رفتن به محتوای اصلی

احمد قابل و دلیری دانستن و گفتن
23.10.2012 - 15:52

 راستی به هر بهایی

اگر کسی اهل حوزه باشد و بخواهد خلاف عقیده عمل کند، چندان دشوار نیست؛ به ویژه دستگاه فقهی و کلامی ابزارهای بسیار و پیچیده‌ای را برای توجیه یا اصطلاحاً «کلاه شرعی» در اختیار او می‌گذارند. مفاهیمی مانند «تقیه» یعنی پوشاندن عقیده از ترس جان، مال یا آبرو دستاویزهای مناسبی برای کنار آمدن با «مذهب مختار» و وضع موجودند. در بسیاری امور، یکی کردن ذهن و زبان و اندیشه و کردار حرکت بر خلاف جریان است. احمد قابل از شماری فقیهان نام‌دار مانند آیت الله حسین‌علی منتظری اجازه‌ اجتهاد داشت و می‌توانست مانند همگنان از این نمد کلاهی برای خود بدوزد و حتا پس از درگذشت استادش دعوی مرجعیت کند. راهی که او رفت دشوارترین بود: زندان و انزوا. حتا بسیاری کسان که با او دشمنی نداشتند یا حتا در دل و نهان او را می‌ستودند، از ترس غضب حکومت از دیدار او می‌پرهیختند و دائره‌ تنهایی او را می‌گستردند.

پیش از انقلاب، احمد قابل، طلبه‌ جوانی بود در حوزه‌ علمیه مشهد. مانند بسیاری جوانان طلبه در آن دوران شیفته‌ برداشت‌های نو و جوان‌پسند از اسلام بود. آیت الله علی خامنه‌ای، رهبر کنونی جمهوری اسلامی، در مسجدی تفسیر قرآن می‌گفت یا درباره‌ مسائل اسلامی سخنرانی می‌کرد. احمد قابل در پاره‌ای از این جلسات حضور می‌یافت و در حلقه‌ آیت الله خامنه‌ای شناخته شده بود. از این رو وقتی نامه‌های عتاب‌آمیز به آیت الله خامنه‌ای می‌نوشت از خاطرات آن دوران یاد می‌کرد و این، گزندگی آن نامه‌ها را چندین برابر می‌نمود. یک بار در نامه‌ خود از دعوای میان آیت الله خامنه‌ای و طلبه‌ جوانی به نام شیخ حبیب الله آشوری سخن به میان آورد؛ طلبه‌ای که پس از انقلاب به اتهام هواداری از گروه‌های چپ اسلامی و نیز نوشتن جزوه‌ای درباره‌ توحید اعدام شد. احمد قابل نوشت: «وجدان شما بهتر از هرکسی گواهی می‌دهد که در جلسات متعدد و تلاش‌‌های مکرر و ناموفق دوستان مشهدی و خراسانی برای آشتی دادن شما با مرحوم آشوری ( پیش از پیروزی انقلاب )، سخن اصلی شما این بود که « مطالب کتاب توحید از من است که این آقا به نام خودش چاپ کرده است ». شگفت انگیز نیست که از دو نفر با یک دیدگاه، یکی اعدام شود و دیگری تکریم؟ یکی شایسته‌ گور باشد و دیگری شایسته رهبری نظام اسلامی.»

پادافره‌ این رُک‌گویی یکی آن بود که در سال ۱۳۸۹ دست و پا بسته به زنجیر به صحن دادگاه آوردندش. اما کاری که به قصد خوارکردن او صورت گرفت چهره‌ او را در میان مخالفان حکومت روشن‌تر و شخصیتِ او را ارجمندتر وانمود. او فضیلت راست‌گویی را با بلندطبعی همراه کرده بود؛ هیچ‌گاه در برابر آمران و عاملان زجر و زندان خود کمر دوتا نکرد.

دلیری دانستن

دلیری در برابر حاکم خودکامه بسی آسان‌تر از سنت‌شکنی فکری و اجتماعی است. کسی که در برابر ستمگری می‌ایستد جامعه در زمان حیاتش او را می‌ستاید و گرچه ممکن است به یاری او نشتابد اما نامش در دل‌ها شور می‌افکند. اما گسستن بند عادت‌های ذهنی و عرفی، به مصاف جامعه رفتن است. ستیز با حاکمِ سنت‌ها، قهرمان‌ساز است ولی نبرد با سنت‌های حاکم چنین نیست. جامعه، سنت‌شکنان و عرف‌ستیزان را سخت می‌بخشد؛ دست‌کم به ندرت هنگامی که زنده‌اند

حوزه‌ علمیه به مثابه‌ فضایی سنتی و بسته از سخت‌گیرترین «جامعه»‌هاست. وقتی شیخ نعمت الله صالحی نجف‌آبادی کتاب «شهید جاوید» را نوشت، در بیوت برخی مراجع مانند آیت الله محمدرضا گلپایگانی او را طعن و لعن می‌کردند، در حالی که کتاب او پس از قرن‌ها نخستین پژوهش جدی درباره‌ حادثه‌ کربلا بود. حتا مرتضی مطهری به دلیل نوشتن کتاب «حجاب» که آن‌هم پژوهشی تازه درباره‌ مسأله‌ی اجتماعی بود در قم ناروایی‌ها دید. در پاسخی که به نقد یکی از روحانیان (احتمالاً لطف الله صافی، مرجع کنونی) نوشت انعکاسی از آن آزردگی‌ها را می‌توان مشاهده کرد. 
حوزه‌ علمیه‌ «تفاوت‌»ها را به آسانی تاب نمی‌آورد. در قم چند روحانی بودند که بر خلاف شیوه‌ فکری معمول فقیهان اصولی، اخباری بودند. در حوزه جایگاه چندانی نداشتند و به آن‌ها مانند دورافتادگان فکری نگریسته می‌شد. چه «تفاوت» حاصل اخباری‌گری باشد چه نتیجه‌ تجددگرایی، زیرپانهادن عادتِ فکری حوزوی تاوان‌هایی تاب‌نیاوردنی در پی داشت (و دارد).

بیشتر کسانی که امروزه روحانیت بدان‌ها مباهات می‌کند کسانی بودند که به دلیل استقلال فکری یا در درون حوزه منزوی شدند یا از قم (یا حوزه‌های دیگر) مهاجرت کردند. حتا کسی مانند محمدحسین طباطبایی، واپسین نماینده‌ فلسفه‌ی اسلامی، در فقر و فاقه‌ای شدید می‌زیست و آیت الله بروجرودی درس فلسفه‌ او را تحریم کرده بود. در پی اعتراض قدرت‌مندان حوزه، حاشیه‌های او بر کتاب بحارالانوار امکان ادامه‌ انتشار نیافت. او نیز پژواکی از تلخی‌هایی را که در حوزه چشیده گاه در تفسیر المیزانِ خود بازتابانده است. مرتضی مطهری، محمد حسینی بهشتی، محمد مجتهد شبستری و موسی صدر از نمونه‌های دیگرند که تاب نگاه‌های سنگین و پرشماتت حوزویان را نیاوردند و به شهری و دیاری دیگر کوچیدند.

این «تفاوت»ستیزی در حوزه باعث می‌شد که استعداد حوزه برای تحول فکری فعلیت نیابد. کسانی مانند مطهری و مجتهد شبستری اگر در حوزه می‌ماندند و برای طلبه‌ها تدریس می‌کردند چه بسا پس از چند دهه، نسل تازه‌ روحانی به شیوه‌ای ژرف‌تر به تجدد روی می‌کرد. کسانی که مستقل می‌اندیشیدند، به همین دلیل، میراث‌بری در حوزه نداشتند. مخاطبان اصلی‌شان بیرون حوزه‌ها بود: روشن‌فکران، دانشجویان و علاقه‌مندان غیرروحانی به مباحث مذهبی.

احمد قابل نیز از تبار «دگراندیشان» حوزوی است که به رغم نوآوری‌های فکری‌اش مجال تدریس و پژوهش در درون حوزه را نیافت و نتوانست نسلی را پرورش دهد که پس از او گام‌های بلندتری برای زیر و زیر کردن فقه بردارند. او در بُریدن از عادت‌های ذهنی فقیهان دلیر بود و تنها.

بازسازی فقه از درون

طرحی که احمد قابل «شریعت عقلانی» می‌نامید تلاشی برای آشتی دادن تجدد و فقه بود. او باور داشت که دستگاه فقه و اصول فقه، امکانات و ابزارهایی دارد که هنوز از آن بهره گرفته نشده یا به درستی به کار برده نشده‌اند. در نتیجه او می‌اندیشید امکان دگرگون کردن فقه از درون وجود دارد. او حاصل اندیشه‌هایش در این باره را در کتابی به نام «مبانی شریعت» گردآورد که در اینترنت به چاپ رسید. گوهر سخن او آن بود که در شریعت امری غیرعقلانی نیست و هیچ حکم فقهی غیرعقلانی نباید به رسمیت شناخته شود. بازاندیشی او در روش‌شناسی فقهی به او این مجال را داد که در برخی زمینه‌ها به فتواهایی تازه‌ای دست یابد. از جمله درباره‌ حجاب او عقائد رایج فقیهان را نمی‌پذیرفت و معتقد بود که حجاب در روزگار پیامبر با آن‌چه فقیهان امروزه می‌گویند یک‌سره متفاوت است. او بخش مهمی از طرح خود را در تفسیر عقلانی از شریعت با رجوع به آرای فقیهان قدیم انجام می‌داد. از نگاه احمد قابل برخی فقیهان متقدم آرایی داشته‌اند که امروزه حتا بیان آن‌ها جرات می‌خواهد. در نتیجه، او می‌کوشید با احیای پاره‌ای از آرای پیشینیان (از جمله درباره‌ حجاب) نشان دهد که فقیهان امروز به راهِ خطا رفته‌اند و شریعت از آغاز این اندازه عقلانیت‌ستیز نبوده است. کار کسی مانند او از این جهت بسیار مهم بود که نشان می‌داد سنت موجود فقهی و اصول فقه چه اندازه یارای پذیرش مفاهیم مدرن حقوقی مانند «حق»، «عدالت»، «شهروندی» و «برابری میان زن و مرد» را دارد. قابل، نهایت امکانات سنت را به ما نشان می‌‌داد؛ کاری که در نقد فقه نباید نادیده گرفت.

و سرانجام احمد قابل نمونه‌ نادر انسانی مؤمن بود که می‌کوشید از ایمانش پناهی برای ستم‌دیدگان بسازد نه مایه‌ای برای رنج دگران.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
برگرفته از:
بی بی سی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.