رفتن به محتوای اصلی

بیداد

بیداد

بیداد

 

ای داد از این بیداد، فریاد ِ خموشانه

آن کیست خمارم برد روزی دو به میخانه ؟

مست آمد و ماتم کرد بی خویش و ثباتم کرد

بربود دلم را برد بی ساغر و پیمانه

در بی خبری آمد پنهان چو پری آمد

هشیار نمی گردم ز آن دزدی مستانه

گفتم : " به چه آیینی ؟ سیمابی و سیمینی

تنها به خیال آیی چون جلوۀ افسانه "

گفتا : بفشارم بر ، بر سینه گذارم سر

برخیزی و باز آیی زاین خواب ِ پریشانه "

افسون شرابی بود خود بادۀ نابی بود

آن بوسه که بنهادم بر روی و بر و شانه

گفتم که : "در آفاقم  پروردۀ این باغم

افسرده چه بنشینم درگوشۀ ویرانه ؟"

گفتا که : "همین ات بس ! رو دل ندهم با کس

دور تو به آخر شد، زاین مجلس شاهانه "

گفتم که : "درنگی کن ! نوشی به شرنگی کن ! "

گفتا : " به کجا یابد، عاشق سر و سامانه ؟

گر عاشق جانبازی ، می سوزی و می سازی

سوزش بکنی پنهان ز این بادۀ جانانه "

ز آن راه ِ نهان از من ، شد او به نهان از من

من ماندم و چشمانی مبهوت چو دیوانه

بینش به کجا بیند پرواز نهان خیزش

هر چند نظر دوزد بر بام و در خانه

 

                                                          محمد بینش (م ــ زیبا روز )

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
منبع:
ایمیل

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید