بعد از متن 134 نفر ، بيشتر نشست ها و جلسات كانون صرف تهيه ي منشور كانون شد ، اگر چه ما از قبل منشور داشتيم اما در دوره ي جديد مي خواستيم منشور را يك بازنگري كنيم و مطابق با روزگار خودمان يك اصلاحاتي را در آن انجام دهيم و چيزهايي را اضافه و يا كم كنيم ، و اين منشور كه مواضع و اهداف ما را نشان مي داد زمينه اي شد براي اساسنامه ي ما كه بعدا اساسنامه را بر مبناي آن پايه گذاري كنيم . كار بر روي اساسنامه حدود دو سال طول كشيد ، يعني دو سال شبانه روزي ، دو سال كاري كه ما تا ديروقت مي نشستيم به طوري كه بعضي جلسات تا ساعت سه و حتي چهار صبح طول مي كشيد و من مجبور بودم تك و تنها از آن جا راه بيفتم و به كرج بروم كه گاهي حتي صبح به خانه مي رسيدم ، گاهي وقت ها هم ماشين نبود و مجبور بودم از ميدان كرج را تا منزل پياده بروم . به هر حال با صبر و حوصله ي دوستانمان و سعي فراوان دو دوست و حتي سه دوست از دست رفته مان ، يعني محمد مختاري ، جعفر پوينده و غفار حسيني و همكاريِ واقعا تنگاتنگ و دلسوزانه اي كه با ما داشتند بالاخره پيش نويس منشور كانون نويسندگان تهيه شد و گفتيم كه بعد از اين كه نشست مشورتي آن را تائيد كرد ، آن را در مجمع عمومي مطرح كنيم و به قضاوت عمومي بگذاريم تا دوستان اگر حرف و نظري دارند در متنِ اساسنامه و منشور اعمال شود . پيش نويس اساسنامه تقريبا آماده شده بود كه جريان فرج سركوهي پيش آمد ، حتما به ياد داريد ، بعضي مي گفتند به آلمان رسيده ، بعضي مي گفتند نرسيده … حدود يك هفته از جريان سركوهي نگذشته بود كه مرا براي بازجويي خواستند ، اين بازجويي حدود سه جلسه انجام شد ، آن ها بيشتر مي خواستند بدانند در كانون چه مي گذرد و حتي سئوال كردند كه به نظر شما چه كساني در كانون از لحاظ فكري و فعاليت از بقيه بالاتر هستند كه من گفتم نميگويم ، يعني با همين لحن گفتم كه نميگويم و بعد يادم هست در آن جلسه به من گفتند بنويس و من باز گفتم كه نمي نويسم ، گفتم براي اين كه از زماني كه خودم را شناخته ام دارم بازجويي پس مي دهم و ديگر خسته شده ام و نمي نويسم، كه بعد آن بازجو يك وسيله اي را كه شكل تلفن همراه داشت از جيباش خارج كرد ( كه البته ضبط صوت بود ) و تظاهر مي كرد كه به اين و آن دارد زنگ مي زند ولي من مطمئن بودم كه او حرف هاي ام را ضبط كرده . به هر حال بعد از آن ما به كارمان ادامه داديم و در جلسه اي كه حدود 10روز بعد در منزل منصور كوشان براي امضاء منشور جمع شده بوديم باز آمدند و اعضاء را براي بازجويي بردند و هرچه داشتيم ، از منشور و ديگر نوشته ها از ما گرفتند كه ما بعد نسخه اي ديگر تهيه كرديم و جلسه اي در منزل امير حسين چهلتن تشكيل داديم و دو جلسه هم در منزل من در كرج تشكيل شد ، يعني براي اولين بار كانون در جايي خارج از تهران تشكيل جلسه داده بود كه آن هم بعد در بازجويي هاي بعدي مسئله ساز شد . فراموش كردم بگويم ، در منزل اميرحسين چهلتن شش نفر به عنوان كميته ي تداركِ نشست عمومي انتخاب شدند كه عبارت بودند از محمد جعفر پوينده ، من ، دولت آبادي ، هوشنگ گلشيري ، منصور كوشان و محمد مختاري . اين شش نفر انتخاب شدند تا تدارك برگزاري يك نشست عمومي را براي اول مهر 1377 ببينند . چند روز قبل از اين كه چنين نشستي تشكيل بشود در منزل منصور كوشان نشستيم و براي برگزاري آن نشست آخرين مراحل تصميم گيري را انجام داديم كه مثلا چقدر صندلي لازم است و از اين جور مسایل . البته با اتحاديه ي ناشران هم صحبت شده بود و قرار بود نشست عمومي در آن محل برگزار شود و از وزارت ارشاد موافقت نامه هم اخذ شده بود . اما دو شب قبل از برگزاري نشست عمومي بچه ها را براي بازجويي بردند و فرداي آن شب هم مرا از كرج خواستند و مي گفتند شما كه گفته ايد من دور و بر كانون نيستم در حالي كه تا حالا دو بار اعضاء كانون در منزل شما جلسه داشته اند . در اين بازجويي حتي مرا تهديد كردند كه به هر حال هميشه با شما اين طور رفتار نمي كنيم و شما را از بين مي بريم … به هر حال بعد از اين بازجويي ها بود كه نشست عمومي را به هم زديم ، يعني علي رغم اين كه كارت هاي دعوت نامه را هم صادر كرده بوديم و به اعضاء اطلاع داده بوديم مجبور شديم با تلفن به مدعوين اطلاع بدهيم كه نهم مهر ماه به آن جا نروند ، فقط فراموش كرده بوديم به يك نفر بگوئيم ( محسن ميهن دوست ) كه او از مشهد به مكان جلسه رفته بود . به هر حال جلسه را تشكيل نداديم اما بعد از آن ما شش نفر يعني من ، مختاري ، پوينده ، گلشيري ، كوشان و كاظم كردواني هر هفته شنبه ها در محل كار منصور كوشان جمع مي شديم و در رابطه با سرنوشتمان صحبت مي كرديم ، به هر حال به ما گفته بودند كه پرونده ي شما همچنان مفتوح است و بعدا حكم تان را صادر مي كنيم ، و فكر مي كرديم كه چه كار بكنيم ، و حتي در اين رابطه نامه اي هم به يكي از مقامات نوشتيم كه جان ما در خطر است چون به من ، محمد مختاري و به خصوص به پوينده گفته بودند كه روش هاي ديگري هم داريم ، همينطور نيست كه راحت بنشينيد و چيز بنويسيد . ما خطر را حس كرده بوديم ، حتي وقتي از محل كار كوشان كه در صباي شمالي بود راه مي افتاديم و تا خيابان انقلاب پياده مي آمديم و صحبت مي كرديم حس مي كرديم كه كساني متوجه ما هستند و تعقيب مان مي كنند ، به هر حال يك ماه ي نگذشته بود كه دوستان ما را از بين بردند و آن فاجعه به بار آمد . بعد از آن ، يعني در تشييع جنازه ي آنان بود كه تصميم گرفتيم روز 13 اسفند 1377 نشست عمومي را برگزار كنيم . بنا براين بچه ها انتخاب شدند ، من و كاظم كردواني به وزارت كشور رفتيم ، بعد كاظم كردواني و هوشنگ گلشيري به وزارت ارشاد رفتند و براي آن جلسه ، و فقط براي همان جلسه ، مجوز گرفتيم و بعد چون زمان از دست رفته بود و جايي براي نشست فراهم نشده بود با لطف خانم بهبهاني نشست را در منزل ايشان گذاشتيم و در آن جلسه حدود 67 يا 68 نفر از اعضاء و خانواده ي دوستان از دست رفته مان دور هم جمع شديم و جلسه تشكيل شد و همان طور كه خود شما هم در آن جلسه شاهد بوديد باز به سراغ ما آمدند و اسامي را خواستند كه نداديم و آقاي چنگيز پهلوان با ماموران صحبت كرد ، و ماموران حتي صورتجلسه و اسامي را مي خواستند كه امتناع كرديم و به هر حال رفتند . دو نفر مامور هم از طريق وزارت كشور و كلانتري آمده بودند كه آسيبي نرسد و از جلسه مواظبت كنند . بعدا در اطلاعيه اي كه از طريق سعيد امامي گفته شده بود فهميديم كه قرار بوده آن جلسه را يا به مسلسل ببندند و يا منفجر كنند چون گويا از بين بردن يك نشست عمومي در بين بوده …در آن جلسه هيئت دبيران موقت انتخاب شدند كه عبارت بودند از اين پنج نفر : خانم سيمين بهبهاني ، من ، كاظم كردواني ، هوشنگ گلشيري و خانم شيرين عبادي و پنج نفر هم به عنوان اعضاء علي البدل انتخاب شدند . در آن دوره يك اطلاعيه در خصوص دستگيري و بازداشت محسن كديور داديم و با همان اطلاعيه هم ثابت مي كرديم كه ما صرفا طرفدار آزادي انديشه و بيان هستيم با هرنوع تفكري . در طول فعاليت كانون ما به موارد زيادي برخورد مي كنيم كه اعضاء كانون از آزادي انديشه و بيان دفاع كرده ، يعني بدون توجه به طرز تفكر فرد، و اين باز دليلي است براي كساني كه فكر مي كنند كانون صرفا يك محيط بسته است كه چند نفر مي نشينند و براي خودشان حرف هايي مي زنند . البته اين طرز تلقي هم معلول تبليغات سويي است كه عليه كانون صورت گرفته است . در خود كانون اصلا با اين طرز تفكر مبارزه شده ، يكي از نمونه هاي آن تصفيه ي عده اي از اعضاء كانون در سال هاي اوايل انقلاب است ، در آن زمان عده اي از افراد مي خواستند طرز تفكر خاصي را در كانون ترويج كنند و كانون را بيشتر سياسي كنند . به هر حال كانون به اين نتيجه رسيد كه در يك بستر و زمينه ي صنفي و فرهنگي حركت كند و فقط از حقوق فرهنگي و صنفي ي اعضاء حمايت كند ، اما اين كه به هر حال پاي كانون به مسائل سياسي هم باز مي شود به خاطر ماهيت آزادي خواهانه ي كانون است ، يعني چون يك نويسنده با كلمه و كلام سر و كار دارد خواه ناخواه اين صنف با آزادي سر و كار خواهد داشت و البته برخي تاب و تحمل اين نوشتن را ندارند و به اين خاطر است كه اين جا سياسي بودن كانون مطرح مي شود ، اما به لحاظ طرز تفكر و ايدئولوژي خاص ،به هيچ وجه نپذيرفته ايم و هميشه اين را نفي كرده ايم و نخواسته ايم زير بار برويم .
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید