توضیح عکس بالا:داستین هافمن در نقش لنی بروس در فیلم لنی محصول ۱۹۷۴. لنی بروس یک استندآپ کمدین بود که به دلیل لطیفه هایی که درباره موضوعاتی چون دین محاکمه شد. سخنان او در دادگاه و روند محاکمه او نقطه عطفی در زمینه آزادی بیان در آمریکا به شمار می رود
مسئله نژاد نیز در جوامع مدرن یکی از زمینه های مهم بازنگری های عمیق بوده و دلیل آن نسل کشی هایی مثل هولوکاست یا دوران طولانی تبعیض نژادی در آمریکاست. در هر دو مورد نظام و قوانین حاکم اجازه می داد که تنفر و تبعیض نژادی در مورد یهودیان و یا سیاهپوستان آمریکا اعمال شود.
چنین سابقه ای باعث شده که امروزه برخی معتقد باشند که آزادی بیان مطلق لزوما خوب نیست و قانون باید از جوامع و گروه هایی که ممکن است هدف تبعیض و تنفر قرار بگیرند در برابر سوءاستفاده از آزادی بیان حفاظت کند.
نمونه بارز بحث مربوط به حدود آزادی بیان و حفاظت قانون از گروه هایی که ممکن است مورد تبعیض قرار بگیرند ماجرای قتل کارکنان مجله طنز شارلی ابدو بود.
Image copyrightGettyImage caption
باید به یاد داشت که گاهی بدون اینکه توهینی صورت گرفته باشد یک اظهار نظر و دیدگاه توهین آمیز تلقی می شود. به این معنا که برخی از گروههای اجتماعی، سیاسی یا نحله های فکری عمدتا به دنبال این هستند که از اظهارنظرهای بی آزار دیگران توهین و تبعیض بیرون بکشند.
یکی از فواید یا رسالت های لطیفه برجسته کردن خصوصیت های یک گروه قومی و نژادی و در نهایت پذیرفتن و خو گرفتن به نقد خود و دیگران است.
برخی از گروههای قومی یا مذهبی بیش از سایرین در مورد خودشان لطیفه می سازند و در جامعه و جهانی که از نظر نژادی و مذهبی بسیار متنوع است رواج چنین لطیفه هایی که حساسیت ها و تبعیض ها را به خنده می گیرند، می تواند زمینه تساهل و همزیستی بیشتر را فراهم کند.
در این مورد نیز می توان گفت که افراد کوتهبین و متعصب در توهینآمیز تلقی کردن لطیفه ها مهارت ویژه ای دارند و با دستاویز قرار دادن این موضوع می خواهند بر سایرین برتری ناموجه به دست بیاورند.
البته تردیدی نیست که لطیفه های توهین آمیز هم فراوانند. اکثر ما تلاش می کنیم تا از چنین شوخی هایی پرهیز کنیم ولی در مجموع راه مقابله با لطیفه های توهین آمیز چیست؟
راه حل قانونگذاری نیست. هیچ قانون، هیچ توجیه و تفسیر جدیدی از جرم و مجازات نمی تواند کسانی را که در مکتب "توهین شدگی و قربانی نمایی" مهارت دارند قانع کند.
Image copyrightSean GallupImage caption
دستهجات تندرو از هر قماش و مکتبی، برای سایرین این حق را قایل نیستند که به اعتقادات تندروانه آنها بخندند. آنها حتی تلاش می کنند شوخی با مرام آنها را خطرناک کنند.
ولی نباید فراموش کرد مجرمان واقعی، کسانیاند که هر شوخی و طنزی را توهین می دانند و با خشم و خشونت به شوخی پاسخ می دهند.
در مورد مسائل نژادی نیز در بسیاری از جوامع مدرن مقرراتی برای جلوگیری از اظهارنظرهای آزادانه وجود دارد. مثلا در مورد هولوکاست در برخی از کشورها مثل فرانسه منکران وقوع این فاجعه تحت تعقیب قانونی قرار می گیرند.
آیا وقوع این کشتار هولناک می تواند بحث و اظهار نظر در مورد دلایل آن را ممنوع کند؟
دیدگاه ها و رفتار نژادپرستانه را با ممنوع کردن بیان نظرات نمی توان از بین برد. برعکس اعمال ممنوعیت به این دیدگاهها جذابیت ویژه ای می دهد.
مخربترین عنصر تبلیغات آلمان نازی علیه یهودیان نه پروپاگاندای ضد یهود بلکه سرکوب افراد و دیدگاههایی بود که با این تبلیغات مخالف بودند و در نتیجه کل جامعه آلمان یا از این نسل کشی حمایت و یا در قبال آن سکوت کرد.
اما در مقابل می بینیم که جامعه سیاهپوستان آمریکا دقیقا با بهره گیری از آزادی بیان نسبی در آن کشور توانست با قانع کردن مردم عادی به حقوق شهروندی مساوی دست یابد.
نه فقط مبارزه سیاهپوستان و طرفداران برابری نژادی بلکه آزادی بیان اکثریت جامعه برای نشان دادن مخالفت با تبعیض زمینه ساز این تحول شد.
این بحث برای بریتانیا اهمیت فراوانی دارد. کنترل فضای عمومی به بهانه سرکوب نظرات "نژادپرستانه" شرایطی به وجود آورده که بسیاری در هراس از خشم و انزجار دیگران دست به عصا در میدان مین راه می روند.
ادارات دولتی و کارمندان بخش های عمومی مثل آموزگاران، شهرداران و حتی ماموران پلیس به خاطر این ملاحظات مجبور می شوند از اعمال خلاف برخی افراد صرفنظر کنند.
یک نمونه برجسته هراس از اجرای قانون موارد آزار جنسی بود که در شهر روتردام و نقاط دیگر روی داد. چون اکثر مرتکبان این اعمال اعضای یک جامعه مهاجر بودند مسئولان امور از ترس اینکه به نژاد پرستی متهم شوند واکنش لازم را نشان ندادند. این رفتارها تجلی کامل خودسانسوری است.
خودسانسوری حتی از سانسور حکومتی زیانبارتر است چون هر بحث و دیالوگی را مطلقا ممنوع و متوقف می کند. مهاجرت گسترده جامعه ما را دستخوش تغییرات عمیقی کرده که به طور بالقوه می توانند زیانبار باشند. ولی مشکل این است که همراه با این تغییرات افکار عمومی به حد کافی حق بحث و اظهار نظر نداشته، گواینکه ما در مورد آینده خود حق تصمیم گیری نداریم.
Image copyrightPAImage caption
به این دلیل، امروز می بینیم که در سراسر اروپا شکایت از این وضعیت گسترش یافته است. افراد و گروههایی که بحث در این مورد را به راه انداخته اند به شدت مورد حمله قرار می گیرند و شخصیت آنها تخریب می شود. در نتیجه در مورد مسئله ای که به شدت به بحث، استدلال و دیالوگ نیاز دارد ضعف منطق و عدم استدلال حاکم شده است.
همان طور که در آغاز این مطلب هم اشاره کردم یکی از عواملی که به خودسانسوری در جوامع مدرن دامن می زند رواج روحیه و دیدگاههایی است که همواره به دنبال یافتن عنصری توهین آمیز در سخنان و مواضع دیگران هستند. گاه این فضای کنترل به حدی تشدید می شود که فرد دگراندیش نه به خاطر سانسور حکومتی بلکه در هراس از حمله بهانه جویان وادار به سکوت می شود.
یکی از محیط هایی که فضای "توهینجویی" به شدت بر آن حاکم شده دانشگاههای آمریکاست. در هر یک از زمینه هایی که دگمهای سکولار آن را ملک طلق خود می دانند - مسائل نژادی، گرایش های جنسی و فمینیسم - استادان و دانشجویان مجبورند جلوی زبان خود را بگیرند.
واکنش به بیان نظراتی که خارج از عرف پذیرفته شده و تنگنظرانه قرار دارد چنان تند است که در برخی از دانشگاهها برای دانشجویانی که به خاطر نظرات عرف شکن خود مورد هجوم دیگران قرار می گیرند، اتاق های ویژه استراحت و مشاوره درمانی در نظر گرفته شده است.
این مثال به خوبی نشان می دهد که محدودیت ها و حملات به آزادی بیان حتی در شکل خوسانسوری می تواند تا جایی پیش برود که راه کسب دانش را مسدود کند.
دقیقا به همین دلیل، ما باید ارزش آزادی بیان را به خوبی درک کنیم و حرف جان استوارت میل را به یاد بیاوریم که تاکید می کرد آزادی بیان بنیاد یک جامعه آزاد است و بدون آزادی بیان واقعا نخواهیم فهمید که چه می اندیشیم.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید