رفتن به محتوای اصلی

مردمی كه به سخنان اپوزیسیون گوش نمی‌دهند!
01.03.2013 - 17:13

 

این نوشته «سرمقاله» شماره 101 ماهنامه «طرحی نو» است و با امضاء «سردبیر» در تیرماه 1384، یعنی 8 سال پیش انتشار یافت.

این مقاله 8 سال پیش پس از دور اول انتخابات که در آن احمدی نژاد و رفسنجانی به دور دوم رسیدند، نوشته شده و در آن نشان داده شده است که اپوزیسیون 8 سال پیش هم انتخابات را بایکوت کرده بود، اما مردم به حرفش گوش ندادند و به پای صندوق های رأی رفتند. در خرداد امسال نیز جز این نمیتوان انتظار داشت.

دور نخست انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم پایان یافت و بنا بر آمار رسمی وزارت كشور نزدیك به 61،2 درصد از 47 میلیون تنی كه از حق رأی دادن برخوردار بودند، به پای صندوق‌های رأی رفتند و به هفت تنی رأی دادند كه «شورای نگهبان» و «ولی فقیه» آنها را از میان بیش از هزار تن كه می‌خواستند در انتخابات شركت كنند، دست‌چین كرده بودند. سه تن از این هفت تن به جناح «اصلاح‌طلب» تعلق داشتند و سه تن نیز وابسته به جناح راست افراطی هستند و یك تن هم، یعنی هاشمی رفسنجانی مدعی است كه به هیچ جناحی وابسته نیست و سیاست‌ها و كاركردهای او دارای خصلت فراجناحی است.

نخست آن كه بیش از هزار تن خواستند با شركت در نهمین دوره انتخابات، رئیس‌جمهور ایران گردند «شورای نگهبان» هم‌چون گذشته با گزینش چهار تن وابسته به جناح میانه و راست تا راست افراطی، حقوق دمكراتیك مابقی افراد داوطلب را نقض كرد و مانع از شركت آنان در انتخابات شد. اما در كشورهای پیش‌رفته سرمایه‌داری هیچ‌گاه با یك‌چنین نمودی روبه‌رو نمی‌شویم، زیرا برای حل مشكلات اجتماعی هزارها گزینش و بدیل وجود ندارد. سرمایه‌داری جامعه را دو قطبی ساخته است و به‌همین دلیل هر طبقه و قشری كه دارای وزن اجتماعی است، می‌كوشد با معرفی یك كاندیدا كسی را به‌میدان مبارزه انتخابابی بفرستد كه در صورت موفقیت بتواند جامعه را بر مبنای منافع و خواست‌های آن طبقه و یا قشر سازمان‌دهی كند. در آمریكا با دو تا سه كاندیدای ریاست جمهوری روبه‌رو می‌شویم و در فرانسه با پنج تا 10 تن. این كه در ایران بیش از هزار تن ‌خواستند در انتخابات شركت جویند، بیان این واقعیت است كه طبقات و اقشار اجتماعی ما هنوز به آگاهی طبقاتی دست نیافته‌اند و هر كسی می‌پندارد با طرح یك مشت شعار كلی و عام می‌تواند تمام جامعه را نمایندگی كند. به‌عبارت دیگر وجود 25 سال دیكتاتوری محمدرضا شاه و 26 سال استبداد دینی در كنار نقش محوری اقتصاد دولتی سبب شده است تا نه سرمایه‌داران ایران به خودآگاهی طبقاتی خویش دست یابند و نه كارگران ایران بتوانند با به‌وجود آوردن سندیكاهای كارگری و در كنار آن با آفرینش احزاب سیاسی كارگری با منافع واقعی خویش آشنا گردند. جامعه كنونی ما در همان دوران جنبش ملی شدن صنایع نفت به‌رهبری دكتر مصدق درجا زده است كه منافع فراگروهی و فراطبقاتی محور اصلی آن جنبش بود. دیكتاتوری سیاسی و ساختار اقتصاد دولتی به موانعی جدی در دست‌یابی طبقات ایران به ‌خودآگاهی طبقاتی خویش بدل گشته‌اند. وجود حكومت دینی در میهن ما خود گواهی است بر كمبود رشد آگاهی طبقاتی در ایران.

دو دیگر آن كه به فرمان «ولی فقیه» اعضای «شورای نگهبان» موظف شدند صلاحیت سه تن از «اصلاح‌طلبان» را مجددأ تأئید كنند، زیرا كنار گذاشتن «اصلاح‌طلبان» می‌توانست سبب گردد تا هواداران این گرایش در انتخابات شركت نكنند، امری كه در نهایت مشروعیت نظام را به چالش می‌گرفت. بنا بر آمار رسمی وزرات كشور، مهدی كروبی، مصطفی معین و محسن مهرعلی‌زاده كه به طیف‌های مختلف جنبش «دوم خرداد» تعلق دارند، توانستند در دور نخست انتخابات روی‌هم بیش از 10،4 میلیون رأی را به‌خود اختصاص دهند كه بیش از 37 درصد از آرأ معتبر و بیش از 35،5 درصد از كل آرائی است كه به صندوق‌ها ریخته شد. بنابراین هرگاه نمایندگان «اصلاح‌طلب» از شركت در انتخابات محروم می‌شدند، در آن صورت كم‌تر از 19 میلیون تن در انتخابات شركت می‌جستند، یعنی انتخابات با مشاركت كم‌تر از 40 درصد از 47،2 میلیون انتخاب كننده تحقق می‌یافت. .

سه دیگر آن كه اپوزیسیون ملی- مذهبی و جریانات روشنفكری چپ و راست و میانه داخل كشور، هم‌چون اپوزیسیون برون‌مرزی، از مجاهدین خلق گرفته تا سلطنت‌طلبان، از جمهوری‌خواهان متمایل به جنبش اصلاح‌طلبی داخل كشور گرفته تا جمهوری‌خواهان لائیك، از سوسیالیست‌های راست گرفته تا كمونیست‌های بلشویست، از سازمان‌های سیاسی خودمختاری‌طلب گرفته تا سازمان‌هائی كه می‌خواهند ایران را تجزیه كنند و ...، همگی از مردم ایران خواستند كه با نرفتن به‌پای صندوق‌های رأی به‌جهانیان نشان دهند كه رژیم جمهوری اسلامی فاقد مشروعیت مردمی است. حتی آقای جورج دبلیو بوش نیز ضروری دید به مردم ایران پیام دهد كه انتخابات ایران دمكراتیك نیست و بنابراین ضروری نیست به‌پای صندوق‌های رأی روند. و دیدیم كه این بار نیز هم‌چون گذشته، مردم نه به‌حرف جورج دبلیو بوش گوش دادند و نه برای اپوزیسیون درون و برون‌مرزی ایران تره خورد كردند. شركت نزدیك به 60 درصد از مردم در دور نخست انتخابات آشكار ‌ساخت كه مردم علیرغم وجود منحوس جمهوری اسلامی می‌خواهند در تعیین سرنوشت بلاواسطه خویش سهیم باشند.

در كشورهای پیش‌رفته سرمایه‌داری مردم همیشه به آن احزابی رأی می‌دهند كه می‌پندارند می‌تواند از دامنه مشكلات‌شان بكاهد و رفاء بیش‌تری را نصیب‌شان سازد. به‌همین دلیل نیز در آمریكا اكثریت مردم كسی را مجددأ به‌ریاست جمهوری برگزید كه به افغانستان و عراق حمله كرد و هم‌اینك سالیانه بیش از 80 میلیارد دلار در این دو كشور هزینه جنگی می‌كند و در عوض با بالا بردن مالیات‌های مستقیم و غیرمستقیم از قوه خرید بسیاری از آمریكائیان كاسته است. در آلمان مردم از احزاب سوسیال دمكرات و سبزها روی برتافته‌اند، زیرا این دو حزب با دست زدن به‌یك سلسله «اصلاحات» به‌شدت از قوه خرید مردم كاستند، با این استدلال كه با كاستن هزینه تولید، اقتصاد آلمان بهتر خواهد توانست با كشورهای رقیب رقابت كند و در نتیجه با بالا رفتن رشد اقتصادی، به حجم اشتغال افزوده خواهد گشت و از دامنه بیكاری كاسته خواهد شد. این دو حزب هفت سال به مردم وعده سر خرمن دادند و با این حال از تعداد بیكاران حتی اندكی نیز كاسته نشد. در انتخابات پیش‌رسی كه در ماه سپتامبر در این كشور برگزار خواهد شد، این دو حزب بازنده اصلی خواهند بود.

مردم ایران تافته جدا بافته نیستند. آن‌ها نیز خواهان بهتر شدن وضعیت اقتصادی و اجتماعی خویشند. بنا بر گزارش شعبه تهران «اتاق بازرگانی آلمان» برای آن كه بتوان درصد بیكاری كنونی در ایران را ثابت نگاه‌داشت، باید اقتصاد ایران سالانه 700 تا 800 هزار شغل جدید به‌وجود آورد. با آن كه به‌خاطر افزایش بهای نفت رشد اقتصاد ایران در سال‌های گذشته بیش از 7 درصد بوده است، اما روز به‌روز به تعداد بیكاران افزوده گشته است. همان‌طور كه ماركس یادآور شد، مردم نخست در پی خوراك و پوشاك و نیازهای روزمره زندگی خود هستند و پس از آن  به دین و فلسفه و دانش روی می‌آورند.

پس در چنین وضعیتی هر كسی وانمود كند كه می‌تواند از دامنه ناهنجاری‌های اجتماعی- اقتصادی مردم ایران بكاهد، در انتخابات برنده خواهد شد. مردم ایران روزمره با كوهی از مشكلات واقعی روبه‌رویند و چون در جامعه‌ای طبقاتی به‌سر می‌برند، واقعییات وارونه در ذهن‌شان بازتاب می‌یابد و به‌خودآگاهی كاذب بدل می‌گردد. همین خودآگاهی كاذب است كه سبب شد تا خاتمی بتواند دو دوره رئیس جمهور گردد، زیرا وانموده بود كه با بازگشودن فضای سیاسی، مردم می‌توانند سرنوشت خود را در دست گیرند و با مشاركت همگانی بر مشكلات خود غلبه كنند. همین خودآگاهی كاذب است كه رفسنجانی را به «سردار سازندگی» بدل می‌سازد.

با اپوزیسیونی كه در صحنه سیاسی ایران حضور ندارد و مردمی كه به سخنان چنین اپوزیسیونی گوش نمی‌دهند، زیرا حرفی برای گفتن ندارد، در جامعه‌ای كه در آن خودآگاهی طبقاتی هنوز شكوفا نگشته است، بدبختانه در بر همین پاشنه خواهد چرخید.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
برگرفته از:
ماهنامه طرحی نو

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.