رفتن به محتوای اصلی

به بهانه کامنت استاد جمالی زیر نوشتار احمد زید آبادی
08.09.2008 - 10:27

جناب استاد جمالی!

نمیدانم لبه طنزتان ـ از کارشناس سیاسی ـ من هستم و یا آقای زید آبادی.

اولاً این عنوان را که بسیاری را به همان اشتباه شما می اندازد، نه خود نویسندگان این سایت، بلکه آقای توکلی گذاشته اند و اتوماتیک درج میشود.

ولی اگر از من بپرسید، شخصاً آقای احمد زید آبادی را یک مفسر خوب سیاسی میدانم و با علاقه مطالبشان را میخوانم.

ولی اگر منظورتان خود این حقیر است، این حقیر هم حقارت سیاسی خود را قبول ندارد و بدور از شکسته نفسی های مرسوم، باز هم خود را صاحبنظرسیاسی میدانم والی دست به قلم نمیبردم. ولی حالا درجه اجتهاد سیاسی ام چقدر است

خوانندگان میتوانند تعین کنند.

و اما چگونه شد که خود را صاحب نظر سیاسی یافتم؟ قضیه بسیار شنیدنی و یا خواندنی است.

روزی نوشته های افلاطون را ورق میزدم( و فقط ورق میزدم چون سواد خواندنشان را ندارم ) به داستان سقراط و دفاعیه معروفش برخوردم.

وی، در دادگاه متهم میشود که آشوب در اذهان مردم و بویژه جوانان انداخته و نگاه آنان را از هیت حاکمه وقت برگردانده است. او با شیوه پرسشگری خود، بی مایگی ناموران وقت را از هر صنف و در هر جایگاه به نمایش میگذارد و ... . او بخاطر این جرم بزرگ به مرگ محکوم میشود و در سن 78سالگی جام زهر را خود سر میکشد.

..... ...

« ... ای سقراط ! بگو چه کرده ائی که این همه در اطرافت شهرت بد رواج گرفته است؟ اگر مثل دیگران بکار و بار خود مشغول میبودی و حد و حدود خود میشناختی، بر تو این چنین نمیرفت! بر ما راز بگشای تا ترا به اشتباه و نادانسته محکوم نکنیم!ا

او چنین پاسخ میدهد:

« ای آتنی ها شاید میپندارید شوخی میکنم ولی آنچه را میگویم حقیقت است. بشنوید! آنچه موجب اشتهار زشت و ناروای من شده است، نوعی دانائی است که به من دست داده است و از ان برخوردارم( بی آنکه خود بخواهم و یا بدانم ـ م). این چگونه دانائیی است؟ شاید بتوان گفت نوعی از خردِ انسانی است که من واقعاً معتقدم، در من وجود دارد. و... ... .

به من دندان قروچه نروید! ای آتنیها! حتا اگر فکر میکنید که زبان درازی میکنم. این، من نیستم و کلام منهم نیست که میگویم و میگوید که من از نوعی دانائی (انسانی ـ زمینی) برخوردارم و داناترینم. این کلام گوینده ائی ایست که در اعتبار و راست گفتاریش جای تردید نیست. او از کودکی دوست من بوده است و دوست مردم هم. او با شما دربدری کشیده است و با شما به آتن برگشته است این شخص که همه شما اورا میشناسید کایرفون است. و.... .

این، اوست که روزی در معبد دلف از اوراکل( رابط آپولون خدای خِرَد با مردم) شنیده است که من داناترین هستم. او برای اینکه از تردید در آید مجدداً به معبد دلف باز میگردد تا از اوراکل بپرسد که آیا آنچه را او راجع دانائی من شنیده است درست است؟ اوراکل این بارتوسط پیتیا ( پیتیا رابط با اوراکل) پاسخ میدهد که هیچ کس از سقراط خردمند تر نیست. و... .

حال بیندیشید! چرا من اینها را بشما میگویم. این برای اینست که میخواهم شما را روشن کنم! هنگامی که من اینها را از کایرفون شنیدم ، از خود پرسیدم واقعاً منظور خدا( اپولون و نه الله) از اینکه گفته است من دانا ترینم چه بوده است؟ این که مسلم است که خدا دروغ نمیگوید و من خود میدانم که چیزی نمیدانم و بر نادانی خود نیز واقفم!

 

پس بر آن شدم که این راز بگشایم. سر انجام پس از کلی اندیشه و تأمل عازم دیدار استادی شدم که بدانش معروف بود و میدانستم که بسی بیش از من میداند. بر آن بودم تا با اثباط اینکه کسی هست که او از من داناتراست بطلان گفته اوراکل را بنمایم و یا راز از پرده بردارم. ولی با کمال تأسف پس از قدری صحبت با این استاد در یافتم که او چیزی نمیداند و بر این نادانی خود نیز واقف نیست! انگاه فهمیدم که من از آن دانشمند نامی دانا ترم زیرا من حد اقل اینرا میدانم که نمی دانم ولی آن بیچاره این را هم نمیداند. از آنجا بسوی دولتمردان و سپس دیگران رفتم و باز با همین نتیجه باز گشتم و این آزمون را تکرار و تکرار کردم و نتیجه همان بود. سرانجام به نزد غزل سرایان و حماسه سرایان رفتم که مطمئن بودم از من دانا ترند. ولی با کمال حیرت دریافتم که شنوندگان این سرایندگان سروده های آنان رااز خود آنها بهتر میفهمند! دریافتم این زیبا و درست سرائی آنان، در آنان به غریزه و فطرت است و نه به عقل و اندیشه. سیلانی از کلام موزون ولی ناآگاهانه است همچون پرندگانی که خوب میخوانند بدون اینکه خود بدانند چه میخوانند. تا اینجا به این رسیدم که من، با وقوف به نادانی خویش از همه آن فرهیختگان دانا ترم.

آخرین صنفی که مانده بود تا پس از آزمونش به یقین رسم صنف صنعتکار بود. دریافتم که این جماعت چیزی میداند زیرا که دانائیش در کارِفایده مندش متعین میشود و حاصل آن مشهود و غیر قابل انکار. به صحبت با آنان درآمدم ولی با ز هم با تأسف دیدم این جماعت هم، دانائی محدود خود را دانش کل در یافته و با تعمیم دهی آن به همه قلمروهای خارج از حیطه کارشان، خود را عقل کل میدانند. در اینجا هم دانستم که از این جماعت هم دانا ترم. و آنگاه این شیوه آزمون و پرسشگری را به شاگردانم آموختم تا سراسر اتن را زیر پا بگذارند و ببینند آیا کسی هست که بداندکه، یا نمیداند یا دانشی محدود دارد ولی نیافتیم. تا سرانجام کارم به این دادگاه کشید و....

 

با نگاهی به این حکایت سقراط و یاد آن بود که شبی امامزاده پیر ویلان را که در نزیکی زادگاهم مدفون است را به خواب دیدم. البته با توجه به اینکه ما اُمت مسلمان از آن خداهای خوشگل و تودل برو مثل آپولون نداریم طبیعی است که پیری نتراشیده و نخراشیده را در خواب ببینم که بر من درست و نادرست راقراعت میکند. این پیر ویلان ژنده پوش برمن ظاهر شد و گفت ای حبیب! بشنو که تو از امروز خردمند ترینی و همان چند کلاس اکابر هم که رفته ائی کافیست که خود را کارشناس سیاست بدانی! نترس برو جلو!

من هراسان از خواب برخاستم. در روزنامه خواندم و در رادیو شنیدم که شیخی اکابر نرفته که در حوزه علمیه درس حدیث و قرآن خوانده، با عنوان دکتر به ریاست دانشگاهی که معتبر ترین استادان این مرز و بوم به استادی در آن افتخار میکنند، برگزیده شده است. و سر پاسداری قصاب، چند شبه به ژنرالی رسیده و عنوان دکتری را نیز بیدک میکشد، و بحر طویل پردازی بی مایه در دربار اکبر شاه، قصیده ائ در رثای اکبر شاه سروده وبحر طویلی چند صد صفحه ائی در چگونگی تبدیل شدن و تنسیخ ما از انسان به نئاندارتال در این دیار عجایب نگاشته است و آن نوشته را ، چگونه ما، ما شدیم ، نام گذارده است، از همه چیز گفته است و زمین را به زمان دوخته است تا تاریخ 1400 سال پیش ما را دور زده و حمله ترکان سلجوق و ایلغار چنگیز و... را سبب انقطاع متوالی تمدن ما دین زدگان و شیخ گرفتگان این سرزمین معرفی کند. در خواب دیدم که سلطانی جدید ولی با عمامه و ریشی انبوه و دستمالی عربی به رهبری نشسته و روانپریشی خود بزرگ بین با خرید ورق پاره ای که دکتر ساز است، بریاست مملکت رسیده و درکنار بازار نخود لوبیا فروشان مملکت بازار خرید و فروش مدارک دکتری و مهندسی هم براه افتاده است و الا آخر.

باین نتجه رسیدم که پیر ویلان ما، واقعاً امامزاده ائی معتبر است که در اعتبارش جای تردید نیست و همین بس که من بیمن تشویق او کارشناس و تحلیلگر سیاسی شده ام! و اگر عمری باشد در صدد آنم تا مشاغل کارشناسی دیگری هم دست و پا کنم.

امیدوارم این توضیحات من برای استاد جمالی بقدر کافی قانع کننده باشد.

 

• ترجمه م تلخیص دفاعیه سقراط از فیدون

• Från Bibeln Till Blanche

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.