دست از همه چیز بکش
دست از همه چیز کشیده شده
تقریباً به اندازه تعظیم و خواهش
تقریباً به اندازه لرزههای درون و چهرههای درهم فرو رفته
تقریباً به اندازه دیوانهگان که قهقهه سر دادهاند
از دیدن این که جای خودم را با تو عوض کردهام
و از مرخصی اجباری برگشتهام
و در حوزه نگهبانی «هیچ» واقع شدهام
و این که، این چیز جدیدی نیست
که چیز جدیدی نبودهام
نه در زمانی، نه در سری، نه در قلبی، نه در تنی
و قبل از آن که مُچ همه باز شود
رودست خوردهام از دستی که گرفتهام
و حالا دست کشیدهام از همه چیز به جز دیوانهگی
و این سکوت و پرسههای همیشگی
تا آن دیگران با یاری کلمات
از بدلهای ناشیانه من حرف بزنند
و از فرط حرفها و حدیثها
زندگیم را غصب کنند
در سیاهچالهای درونم فرو روند و آواز دیوانهگی سر دهند
و درست همان جا
که امیدهای من باید همان قدر کم باشند
که لاطائلات آن دوم شخص مفرد
تا در دیوانهگیهایم زندگی کند
و آن اول شخص جمع جدید که تازه به درونم فرو رفته
و در وجود متروکش جز فریادی در گلو، هیچ ندارد
و کلمات را جویده، جویده میگوید و زار میزند و خودش را مثل بختک
میکوبد به دَر
به میز
به پنچره
به من
که دست آخر قرعه به نامم خورده
سند به نامم زده شده
و دست آخر
کارم رسیده به عاشقی در خزان عمر و دوچرخه سواری
و آن دیگری که در من قهقهه سر میدهد تا به گروه کُرِ حسابداران بپیوندد
و تند و تند بشمارد عقربههای ساعت را
روزهای هفته را
هفتههای ماه را
ماههای سال را
صورت حساب دخل و خرج را
و تند و تند بشمارد آمار تلف شدگان را
و خلاصه کاری کند که قیافهاش بشود عینهو مرده شورها، مرده خواران، مرده داران
و غسل میّت کند تا آن دیگری ظهور کند در من
که دوم شخص مفرد است و جای اول شخص مفردم را غصب کرده است
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید