رفتن به محتوای اصلی

پروژه "چلبی فروشی"
27.06.2022 - 17:08

پروژه "چلبی فروشی" !

احمد چلبی مردی چند چهره و یکی از کسانی بود که توانست با سرهم بندی کردن اطلاعاتی درست و نادرست ، آمریکایی ها را متقاعد کند که با حمله نظامی به عراق، صدام حسین را براندازند تا او برجای صدام بنشیند. آمریکا صدام را برانداخت اما رویای چلبی بخاطر فقدان پایگاه اجتماعی اش در عراق و نیز همراه نشدن دیگر گروههای اپوزیسیون با او؛ محقق نگردید و کام نیافت. نام چلبی از خاطره ها رفت اما اصطلاح "چلبی سازی" بعنوان تمثیلی برای دخیل بستن بدون پشتوانه مردمی به دول خارجی، در فرهنگ سیاسی ایرانیان ماندگار شد. 

آنها که سنین میانسالی را پشت سر گذاشته اند و یا جوانترهایی که انس و الفتی با تاریخ صدساله گذشته دارند میدانند که درخاطره جمعی ایرانیان، وابستگی و یا حتی مدد گرفتن از دول خارجی ، بدلیل سیاستهای استعماری برخی از آنها در مورد کشورهای جهان سوم، همیشه امری مذموم و گناهی نابخشودنی بوده است که بنظر میآید هنوز نیز بدرجاتی اینچنین باشد. اما در دوران جنگ سرد، بدلایلی که اشاره به آنها در مجال این نوشته نیست، این قاعده ای بود که تنها در ارتباط با کشورهای غربی مصداق داشت و از نگاه دلباختگان به اردوگاه "سوسیالیسم"، هرگونه وابستگی و یا حتی سرسپردگی به بلوک شرق نه تنها ایرادی نداشت که بسیار هم منزلت داشت!  فقط کافی بود که با "غرب زدگی" و نماد شاخص آن یعنی آمریکا دشمن باشید تا شما پیشرو، انقلابی ، روشنفکر و در جبهه خلق و مردم رده بندی شوید و یا بالعکس اگر همراهی فکری و یا سیاسی با غرب داشته باشی ، مستحق هر انگ و برچسب و تخریب و یا حتی ترور و حذف فیزیکی! کسی خود را نیازمند این نمیدید که بداند روسیه تزاری و بعد از آن شوروی سوسیالیستی با مردم و کشور ما چه کردند؛ و یا اینکه بخواهد بداند که برون رفت آن آرمان و مرام و مسلکی که اینچنین شیفته و دلباخته اش هستند چه بوده و به چه انجامیده است! برای آنها این مهم نبوده و نیست که مثلا اقمار شوروی چه نوع حکومتهایی  بودند و یا زیست انسانی و استاندارد زندگی خلق های انها چگونه بوده است . لیبرالیسم وآزادیهای فردی و اجتماعی در دنیای آرمانی آنها جایگاهی نداشت و واژگانی بودند که منکوب شعارهای پوپولیستی دیکتاتوری زحمتکشان میشد؛ اینها برای بخش بزرگی از "روشنفکران" جوگیر شده ی ما امری رایج و پذیرفته شده بود. ازهمین رو براحتی بر ستم اشغال و تجاوز و سلطه گری که از جانب همسایه شمالی بر ما رفته بود چشم فرومی بستند اما مداخله  بهنگام آمریکا در ماجرای 28 مرداد 1332 (که از قضا دستاورد آن نجات کشور از فروافتادن در دامی بود که همسایه شمالی به کمک عوامل داخلی اش برای ضمیمه کردن ایران به اقمار خود گسترده بود)؛ انگیزه ی دایمی تسویه حساب سیاسی هفتاد ساله آنها تا امروز شده است. و شوربختانه تاوان این کژ اندیشی سنگواره شده  را 43 سال است که مردم ایران با هزینه ای فوق العاده سنگین میپردازند! شاید بعضی از خوانندگان بیاد داشته باشند آن نوجوان 17 ساله ای که میخواست با چاقوی ضامن دارش پاسبان کلانتری را خلع سلاح کند و با مصادره سلاح او احتمالا یکی یا تنی چند از عاملان نهادینه کردن آزادیهای فردی و اجتماعی که از نظر او مصداق بارز کفر و فساد و بی بند و باری بود؛  به سزای اعمالشان برساند، این چریک مسلمان حال که لابد با حکومت ملایان آرزوهای دوران نوجوانی اش جامه عمل پوشیده و به مدد رانتهای گوناگون سالهای گذشته به جاه و نامی رسیده است اکنون در میانسالی با اقامت در بلاد کفر و فساد و بی بند وباری غرب! درتلویزیون بی بی سی فارسی باد در غبغب میاندازد و با صدایی برآمده از همان ذهنیت 17 سالگی اش میگوید: اگر قرارست بچه ی شاه به حکومت برگرده منهم دوباره میشم محسن چریک. طرفه اینکه همه این حضرات با نقاب دموکراسی و آزادیخواهی، ترجیع بند ثابت دعاوی شان برای مخالفت با خاندان پهلوی نیز بسته بودن فضای سیاسی و سانسور و خفقانی ست که بزعم آنها بر کشور حاکم بوده است بگذریم از اینکه همین آقای سابقآ چریک در برنامه دیگری دربرنامه "میزبان" در رادیو فردا میگوید طی 4 سال و نیمی که در زندانهای شاه بوده روزی یک کتاب میخوانده و بیش از 400 جلد کتاب در زمینه های مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، وووو مطالعه کرده است! عجب شاه دیکتاتوری که زندانیان سیاسی اش چنین آزادی عمل داشته اند اما به گفته مخالفانش مردم عادی در زیر چکمه های استبدادش در حال له شدن بودند!  طنز روزگار این است که خود این حضرات و اعوانشان (از چپ تا راست) کمترین قرابتی با آزاداندیشی و دموکراسی نداشته و ندارند. اما بنظر میرسد که تکرار مکرر ادعای دروغین دموکراسی خواهی امر را برخود آنها نیزمشتبه کرده است و بر خود باورانده اند که مبارزه آنها با پادشاه فقید بخاطرفقدان آزادی و دموکراسی بوده است ، در حالیکه واقعیت این بود که دعوای اصلی آنها و رهبران و پیشوایانشان با شاه نه بر سر این بود که شاه مستبد و خودکامه است، بلکه دعوای واقعی آنها با شاه چیز دیگری بود. اسلامیون اضمحلال تدریجی تفکر ارتجاعی خود را در سکولاریسم و مدرنیزاسیون ایران نوین میدیدند و در آرزوی برقراری حکومتی دینی بودند که النهایه نیز در جمهوری اسلامی موجود تجلی یافت ، و چپها نیز قبله هایشان یا مسکو بود یا پکن و یا هاوانا، که آنها نیزهیچیک نسبتی با آزادی و یا دموکراسی نه داشته اند و نه دارند. از این روست که این گرفتار آمدگان در ذهنیت سنگواره شده گذشته ی خود یعنی غرب ستیزی با نقاب "آزادیخواهی"، هنوز نه ندامتی از همراهی و همدستی با آخوند متحجر و مرتجعی مانند روح الله خمینی برای بزیر کشیدن حکومت پهلوی انجامید دارند و نه حتی بعضآ شرمی از 43 سال همزبانی و همسنگری آشکار و نهان با رژیم فاسدی که خمینی بنیادش نهاد و ملت و کشور ما را به چنین ورطه هولناکی فروافکند. آنها جملگی خار را در چشم نظام پادشاهی پهلویها می بینند اما تیر را در چشم و نگاه خود نه!!

اینها را بر شمردم تا اشارتی کرده باشم به سابقه تاریخی دست و پازدنهایی که بویژه بعد از سخنرانی 13 خرداد شاهزاده رضا پهلوی از سوی برخی از این جریانات تحت عنوان "پروژه رهبر تراشی " و یا برای آویختن به دامان بیگانگان و "چلبی فروشی"  شاهدش هستیم . به باور من کمک گرفتن از یک فدرت خارجی لزومأ ممنوع نیست، میتواند هم مفید و ضروری باشد و هم بد و زیانبار، هم میتواند نجاتبخش و مایه ترقی و پیشرفت باشد و هم ویرانگر و اسارتبار! اما هرگونه یاری گرفتن از یک قدرت خارجی، تنها برای نیرویی موجه و پذیرفتنی ست که در کارنامه عملی گذشته و اکنونش، وفاداری به کشور و دلسوزی برای مردم ایران را بوضوح به اثبات رسانده باشد، و مدد گرفتن چنین نیرویی از هر امکانی که بتواند  مردم ما را از چنگ مافیای جنایتکارحاکم بر کشورو این دشمن ترین دشمنان مردم ایران برهاند نه تنها مذموم نیست بلکه یک وظیفه میهنی نیزهست! امروز تاریخ بروشنی گواهی میدهد که پادشاهان پهلوی در کانسبت زمانی بلوک بندی جنگ سرد، هوشمندانه و با اتخاد سیاست خارجی متعادل، چگونه از آن فرصتهای بین المللی در راستای منافع ملی و در مسیر مدرنیزاسیون و رشد و توسعه و اعتلای کشور استفاده کردند و بالعکس دیگرانی که از گذشته تا حال، مدعی پهلوی ها هستند رهبران فکری شان از شیخ خزعل تا میرزا کوچک خان تا پیشه وری و کیانوری و روح الله خمینی چگونه با حمایت مادی و یا معنوی بیگانگان، بر خلاف پهلوی ها، جاده صاف کن چه سیاستهایی برای به انحطاط کشاندن کشورشده بودند! 

از این رو پا نهادن به عرصه مذاکره با دول خارجی و احیانا مطالبه حمایت سیاسی، تکنیکی و یا مادی از آنها، واجد پیش شرط هایی ست که فقدان آن میتواند مصداق وابستگی، سرسپردگی و یا حتی مزدوری قلمداد شود. 
و لذا سازمان و یا جریانی مجاز به ورود به چنین آوردگاهی ست که:
 * آلترناتیو واقعی ( و نه خود خوانده ) برای به زیر کشیدن جمهوری اسلامی باشد و برای این منظوراز پشتوانه حمایت واقعی بخش بزرگی از مردم برخوردار باشد:

* پیشینه و کارنامه ای روشن و قابل دفاع داشته باشد
* درگفتار و کردار خود صادق و شفاف و قابل اعتماد باشد
* برنامه ای روشن مبتنی بر خواست عموم مردم برای حفظ امنیت و توسعه و پیشرفت و سربلندی کشور داشته باشد
* دفاع از منافع ملی سرلوحه تمام اقداماتش در گذشته و امروز و آینده باشد

حال اگر گروهی را گمانه بر این است که در فقدان برخورداری از ویژگی های فوق، با غوغاسالاری و نفی آلترناتیو واقعی که در شعارهای مردم نیز بازتاب می یابد، و یا جماعتی دیگربا اتکا به نمایشهای پرزرق و برق تبلیغاتی وحضور پرهزینه برخی شخصیت های خارجی در گردهمایی آنها، میتوانند خود را بعنوان "آلترناتیو" به مردم و یا دول خارجی بفروشند، شاید مصداق همان باشد که کمی بالاتر به آن اشاره رفت و بیشترعرض خود میبرند.....!

امیر دها

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.