رفتن به محتوای اصلی

یک مقایسه غم انگیز اما واقعیت تاریخی بین کلیسا و مسجد با بیش از هزار سال فاصله

یک مقایسه غم انگیز اما واقعیت تاریخی بین کلیسا و مسجد با بیش از هزار سال فاصله

امروز بر جامعه اسلام زده ما یک مشت به اصطلاح روحانی حاکم هستند که خون ملتهای ایران را می مکند و زیر نام دین مملکت را با مشمئز کننده ترین شیوه غارت می کنند. کافی است به کارنامه ننگین این رژیم اسلامی از سی سال به این طرف نگاهی گذرا انداخته شود. قولی که آیت الله خمینی به مردم داد، یعنی پینه دست کشاورزان سند مالکیت آنان برزمین است، و یابعدها پول نفت را برسر سفره خانواده کارگران می آورند، نتیجه اش ثروتمند شدن صادق محصولی ها بود که در مدت زمان ده سال در سایه ی "حکومت عدل علی"، صد و شصت میلیارد تومان درآمد "حلال" داشته باشند و در برابر چنین عدالت حکومت علی، معلمی به خاطر نداشتن پول به اندازه کافی برای خریدن یک هندوانه، که فرزندش پوست هندوانه در آشغال دانی را نخورد، دست بخود کشی بزند. در سایه ی همین "حکومت عدل علی"، بیشترین دانشمندان مملکت باید اعدام، زندانی و یا از کشور فراری شوند تا علی کردان ها و امثال بتوانند با مدرک تقلبی دهها سال زندگی اسلامی بکنند و حتا استاد دانشگاه بشوند! دزدی ملاها و اعوان آنهارا از بیت المال، دگر حساب و کتابی نیست. انتشار و افشاء انتقال پول توسط برخی از رهبران جهموری اسلامی به بانکهای خارجی، نمونه روشن دیگریست که بایستی تأکیدا به آن اشاره نمائیم. نگاه کنید به مقاله اخیر بنده در روزنامه های اینترنتی، زیر عنوان،"عاقبت مردمان ملتهای ایران کی از خواب بیدار می شوند"؟ اگر اغراق نگوئیم، جامعه ما بدلیل تسلط پانصد ساله اعراب ودین وارداتی اسلام تا امروز وحاکمیت دیکتاتوری شاهان، چند قرن عقب نگهداشته شده بوده. اما بدون تردید، از سی و یک سال پیش به این طرف و با حاکمیت مطلق جمهوری اسلامی چند قرن بیشتر به عقب ماندن کشور، به آن اضافه شده است.

درکشورهای پیشرفته تا اواسط قرن دهم میلادی کلیسای کاتولیک و پاپها که خودرا نماینده مطلق خدا برروی زمین و جانشین پتری می دانستند، نه فقط همه ی باور مندان عادی و نا آگاه، بلکه زرنگان جامعه، از جمله شاهان و امراء می بایستی تابع مطلق آنان باشند. یعنی حتا تاج گذاری پادشاهان و اهدای مقامها و پستهای مهم مملکتی و عزل و نصب این مقامهای زمینی و کشوری را زیر نظر و درقبضه خود می داشتند. درهمین قرن دهم بود که برخی از پادشاهان اروپا، مانند اتو اول از سلسه اتونها و هاینریش چهارم ازسلسله سالیرهای ساکسن آلمانی، در برابر پاپهای روم تا حدی مقاومت نشان دادند. در کل، پادشاهان و پاپها و دیگر فرمانروایان در اروپا از سادگی و باور مردمان سوء استفاده می کردند و الفبای زندگی و در حقیقت بردگی را نیز برای مردم دیکته می نمودند. به علاوه در رابطه با بر تری یکی بر دیگری برای فرمانروائی بر جامعه، از همان قرن دهم میلادی جنگ وستیز بین ایندو نیروی قدرت طلب آغاز شد. پاپ می خواست فرمانروائی زمین و آسمان مطلقا ازآن او بماند. زیرا نماینده خداست وشاه می گفت براساس قانون ارثی، اوسایه خداست برروی زمین وحاکمیت وفرمانروائی زمینی دست اوباید باشد. امروز دقیق می بینیم، همان کاری که پاپ قدرت طلب و جانشین پتری در قرون وسطا انجام می داد اکنون ملای شیعه و گزمه او در ایران زیر نام و به نمایندگی امام زمان انجام می دهد. منتها یک فرق فاحش وجود دارد و آن با هزار واندی سال فاصله! یعنی کاری که در اروپا درقرن دهم و یازدهم میلادی انجام می گرفت امروز در قرن بیست و یکم میلادی در ایران بوقوع پیوسته است. در طول تاریخ زرنگان جامعه، در لباس روحانی، نظامی و چاپلوسی برای به زیر یوغ در آوردن قشر زحمت کش و مولد با هم کنار می آمدند. مگر اینکه یکی به حیطه و مرز قدرت دیگری قصد تجاوز می داشت. در آن صورت دیگر هیچگونه بخششی نمی توانست باشد ومرز دوستی ها بهم می ریختند. مانند قربانی شدن قطب زاده ها و بنی صدرها که فرزندان معنوی نایب امام بودند! در هر صورت در قرون وسطا، تا زمانیکه مقامها و موقعیت بین آنان و به سود طبقه حاکم تقسیم می شد، نظم خاصی برقرار بود، مثلا پاپهای روم در قرن نهم میلادی تاج بخش بودند وحتا تاج شاهی را برسر مقتدرترین پادشاهان اروپا می نهادند و می بایستی این پادشاهان دست پاپ اعظم را می بوسیدند. برای نمونه کارل کبیر امپراتور اروپا ازدست پاپ لئو سوم تاج قیصری وامپراتوری روم را دریافت کرد. ازآنجا که مردم اروپا درآن زمان بسیار باورمند و معتقد تربیت شده بودند و پادشاهان، بنا به مصلحت یا اعتقاد کور کورانه، بدون اجازه پاپ کاری انجام نمی دادند، این شیوه ی زندگی با کمترین اصطحکاک به جلو رانده می شد. اما آنگونه که وقایع نویسان به ما می گویند و ماخود می توانیم آن را مقایسه کنیم و درست بسنجیم، وضعیت کل جهان بدین منوال باقی نماند و مردم، بنا به فلسفه تکامل انسان، به آهستگی پیشرفت می کرد. ازاولین شاهانی که در برابر پاپها ایستادند، اتو اول از سلسه اوتونهای آلمانی و هاینریش چهارم از سلسه سالیرهای ساکسن آلمانی بودند. اینها تا جائی پیش رفتند که اگر یکی از روحانیون منطقه فوت می کرد، خود شاه رهبری دین را به عهده می گرفت. با این توصیف گویند هاینریش چهارم به خاطر بدست آوردن دل پاپ گریگور هفتم (هیلدا براند) سفر طولانی کوههای آلپ را در ماه های برفی سخت زمستان طی نمود تا به مقر پاپ درقلعه کانوسا برسد. پاپ اورا با پای برهنه در آن سرمای زمستان سه روز تمام در درب قلعه در انتظار گذاشت و بعد اجازه ورود را به او داد. یعنی پاپها تا آن اندازه به ناآگاهی توده های مردم باخبر بودند و به پشتیبانی آنها از خود به عنوان جا نشینان پتری اطمینان داشتند که آنگونه یکی از شاهان مقتدر اروپا را خوار و تحقیر کنند. همین کاررا آیت الله خمینی با مجاهدین و دیگر حامیان خویش به شیوه دیگری کرد. با وصف آنکه هیچ کسی درمسلمان بودن مجاهدین تردیدی ندارد، اما آنها برای آیت الله خمینی و پیروانش ازنیروهای چپ و کمونیستهائی که از او و انقلاب حمایت می کردند بی خدا تر و کافر تر بودند و آنها را از دم تیغ گذراند. امروزه آیت الله های پیرو خمینی و رئیس جمهور دست نشانده آنها، زیر نام امام غائب بامردمان ملتهای ما همان کاری را می کنند که آن آیت الله خمینی با همه مخالفان قدرت طلبی و پیش کسوتی این ملاها کرد. با تأسف باید گفت که ما از تمدن بهمان اندازه عقب نگهداشته شده ایم که مردم اروپا درقرن یازده میلادی نگهداشته شده بودند. در هر حال مردم اروپا و پیش از همه آلمانی ها از آن اولینهائی بودند که این دیوار انحصار طلبی و قدرت پاپ اعظم کاتولیک را شکستند و دربرابر پاپ ایستادند. اما این پروسه بیش از پانصد سال طول کشید تاآنها قادر شدند حداقل بمردم بفهمانند که این پاپها از طرف پتری یا خدا بر گزیده نشده و بر گزیده نیستند، بلکه این مردم خوش باور اند که آنهارا انتخاب کرده و می کنند. منتها چون پادشاهان با عمامه و بی عمامه نیز به نا آگاه نگهداشتن توده ها نیاز مبرم داشته و هنوز هم دارند، لذا به روحانیون دینی نیز نیازمند بوده و هستند. بهمین دلیل این راه طولانی می بایست طی شود که هنوز هم تا حدودی ادامه دارد. آرزو دارم مردمان ما زودتر از اروپائیان قرن یازده بیدار شوند و این راه طولانی را به حداقل برسانند. ما شکی در آن نداریم که روزی خواهد رسید، همه کلیساهای، از نظر هنر معماری، گران قیمت و همه مساجد قبه طلائی و رؤیایی و دیگر معابد "مقدس" که به قول نیما یوشیج در کشورما بر سر هر تپه ای جای سم اسبی را دیده اند عبور یک امام زاده دانسته اند و گنبد و بارگاهی برایش ساخته اند که اینها بخش هائی از فرهنگ و هنر با ارزش انسان های خلاق هستند و به موزه تبدیل خواهند شد. در هر صورت امپراتورهای آلمانی که بر بخش بزرگی از اروپا تسلط داشتند، با روابط حسنه و ازدواجهای خود، توانستند حاکمیت خود را بهتر و بیشتر تثبیت کنند و در نتیجه خود را بیش از حد نماینده خدا بر روی زمین بدانند و ضمن حکمرانی زمینی، حکمرانی روحانی را هم از آن خود بحساب آورند. آنها برای این کار "اوامر" خداوندی را هم انجام می دادند. این عمل فرمانروایان و شاهان اروپا، پاپ اعظم را نگران می کرد، تاجائی که آنهارا به لشگر کشی تهدید می نمود. یعنی پاپها مدعی بودند که باید انحصار تقدس را دردست خود نگهدارند که قادر باشند حتا پادشاهان را خلع ید کنند و یا بر اریکه قدرت بگمارند. امپراتورهای آلمانی الاصل که تاج امپراتوری خودرا ازدست همین پاپها می گرفتند، بهیچ وجه مایل نبودند که زیربار بروند و ادعا می کردند که آنها جانشینان کارل کبیر هستند. کارل بزرگی که جمعا حدود 46 سال شاه بود و 14 سال ازآن را برسراسر اروپا فرمانروائی می کرده. خوب نتیجه این مقاومت نرم، اما با دوام امرای آلمانی، با آویزان شدن 95 تز مارتین لوتر از کشیشان آلمانی الاصل در سال 1517 میلادی، بر سر در کلیسا در ویتنبرگ، تکمیل گردید و بدینترتیب بنیان مکتب پروتستانیزم در دین مسیحیت گذاشته شد و انحصار حاکمیت از دست کلیسای کاتولیک روم خارج گردید. تزهای لوتر چون بسود شاهان اروپا بود، مورد تأیید آنها قرار گرفت. مسلما این به مذاق کلیسای روم زیاد خوشایند نبود. با این وصف پاپها می دانستند که نیروی باورمندان را پشت سرخود دارند و بهر وسیله ای، برای حرف آخر زدن، می ایستادند. به طوری که دیدیم بیش از صد سال بعدش، گالیله ای و گالیله فلورنسی را در سال 1633 بخاطر اینکه می گفت و ثابت کرده بود که زمین کروی است، محاکمه و به دلیل دخالت درامور مقدس خدائی و به اصطلاح توهین بکتاب مقدس، محکوم به حبس ابد نمودند. در واقع این خصلت همه روحانیون در هر آئینی است. تا زمانی که نیروی خوش باوران را پشت سرخود دارند، شمشیر را از غلاف می کشند و هیچ بخششی هم نشان نمی دهند. این تحولات آئینی پانصد ساله دراروپا، همزمان بود با پایان حاکمیت اعراب درایران و ضعف مطلق خلیفه ی عباسی در جهان اسلام که توسط سلجوقی ها (1038 تا 1194 میلادی) مجددا این ضعف از میان برداشته شد و اسلام را از نو زنده کردند. جالب است روابط سلجوقیان با خلفا تقریبا همانند روابط شاهان اروپا با پاپها بوده است. خوب به این جملات دقت شود: "رابطه سلجوقیان بارهبر اسمی عالم اسلام؛ یعنی خلیفه بغداد نیز مبتنی بر یک سیاست روشن و پیروی از یک سلسله اصول دیپلماسی نبود. از همان عهد طغرل تا پایان فرمانروایی قوم، پادشاهان سلجوق، وقتی محتاج به تأیید خلیفه بودند، نسبت به وی اظهار فروتنی و خاکساری می‏کردند و هنگامی که از حمایت او بی نیاز، با وی دعوی رقابت و همسری داشتند و احیاناً برخوردهایی خشونت آمیز نشان می‏دادند"، رجوع شود به بیوگرافی سلجوقیان در اینترنت. عین همین رابطه بین امپراتورهای اروپا با پاپها بود. آنگونه که اشاره شد، نمونه بارز آنها رفتار هاینریش چهارم باهیلدابراند یا گریگور هفتم بود که با پای برهنه سه روز تمام بر درگاه پاپ می ایستد و ازپدر مقدس تقاضای بخشش می کند، تا اینکه اجازه ورود می یابد! حالا هاینریش چهارم از روی باورش این خواری را پذیرفت یابخاطر جذب و رضایت باورمندان اروپائی، امروزه به روشنی دیده می شود.

با زمزمه پیدایش پروتستانیسم دراروپا، امپراتوری صفوی در ایران و قدرت شیعه آل علی به اوج می رسد. اینها هیچ کدام تصادفی نبوده و نیستند، بلکه قدرت یک قشر خاصی بر جهان ایجاب می کرده و می کند. طبیعی بوده که یکی از دیگری به خاطر بر اریکه قدرت دنیوی یا آسمانی ماندن، الگو بر داری می نموده اند. آنها دریک زمینه همه با هم توافق داشتند و آن مردم را نا آگاه نگهدارند تا بتوانند بیشتر بر آنها حکم رانی کنند. هر چه مردمان ملتها، در سراسر جهان نسبت به مسایل روز بی تفاوت باشند، بهمان اندازه نا آگاه خواهند ماند و می توان به آسانی بر آنها حکومت نمود. امروزه آیت الله های شیعه های ایران عقده هفتصد ساله خودرا که از دیکتاتوران به ظاهر متدین داشتند، خالی می کنند. برای آنها هر روشنفکری و هر پرسشگری یک دشمن است و آنها بر این باور اند که دیکتاتوران قادر نبوده اند ریشه روشنفکران و آزدادی خواهان را از بیخ و بن بسوزانند، پس این کاررا باید ملاها انجام دهند. این یک حقیقت تلخ اما انکارناپذیر است که ایرانیان خلاق بوده وهستند. آنها برای هرموضوع نا خوش آیندی بزله هائی تلخ اما پرمعنی درباره گردانندگان کشور می سازند. از گو گوش که به تازگی کنسرتی درآلمان داشته، نقل می کنند که بزله ای بدین مضمون برای حضار گفته بوده: "مردی داشت به پسر خود نصیحت می کرد که: "انسان نباید درملاء عام انگشت توی بینی بکند". شخص دیگری در کنار او گفت: بابا این نصیحت را انسان به بچه اش در سنین بچگی می کند، نه هنگامیکه او رئیس جمهور کشور شده"! البته بنده مردمان ملتهای ایران را با تمدن و فرهنگ کهن، لایق چنین رئیس جمهور و چنین حکومتی نمی دانم. اما چاره چیست هنگامیکه بین نیروهای مترقی تفرقه باشد، انتظاری بیش از این نباید داشت.

هایدلبرگ، آلمان فدرال 4.1.2011 دکتر گلمراد مرادی

g-moradi@t-online.de

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید