" شامگاه "
آه ستاره و ابر گره
نه خنده ی باران
نه لبخند آفتاب
کسالت
اندوهی دژم
و بی حوصلگی زمین
دست های خیس دغدغه
لرزش نگاه
و تنفس سرد هوا
چیزی به شب نمانده است
پای گرم خیال و
عصای رفتن کجاست؟
" شامگاه "
آه ستاره و ابر گره
نه خنده ی باران
نه لبخند آفتاب
کسالت
اندوهی دژم
و بی حوصلگی زمین
دست های خیس دغدغه
لرزش نگاه
و تنفس سرد هوا
چیزی به شب نمانده است
پای گرم خیال و
عصای رفتن کجاست؟
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.