگ من به شما رسید، غمگین نشوید، هول نکنید زیرا که در راه آزادی ایران یک افتخاری برای شما و فرزندان شما به یادگار گذاشتم...»

اما قاسم خان صوراسرافیل؛ او که در کار روزنامه بیشتر یک سرمایه‌گذار و ناظر بود، مستوفی زاده‌ای بود که از شانزده سالگی وارد خدمت مظفرالدین شاه شد و با او به تهران آمد و منشی همایونی شد. وقتی کار مشروطه بالا گرفت، به آن سو متمایل شد و صوراسرافیل را به سرمایه خود راه انداخت. پس از کودتای شاه به اروپا رفت و پس از استقرار مشروطه وکیل دوره دوم شد و بعد‌ها در کابینه سردار سپه کفیل وزارت کشور و در کابینه مخبرالدوله وزیر پست و تلگراف شد. تا پایان عمر در مقامات شهرداری و استانداری غوطه‌ور بود. او که روزی در کنار مردان بزرگی چون دهخدا و جهانگیرخان بود نتوانست ارج کار آن‌ها و موقعیت خود را درست ارزیابی کند و به واقع او فقط به مشروطه‌اش رسید.

دهخدا ۲۵ روز پس از بمباران مجلس به همراه چند تن دیگر به اروپا تبعید شد. در ایوردون سوئیس دوره جدید صوراسرافیل را منتشر کرد. چاپ روزنامه در پاریس انجام می‌شد و کارهای دیگرش در ایوردون رتق و فتق می‌شد. در این دوره دهخدا به خونخواهی یارانش که در ایران به خون غلتیده بودند شمشیر قلم را از رو می‌بندد و خلع شاه را خواستار می‌شود و هرچه را پیش از این به کنایه می‌نوشت آشکارا فریاد می‌کند. دریغا که عمر روزنامه بیش از سه شماره نمی‌پاید. پس از آن به استانبول می‌رود، به کمک یارانش "سروش" را بنیاد می‌نهد که پانزده شماره از آن منتشر می‌شود. پس از بازگشت به ایران به وکالت مجلس انتخاب می‌شود و در اثنای جنگ بین‌الملل اول از تهران می‌گریزد، به ایل بختیاری پناه می‌برد و هم در آنجا فکر گردآوری "امثال و حکم" و تدوین " لغتنامه " او را مجذوب می‌کند و از ویرانگری سیاست به ساخت و ساز فرهنگی روی می‌آورد و عمر بر سرکاری صرف می‌کند که تالی شاهنامه در حفظ و غنای زبان ملی است و فی‌الجمله او هیچگاه سیاست باز نشد اما همواره مرد سیاسی سازمان دهنده باقی ماند.

کوتاه سخن اینکه صوراسرافیل حاصل خون بهای شهیدان راه آزادی است و پیام آن‌ها به نسل ما شنیدنی است. هنوز در قلب سرمقاله‌ها، طنز‌ها، ترجمه‌ها، خبرهای داخلی و خارجی‌اش چهره محرومان نمایانگر است که خطاب با ما دارند. نگاشته را با بازخوانی فرازی از سرمقاله شماره ۱۲ به پایان می‌بریم: «انسان فقط بعد از تحصیل این حق، یعنی بعد از به دست آوردن آزادی می‌تواند خود را آدم شمرده، افعال و اعمال خود را نسبت به خود داده و به جد و جهد شخصی و با به کار انداختن لطائف تکمیل، خود را به بالا‌ترین رتبه وجود و آنجا که هنوز عقل امروزی دنیا قصور دارد برساند...»

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
تاریخ ایرانی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید