رفتن به محتوای اصلی

واکنش ها به امکان ورود خاتمی
15.03.2013 - 19:21

ورود خاتمی و واکنش دو افراط

پچ پچه های اصلاح طلبانه باز آب در خوابگه مورچگان ریخته است. افراط گرایان در هر دو سو - حتی قبل از این که قطعی شود که خاتمی چه می کند - همه شمشیر کشیده اند و چه نگران. آنان که خود را سربازان جان بر کف نظام می نامند، و آنان که برای سرنگونی نظام به «جهانبانان» چشم دوخته اند. 
روز پنج شنبه گذشته، ۱۶ اسفند، حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات، در کوبیدن خاتمی از جانب افراط گرایانِ حکومتی پیش قدم شد. 
و روز بعد در صدای امریکا علیه او شمشیر کشیدند. «محمد خاتمی» موضوعِ برنامه«صفحه آخر» در صدای امریکا شد. مهدی فلاحتی، ، خشمگنانه و بسیار عریان، عریان تر از وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی، علیه خاتمی، اعلان جنگ داد. کیفیت برنامه نشان داد که او تنها نیست و دست تیمی «تصمیم گیر» و «هدف زن» در کار است. 
مصلحی خاتمی را می کوبد که خائن به نظام است. فلاحتی خاتمی را می کوبد که خادم نظام است. جالب این که شغل این هر دو- و پولی که از کارفرما می گیرند - به زهری که در کام ایران میریزند - هیچ ربطی ندارد. ظاهرا قرار بر این نبوده است که فلاحتی ها و مصلحی ها «وارد سیاست» شوند. یکی را گماشته بودند که «اطلاعات جمع آوری کند» و دیگری را که «اطلاع رسانی کند». نخستین شرط هم این بود که «بی طرفانه» کار کنند.
اما هنوز که «نه به باره نه به داره» چرا این همه هراسانی؟
پاسخ ساده است: خاتمی بیش از هر کس - در وضع مشخص کنونی - خاتمی بهترین امکان برای بسیج اجتماعی گسترده و تولید یک قدرت سیاسی منسجم در ایران است. چه خاتمی پیروز شود چه نشود؛ چه خاتمی تائید صلاحیت شود چه رد صلاحیت؛ پا به میدان گذاشتن او یعنی منسجم و یک صدا کردن حداقل ۲۰ میلیون صدا در ایران در راستای اصلاح امور در جمهوری اسلامی ایران. هیچ نامزدی نیست که چنین ثروتیِ این چنین نقد، دم دست داشته باشد. هیچ نامزدی نیست که بدون این ثروت بتواند در رقابت اجتماعی «برنده» شود. خاتمی از حمایت موثرترین لایه های اجتماعی را پشت سر دارد. خاتمی را در رقابت اجتماعی نمی توان شکست داد. در جمهوری اسلامی ایران هیچ کس نیست که در عرصه جهانی به اندازه خاتمی معتبر و شناخته شده باشد. 
خطاست هرگاه مخاطب مصلحی را حامیان خاتمی بدانیم. این حملات برای تخریب موقعیت او در درون نظام است و حاصل آن نیز بیگانه تر شدن رهبر از مردم است. حمله مصلحی به خاتمی برای رام کردن رهبر، به هوای نزدیک تر کردن خود به «مقام رهبری» است و این جواب می دهد. آنها همین کار را با رفسنجانی، با موسوی و کروبی، و قبل تر ها با منتظری کردند. در رژیم سابق هم همین کار را با «مقام سلطنت» کردند. او در بسته تر کردن نظام ذینفع است. چرا که این کار اتکای نظام به او را بیشتر می کند. 
(سه سال پیش با اوج گیری فشارها برای حصر شخصیت های محبوب مردم، آقایان کروبی و موسوی، به آقای خامنه ای نوشتم شایسته است ایشان به این مطالبه طائب ها و مصلحی ها تن ندهد و نگذارد از وی آریامهر بسازند. متاسفم که او نشنید.) 
ولی علت تهاجم شتابناک سرنگونی طلبان علیه خاتمی چیست؟ 
باز پاسخ دشوار نیست. ورود خاتمی انتخابات را پر شور می کند. جامعه با این ورود تکان می خورد. دهها میلیون شهروند پا پیش می گذارند. این برآمد امید می سازد، دلگرمی درست می کند. این ورود از نو چشم ها را از نو به سوی «اصلاح امور‌ در جمهوری اسلامی ایران»‌ می چرخاند. 
این ورود کاخ های شنی تازه برپا شده در ساحل سرنگونی طلبی را از نو می شوید و به دریا می کشد. این حضور کسب و کار را مجاهدین و سلطنتی ها - و نوزادانِ همداستان با ایشان - را تعطیل می کند؛ این ورود امید قدرت های جهانی به «اپوزیسیون برانداز» را تضعیف می کند و چشم ها را به طرف «راه حل های دیپلماتیک» و «همزیستی مسالمت آمیز با رژیم» می گرداند. رکن اساسی هر استراتژی سیاسی برای سرنگونی رژیم، منزوی کردن اصلاح طلبی و اصلاح طلبان است. فلاحتی و همدستان در بسته تر کردن نظام ذینفع اند. اصلاحات کسب و کار آنها را تعطیل و نانشان را آجر می کند. 
مهدی فلاحتی و حیدر مصلحی هر دو در کشتن صدای خاتمی بسیار همدلی دارند. آن دو یک صدایند در دو کسوت و از دو سو. نفرتِ هر دو از اصلاح طلبی است. 
داستان همدستی فلاحتی ها با صلحی ها اصلا تازه نیست. همین داستان با هر نسل تکرار می شود و هر زمان تلخ تر. هنوز تلخی زهری که «پاس کاری» لاجوردی ها و رجوی ها در کام بهار انقلاب ریختند از جان ها نرفته است. هنوز در خاطرها هست که چه بیرحمانه و چه زود بهار انقلاب به بهار ۶۰ رسید، چه زود لاله خون شد. خون جنون شد … و شطی شد به خاک سپرده در قعر کویر. 

ورود خاتمی و واکنش رهبری
موضع دستگاه رهبری جمهوری اسلامی در قبال نامزدی آقای خاتمی چیست؟ شناخت و تحلیل این موضع، بر خلاف تصورات رایج، پیچیده و حساس است. 
پاسخ به این پرسش البته تا حد معین بستگی دارد به رویه سیاسی پاسخ دهنده. 
پیروان خط مشی های اصلاح طلبانه بیشتر شواهدی را می بینند که مصلحت رهبری به مقابله ی کمتر با خاتمی را برجسته می کند. آنها اکثرا باور کرده اند که آقای خامنه ای نامزدی یک محافظه کار را بیشتر به سود نظام می داند یا یک اصلاح طلب را. اما باور ندارند که ایشان - مثل مصلحی ها طائب ها - علیه این نامزدی خود به میدان می آید. سرشناس ترین اصلاح طلبان قبول ندارند که ورود خاتمی لزوما به مقابله با خامنه ای منجر می شود. 
از سوی دیگر رادیکال ترها باور کرده اند که رژیم عقب نخواهد نشست و خاتمی را نمی گذارند نامزد شود. آنها می گویند: «این ها کمتر از خاتمی را هم تحمل نکردند. همه چیز دست خامنه ایست و خامنه ای قدرتش را با هیچ کس تقسیم نمی کند. نمی گذارند خاتمی بیاید». 
سرنگونی طلبان اما نظر دیگری دارند. آنها هنوز باور دارند که «اگر خاتمی بیاید قطعا به فرموده آقا خواهد بود برای گول زدن و سرگرم کردن مردم». آنها می گویند: «خاتمی امروز عصای دست ولی فقیه است. تنها اوست که می تواند نظام را از ورطه سقوط نجات دهد. نباید گذاشت یک بار دیگر سر مردم کلاه برود». 
و در این میان راست ترین حرف این است که دستگاه رهبری جمهوری اسلامی ایران و شخص آیت الله خامنه ای امروز واقعا با وضع بسیار پیچیده ای مواجه است. این یک تحلیل بسیار سطحی و سرسری است که برای دستگاه رهبری حکومت امر انتخابات و سطح مشارکت واقعی زیاد مهم نیست. کوته بین دیدن آقای خامنه ای البته تصمیم گیری ها را برای مخالفین سهل تر و شهامت برای تعرض را بیشتر می کند. اما همیشه این طور نیست که این «دست کم گرفتن طرف مقابل»‌ یاری دهنده باشد. (تفصیل این بحث در مصاحبه با رادیو زمانه آمده است)
اکنون از پس حوادث ۸۸ و ۸۹ می بینیم که رهبری نظام گرچه بسیار بیشتر از مخالفان در سنجش مصلحت کشور و یار گزینی مرتکب اشتباهات بسیار فاحش شد؛ اما این نیست که آقای خامنه ای و مشاوران وی به اهمیتِ کلیدیِ حضورِ مردم در انتخابات درتحکیم پایه های حکومت کنونی و حفظ اقتدار ملی واقف نباشند. هیچ نشانه ای نیست که آقای خامنه ای تصور می کند که بی معنا کردن انتخابات و سپردن تمام کارها به دست تندروترین باندها، استحکام و دوام حکومت را بیشتر می کند. این قدر بدوی primitive دیدن نگاه آقای خامنه ای تاکتیکی است برای تولید آرامش خاطر در اردوی خودی و شهامت دمیدن در آن. 

رهبر جمهوری اسلامی مسلما تمام ابزارهای ضرور برای حذف هریک از استوانه های نظام را در دست دارد. اما این نیست که ایشان، مثل سلاطین در نظام های استبدادی سابق، برای ارضای خاطر خویش، همیشه به بدوی ترین و سهل ترین ابزارها، یعنی ممانعت فیزیکی روی می کند. انکار نمی کنم که، بعد از به راه افتادن پچ پچه ها در مورد آمدن خاتمی، بسیاری کسان در مقابل خانه رهبر نسخه به دست برای شرفیابی صف کشیده اند تا نگرانی رهبر را از حضور خاتمی درمان کنند؛ نسخه هایی از بی نظیری کردن خاتمی گرفته، تا سپردنش به تیغ شورای نگهبان، تا بستن اش به مواد و موساد و فساد و سروس و غیره و غیره.
تحلیل کسی که حد درایت و تدبیر رهبری حکومت را در سطح همین نسخه پیچان تصور می کند نباید بیش از خودِ این نسخه پیچان محل اعتماد قرار گیرد. این درست است که تشخیص و تصمیم آقای خامنه ای، در انتخابات ۸۸ و پس از آن، بس سراسیمه و ناسنجیده و توام و بسیار سنگین از اشتباهات ما بوده است. اما این بدان معنا نیست که ایشان از نظر مردم، از مشکلات کشور، از استراتژی و تاکتیک قدرت های بزرگ، و از فهم حدت و فرجام شکاف های درون سیستم بکلی بی اطلاع و دستش برای گرفتن نسخه های مهلک طائب و مصلحی دراز است. 

هرگاه مردم ایران و جهان تصور کنند که رئیس جمهور بعدی، منصوب خامنه ایست، آنگاه دولت هایی که علیه حاکمیت جمهوری اسلامی ایران عمل می کنند، برای وادار ساختن حکومت به تمکین، بیش از بیش به بهره گیری از ناراضی تلمبار شده در دل مردم روی خواهند کرد. آن دولت ها امیدوارتر خواهند شد که سناریوی سوریه ای کردن ایران ممکن است زمینه اجرایی پیدا کند. آنها امیدوارتر خواهند شد که بتوانند فشار بر اقتصاد ایران را افزایش دهند، بدون این که مردم را برانند. آنها می بینند که اگر دولت بعدی به رای واقعی مردم باشد ادامه تحریم ها بس دشوارتر و با مقاومت داخلی مواجه خواهد شد. 

قرائت من از واکنش آقای خامنه ای به امکان نامزدی آقای خاتمی در لحظه حاضر نه با مفاهیم «تائید و تشویق» قابل توصیف است و نه با مفهوم «مقابله و حذف». هر چند، نظر به مشکلاتی که همه می دانند ایشان با دولت اصلاحات داشته، تمایل وی طبیعتا این است که آقای خاتمی پا پیش نگذارد. حدس این عدم تمایل زیاد دشوار نیست. اما ایشان هنوز از همه اهرم ها برای تشویق آقای خاتمی به عدم حضور بهره نگرفته است. چنانچه گسترده ترین اجماع در تاریخ جمهوری اسلامی ایران حول خاتمی شکل بگیرد، با شناختی که از منش سیاسی آقای خامنه ای در دست است، بسیار بعید است که وی تمایل خود را با اعمال زور اجرایی کند. 
توجه کنیم که اجماع حول نامزدی آقای خاتمی بسیار گسترده تر از آنست که قبلا پیش بینی شده بود. حتی بخش عمده ای از محافظه کاران سنتی ایران نیز به خطری که از سوی افراط گرایان متوجه کیان این نظام است توجه دارند. بسیاری از آنان متوجه سائیده شدن و خورده شدن erosion پایه های نظام از طریق حذف استوانه های آن شده اند. نگرانی های آقایان کنی، عسگراولادی، باهنر، ناطق و غیره در این زمینه آگاهی دهنده است. محافل سیاسی به اصول گرایان سنتی شهره اند، پشت حذف آقای خاتمی با توسل به زور نیستند. 
در تخمین واکنش آقای خامنه ای به ورود آقای خاتمی، آنچه محتمل تر، و به زبانی واقع بینانه تر، به نظر می رسد نه با واژگان «مقابله و حذف» قابل تعریف است و نه با کلمات «استقبال و حمایت». گزینه جدی تر می تواند در نظر گرفتن یک رشته شرط ها برای ورود جبهه اصلاحات زیر نام خاتمی به عرصه انتخابات است. تعبیر من از رفت و آمدهیای که بین «معتمدین بیت»‌ و کسانی از اصلاح طلبان در جریان است در واقع نوعی مذاکره است بین آقای خاتمی و دستگاه رهبری به منظور پیش کشیدن انتظارات دو طرف از یک دیگر در روند انتخابات و دوره های پس از آن. 
این روزها بحث «شرایط حضور خاتمی در انتخابات» در محافل منقد و ناراضی از حکومت همان قدر داغ است که در محافل اصول گرایان و حامیان دستگاه رهبری جمهوری اسلامی ایران. هر دو طرف با فهرستی از مطالبات خود ایستاده اند و نشان می دهند که واکنش آنها به ورود خاتمی مشروط است به تعهد خاتمی در قبال خواسته های آنان. 

مشکلات پیش رو و تدبیرها
در ایران هرکس رئیس جمهور شود با دو رشته مشکلات جدی مواجه است. بخشی از این مشکلات ساختاری و بخش دیگر سیاسی است. 
اول:‌ مشکلات ساختاری
ساختار قدرت در ایران نیمه جمهوری-نیمه ولایی است. آمریت با ولی امر است و تمام مسوولیت بر دوش رئیس دولت. قلمرو دولت و ولایت هیچ گاه دقیقا تعریف نشده و ثابت بودن رهبری و گستردگی اختیارات او، و چرخشی بودن ریاست جمهوری و سنگینی مسوولیت او، کار اداره امور کشور را در قیاس با نظامات سیاسی دیگر بس پیچیده و گاه فلج کرده است. 
بسیاری کسان و به درستی چاره را در تغییر در قانون اساسی می دانند. اما این حرف- که بسیار هم نیکوست - فعلا به دو دلیل مطرح نیست. زیرا تناسب قوا منفی است و تا انتخابات هم فرصت کم است. 
هر نامزد، چه خاتمی باشد یا هرکس دیگر، باید بر اساس همین قانون اساسی مسوولیت بپذیرد. اما او لزوما باید از قبل با مقام رهبری طی کند، و مردم هم بدانند، که حوزه قدرت و اختیارات رهبر و رئیس جمهور در عمل چکونه است. مقدور نیست قبل از انتخابات قانون تغییر کند. اما کاملا مقدور است که حدود انتظارات هر طرف از طرف دیگر، در مذاکره رو، در رو دقیقا تعریف شود. آقای خاتمی موظف است حد توقع مردم از ریاست او را بر اساس آنچه با رهبر طی شده را با مردم در میان نهد. 
ورود به صحنه انتخابات، توافق با دستگاه رهبری بر سر چگونگی گردانش کشور و حوزه قدرت و اختیارات، ورودی غیرمسوولانه است. در جمهوری اسلامی ایران هرکس رئیس جمهور شود با یک فشار سنگین از پائین (برای مقابله با رهبری) و با یک فشار سنگین تر از بالا (برای تمکین به مطالبات رهبری) مواجه خواهد شد. ورود خاتمی به صحنه انتخابات مستلزم مقابله با رهبری نیست. این ورود مستلزم توافق دستگاه رهبری است بر سر اجرای بی تنازل قانون اساسی. این ورود مستلزم تعهد در قبال حامیان و مدافعان است به پیگیری مطالبات آنان در کادر قانون اساسی. 
حوزه عمل دستگاه های تحت کنترل ولایت فقیه، مثل سپاه، قوه قضائیه و صدا و سیما و رابطه آن ها با دولت باید دقیقا تعریف و به مداخله آنان در کار دولت باید پایان داده شود. این دستگاه ها باید در منازعات جناحی بیطرف بمانند. سیاست گذاری در زمینه امنیت ملی و امنیت خارجی باید به شورای امنیت ملی سپرده شود. طرفین باید متعهد شوند که از فشارهای خارجی برای پیشبرد اهداف جناحی بهره نمی گیرند، که حقوق قانونی شهروندان رعایت می شود هیچ اقدام فراقانونی علیه نیروهای سیاسی صورت نخواهد گرفت. این ها از مهم ترین حلقه هاییست که باید میان نهاد رهبری با رئیس جمهور آتی مورد مذاکره و توافق قرار گیرد. 
هرچه اجماع حول خاتمی گسترده تر و حمایت اجتماعی از ورود او نیرومندتر باشد، توافق با نهادهای تابع رهبری صورتی مطلوب تر و زمینه برای پی گیری مطالبات تلمبار شده مساعدتر و قدرت ایران برای مواجهه با چالش های حاد بین المللی و منطقه ای افزون تر خواهد بود.
ورود خاتمی به عرصه انتخابات من بعد محتاج تغییر در وضعیت سیاسی نیست. این تغییر ( اجماع حول خاتمی) هم اکنون در حال شکل گیری است. اداره کشور نیازمند آنست که در زمینه تعیین حوزه قدرت و سمت سیاست ها، با دستگاه رهبری جمهوری اسلامی ایران یک قرار و مدار معین و غیر قابل نقض گذاشته شود. 

دوم: تدابیر سیاسی
برخی از فعالان سیاسی در این روزها در این اندیشه اند که:
«چگونه می توان از فضای انتخاباتی بیشترین بهره نصیب نیروهای مخالف شود.»
«چگونه می توان هزینه انتخابات برای حکومت بیشتر کرد.»
«چه باید کرد تا مردم دریابند که انتخابات چاره نیست و رهایی از رژیم چاره کار است»
«...»
در این طرز فکر مصالح کشور و مشکلات مردم مبنای سیاست گذاری نیست. تقویت اپوزیسیون معیار عمل است. در این طرز فکر مبنا این نیست که عمل امروز ما بر نتیجه انتخابات چه تاثیر می گذارد و به غلبه کدام نیروها در حکومت کمک می کند. 
گروهی دیگر از فعالان سیاسی دارند به این می اندیشند که 
«چگونه می توان از این انتخابات برای برون برد اقتصاد کشور از این تنگنا بهره گرفت؟» 
«چگونه می توان با این انتخابات دولت را چنان توانمند دست یافت که جامعه بین المللی را به همکاری بیشتر با ایران ترغیب کند؟ که برای کشور اعتبار و حق حاکمیت آن احترام بیشتری کسب کند؟»
«چگونه می توان به واسطه این انتخابات دیوار بی اعتمادی میان حکومت و ملت کوتاه تر کرد؟»
«...» 

شخصا فکر می کنم مساله اصلی کشور چگونگی مواجهه با چالش های سنگین منطقه ای و بین المللی است. مهار گرانی و بیکاری تابع توفیق کشور در چالش های خارجی است. ایران نیازمند احیای مناسبات تخریب شده با غرب و عادی سازی مناسبات با قدرت های جهانی است. فائق آمدن در چنین چالشی محتاج «بسط پایه اجتماعی حکومت» و «جبران شکاف های خردکننده درون حکومتی» است. یگانه راه بسط پایه اجتماعی حکومت برگزاری یک انتخابات پرشور پنجاه میلیونی است. 
در موقعیت کنونی این تصور که اصلاح طلبان، حتی به اجماع، قادرند به تنهایی کشور را به سلامت از این گردنه بلند و بوران گیر عبور دهند، تصوری واقع بینانه نیست. عبور از این گردنه دولتی فراجناحی می طلبد. اصول گرایان نیز تصور نکنند که به تنهایی می توانند. آنها بدانند که هرگاه با تهی کردن میدان از اصلاح طلبان «پیروز» شوند محال است قدرت مند تر از اصلاح طلبان کشور داری کنند. 
اصول گرایان با درایت تر اکنون دریافته اند که هرکس دیگری هم به شیوه احمدی نژاد «پیروز» شود، خیلی زودتر از احمدی درگیر کشاکش درونی و افلیج خواهد شد.
دولت برخاسته از انتخاباتی مهندسی شده پر مساله تر از آن خواهد بود که، به صِرفِ اتکایش بر ولایت فقیه، در چالش های بسیار سنگین درون حکومتی، اجتماعی و بین المللی زمینگیر نشود. هر دولتی که به اعتبار «نورچشمی بودن» با منهدسی تشکیل شود دیگر «نورچشمی ها» دمار از روزگارش خواهند کشید. با او همان خواهند کرد که با احمدی نژاد کردند. جمهوری اسلامی قادر نیست با منهدسی دولت تثبیت کند.
کم هزینه ترین راه برای ایران آنست که با این انتخابات دولتی روی کار بیاید که هم به رای آزادانه اکثریت ملت باشد و هم با کم ترین مخالفت در درون سیستم مواجه گردد. چنین دولتی در وضع مشخص کنونی دولتی است «ائتلافی و میانه رو» به ریاست محمد خاتمی. برای تشکیل این دولت محمد خاتمی «تنها گزینه» نیست. او «ممکن ترین گزینه» است. 

راهبرد محوری
اما موانع تاسیس دولتی ائتلافی به سرکردگی محمد خاتمی ناچیز نیست. بسیاری می گویند «آقای خامنه ای محال است به آمدن خاتمی رضایت دهد. تا اینها هستند عرصه را بر ملت تنگ تر می کنند». دیگران می گویند «ورود خاتمی خدمت بزرگ به خامنه ایست. چگونه ممکن است موسوی و کروبی در حصر باشند و خاتمی با زندان بان ایشان ائتلاف کند؟». می گویند شکاف های اجتماعی و فرهنگی آنقدر عمیق، و منافع بلوک حاکم آنقدر کلان است که همیشه «حذف» ممکن تر از «ائتلاف» است. می گویند اگر خاتمی اکثریت آراء را دارد دیگر چه نیاز به ائتلاف است. می گویند «قدرت در دست خامنه ایست و خاتمی اگر هم پذیرفته شود باز اسیر دست سپاه و امنیت خواهد شد». می گویند: «چاره تکیه بر جنبش اجتماعی است. روی استفاده از فضای انتخاباتی باید حساب کرد. روی تاثیر گذاری بر نتایج انتخابات نباید حساب کرد. چون خامنه ای فقط در برابر زور ممکن است عقب بنشیند و این زور هنوز کافی نیست». 
تجارب گرانقدر در تاریخ معاصر ما - و از همه مهم تری تجارب جنبش سبز - برای طراحی راهبرد سیاسی موثر با هدف عبور دادن کشور از وضع جاری حاوی درس های ارزنده است. در پیکارهای سیاسی برای رسیدن به مردم سالاری «مقابله و ایثار» به تنهایی راهگشا نیست. تعیین کننده تر خط مشی سیاسی است. سیاست اپوزیسیون می تواند برای تقویت مواضع نیروهای افراطی تر در درون حاکمیت و در بین مخالفان طراحی شود. سیاست شما می تواند برای مهار و تضعیف افراط گرایی در هر دو طرف تنظیم شود. سیاست اول برای براندازی و انقلاب مفید است و سیاست دوم برای پیشبرد اصلاحات مسالمت آمیز. 
در پیشرفت یا پس نشست سیاست اول یا سیاست دوم هر دو طرف تعیین کننده ایم:
راهبرد محوری برای سیاست دوم تضعیف و انزوای نیروهای افراطی است. سیاست دوم فقط بر تغییر «تناسب نیروها» تکیه نمی کند. در این راهبرد بهسازی «مناسبات نیروها» نیز حائز اهمیت است. در سیاست دوم راهبرد درست در قبال نیروهای افراطیِ حکومتی «افشاء و طرد»، و در قبالِ نیروهای افراطیِ مخالف (براندازان) «مرزبندی و گفتگو»‌ است. 

در وضعیت مشخص کنونی
- از آنجا که در پایانه کار دولت احمدی نژاد شکاف ها به وضوح در این جناح در سمت درست، در سمت جدایی نیروهای افراطی از معتدل تر ها پیش میرود و طیف بزرگی از اصول گرایان، با توجه به خطرات ناشی از غلبه افراط گرایان بر حکومت و حذف و سرکوب نیروهای اصیل اصلاح طلب، خواهان تعدیل رفتار با اصلاح طبان شده اند؛
- از آنجا که اصول گرایان در پراکنده ترین وضعیت تاریخی خود به سر می برند و همه امکانات آنان برا برای سازمانگری نیروهای خود عملا متلاشی و به تصمیم رهبری منوط شده و حمایت رهبری از هرکس به مقابله دیگران با او منتهی می شود؛
- از آنجا که در روندهای اخیر در صفوف مخالفان حکومت صف نیروهای حامی «تغییر رفتار حکومت»‌ (سیاست اول) از حامیان سیاست دوم (تغییر رژیم) تا حد قابل ملاحظه ای منفک شده و روند همسویی و همگرایی در درون هر یک در حال گسترش است؛ 
- و از آنجا که عوامل خارجی، به خصوص سیاست خارجی ایالات متحده امریکا در مجموع در خدمت سیاست دوم نیست؛ 

می توان امیدوار بود که: 
- هرگاه جبهه حامیان خاتمی موفق شود در درون گروهبندی های حکومتی مخالفان نامزدی وی را به افراطیون دست راستی محدود و اصول گرایان میانه را جذب یا بی طرف سازند؛ 
- هرگاه حامیان خاتمی موفق شوند در درون گروه بندی های اپوزیسیون مخالفان با نامزدی او را به افراطیون برانداز محدود نگاه دارند و تمام طرفداران جنبش سبز و اصلاح طلبانه را به حمایت از وی راغب سازند؛
- هرگاه مسلم شود که آقایان موسوی، کروبی، خوئینی، نوری و رفسنجانی همه از ورود خاتمی حمایت می کنند؛ 
- هرگاه خاتمی موفق شود با صراحت تمام رعایت بی کم و کاست تمام اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مبنای مناسبات خود با دستگاه رهبری جمهوری اسلامی ایران و نهادهای تابعه - و نیز مبنای پیگیری مطالبات رای دهندگان - قرار دهد؛

آنگاه:
گستردگی طیف های حامی وی در درون حکومت و در جامعه و این پراکندگی و سرگشتگی مفرط اصول گرایان، حذف اصلاح طلبان از انتخابات را برای نظام اگر ناممکن نکند چنان دشوار می کند که رهبری نظام قادر نخواهد شد بدون توسل باز هم سنگین تر به نیروهای افراطی تر و قبول ریزش های باز هم بیشتر آن را اجرایی کند. 
یگانه راه برون برد کشور از وضع دشوار کنونی، راه جلوگیری از سوق کشور به سوی سوری شدن، برگشت از راه اشتباه ۸ ساله گذشته و بازگشت به همان اصول و مناسباتی است که ۱۶ سال پیش با ورود خاتمی به عرصه رقابت ها پذیرفته شد. 

ایران می تواند:
ایران می تواند و باید از غیرقابل مهار شدن شکاف های اجتماعی، از سوری شدن روابط دولت - ملت، اجتناب کند. ایران می تواند به مناسبات عادی با قدرت های جهانی بازگردد و تحریم و فشارهای خارجی را از دوش خود بردارد. ایران می تواند بازارهای نفت خود را احیاء و شتاب رشد اقتصاد خود را به سطح سایر کشورهای رشد یابنده برساند، 
همه این ها بسته به آن است ایران بتواند از نو شادابی انتخابات را از نو به شهرها بازگرداند و کشور را سراسر لبخند دختران و پسرانی بپوشاند که با عشق مردم را به مشارکت فرا می خوانند. امروز، برای بازآفرینی این لبخند، خاتمی تنها گزینه نیست. او ممکن ترین گزینه است. 

فرخ نگهدار
لندن - چهار شنبه ۲۳ اسفندماه ۱۳۹۲ (۱۴ مارس ۲۰۰۳)

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.