رفتن به محتوای اصلی

نوروز نوید همبستگی
08.04.2022 - 18:04

نوروز، نوید همبستگی   (محمد علی دادخواه )

با پیام دلکش نوروزتان پیروز باد           با سرود تازه هر روزتان نوروز باد

امروز، آهنگ دلنشین آبشار،گوشها را نوازش داده و چون شراب زندگی بخش، همه هستی را مست کرده است. او از چکاد کوه، چکه چکه بر هم نشسته و کم کم چالاک گشته و شتاب گرفته تا در دامنه کوه، دامن گشوده و راهی دشت شود. گویی در دلش رازی و بر زبانش پیامی دارد که سرشار از نوجویی و نوخواهی است.

 به صحرا سر میزند و به پای هر بوته ای تاری از گیسوان پیچ در پیچش را می پیچاند و رخت سبز بر صحرا میپوشاند.

آب که گوهر آبشار است وقتی به جنگل میرسد، درختان همه چشم به راهش هستند تا با شنیدن طنین صدای طراوت خیزش، جانی دوباره گیرند و برگ و بار آرند تا فردا روزی که گرمای شکیب شکن دررسد چتر مهر و آسایش بر رهگذران گسترانند. درختان رسته از خواب، بیدار و همدل به آب لبخند می‌زنند و هر یک برگ سبزی به او پیشکش میدارند.

نسیم سرخوش از دیدار جویبار، گردشکنان میان درختان، بر آن میشود که به بوستان رود و بوسه بر بازوان گلبانان زند و آنان را به چشم روشنی مژده رساند که آب از کوه فرود آمد، صحرا را سبز کرد و جنگل را جانی دوباره بخشید و اکنون روی سوی گلستان دارد. آب به گلخانه پای می‌نهند. ولوله برپا میشود. چشم همه گل‎ها به دیدار او روشن و لبشان سرخ  میشود. گویی آنان یک دل شده اند و هر یک آیینه دیگری. خود را به بهترین لباس میآرایند تا از بلبلان دل بربایند و بلبلان نشسته بر شاخسار را نزد خود فراخوانند. بلبل که دیده بر خانه گل دارد از شوق دیدار او ترانه وصل برای رسیدن به اصل میسراید و بانگ عاشقانه سر میدهد. گل سرخ و یاس، هم پیمان میشوند و دست در دست هم، زمین و زمان را سرشار از بوی خوش میکنند. دیگر از سوزش سرما خبری نیست. مهر و دوستی پیرامون همه را فرا گرفته است و گلها چنان یکدیگر را در آغوش گرفته اند که گویی در یک لباس‌اند.

ابر که بر فراز آسمان، زمین را می نگرد، اشک شوق از دیدگانش روانه میشود و پرند ستایش و نیایش را به کوه و جنگل و صحرا و گلستان می‌پراکند. ابر نیلگون بیابان خشک را به سبزه زاری دلنشین دگرگون میکند تا دو هفته دیگر پس از این روز که جشن سیزده بدر است و به فرمایش فردوسی فرمانرایان و فرمان پذیران بر آن سبزه فرود آیند؛

بدان باغ رفتی به نوروز شاه       دو هفته ببودی بدان جشنگاه

بشد تا به جایی که خسرو شدی      بهاران نشستن گهی نو شدی

 و به سخن سعدی عارف و عامی آن را به رقص لگدکوب کنند؛

بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط     ز بس که عارف و عامی به رقص برجستند

رقص و سماع بر آسمان و زمین که همسران یکدیگرند، جلوه ای ویژه میبخشد و چنین است که آبشار در گذر از کوه برومند شد و هرچه بر سر راهش بود بهره مند کرد. اکنون جام جهان نمای جمشیدی جلوهای جاودانه یافته است که به سخن در وصف نیاید و به آهنگ نتوان نواخت و به قلم نتوان کشید و به شعر نتوان سرود. به راستی همه دشت‎ها سرخوشند و طراوت گل بوییدنی و بانگ مرغ شیرین و شنیدنی. دره دل آسوده است و تپه، تمنای دیدار کبک خرامان دارد. دشت، دامن خود را به سوی آهوان گشوده است. همانگونه که در پیوند نانوشته ای آب، باد، خاک و آتش همسو شدند تا برای گشودن افق دوردست در برابر چشمان آدمی سوگند خورند، از فرش تا عرش نیز تنها یک نوا و یک آهنگ به گوش میرسد. آبشاری که خود راه خویش را میجوید و به هر سمت و سویی میرود تا آبادانی، آسایش و آرامش را به همگان پیشکش دارد.

گیتی به یکباره پدیدار مهر و عشق و لطف میگردد و زمین شاد و زمان شاد و سرشت آدمی خرسند. در این هنگام هزاردستان بستان که بر درخت پرشکوفه نشسته است، هلهله نسیم را میشنود و به زبان حال میگوید: توکه هر راز میدانی و هر رمز میخوانی، چه شد که به یکباره جهان جوان شد و افسردگی و سردی و کدورت به شادی و گرمی و مهرمندی دگرگون شد؟ این جهش و جنبش و تکاپو از کدامین پیکره پرتو افکند؟ نسیم لب به سخن گشود و گفت: این اشارة نوروز است که به بهار فرمان داده تا برخیزد و دوباره ساز زندگی را بنوازد. از این رو اکنون کوه و دشت از یک سوی و کوی و برزن و خانه و کاشانه از دیگر سوی از عطر دل انگیز بهار مستند و به پایکوبی و دست افشانی کمربستند. نسیم که سوزنبان قطار زمان تازه است بازمیگوید که نوروز نه تنها سنگ و گیاه و جانور را به سرور و سرود میخواند، بلکه آدمی را به سریر آفرینش میبرد و به سپاس از هستی در این گذرگاه، انسان فداکار میشود و وجود خود را چونان درخت مهربان و فروتن میسازد و از خودستایی میگریزد و بذر مهر میافشاند؛ زیرا او دیده است که سینة ستبر و سخت سنگ را سوهان باران بهاری چنان نرم ساخته تا از دل آن سبزه سرزند.

تا پذیرا گردی ای جان نور را     تا ببینی بی حجب مستور را

در اوج شگفتی درودی گرم میتراود بر لبانم به پی ریزان و پیام گران نوروز که به راستی شکوه هستی را با فر و فرهنگ انسانی در هم آمیخته و بر گردن بشر آویخته، و زمین و زمان بدان پرداخته. این چاووشان نیک گو و زیباپوش به پیشواز نوروز پیروز دل افروز می روند. نوروزبانان و نوروزخوانانی که از هنگام کشورداری کوروش تاکنون پدران و مادرانشان کودکان را آموخته اند سرخوش و آوازخوان، این سرمایه نیروبخش و جاودانی سرور و سور و سرود را سرنا و دهل زنان کوچه به کوچه پیگیرند و خانه به خانه بجویند و در کوبه هر دری نگین خوشبختی نشانند تا هرکس در دید و بازدید عیدانه آن کوبه بکوبد کامرانی درو کند. آنان همسان و همگام یک رنگ و یک صدا مردمان را به جنب و جوش دوباره فرامیخوانند و همه ساکنان سرزمینهای نوروزی بدین جرگه لطف و صفا و عشق و وفا به پذیرش و پذیرایی این پیام آوران اهورایی میپردازند. به گفته نیاکان ما نوروز جشن دادگری، بزم همکاری و پیمان مهرافزایی است.

یک نفس ای خواجة دامن کشان       آستنی بر همه عالم فشان

بامدادان، خروس سحری با بانگی بیدارگر آمدن نوروز را مژده میدهد و به نوروز میگوید؛

نثار روی تو هر برگ گل در چمن است    فدای قد تو هر سر بن که بر لب جوست

 چهل روز پیش، نوروز در نبردی بی امان دیو سرما را از پای درآورد و نوروز نامدار، بانی این جشن بود؛ چنانکه پیش از این گفته بودند؛

بر لشکر زمستان نوروز نامدار       کرده است رای تاختن و قصد کارزار

اکنون همه هستی نغمه خوان شده اند و هیاهوی آغازی نو بر تن و جان آنان پرتوی روح بخش افکنده است. عشق و عقل پیرو این جهش و جنبش در گردش و چرخش هستند. گویا نوروز پیمانه سرمستی و سرخوشی به آنان داده است تا جانشان از آن جوشد و خردشان از آن نوشد.

پیش از گام نهادن نوروز، در رسم خانه تکانی، مردم خانة خود را از پلیدی و پلشتی پاک میکنند تا هیچ جای خانه زشت و نازیبا نباشد. آنگاه در بزم چهارشنبه سوری بر آن میشوند که به خانه تکانی دل پردازند تا هیچکس کینه و رشکی در دلش نماند. شعله های رقصان آتش آموزشگرانی هستند که به ما میآموزند با گرمی و روشنی میتوان همه پلیدی‎ها را به مهر و گرمی دگرگون ساخت و بدین گونه شادی چون شعله رخشان آتش بر همه جا سر میکشد و یادآور میشود که اکنون آدمی و طبیعت همسو و هم-خانه شده اند. گویی این پیام و پند پایدار چهارشنبه سوری که در گوش همگان زمزمه میشود، بدین گونه رنج و درد ناکامی خانه خود را به شادی و پیروزی واگذار میکنند.

این دلنوشته، پیام برای همه جهانیان است و نوشندگان آن، همه انسان های روی زمین. هیچ قوم و قبیله و نژادی در نوروز جایگاه ویژه ای ندارد. در این جشن انسانی، نخست پادشاه از تخت فرود میآید و در پیش پای دادستان زانو میزند تا هر کس از وی ستمی دیده باشد یا رنجشی داشته باشد، رسیدگی شود.

نام بهار که ریشه در به آوری دارد بازگو کننده پای نهادن بهترین‎ها برای همگان است. در نهاد آن فراخوان خیری نهان است که هر کس بر دیگری به مهر نگرد و به ذوق بگوید با شوق بپوید.

حال اگر کسانی بزم‌های ایرانی را جشن نژادپرستی میخوانند بیگمان از پس وپیش آن ناآگاه هستند و یا نژاد پرستی را وارونه دانسته اند. اگر فقط به بررسی سبد هفت سین و چگونگی هفت پیام آن بپردازیم، درمی‌یابیم که هر سفره نشین باید نخست سنجیده اقدام کند و خردورز باشد(سنجد)؛ دوم در اندیشه سلامتی خود و همگنان باشد (سیب) ؛ سوم با مهر و فداکاری سرشت در آمیزد(سبزه_ درخت)؛ چهارم نیرومند و پرتوان به مبارزه با بدی‎ها برخیزد (سمنو)؛ پنجم پاکدستی و سیرچشمی پیشه کند(سیر)؛ ششم پذیرش زندگی را در فراز و فرود باور دارد (سرکه)؛  هفتم استواری و شکیبایی را هیچگاه از دست ندهد (سماق). این فرهنگ پیام همبستگی و فرزانگی همیشگی را در سراسر گیتی سر میدهد. از آن رو که فرهنگ دادگری  پیش نیاز پیشرفت است فرهنگ نوروز در شیپور دادگری میدمد تا میانه روی و دادگری را به همگان پیشکش کند.

زمان میگذرد و گامهای تیزتک ما را از گذشته رها میکند و به آینده پیوند میدهد. آنان که این جشن را نژاد پرستانه میخوانند این اندیشه ندارند که جشنی که در آن خیر و خوبی با خشونت و خودکامگی مبارزه میکند چه پیوندی با نژادپرستی دارد. اینگونه برداشت ناشی از ناآگاهی و عدم معرفت شایسته به تاریخ و حقیقت جشن‌های این فرهنگ است. معرفت نخستین شرط احراز حقیقت است. اگر اندیشمندان و روشنفکران در پی شناخت خود و دیگران برآیند دشواری نخواهد بود و تا این مهم انجام نپذیرد اینگونه سخن دور از خرد و آگاهی به گوش خواهد رسید. تنها با چشم باز و اندیشه ژرف میتوان به خودشناسی و بیگانه شناسی بپردازیم که متکای یکدیگر هستند. با شناخت دیگران و آگاهی از خویش به حقیقت مطلق انسان پی خواهیم برد.

نوروز جشن پیوند همه پیکرهای طبیعت با یکدیگر از یک سو و دلبستگی انسان به آن از سوی دیگر است. کدام اکسیر همانند مهر و عشق ما را به یکدیگر نزدیک میسازد. این پیام نوروز است که؛ جهان نو میشود تو نیز درون و برون را نو گردان. اما به یاد داشته باش همسایه تهی دست و بینوا نیز نو پوشد و نخست تن پوش دیگران تازه گردان، سپس به تن پوش خود پرداز.

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر        یادگاری که در این گنبد دوار بماند

از دیدگاه حقوق بشر، همبستگی آخرین دستاورد تلاشگران حقوق بشر است. از هنگامیکه آغازش ناپیداست در ایران کهن تا زمانه ما، نوروز پشتیبان امتیازات بشر بی حقوق بوده است. این نوروز است که زمزمه میکند؛

 سنگ را گفتم که خاک نرم شو       برف را گفتم که آب گرم شو

این نوروز است که تیرگی‎ها را روشن میکند تا انسان از مادر خود، طبیعت، بیاموزد که بدون هیچ چشمداشتی مهر ورزد که به صد چیز ارزد. نوروز بزم برپایی خرد و پاسداری پاکی و پارسایی است. این جشن به پذیرش انسان میپردازد و به پالایش وی از آلایش پلیدی و ناروایی‌ها همت میگمارد تا با نوروز جمشیدی خورشیدسان شود. مهرمندی، شادی و خرسندی را در رگ تمام انسان‎ها ساری و جاری میدارد. نوروز نمایش نور، ستایش هور و زایش عشق و شور برای همه انسانهاست از نزدیک و دور. برای آنکه باور استواری به پدیدار همبستگی در سایه نوروز دست یازیم یک نمونه را بیان میداریم. بیگمان برترین دلیل برای اثبات هر کاری وقوع آن موضوع است. آفتاب آمد دلیل آفتاب. در فراخنای پهنه ایران و انیران، اقوام گوناگون از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب، (ترکمن، تالشی، آذری، کرد، لر، عرب، بلوچ و فارس) با گویشهای گوناگون، مذاهب رنگارنگ، ریشه های نژادی متفاوت ساکن هستند. با این همه، همگی نوروز را به عنوان یک هویت ارجمند و شناسه کهن پذیرفته اند و آن را با جان و دل گرامی میدارند. گفتنی است هر یک از اینها موسیقی محلی و ترانه ویژه برای نوروز دارند. تنوع گویش و زبان، ساختار فرهنگ قومی، کوچ داشتن و چادرنشینی هیچ یک سدی در برابر همسویی و همدلی اینان ایجاد نکرده است. و دیگر برجستگی‎های شایان توجه آن است که در همه ترانه های آنها نوعی مهر و عشق به یکدیگر و خدمت و فداکاری به چشم میخورد. بیگمان پایداری و پویایی فرهنگ ایرانی با وجود سختی های فراوانی که از سر گذرانده است تا احساسی مشترک و فراگیر را در جان و تن تک تک مردمان برپا سازد، در گرو گسترش و پذیرش آداب و رسوم آن بوده است، بدان گونه که با وجود تفاوت اقلیم، اندیشه و عقیده، دلبستگی به این فرهنگ، برتر و ارجمندتر از آن پیوندها بوده است. این نور نوروز است که به این اقوام هویت و همبستگی و پیوند و دلبستگی میبخشد.

نوبهار حسن آید سوی باغ       بشکفد آن شاخه تر بلی

با اندک پژوهشی درمییابیم که حوزه فرهنگ نوروزی بسیار گسترده تر از قلمرو جغرافیایی آن است و این آداب از زادگاه آغازینش بسیار فراتر رفته است. این گستردگی، ریشه در آن دارد که پیامهای نوروز به انسان و گوهر وجودی او نظر میافکند و بدین گونه است که هر کس سخن آن را شنود بدان روی مینهد و این گرایش و همسویی و هم اندیشی در گذر سالیان گروههای فراوانی را همراه خود ساخته و دلباخته خود کرده است.

از منظری دیگر، وقتی بدین پدیدار تاریخی و طبیعی بنگریم در مییابیم در سخن برخی از گویندگان ما پیامهایی جهانی نهفته که این ویژگی آنان را در چشم و دل مردم گیتی گرامی داشته است. فردوسی، خیام، مولوی، سعدی حافظ چهره به چهره نشسته اند و بایدها و نبایدها را گفته اند. اما از یاد نبریم در سروده های آنان، نوروز به گونه ای برجسته بر نگاه آنان نشسته و پرتو افشانده است که بر شمردن آنها در حوصله این نوشته نمیگنجد. اگر به برگشمار تاریخ ایران در پس از اسلام بپردازیم، میبینیم و می-یابیم با تازش تازیان به یکباره همه آداب، رسوم، فرهنگ و بزم و جشن ایرانی فرو افتاد و هیچ برگ و بویی از آن به مشام نمیرسید و نزدیک به دو سده این فسردگی به درازا کشید. از سده سوم تا پنجم هر چند کشور دچار جنگ و سختی و ویرانی گردید، اما به طور نسبی اوضاع و احوال بهتر از دوقرن نخست بود. از آغاز قرن پنجم تا آغاز قرن دهم باز فتنه و شورش و هجوم و غارت و چپاول نیروهای بیگانه، سرزمین ایران را فراگرفته است. جنگ های هولناکی که هریک به تنهایی میتوانست کشوری را نابود سازد. با روی کار آمدن صفویه دگرگونی اساسی در همه ارکان کشور به وجود میآید. (907 - 1150) ایران به نزدیکی مرزهای پیشین دست مییازد. زبان فارسی جایگاه خود را پیدا میکند تا جایی که رهبران دینی رساله عملیه (جامع عباسی، شیخ بهایی) را به زبان فارسی مینویسند و در برخورد نوروز و عاشورا، نوروز را برمیگزینند.

عید است و محرم است و فصل گل بید       عید بر شما مبارک و لعنت بر یزید

در بررسی دانشورزانه این دوران میبینیم که صفویان در آداب ملی و سنت فرهنگی، خود را پیرو و همسان ساسانیان پنداشتند و تلاشی چشمگیر از خود نشان دادند که همانند ساسانیان کشور را اداره نمایند. این نگرش، گزارشی را به همراه دارد که نشان میدهد پرداختن به جشنهای ایران، راز پایداری و پذیرش آنان بوده است. این پی و پایه چنان قدرتمند شد که دولت افشاریه و زندیه نیز در بستر آن توان جستند و قد برافراشتند. این برهان برومندی است که در طول تاریخ ملت ایران شکستهای سیاسی خود را به کمک پیروزی فرهنگی جبران کرده است. اندیشه سازنده، نگاه انسانی و فراگیر، فراتر از باور، نژاد، قوم، زبان و حکومت بن مایه این کامیابی‎ها و پیروزی‎ها بوده است.

 گفتنی است هنگامیکه نگاه مدرنیته در پی گرایشی نو و تازه برای جدایی از اندیشه کهن بود و مبارزه با جهل و خرافات را در دستور کار خود قرار داده بود باز هم در برابر نوروز کهن، شمشیر نوگرایی را غلاف کرد و سپر انداخت و آن را به گرمی پذیرفت تا جایی که در هنگام جشن نوروز بسیاری از فرمانروایان غربی این رهاورد شرقی را خجسته باد میگویند و آن را پاس میدارند، زیرا خمیرمایه این جشن، همبستگی انسان است نه برتری نژادی.

در روزگار ما شرق و غرب همسایه شده‌اند و فشردگی جهان چنان چهارسوی گیتی را به هم نزدیک ساخته که در کسری از ثانیه آنچه در قطب جنوب میگذرد در قطب شمال نیز قابل دیدن است و همه مردم جهان پیرامون آن میتوانند به گفت و گو بپردازند. کاهش شگفت انگیز هزینه ارتباطات، انسان را از دهکده جهانی خارج ساخت و به کلبه جهانی وارد کرد تا دیگر مرزها جلودار آدمی نباشند. بازتاب این رخداد، نفوذ فرهنگ و اندیشه‎های گوناگون در فرآیند اندیشه و باور مردمان سراسر گیتی را به همراه داشته است. این در هم تنیدگی پنجره ای رو به همبستگی و آگاهی جهانی گشوده است. دستاورد عبور از مرزها، پا نهادن در شهر و خانه دیگر کشورها بود که به سادگی صورت پذیرفت. در اینجا مبارزه نفس گیر رویارویی فرهنگ‎ها و اندیشه‎ها آغاز گردید. در این گیر و دار، نوروز و ارزش‎های جهانی اش بدون هیچ پشتیبان رسمی، آهسته و پیوسته به همه سرزمین‎ها پای مینهد و مورد پذیرش و نوازش قرار میگیرد. راز این پذیرش آن است که نوروز به همسانی انسان‎ها مینگرد و در قلمرو فرهنگی هر سرزمینی ابزار همگون سازی و توانمندی انسان و شاهراه همدلی و همراهی مردمان به شمار میآید. نیکی میپراکند، مهر میکارد و بدی و دشمنی را میروبد و بدین گونه است که گروه‎های مختلف انسانی همراه با پایبندی به فرهنگ محلی خویش، آغوش به سوی ارزش‎ها و پیام‎های نوروزی میگشایند.

جا دارد یادآور شویم سازمان ملل، به صد انگیزه و اندیشه همراه اعلام روز جهانی نوروز جهان افروز آن را روز صلح و همبستگی دانسته و بر این نکته پای فشرده که نوروز سرچشمه وحدت فرهنگی است و نقش مهمی در تقویت روابط مردمی بر اساس احترام متقابل و آرمان‎های صلح و حسن همجواری ایفا میکند. سازمان ملل خاطر نشان ساخته است که بنیان سنت‎ها و آیین‎های نوروزی، بازتاب ویژگیهای آداب و رسوم فرهنگی و تاریخی تمدن هایی است که از طریق تبادل ارزش های انسانی بر یکدیگر تاثیر گذاشته اند(مقدمه قطعنامه A/RES/64/253 مجمع عمومی سازمان ملل) یادآور شویم سرآغاز این نگرش سردمداران گیتی به این ارزش فرخنده از سازمان علمی فرهنگی یونسکو سرچشمه گرفت که نوروز را به عنوان میراث معنوی بشریت ثبت و پرتو آن چشمان نمایندگان دیگر کشورها را روشن کرد و همگان بر این باور همسو شدند که نوروز، نوآوری کهن است که زندگی فرسوده انسان‎ها را نو میکند، دلها را نور میبخشد و خامی و خود کامگی را از اندیشه آدمی میزداید. باید یادآور شد که در گذر تاریخ سارمان‎های جهانی هیچ پرونده ای به فراگیری و فرانگری نوروز نبوده است که ملیت‎های گوناگون را با بینش ها، روش‎ها و نگرش های دور از هم در زیر یک چتر جمع آورد تا بدان باوری ژرف و بی گسست داشته باشند. اگر انسانی و مهرمند بنگریم درمییابیم که این جشن‎ها چه نقش ارزشمندی در همبستگی انسانی دارند و بی گمان دور از انصاف و دادگری است که آنها را نژادپرستی بدانیم. جشن هایی که نگرش به پذیرش همه نژادها دارند.

شهر سرشار است از لبخند و گل     تا جهان باقی است این آیین جهان افروز باد( باور دارد که همیشه را میتوان نوروز دانست )

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ضیاء مصباح
برگرفته از:
اطلاعات و اسناد مربوط

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.