هيتلر كه بر برتري نژاد و مليت اصيل آلماني آنقدر تأكيد داشت كه جهان را به خاطر آن به آتش كشيد، يك اتريشي بود. بسياري از كساني كه در دوران تبعيض نژادي در آمريكا از مخالفان دوآتشه سياه پوستان بودند و بيشترين خشونت را نسبت بدان ها اعمال مي كردند، خودشان در زمره كساني بودند كه اصطلاحاً دو رگه خوانده مي شدند. كمتر كسي هست كه به اندازه لنين بر عليه دولت و استيلاي آن بر توده ها مطلب نوشته باشد، اما او بنيان گذار يكي از مخوف ترين دولت هاي جهان شد. دوستاني كه در زندان هاي زمان شاه بودند، تعريف مي كردند كه نويسنده اي چپ از ميان تمامي نظريات ماركس، بر اين جمله كه كار انسان را مي سازد، بسيار تأكيد داشت، ولي خودش بسيار آدم تنبلي بود و حتي كارهاي شخصي اش را بدرستي انجام نمي داد. در ميزگردهايي كه در زمينه خشونت برگزار مي شد، متوجه شدم كه شديدترين مدافعان نفي مطلق خشونت، كساني بودند كه خود زود از كوره درمي رفتند و بر خشم خودشان مسلط نبودند. رهبران پيش از انقلاب با شعار "بداد اسلام برسيد و رفت اسلام" انقلاب كردند. اما شاه اگر هر تحولي به وجود آورد، نه كوچكترين دخالتي در مسائل اسلامي مي كرد و نه به خود اجازه مي داد كه حتي اظهارنظر كند، برعكس همان انقلابيون با حكم هاي حكومتي و به اسم حفظ نظام، تمامي احكام اسلام را تعطيل كردند و به عنوان اوجب الواجبات، دزدي، دروغ، ريا، قاچاق، شكنجه، آدم كشي و تجاوز عملاً مجاز شد و حتي صوابي بيش از حج برايشان تعيين گرديد!! دولتي كه خود مدعي اجراي عدالت بوده و مدام شعار مخالفت با دزدي و رانت خواري داده و مي دهد، بزرگترين پرونده هاي دزدي و اختلاس را در تاريخ انقلاب بر دوش مي كشد و بسيار مدعي شعارهاي انقلابي 57، در حالي كه بسياري از اعضايش زمان انقلاب يا بچه بودند يا با وجود جور كردن انواع مدارك جعلي، هنوز سوابق چنداني در سال هاي پيروزي انقلاب 57 نشان نمي دهند. 
مهمتر از همه، كساني كه فعاليت انقلابي شان تحت مديريت ضد اطلاعات فردوست بود و هر بار كه ساواك ايشان را دستگير مي كرد، ضد اطلاعات مي آمد و آزادشان مي كرد و خودشان با هماهنگي سازمان هاي اطلاعاتي در زمان حكومت سابق به اتحاد جماهير شوروي فرستاده شدند تا دوره ايدئولوژيك ببينند و باز از طريق همان ها بازگشتند، امروزه هر نوع اعتراض و انقلابي را در كشور و منطقه سريع برچسب هدايت از طريق دشمن و سازمان هاي اطلاعاتي شان مي زنند. دقت كنيد، كه شوروي سابق داراي حكومت كمونيستي بود و كساني كه در آن زمان جوامع پليسي بلوك شرق را بشناسند (نگارنده آن زمان از بلغارستان ديدن كرده بود)، خوب مي دانند هيچ كس نمي توانست پنهاني و شخصي بدانجا برود و دستگير نشود، مگر اين كه توسط نهادهاي امنيتي شان منتقل شده باشد و باز توجه كنيد كه ايران در زمان حكومت سابق خط مقدم مقابله با شوروي سابق بود و رفت و سپس بازگشت هيچ كس بدانجا مقدور نبود، مگر اين كه از طريق نهادهاي امنيتي ايران فرستاده شود. به بيان واضح تر، بايد سيستم امنيتي اي بوده كه هم در بلوك غرب و متحدان شان و هم در بلوك شرق و متحدان شان نفوذ داشته باشد، بنابراين مسأله ما تنها يك جواب مي تواند داشته باشد: موساد. اينك بهتر درك مي كنيم كه پروژه اتحاد جماهير اسلامي از كجا ريشه مي گيرد.
فقاهت براي كساني كه تخصصي مكفي در آن زمينه داشته باشند، چندان جاذبه اي ندارد و آنان بهتر از هر كسي مي دانند كه آن از پس كمتر مشكلي بر مي آيد و به همين سبب نخستين رهبران و مسئولان كشور كه تجارب فقهي داشتند، بسياري از احكام فقهي را تعطيل كردند؛ مثل سنگسار، بريدن اعضاي بدن و مواردي نظاير آن ها، اما چرا اينك همان ها با تأكيد اجرا مي شوند: چون كساني كه مجوزشان را صادر مي كنند، هيچ يك سواد چنداني در فقاهت ندارند و همين حوزه هاي علميه قم ايشان را قبول ندارند، و حتي سمت آيت الله خود را با رانت هاي حكومتي گرفته اند و سعي مي كنند با اصرار و تكرار مداوم آن احكام فقهي و ادعاي حل همه مشكلات از طريق فقه و دادن اختياراتي به فقيه كه پيامبران نداشتند، اول به ناخودآگاه خود بقبولانند كه در آن زمينه تخصص دارند و سپس به سايرين. اين روان شناسي بسياري از افراطيون است كه در ضعفي در ناخودآگاه خودشان ريشه دارد.

دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئيت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)