مام مَلَكْ خوى من
سروده اى به مناسبت درگذشت مادرم
مام مَلَكْ خوى من مادرم رفت و غمم لرزه بر اندام گرفت
او كه تا بود مرا در بغل آرام گرفت!
مادرى بود مَلَكْ خوى و محارم پرور
رفت و از رحمت حق راحت مادام گرفت!
عصمتى بود، مبّرا ز معاصى همه عمر
عابدى بود، و به ديدار رب أحرام گرفت!
روى خوش در همهء عمر ز آغاز نديد
كام كِىْ مرغ مصيبت زده در دام گرفت!
تخم ِ غم كاشت از آغاز به خاكش تقدير
كاين چنين بهره از آن كِشته سر انجام گرفت!
سود و سرمايه ز كف داد به بازارِ اميد
آنچه اندر پى سودا ز فلك وام گرفت!
بختِ نفرين شده آموخت از او تاب ِ دوام
خالقِ رنج از آن دلشده الهام گرفت!
به قضا روشنى ديده به اصرار سپرد
ز ِ قَدَرْ تيرگىِ بخت به ابرام گرفت!
كار مزدى كه به پاداش محبت در يافت
زهر غم بود كه از ساغرِ ايام گرفت!
بود اِنْعامِ فلك در عوضِ خدمت ِ او
چشم زخمى كه ز بد خواهىِ اَنعامْ گرفت!
شاخ ِ شمشادِ عزيزى كه به جان مى پرورد
زخمهء تيغ ِ هرس را نه به هنگام گرفت!
تند بادِ فلكش شاخه به يك حمله شكست
روح ِ قَهّارِ قضا زين شكن آرام گرفت!
باز خورشيد درخشيد ولى مادرِ زار
خانه در صحن دلش ابرِ سيه فام گرفت!
روزى آخر شود اين شاخ ِ تَناور ترميم
آخرين جرعه كه اين مام چو هشّام گرفت!
چون سها هر كه از آغاز به خوشخواهى زيست
اين چنين بهرهء جانكاه به فرجام گرفت!
پاريس منوچهر برومند م ب سها
|
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
ایران گلوبال
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید