رفتن به محتوای اصلی

كارگران و سرمايه‌داري دولتي

كارگران و سرمايه‌داري دولتي

اينجا يك بار ديگر روز كارگر فرا رسيده است؛ يعني روزي براي كارگران، اما شايد به كام فرمانروايان دولتي اقتصاد كه آموخته‌اند در چنين روزي عكس يادگاري بگيرند و از مزيت كارگر بودن سخن بگويند. غافل از اين كه كمي آن سوتر و در ميان فوج عظيم كارگران، گره بر زلف معيشت نقش خورده است و فقر نيز پايي دراز كرده است به بلنداي گرفتاري‌ها و دغدغه‌هاي اقتصادي كارگران. براي همين روز كارگر شده است روزي كه مي‌‌توان يك بار ديگر در آن دوره كرد تمام در راه ماندن‌ها و تمام نداشتن‌ها را و تمام وعده‌هايي كه ساليان درازي‌ست مي‌خواهند كارگر را روي شانه بلند كنند و از او انساني بسازند اقتصادي؛ يعني انساني كه نه مهره توليد، بلكه انديشه‌اي‌ست مولد كه توليد خودانگيخته را از لا‌به‌لاي تجارت‌زدگي ايده‌هاي اقتصادي دولت آزاد مي‌كند. با اين وجود اما امروز كه دست سايه‌بان چشم مي‌شود و نگاه سر مي‌خورد روي گذشته، روي ديروز و روي فردا هنوز سراب پاي مي‌زند و بر ريتم روزگار تن مي‌جنباند كه هيهات، اميد را نيز باد برده است و نمي‌توان چنگ خوش نواخت بر دل كه در روزگاري كه دور نيست اين واگويه‌ها به انتها برسند و كارگران همه وجودي شوند يكسان كه عدالت در توليد را مي‌جويند و پرسشي تاريخي را در بوق مي‌كنند كه چرا هميشه در اين ديار صنعت و توليد و سرمايه‌گذاري براي گسترش عقلانيت صنعتي در محاق بوده است؟

اين پرسش بدون شك رمزي دارد بزرگ و رازي نهفته را به رخ مي‌كشد. يعني حالا كه روز كارگر نمي‌تواند روزي باشد براي اندك كاهش دردهاي اقتصادي كارگران، مي‌تواند روزي باشد براي پاسداشت پرسش و پرسيدن؛ به‌خصوص در روزگاري كه سرمايه‌داري دولتي شده است سپه‌سالار اقتصاد و در صدر ايستاده است و كارگران نيز اين بار شيوه توليد سرمايه‌داري را در دولت به تماشا نشسته‌اند كه تاروپود اقتصاد بر هم مي‌زند و مي‌بافد. به عبارتي ساده بايد گفت، در روزگاري كه روز كارگر شده است توافقي براي جشن فقر و سرور ناهنجاري‌هاي عدالت، بايد به گونه‌اي ديگر پوستين كارگر بودن را بر تن زد و در بستر آگاهي فرو رفت كه بدون شك «آگاهي» نياز اكنون كارگران ايراني شده است و آگاهي نيز بدون اجابت پرسش و پرسيدن راه به جايي نمي‌برد و در كوچه‌اي بن بست دچار تب پنهان نداستن‌ها مي‌شود. شايد اصلي‌ترين پرسش در چنين شرايطي همين چرايي فقدان صنعت و بزرگ‌تر شدن گره ناصنعتي بودن باشد. امروز حتما توليد براي اقتصاد اصل است و حتما توليد نياز به سرمايه دارد و حتما كارگراني كه آگاهي را بر تن زده‌اند مي‌دانند كه در صورت گم شدن توليد، كارگر بودن و ماندن نيز سودايي فانتزي و از سر تفنن است. وقتي توليد نباشد يا وقتي توليد در حصار شيوه توليد سرمايه‌داري دولتي محو مي‌شود و تجار كاركشته مدرن و تجار كار بلد سنتي ريسمان فرمانروايي اقتصاد را در دست مي‌گيرند، آن وقت همه سربازان، تجارتي مي‌شوند كه تجربه نشان داده است در سرمايه‌داري دولتي سري سازگار با توليد ندارند. پس امروز و در اين روز كارگر در كنار آن پرسش نخ نماي تاريخي كه در پي يافتن چگونگي توزيع عادلانه ثروت است و مي‌خواهد با اين پرسش راهي براي توزيع عادلانه‌تر ثروت بيابد، بايد اين پرسش را بالا نشين كرد كه چرا صنعت پاي نمي‌گيرد و چرا توليد نفس تازه نمي‌كند و چرا سرمايه‌گذاري در توليد آن گونه كه بايد صعود نمي‌كند و چرا صنعت‌گران تابوي تلخ‌كامي‌هاي اقتصادي هستند و چرا هنوز نفيسي‌ها و صنيع‌الدوله‌ها(1) بايد صدا در گلوي اقتصاد پنهان كنند و عدالت در توليد به هدفي بزرگ تبديل نمي‌شود؟

پرسيدن و پرسش اما اكنون ضروري‌ترين نياز كارگران است و چرايي مسدود بودن مسير عقلانيت صنعتي نيز اصلي‌ترين پرسشي كه بايد در ميان كارگران دست به دست شود. بدون شك ما كارگرانيم؛ يعني آدم‌هايي كه انساني‌تر شدن اقتصاد نياز به حضور آگاه ما دارد. پس آگاهي را بايد هر روز با خود تكرار كنيم و بارها با تكرار نام آن كلاه از سر برداريم و بنشينيم و بلند شويم؛ مخصوصا حالا كه سرمايه‌داري دولتي لبخند خود را بيش از هر زمان ديگري روي تجارت و تجارت پيشگي گشوده و آگاهي نيز در دور دست آرميده است و تنها با سرناي خوش آهنگ جنبش پرسش است كه سري بلند مي‌كند و لبخندي مي‌گستراند.

جنبش پرسش و پرسشگري نه صدايي بلند دارد و نه فريادي از سر نا آگاهي؛ بلكه تمنايي است براي هميشگي كردن حضور انسان اقتصادي در عرصه فعاليت‌هايي كه مي‌خواهند عدالت را مولد كنند و پوستين شعار را از آن بربايند. عدالتي كه فقط در سخن برنامه‌ريزان اقتصادي مي‌گنجد و راه به بيرون از كلام ندارد، حتما عروسكي بزك شده است كه كارگر آگاه را نه سيراب مي‌كند و نه آسوده براي ترك پرسش؛ پس يكبار ديگر زمزمه كنيم كه چرا عدالت در توليد پاي نمي‌گيرد و چرا روياي صنعتي شدن اين روزها حتي چشمش نيز در گل فرو رفته است؛ آن هم در اينجا!

(1)حبيب نفيسي: موسس دانشگاه امير كبير/ مرتضي قلي صنيع‌الدوله: موسس كارخانه ذوب آهن و ريسندگي در عصر ناصري كه مورد سوء‌قصد قرار گرفت.   

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
ایلنا

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید