اقای بهنام گرامی !
گرچه در من رغبتی چندانی برای ورود به بحثهایی از این دست نمانده است ، معذالک، با دیدن مقاله اخیر شما ،تحت عنوان « 15 تن از زندانیان سیاسی ایران در ستیز با آزادی بیان » و خواندن چند کامنت از شما و دیگران ، به نوشتن وسوسه شده ام.
دلیل کم شدن رغبت من به گفت و شنیدی از این دست ، جبهه ی بسته ای است که شما و دوستان و هم اندیشان تان ( یکی کمتر و یکی بیشتر ) تشکیل داده اید. واقعیت این است که شما و دیگرانی همچون شما، تصمیم تان را از پیش گرفتهاید و این حرف و حدیث ها ، چیزی را عوض نمیکند.
گرچه در ایرانگلوبال ،مقالات روشنگر ِ بسیاری در ربط با هویت طلبی درج میشود و دوستان هم با نوشتن کامنت ، ظاهراً وارد بحث میشوند . اما، گفتی هست و شنیدی در کار نیست. هر کسی حرف خودش را میزند و گوشش بدهکارِ حرف دیگر ی نیست.
صحنه آن گاه رقت آور میشود که کارِ تقابل کامنت ها ، به « رو کم کنی » و « دق دل خالی کردن » و « پان فارس » و « پان ترک» گفتن کشیده شود، که غالباً اینگونه است.
البته، ماجرا به همین جا ختم نمیشود . توهین و به کار گیری کلمات رکیک هم ، به فراوانی چاشنی کامنت ها میشود که مسئولان سایت را به واکنش وا میدارد.
تجزیه طلب ها ( به گمان من ) دو دسته اند. اقلیتی ، سر ِشان به باکو بند است و منافعی دارند و آنچه استاد ازل گفت بگو ، میگویند. و دیگرانی که ، از جو سازی و پروپاگاند همین مزدوران آشکار و نهان ِ اجنبی تأثیر می پذیرند.
دوستان اخیر ( در کنار برخی خواستههای معقول) ادعاهای عجیب و غریبی را پیش میکشند که ( به علت تکرار ) جز وجدانیات شان شده و در باورشان ریشه دوانده است. مثل ِ باور به « کثیرالملله» بودن ِ ایران ، « ستم فارس ها بر دیگر ملل ساکن ایران ! » و حتی ادعای حیرت آور« نسل کشی ! » و...
گرچه بسیاری از اهالی قلم و اندیشه ( از جمله کوشندگان و اندیشه ورزان سیاسی از خطه ی آذربایجان ، همچون بابک امیر خسروی و جواد طباطبایی و... )به این ادعا های غریب و حیرت آور ، به گونهای منطقی و مستدل پاسخ دادهاند. اما، به تجربه دیدیم که گوش شنوایی نیست .
دوستان شما ( و این بار خود شما) مثل صفحه ی گرامافونی که سوزنش گیرکرده باشد، مدام همان حرفهای نسنجیده و مغرضانه را تکرار میکنند.
جناب بهنام گرامی!
شما ، در نوشتهها و کامنت های تان ،خود را مخالف تجزیه نشان میدهید، اما ، در عمل ، به همان راهی را میروید که هم اندیشان تان میروند. گیریم، شما مؤدبانه و به گونهای ظاهر الصلاح می نویسید و در این مورد، با وجدان تان هم در کشاکش اید.
به عنوان مثال، در یکی از کامنت هایتان نوشتید : در «پاسخ به مقالهای ... از آقای انصافعلی هدایت... به روشنی تمام نوشتم که هرگونه جدایی، به زیان کل مردم ایران و همچنین به زیان منطقه جدا شده خواهد بود و این جدایی، بدون شک، از دریایی از خون و ویرانی خواهد گذشت.»
اما ، حیرتا ! که ( به رغم این هشدار مسئولانه ) شما هم عیناً ، همان حرفهایی را میزنید که بیوقفه از تجزیه طلبها میشنویم ! بگذرم.
من در این مقال ، تنها به برخی از ادعاهایی که در نوشته اخیرتان آمده است می پردازم و به هیچ وجه وارد بحث های مربوط به اعتبار ِ یاد داشت ِ زندانیان نمیشوم.
می نویسید : به این اقلیت ها ، « در اکثریت مطلق رسانههای خارجی فارسی زبان هم تریبونی ... داده نمیشود. » .
دوست گرامی ! بی انصافی تا کجا ؟
از صدقه ی سر مظلومیت ِ « ملتهای تحت ستم» !! ، از هر ده رسانه ی خارج کشور، نُه تا و نصفی آن در اختیار شما و دوستان شماست و بسیار اتفاق افتاده است که در همین پایگاه های شما، مقالات مخالفان فکری تان جایی ندارند.سایت اخبار روز ( به مدیریت ف. تابان) یک نمونه از سایتهای تجزیه طلب است که سخیف ترین مقالات تجزیه طلبها را درج می کند، اما ( به شیوه ی مرحوم استالین !) قلدر منشانه، از درج پاسخها تن میزند.
برای آنکه نا مستند چیزی نگفته باشم، چند سامانه ی اینترنتی دم دست را نام میبرم : عصر نو، ایرانگلوبال ِ خودتان ، راه کارگر، بنگاه سخن پراکنی B.B.C خودتان ، شهروند کانادا، گویا نیوز ، شهرزاد نیوز … و اخبار روز، که اندر اوصاف حمیده اش شمه ای نوشتم.
جالب آنجاست که در برخی از این سایت ها، ریش و قیچی ، کلاً در دست دوستان شماست و اگر تضییقی هم در کار باشد (که هست ) در مورد مخالفان فکری شما ست،که نوشته های شان بی دلیل ( گاهی هم به بهانههای مسخره )حذف میشود ! یک نمونه از این حذف شدنها را ( چندی پیش) در همین ایرانگلوبال شاهد بودیم.
اجازه بدهید نمونه ای از اختیارات تام دوستان تان ( این بار در ایرانگلوبال ) را به خاطرتان بیاورم.حکایت مربوط به سوءاستفاده از فضای دموکراتیک ،در درج مقالهای از آقای هوشنگ امیر احمدی است. به توضیح بیشتری نیاز نیست. کامنت های آقای توکلی و شما ( در پای آن مقاله ) به حدکافی موضوع را روشن می کند.
حیرت آور آنجاست که وقتی آقای کیانوش توکلی ( بر حسب اتفاق) متوجه جریان میشود و پته ی آن دوست و همفکرتان روی آب میافتد، جناب ایشان ، نه تنها از یک پوزش خشک و خالی هم طفره میرود ،که سهل است ، در دو کامنتی که مینویسد ، اول خود را به کوچه ی علی چپ میزند و بعد ( گردن فراز و طلبکار ) مخالفان پرت و پلاهای امیر احمدی را نامحترم میخواند؟ و از عجایب، هیچکدام از مسئولان سایت به روی خود نمی آورند، یا آنکه متوجه نمی شوند.
برای آنکه حرف بی مالیات نزده باشم، آن کامنت را عیناً بازنویسی میکنم:
فرستاده شده توسط … در ش., 07/11/2015 - 16:05
- نظر:
آقای کیانوش توکلی عزیز من فقط نام متن را به سلیقۀ خود تغییر داده ام. و جناب اژدر بهنام گرامی ممنون که کاملش کرده اید.
فرستاده شده توسط … در ش., 07/11/2015 - 20:52
- نظر:
من هوشنگ امیراحمدی را نمی شناسم. کیست و کجاست به من مربوط نیست. فقط بخش هایی از سخنانش را که پر بیراه نیست منتشر کرده ام. مخالفم اگر عیبش را قبول کند محترم است.
با احترام »
آقای بهنام عزیز! دوستان تان در همین ایرانگلوبال، تا توانستند به بزرگان فرهنگ و ادب ایران توهین کردند و توی سر ِ زبان فارسی زدند.
بی آنکه کمترین صلاحیتی در شناخت ادبیات فارسی داشته باشند، فردوسی را زن ستیز و بیسواد خواندند و حتی او را به سُخره گرفتند و...
البته ، حکایت به همین جا ختم نمیشود و نمونهای که آوردم، مشتی از خروار است.
گرچه دوستان محترمتان ، گردن فراز و مفتخر ، هر چه دل تنگشان میخواهد به ایران و ایرانی می گویند. اما، از آن سو، منتقدین شما ( یعنی ، همان « پان فارس»! ها ) تا بتوانند، در ستایش از مفاحر آذربایجان داد سخن میدهند و ششدانگ حواسشان جمع است که دست از پا خطا نکنند، مبادا بهانه دست دوستان تان داده باشند.
میپرسم ، آیا این بی انصافی نیست که میگویید « به این اقلیت ها ، در اکثریت مطلق رسانههای خارجی فارسی زبان هم تریبونی داده نمیشود. »
می نویسید:
« در تاریخ 8 تیرماه 1394 در برنامه پرگار بی بی سی بحثی بود با حضور خانم سیمین صبری و آقایان صالح کامرانی و فرهنگ جهانپور درباره "هویتطلبی در آذربایجان".در این برنامه، شرکت کنندگان در بحث، راه حلهای خود را نیز ارائه دادند که عبارت بود از فدرالیسم و استقلال.
از نظر من، صرفنظر از توافقم با این یا آن راه حل و یا مسائل مطرح شده در این برنامه، وجود چنین برنامههایی برای روشن شدن مسائل و مشکلات در ایران و یافتن راهحل آنها، بسیار مفید است. حال، این برنامه را بی بی سی کارگردانی کند، یا یک رسانه مستقل. آنچه که اهمیت دارد، گفت و شنود در این موارد و اظهار آزادانه نقطه نظرات است.»
آقای بهنام گرامی ! شماگرچه معترف اید که بنگاه سخن پراکنی BBC مستقل نیست و با آنکه خوب میدانید، بودجه ی کلانی که صرف BBC میشود در راستای تأمین منافع کوتاه و دراز مدت بریتانیای سابقاً کبیر است و باز گرچه میدانید که منافع بریتانیا ، در تعارض با منافع و مصلحت های مردم ایران است ، اما با خوشخیالی ، گمان میبرید ( یا وانمود می کنید)که تنها خواست و نیت BBC ، از برپایی چنین نشست هایی ، ایجاد زمینه ی «گفت و شنود» و « اظهار آزادنه ی نقطه ی نظرات » و « روشن شدن مسائل و مشکلات در ایران » است !
دوست عزیز ! خانم سیمین صبری ، متعاقب شرکت در برنامه پرگار، در بند ۳ مقالهای که ( به گفته خودش) تکمیلکننده گفتههای او در آن برنامه است و در همین ایرانگلوبال درج شده است ، مینویسد:
« در ادّعای آنهایی که میگویند این افکارهویت طلبی از خارج تاثیر میگیرد شاید نوعی حقیقت بیابیم اما نه به آن شکل که آنها گمان میکنند.» .
همانطور که می دانید، خانم سیمین صبری ، « پان فارس !» نیست. ارادت چندانی هم به ایران ندارد. به رغم این، دخالت اجنبی در دامن زدن به افکار هویت طلبی را (گرچه با اما و اگر ملیح !) تأیید میکند.
به علاوه، حضرات شرکت کننده در برنامه ی پرگار( جز آن عاقله مرد) چنان از مرحله پرت بودند که صدای مجری برنامه هم در آمد و چند بار به خانم صبری ( در مورد حرف بیربطی که زده بود ) تذکر داد.
میپرسم : برنامهای اینچنین ( با شرکت کنندگانی که جز یک نفر ، بقیه نه حسن نیت دارند و نه صلاحیت لازم ) کجای گره از مشکلات ِ ( به قول شما ) اقلیتها را میتواند باز کند. باید باور کنیم که بنگاه سخن پراکنی BBC ، خوابنما شده است که ایران ِ نا به سامان را سامان دهد ، یا آنکه به واقع( و مثل همیشه )می خواهد آتش بیار معرکه باشد؟
به علاوه، چه معجزه ای رخ داد که شما ( به عنوان مارکسیست – لنینست سابق) مدافع کشوری سرمایه داری ( آن هم بریتانیای کبیر! با آن سابقه ی استعاری) شدهاید؟!
آقای بهنام گرامی ! شما که ( احتمالاً) با محافل تجزیه طلب حشر و نشر دارید و ( اگر نه ) دست کم از احوال آنها به خوبی با خبر ید ، یقیناً در جریان سفر مکرر برخی سردمداران تجزیه طلب ، به « اران ِ موسوم به جمهوری آذربایجان » و حضور تجزیه طلبانه ی آنها در تلویزیون ِ باکو ( و دیگر قضایای شیرین !) قرار دارید و لازم نیست در این مورد چیزی به شما بگویم.
مینویسید :
« در کمال تاسف مشاهده میکنیم که این اعلامیه و اعتراضیه زندانیان سیاسی، نه در جهت دفاع از آزادی بیان و نظر، نه در دفاع از حقوق مردم کشورمان، بلکه در ضدیت با آن است. بهانه آن هم گویا به خطر افتادن "حاکمیت ملی ایران تک ملیتی" و "تمامیت ارضی" آن است.»
دوست عزیز ! به خطر افتادن "تمامیت ارضی " ، انگار دغدغه شما هم هست ! نکند ، به همین زودی فراموشتان شد؟ اگر جز این است، شرم را کنار بگذارید و حرف دلتان را بزنید و تکلیف خودتان را با خودتان و با بقیه روشن کنید.
نکته دیگر آنکه ( بر اساس عرف بینالمللی و میثاق های سازمان ملل متحد)وقتی از « حاکمیت ملی »حرف می زنیم، منظور حاکمیت یک ملت است، نه چند ملت!
می فرمایید :
« زندانیان سیاسی عزیزمان که در ابتدا از "فرشِ هزاررنگِ کهن-کشورِ" صحبت میکنند، بلافاصله این فرش هزار رنگ را در گونی "یک ملیت" میریزند و در قالبی دگم، در زندان "یک کشور-یک ملت" به بند میکشند.»
دوست عزیز ! حاکمیت ملی ، تقسیم پذیر نیست .شما ( به عنوان فعال سیاسی با سابقه ) باید این بدیهیات علوم سیاسی را خوب بدانید. به علاوه، تنها راه اینکه از زندان "یک کشور-یک ملت" رها شوید ، تجزیه کشور و جدایی است ! این راه را هم ( ظاهراً ) شما نمی پسندید.
میفرمایید : « سالهای سال است، چنین حاکمیتی وجود خارجی ندارد! »
اینکه نظام جمهوری اسلامی ،از نظر مردم، مشروعیت حقوقی دارد ، یا ندارد، بحث دیگری است. اما، این حاکمیت ( چه خوشمان بیاید و چه نیاید ) وجود دارد. همه ی مجامع بینالمللی هم پذیرفتهاند که کشوری به نام جمهوری اسلامی ، با حاکمیتی مشخص وجود دارد. شاهدش، همین نشست های مربوط به برنامه هسته ای ایران است.
می نوسید : « این عزیزان برای مستند کردن بیانیه اعتراضی خود به بند 4 ماده 8 "اعلامیه یِ مربوط به حقوقِ اشخاصِ متعلق به اقلیت هایِ ملی یا قومی، دینی و زبانی" استناد میکنند. و درست به آن مادهای که مختص روابط میان کشورهای عضو سازمان ملل متحد با همدیگر است و ربطی به ساکنین یک کشور ندارد. و اینجاست که توسل به پای چوبین، آنها را از اصل آزادی بیان عقاید سیاسی انسانها هم دور میکند و بر زمین میزند...این دوستان تمامی بندهای این اعلامیه جهانی و همچنین "اعلامیه جهانی حقوق بشر" را به فراموشی میسپارند و تنها به یک بند آن اتکا میکنند که اتفاقا خارج از موضوع مورد گفت و گوست! »
می پرسم، باید به کدام بند و ماده از اعلامیه جهانی حقوق بشر استناد کرد که خارج از موضوع مورد گفت و گو نباشد و شما را هم راضی کند ؟ به علاوه،اگر چنین ماده و تبصره ای وجود دارد ، چرا خودتان مطرحش نکردید؟
می نویسید:
« آیا بی بی سی در امور داخلی ایران مداخله کرده است؟ آیا گذاشتن تریبونی در اختیار نیروهای سیاسی یک کشور برای بحث درباره مشکلات و مسائل کشور، مداخله در امور داخلی آن کشور است؟ آیا گفت و گو درباره عدم رعایت حقوق انسانی در یک کشور در رادیو و تلویزیون یک کشور دیگر، مداخله در امور و به خطر انداختن تمامیت ارضی آن کشور محسوب میشود؟ »
جناب بهنام بسیار گرامی ! من برای شما سخت متأسفم . جملات بالا، چیزی جز توهین به شعور آدمی نیست!
میفرمایید : « آیا بی بی سی در امور داخلی ایران مداخله کرده است؟ »
ابداً ! فرشته ی رحمت که میگویند ، همین دولت فخیمه بریتانیا و بنگاه سخن پراکنی BBC است!
من نمیدانم چه بر سر حافظه ی تاریخی شما آمده است.می پرسم، آیا باید لیستی از دخالت های انگلیس در امور ایران( قراردادهای تحمیلی گلستان و ترکمنجای، کودتا علیه قائم مقام و توطئه ی قتل او، زمینه سازی برای قتل امیر کبیر، جدا کردن هرات از ایران، تجزیه ی بلوچستان ، قرارداد ۱۹۰۷ روس و انگلیس ، قرارداد ۱۹۱۹ وثوق الدوله، کودتای ۲۸ مرداد و همینطور انقلاب اسلامی )را در معرض نظر مبارکتان قرارداد ، تا حافظه ی تاریخی تان فعال شود؟
اگر تا دیروز (و حتی در سال ۱۹۸۲ که بریتانیای کبیر! به جزیره فالکلند، در ۱۳۰۰۰ کیلومتری انگلیس حمله کرد تا فَتحَش کند ،که کرد !) دخالت نظامی مستقیم در کار بود، امروز از طریق رسانه هاست که دولت های غربی ، طومار دیگر دولت ها و ملتها را در هم می پیچند. نگاهی به اوضاع خاور میانه بیندازید، تا وجدان خفته ی شما بیدار شود.
به علاوه، لازم نیست شما ، با دفاع از بریتانیای کبیر ، دل گردانندگان BBC را به دست آورید تا تجزیه ی ایران را در اولویت برنامههای روشنگرانه !! خود قرار دهند و در راستای تحقق این هدف،تریبون هایی همچون پرگار را در اختیار شما و هم اندیشان تان بگذارند .دولت فخیمه بریتانیا ، با آن سابقه ی مشعشع استعماری، درسش را خوب بلد است.
نکند گمان میبرید که بنگاه سخن پراکنی BBC با آن بودجه ی عجیب و غریبش ، بنگاه خیره برای گسترش دموکراسی است؟!
میفرمایید ، تمامیت ارضی تقدس نیست. رفیق ِگرامی ِ شما ( آقای بهزاد کریمی ) هم در گفت و گو با نشریه کار، همین فرمایش متین را فرمود :« هیچ مرز مقدسی ، برای همیشه وجود ندارد».
من نمی دانم، چرا روشنفکران انگلیس و فرانسه و آلمان و … از این فرمایشات!! گهر بار نمیکنند و در بیاعتباری « مرز » و « خاک » داد سخن نمی دهند؟ چرا آلمان فدرال ، میلیارد ها مارک رشوه می دهد، تا دو آلمان به هم ملحق شوند؟ چرا، در گیر و دار همهپرسی برای استقلال اسکاتلند، از دیوید کامرون بگیر تا دیگر دولتمردان انگلیس، به دست و پا افتادند ، تا اسکاتلند جدا نشود و چرا سرمایه داران و بانک داران تهدیدکردند که، در صورت محقق شدن این جدایی ، سرمایه های شان را از اسکاتلند بیرون می کشند؟
نکند آنها ، به اندازه ی شما و آقای بهزاد کریمی روشنفکر نیستند ؟!
ـــــــــــــــــــــــــ
جناب بهنام گرامی ! بلای تجزیه طلبی ، میراث نکبت بار ِ به جا مانده از حزب توده و شرکا است. کور تر شدن گره تجزیه طلبی، پی آمد بیسوادی «چپ » ایران است . می پرسم، چپ ایران (که تخم لق تجزیه طلبی را در دهان مشتی جوان احساساتی شکست) از پس ِ این سی و چند سال مهاجرت به غرب ، چه توشه ای از دانش و معرفت اندوخته است؟
اگر ایران ، به تعداد کافی چپ ِ اندیشمند و دانش اندوخته و اهل خُبره می داشت،آیا مشتی مزدور به علاوه چند تن فرصت طلب می توانستند خواستههای به حق مردم را به بیراهه بکشند و بر موج « هویت طلبی » و بعد « تجزیه طلبی » سوار شوند ؟!
می پرسم،کدام یک از حضرات تجزیه طلب ، از حداقل صلاحیت و دانش آکادمیک لازم، برای ورود به بحثهایی از این دست برخوردار است؟
برایتان عجیب نیست که از میان چپ های ایران، «محمد رضا نیکفر» هایی که حرف نسبتاً سنجیده ای برای گفتن داشته باشند، حتی به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسد؟ و گمان نمیکنید که اگر روشنفکران امروز آذربایجان،ادامه ی امیرخیزی ها ، ملکی ها ، بهرنگی ها و ساعدی ها بودند، برخی از جوانان آذربایجان کباده کش ِ مزدوران الهام علی اف نمی شدند؟
حکایت را از زاویه دیگر ببینیم . می پرسم، چگونه است که چپ استخواندار و با سوادی همچون بابک امیر خسروی، در تعارض و مخالفت با تجزیه طلب هاست ؟
آیا همین مورد و تنها همین مورد ، شما را به باز اندیشی وا نمیدارد؟ یا اینکه گمان می برید، او هم خائن به مردم آذربایجان است ؟! عین همان ادعایی که در مورد کسروی ها و جهانشاه لو ها و... دارید.
نکته آخر:
جناب بهنام گرامی ! شما که حرفهای تان( در ماهیتش ) هیچ تفاوتی با ادعاهای حضرات تجزیه طلب ندارد، چرا تکلیف تان را با خودتان و با بقیه روشن نمی کنید؟ این شرم حضور برای چیست؟
به جای جویده حرف زدن و « مِن و مِن »کردن، یکباره بگویید تجزیه طلب هستید ، تا هم تکلیف خودتان با خودتان و هم تکلیف بقیه با شما روشن شود. و اگر جز این است، چُرتکه نیندازید و همچون بسیاری از آذری های مسئول، راه تان را از بقیه جدا کنید.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید