ریسمان اتفاق و اتحاد
یکنفر افتاد در چاهی به راه
مردمان گرد آمدند اطراف چاههر یکی آورد با خود یک طناب
ریسمان آویخت در آن چاه آبعده ای هم با تب و تاب امدند
همره زنجیر و قلاب آمدندچندتائی منجیان در این میان
!با خود آوردند چندین نردبانناگهانی حلقه ی آن چاه تنگ
تنگ تر شد از هجوم دنگ و فنگاین بگفتا ریسمان را مرگ بر
آن بگفتا نردبان را ننگ براین بگفتا زنده این زنجیر باد
دشمنش با چنگکش درگیر بادآن بگفتا جاودان باد این رسن
نیست مال هیچکس چون مال منهر یکی گفتا به آن افتاده مرد
خود منم منجی تو از رنج و درداین یکی گفتا طناب من بگیر
آن یکی گفتا که این آهن بگیراین بگفتا تو بگیر از بیخ این
آن بگفتا تو ببین تاریخ ایناین بگفتا ریسمانم محکم است
آن بگفتا مال من ابریشم استاین بگفتا مال من رنگش قشنگ
آن بگفتا ریسمان من سه رنگپا بنه بر نردبان گفت آن دگر
گفت قلابم بچسب آن با تشرکم کمک سیم و طناب و نردبان
جمله در هم پیچ خوردی این میانآن طنابش گیر در زنجیر کرد
نردبان این به هر دو گیر کردچنگک قلاب آن شد پشت و رو
رفت در دیوار سنگ و گل فروچاه را حلقه بکلی بسته شد
ته نشین در چاه، مرد خسته شددر جدال آهن و چوب و طناب
از سر آن بینوا بگذشت آببود چون خودرأی در آنجا زیاد
روبرو شد راهشان با انسدادگر که تنها یک طناب آماده بود
مردِ افتاده نجاتش ساده بودکو طناب اتفاق و اتحاد
جای هرچه مرده باد و زنده بادکو طنابِ «من گذشتم از خودم»؟
در پی آزادی ملت شدم»؟»اینهمه منجی فراهم آمده
این وسط یک ریسمان کم آمدهریسمانی دستریس، اما قوی
«کار شورائی و ترک تکروی»هادی سرخورده از پنجاه و هفت
*!دست آخر این وصیت کرد و رفت
---------------------------!البته شاعر به حکم قافیه رفته وگرنه هستم در خدمتتان*
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
ایران گلوبال
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید