رفتن به محتوای اصلی

درسیاست خارجی یک کشوردوست همیشگی ودشمن دائمی معنی ندارد وهمه روابط خارجی بستگی به منافع ملی آ ن مملکت تعریف میشود که متأسفانه درکشورمان سالهاست که جای سیاستمداران وعقلای قوم بناحق با مرتجعان وبیخردان عوض شده
اگرتجربه عراق را بیاد دارید باید بدانیدکه هزاران ساعت گفتگو بهتراز یک ساعت جنگ می باشد، هرچند که میدانیم شما برای توجیه وبقای خود آ رزوی یک حمله حتی اگرشده یکساعته را درسردارید اما ماحتی این فکر را خیانت به همه تاریخ وگذشتگان وآیندگان
خواسته های قوم گرایی یا پارتیکولاریسم [Partikularismus]، در هر جامعه ای با هر سطح رشد عملی واپسگرایانه هست، بر خورداری از آموزش به زبانِ مادری و شکوفایی فرهنگ محلّی و منطقه ای و خود گردانی اداری خواسته هایی دموکراتیک هست که با جایگزینی دموکراسی و رعایت دیدگاهِ لیبرالیسم سیاسی بطور اتوماتیک جزء برنامهء سیاسی هر حکومتِ دموکراتیک و مردمی هست. تحقق این خواسته ها باعث شکوفایی و غنی تر شدنِ فرهنگ ملّی و تضمین قوی تر منافع ملّی یک کشور هست، که ایرانیان خود در این راه پیشقدم بوده اند و خواهند بود.
تشکيل "کميته دفاع از انتخابات آزاد" خدمت بايسته به جنبش دموکراسی و حقوق شهروندی مردم ايران است. ايجاد انگيزش "حقوق بشری" در مواجهه با "رأی گيری" که حکومت کنندگان ايران "انتخابات" می خوانند، نه همنوائی-آنگونه که معمول بوده است- بلکه نا همنوائی با سيطره ايدئولوژيک- سياسی حکومت کنندگان بر حکومت شوندگان است! معنايش اشاعه فرهنگ دموکراسی در کشور است و به همين دليل نيز از پشتيبانی سکولار-دموکرات های ايران بر خوردار است.
چرا چنین تعریفی را برای ملت مدرن ایران به رسمیت نمی شناسید تا نه در حرف و ادعا که در عمل به پلورالیسم فرهنگی برسیم و سعی دارید برای همه شجره نامه مشترک بتراشید؟! اگر قانون اساسی ایران، من را به عنوان یک ترک نژاد و غیر آریایی با فرهنگ و زبان مختص خودم به رسمیت بشناسد و حق حاکمیت بر سرنوشت خودم را آنگونه که خود صلاح می دانم بپذیرد، من از روی علاقه خودم را عضوی از ملت مدرن ایران، که روابط فیمابین اعضایش نه در اعماق مبهم تاریخ که مطابق با قانون اساسی تعیین می شود، خواهم دانست.
من می گويم هرکس که «می خواهد» جزو «ملت ايران» باشد نمی تواند شهريار شاعر و کورش پادشاه را از «هويت ملی» خود بزدايد و يا، بر عکس، هر کس بخواهد اين ها را از هويت ملی خود طرد کند ديگر ايرانی نيست و بايد برای مليت خودش فکری بکند و، تا زمانی که نتوانسته است تکه ای از خاک ايران را برای خودش «مستقل» کند، برود و به يک جائی از اين عالم آويزان شود تا از دست «فارس های خونخوار!» در امان بماند.
. با انقلاب مشروطه مردم خواهان تغییر این وضع بودند که بتوانند بر سرنوشت خود حاکم شوند و اراده ی خود را جایگزین اراده ی شاه کنند و قدسیت را از مقام شاه جدا سازند، از این رو برخی از روشنفکران که تحت تأثیر رخداد های اروپا بودند به مطرح کردن شعار هایی پرداختند که بتوانند قدرت شاه را محدود سازند و از نفوذ روحانیت در امور سیاسی بکاهند، روحانیت واکنش شدیدی از خود نشان داد و تلاش ورزید که آن را از مسیر واقعی خود منحرف سازد. هنگامیکه مشروطه خواهی و پرسشگری در جامعه گسترش یافت...
برنامه اين دولت فعال كردن تمامی تاسيساتی صنعتی ‌و زيربنايی بكمك نيروهای نظامی بود كه در دوران دولت رفسنجانی و‌خاتمی‌ شروع شده و ناتمام رها شده بودند افزايش قيمت نفت اين امكان را برای ‌دولت احمدی ‌نژاد بوجود آورد تا با دستی بازبه سياست های خود ادامه دهد دولت احمدی نژاد معتقد است كه ايران و حكومت شيعه ايران بايد از نظر اقتصادی ‌و نظامی در همه زمينه ها در منطقه دست بالا را داشته باشد تا الگويی برای كشورهای ديگر در منطقه باشد
چرا ایشان اینقدر اصرار دارند که دعواهای تاریخی را وارد سیاست و از همه مهمتر تعریف هویت ملی نمایند؟ آیا کشور آمریکا که چند صد سال بیشتر تاریخ ندارد، یک ملت بی هویت است؟ آیا ملت دانمارک که اجدادشان به روایت ویل دورانت تا قرن 11 پس از میلاد آدمخوار بوده اند، امروز یک ملت مدرن نیستند و دچار بحران هویت هستند؟ آیا تا به حال شنیده اید که رومانو پرودی نخست وزیر ایتالیا در نطقهایش در پارلمان اروپا از عظمت تاریخی روم باستان سخن بگوید و به دیگر اروپاییان فخر فروشی کند؟!
آنچه که آقای ِ نوری اعلی در اینجا می کوشند که بگویند، بسیار ساده است: اگر کار ِ نیکی هم در دوران ِ دو ممی انجام شده است، سرچشمه اش در دوران ِ پیش از برامدن ِ بنیادگذار ِ دودمان ِ پهلوی بوده است. در نهایت، آنچه که آن دو شاه انجام داده اند، چیزی نبوده است جز تهی کردن ِ "ملی گرائی ِ گسترده ی ِ عهد ِ مشروطه" از گوهر اش به گونه ای که "روند ِ مزبور دیگر چیزی به نام ِ «ناسیونالیسم» را باقی ننهاد". به دیگر سخن، پهلوی ها، نه تنها سد ِ راه ِ مشروطه و تخم ِ دو زرده ای که در دل ِ تاریخ...
براستی در گرايش جوانان امروز ايران به ملی گرائی بنياد گرفته از بازگشت به ارزش های پيش از اسلام فرهنگ ايرانی چه خطری وجود دارد که عقلای قوم ملی گرا را وا می دارد تا در کنار هشدار دادن نسبت به خطرات مختلفی که انديشهء امروز سياسی و فرهنگی جوانان ما را تهديد می کند، نسبت به خطر پيدايش «ناسيوناليسم افراطی» نيز هشدار داده و صحنه های ظهور هيتلری ديگر و برقراری فاشيسمی نو را به رخشان بکشند؟