من هر چند نمرده ام، اما تجربه دارم؛ که لحظات آخر زندگی چگونه میگذرد!
امروز به یاد تمامی جان باختگان هواپیمای ساقط شده توسط ج. اسلامی،
من هر چند نمرده ام، اما تجربه دارم؛ که لحظات آخر زندگی چگونه میگذرد. در سال شصت آنهم فردای روزیکه رجایی و باهنر در انفجار نخست وزیری کشته شدند، ساعت دو بامداد پاسداران جهل و جنایت، به سراغم آمده و ساعتی با صحنه سازیها و شلیک واقعی مرا تیر باران کردند، آنچنان که خود را مرده پنداشتم و بیهوش بر زمین افتادم. بنابر این تا حدی میدانم، که چه بر سر جان باختگان هواپیمای اکراین آمده است.
با شلیک اولین موشک، به یکباره آرامش داخل هواپیما به هم میریزد، کودکان با وحشت و فریاد به آغوش مادر و یا پدر خود پناه میبرند. بزرگسالان در ذهن خود فیلمی پر سرعت میبینند، از اولین سالهای کودکی خود که به یاد دارند، تا به آن لحظه را. در حالت عادی غیر ممکن است، اما در شرایطی که انسان مرگ خود را حتمی میداند، تمامی رویدادهای زندگی سالیان سال، از ذهنش میگذرد و همه را به یاد میآورد، تا لحظهای که به ابدیت میپیوندد.
حامد اسماعیلیون هر روز و هر روز تکرار سقوط هواپیما را تجربه میکند، من هم هر روز ری را را میبینم که وحشت زده به آغوش مادرش پناه برده و او را تنگ میفشارد. مادرش پریسا اقبالیان اما تمامی زندگی خود را در ذهن متصور میکند. دیگر مسافران را نیز که معرفی شده اند، آن پسری که میخواست پزشک شود، یا آن دو مهماندار اوکراینی که در شرف ازدواج بودند و بقیه را.
بازماندگان هواپیمای ساقط شده توسط جمهوری اسلامی، باز هم شانس آنرا داشته اند، که رژیم اسلامی حاکم هزینه موشکها را نخواهد. همچنانکه در دهه شصت جوانان و نوجوانان مجاهد و چپ را تیرباران کرده، مبالغی به عنوان هزینه های گلولهها را در مقابل تحویل اجساد، دریافت میکردند. خانوادههای ایرانی جان باختگان هواپیمای اوکراین، امیدوارم با خانوادههای جان باختگان دهه شصت و جنبش های بعد از آن، همبستگی کنند.
یاد تمامی جان باختگان پرواز ۷۵۲ از ملیتهای ایران، افغانستان، سوئد، کانادا، انگلستان و اوکراین گرامی باد.
* * *
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
کیانوش توکلی
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید