رفتن به محتوای اصلی

جنبش سبز را حزبی نکنیم! نگاهی به مصاحبه ی آقای دکتر دباشی با جرس
12.12.2009 - 14:27

نگاهی به مصاحبه ی آقای دکتر دباشی با جرس!

شبکه جنبش راه سبز (جرس) مصاحبه ائی دارد با آقای دکتر دباشی دارد که برای من بعنوان یک تحلیلگر سیاسی میانه حال قدری پرسش آفرین است. نگارنده این سطور در جایگاه علمی جناب دکتر دباشی تردیدی ندارم ولی با این وصف خود را مرعوب عنوان و جایگاه علمی کسی نکرده و به خود اجازه میدهم هر نظری را در هر جایگاهی به نقد کشم.

حدود چند ماه پیش، در همان آغاز حرکت جنبش سبز، آقای موسوی در اشاره به جنبش اعتراضی مردم بر علیه دستبرد به آرایشان گفت: این حرکت یک جبهه نیست، این حرکت یک حرکت حزبی هم نیست و زمانی که وقتش برسد من خودم، شاید حزب تشکیل دهم. وی گفت، این حرکت یک جنبش است و با این ویژگیها ... ( به نقل از حافظه ام).

توصیف آقای موسوی از جنبش مردم، واقع بینانه بود و تا همین امروز هم به اعتبار خود باقی است. ببینیم معنی این حرف چیست؟

یک حزب سیاسی ایستاده بر یک فلسفه سیاسی با اهداف راهبردیِ مبتنی بر یک فلسفه سیاسی است( لیبرال، سوسیال و یا ناسیونال و..). یک جبهه سیاسی نیز حاصل ائتلافی از احزاب یا سازمان های سیاسی با خصوصیت حزبی است. در حالت اول یک فلسفه سیاسی و فرا استراتژیک چراغ راهنمای راهبرد حزب سیاسی است و در حالت دوم پیمان نامه ی جبهه ائی مکتوب و یا نامکتوب که اهداف مشخص استراتژیکی مشخصی را محور ائتلاف جبهه ائی قرار داده است. در یک ائتلاف جبهه ائی هیچ یک از مؤتلفین نمیتواند برنامه حزبی خود را به ائتلاف تحمیل کند . چنین کوششی یعنی از هم پاشاندن آن ائتلاف، همچنانکه در یک حزب سیاسی کوشش برای تغیرفلسفه سیاسی یک حزب از طریق یک فراکسیون، یعنی از هم پاشاندن آن حزب. و اما یک جنبش، و ازجمله جنبش سبز امید ِما، یعنی حرکتی سیاسی از طرف مردم، حول محور یک یا چند خواست استراتژیکِ مشخص بدون اینکه ائتلافی در کار باشد. جنبش ملی شدن نفت نمونه ائی از یک جنبش مطالباتیِ ملی بود. آنچه در آن جنبش محوری بود ملی شدن صنعت نفت بود و لاغیر.

اولین کاستی نوشتار آقای دباشی اینست که ویژگی جنبشی بودن جنبش سبز در آن به فراموشی سپرده شده و چنان برنامه های طول و دراز و فلسفه سیاسی برای جنبش سبز تعریف شده است که بسیار فراتر از کادر یک جنبش با مطالبات حد اقلی(بر محور مخرج مشترک تنوعات سیاسی)، آنچنان که موسوی بارها تأکید کرده است، میرود. اگر قرار باشد هریک از گروهای مرجع و یا نیروهای درون جنبش سبز در تعریف و قرائت خود از این جنبش این چنین پیش روند ما، نه با جنبشی ملی ، فراحزبی ، فرافرقه ائی و فرا ایئولوژیک بلکه با شاخه ائی از فلان جریان اصلاح طلب روبروئیم.

قوی ترین استدلال برعلیه آنان که میکوشند شعار های خود را به جنبش سبز، از چپ و راست تحمیل کنند، چه آنجا که مرگ بر رهبری نظام میدهند و چه آنجا که سرنگونی نظام را میخواهند و شعار جمهوری ایرانی میدهند اینست که جنبش سبز حاملِ آن حد اقلی از مطالبات مردم است که از توده ی ده ها میلیونی مردم، شط مواج جنبش واحد ملی را میسازد که «میتواند» درصورت تداوم خود به وحدت ملی ما در یک نظم دموکراتیک بیانجامد.

پس بر این زمینه، کوشش برای بسط تعریف این جنبش به ماورای اهداف حد اقلی فعلی آن و انتساب فلسفه سیاسی خاص با تعریف منافع ملی بر حسب سلیقه سیاسی برآمده از آن فلسفه، خود، نتیجه ائی جز برانگیختن تعاریف متفاوت که به گروهبندی شدن بسیار زود رسِ جنبش می انجامد نخواهد داشت.

جناب دباشی چه پاسخی دارند اگر منِ نوعی هم با تعریف و قرائت دیگری از مقوله منافع ملی، و بنام هوادارجنبش سبزبمیدان بیایم؟

آیا این گسترش دادن تعریف جنبش سبز به آنسوی اهداف استراتژیک این جنبش، حزبی و جبهه ائی کردن و درعمل تکاندن این جنبش از نیروهای گوناگون متعامل آن نیست؟

آقای دباشی اظهار میدارند: «... من با نکته آخر مورد اشاره در سئوال شما موافقم. من در یکی از مقاله هایم که بلا فاصله بعد از شروع نهضت سبز نوشتم، "حسن نصرالله" دبیر کل حزب الله لبنان را به خاطر تقبیح نهضت سبز مردم ایران و طرفداری از آقای احمدی نژاد مورد نقد قرار دادم. در آن مطلب خطاب به حسن نصرالله نوشتم که: "ریشه های الفت با نهضت آزادیبخش فلسطین و مردم ستم کشیده لبنان در قلب ملت ایران است نه در جیب گشاد آقای احمدی نژاد". به نظر من ملت ایران یک سابقه و الفت طولانی با نهضت آزادیبخش فلسطین دارد.».... . « .... این خود نمونه ایست از اینکه الفت و همفکری و همبستگی ما ایرانیان با نهضت آزادیبخش فلسطین در رگ و پی ماست و اصلا به مسائل سیاسی و مذهبی هم هیچ ارتباطی ندارد به عبارت دیگر جنبش سبز،هم از منظر تاریخی و هم از منظر مساله حقوق بشر و اخلاقی، حامی جنبش فلسطین است. چطور می شود کسی قتل عام ملت فلسطین را طی شصت سال گذشته، از دیر یاسین تا غزه، ببیند و موضعگیری نکند؟»... «از نظر منافع ملی ما هم اینطور نیست که بگوییم مسئله فلسطین به ما ربطی ندارد. مساله فلسطین دقیقا و خیلی خوب هم به ما ارتباط دارد. چون مسئله فلسطین از وقیحانه ترین ظلمهایی است که در تاریخ معاصر اتفاق افتاده و رابطه با آن، محک اعتبار جنبش سبزاست. طوری که اگر روزی جنبش سبز ما به مسئله فلسطین بی اعتنا شود، آن موقع باید بیاندیشیم که چه نقصی جنبش سبز ما را به این نقطه رسانده است».

جناب استاد دباشی! ستمی که چین، فیلیپین، روسیه، اندونزی مسلمان و.. بر مردم و مسلمانان و اقلیت های خود کردند با ستم اسرائیل بر اعراب فلسطین قابل مقایسه نیست. آزادی ای که اعراب مسلمان مقیم اسرائیل از آن برخوردارند در هیچ یک از خودِ کشور های عربی وجود ندارد و ما ایرانیان هم در کشور خود از آن برخوردار نیستیم. بیشتر تخلفات اسرائیلی ها در سرزمین های اشغالی و حتی تخلفات نظامی در جریان اشغال غزه توسط خود مقامات قضائی اسرائیل تعقیب شده است و... . من واقعاً نمی دانم شما جناب دکتر دباشی! این دکترین منافع ملی مبتنی بر الفت قلبی با مردم بیچاره فلسطین و لبنان را از کدام فلسفه ی سیاسی با کدام تعریف از منافع ملی گرفته ائید؟

من حیرت میکنم از اینکه شما جناب استاد، نمیخواهید بدانید حسن نصرالله با دلار های احمدی نژاد سر الفت دارد و نه با مردم ایران. در فردای روزی که این دلارها چه از جناب دولت سبز ملی(انشا الله)، و یا دولتی دیگر قطع شود بند این الفت هم، هم با لبنان قطع میشود و هم با فلسطین و از طرف آنها و نه از سوی ما؟

تکرار میکنم، من زورگوئیِ شایسته ی محکومیت اسرائیل را ذره ائی انکار نمیکنم ولی در ژئوپولتیک ایران، دلیل خاصی نمیبینم که ما را موظف به عقد اخوت یکطرفه با این یا آنطرف کشمکش اعراب و اسرائیل بکند. کما اینکه تردیدی ندارم در یک رویاروئی آشکار بر سر جزایر خلیج فارس و حتی ادعا های کهنه ارضی عراق، چه حزب الله لبنان و چه کل جنبش فلسطین ( حماس و فتح) و چه سوریه، جانب اعراب را خواهند گرفت و اگر آنها تمایلی به سوی این طرف نشان میهند، این تمایل نه به ایران بلکه به احمدی نژاد و دولت اوست که سخاوتمندانه به آنها کمک مادی میدهد و نه ایران.

نگارنده این سطور اسرائیل را دولتی متجاوز میدانم که سرزمینهای فلسطینی ها را به زور گرفته است و.. . ولی از این زور گوئی اسرائیل، من بعنوان یک سیاست ورز ملی یا تحلیلگر سیاسی، این نتیجه را نمیگیرم که منافع ملی ما ایجاب میکند که در کنار فلسطین بایستیم. من از آقای دباشی میپرسم اگر، فرضاً، فلسطینها در مجمع عمومی سازمان ملل بودند و فرضاً مسئله ی جزایر سه گانه خلیج فارس در آنجا به داوری نهاده میشد آیا آنها در کنار برادران عرب خود می ایستادند و یا در کنار ما؟

و اسرائیل متجاوز در آن حالت فرضی در کجا می ایستاد؟

جناب دباشی باید بداند که موازین و معیار های عرصه سیاست با عرصه های اخلاق فردی متفاوت است. همه ی دولتها، امروز در کلام از ارزشهائی دفاع میکنند که امتداد ارزشهائی است که فرد انسانی بدانها باور دارد. ستم زدائی از مناسبات بین المللی، رعایت حقوق بشر، صلح، حقوق اقلیتها و.. . ولی کیست که نداند در آنجا که پای منافع ملی هردولتی در میان باشد حرف آخر را منافع ملی، یعنی ترکیبی از منافع کوتاه و بلند مدت هرملت میزند.این میانگین نظر مردم است که در آخر مبنای سیاست خارجی هر رژیمی قرار میگیرد و نه علائق ایدئولوژیک از قبل مقدر، از طرف این یا آن جریان سیاسی. واقعاً جای پرسش است که آیا آقای دباشی میتوانند حتی یک مورد در تئوریها و تحلیلهای سیاسی سیاستمداران دنیا نشان دهند که «ظلم وقیحانه» مورد نظر ایشان مبنائی برای تعریف دکترین منافع ملی باشد؟

بر عکس آقای دباشی، ملت ایران حق دارد که طرفدار سینه چاک حزب الله و فلسطینها نبا شد زیرا آنها متحد و دوست دولت کودتا هستند و نه مردم ایران. این انیس نجار از حزب الله لبنان بود که با مأموریت از طرف حزب الله به سفارش ایران به ترور شادروان قاسملو پرداخت و پس از ده سال زندان با معامله ی پنهانی مقامات وقت ایران از زندان آزاد شد. چقدر هزینه آزاد کردن او برای دولت ما شد، فقط یک دولت ملی میتواند در آینده بدان پاسخ دهد.

جناب دباشی، برای تحکیم استدلال خود میگویند: « کشوری مانند اسرائیل که اصلا عضو "ان پی تی " نیست ، از هزاران کلاهک هسته ای برخورداراست و تمام صلح منطقه را به خطر انداخته ،با وقاحت تمام می گوید که ایران حق ندارد که اسلحه اتمی داشته باشد و حتی نباید از تکنولوژی اتمی هم برخوردار باشد! منافع ملی ما ایجاب می کند که از تکنولوژی هسته ای در چارچوب مقررات بین المللی برخوردار باشیم. .... ».

آقای دباشی بحث تکنولوژی هسته ائی را به حق داشتتن حتی سلاح هسته ائی هم تعمیم میدهند و.. .

اولاً، جناب دباشی مثل اینکه متوجه نیستند، ادعای داشتن «هزاران کلاهک هسته ائی» توسط اسرائیل یک شوخی میتواند باشد زیرا در مورد روسیه و امریکا هم، از داشتن هزاران کلاهک نمیتوان صحبت کرد تا چه رسد به اسرائیل و حتی انگلیس و فرانسه. دوماً، کم نیستند کارشناسان و تحلیلگران نظامی ای که کلاً در هسته ائی بودن اسرائیل، از اصل، تردید جدی دارند و دارا بودن سلاح هسته ائی آنرا را فقط یک بلوف بازدارنده نظامی و استراتژیک میدانند که به نفع اسرائیل نیست تا آنرا تکذیب یا تأئید کند. و دلیل آنها هم اینست که برای داشتن یک زرادخانه ای هسته ائی حتماً آزمایش هسته ائی لازم است که از عمل کردن سیستم و چاشنی ها و.. اطمینان حاصل شود و اسرائیل تا بحال چنین آزمایشی نداشته است و دوماً کلاهک هسته ائی احتیاج به سیستم موشکی و تأسیسات پرتاب کننده دارد که برای کشوری در وسعت اسرائیل پنهان کردن آن آسان نیست و از همه مهمتر، سلاح هسته ائی کلاً پاسخگوی امنیت دفاعی اسرائیل نیست.

جناب دباشی در ادامه مصاحبه خود به حقِ برخورداری ایران از تکنولوژی هسته ائی میپردازند.

متأسفانه معلوم نیست چرا اکثر سیاستمداران ما از حاکم تا محکوم گرفته در این تابو گرفتار شده اند ونمیخواهند از این تقدس و ارزش آفرینی پیرامون تکنولوژی هسته ائی دست بردارند؟ مگر آن کشور های صنعتی دنیا که صد بار از نظر توسعه تکنولوژیکی، نه امریکا و فرانسه و آلمان، بلکه مثل تایوان، کره جنوبی ، اسپانیا، استرالیا، زلاند نو، سوئیس، لوگزامبورگ و.. که از ما جلو تر هم هستند، به تکنولوزی هسته ائی بعنوان برترین تکنولوژی چسبیده اند؟ ایران ما برای اینکه درزمینه تولید یخچال، فریزر، وسایل صوتی و تصویری، نساجی، مبل سازی، مصالح ساختمانی به سطح تکنولوژیک امروز تایلند و سنگاپور برسد اقلاً 20 سال زمان میخواهد. تکنولوژی بسته بندی مواد غذائی و بسته بندی گوشت و سبزی جات، تصفیه و پالایش نفت و ... همه اینها تکنولوژی هستند بدون اینکه حساسیتی در جهان ایجاد کنند.

آقای دباشی فراموش میکنند که مسئله داشتن سلاح هسته ائی و تکنولوژی هسته ائی قبل از این یک حق باشد به این بستگی دارد که یک دولت در برابر جهان و مقرارات بین اللملی حاکم بر آن تا چه حد مسئولیت پذیر است و این مقدور نیست مگر اینکه قدرت دولت زیر نظارت و کنترل پارلمانی قرار داشته باشد ، پارلمانی که بر زمینه فرایندهای انتخاباتی آزاد در چهار چوب پلورالیسم سیاسی و نظارت رسانه ائی و اقتدار قضائیه مدرن و مستقل عمل میکند.

در باره کاستی مصاحبه آقای دکتر دباشی بیش ازاین میتوان نوشت ولی فکر میکنم تا همینجا کافی باشد.

بعنوان اختتام کلام تکرار میکنم هیچ کس حتی خود آقای موسوی و کروبی نمیتوانند در چهار چوب جنبش سبز از مردمی که این جنبش را حمایت میکنند چک سفید سیاست حزبی و یا جبهه ائی بگیرند که من، بعنوان یکی از هوادارن جدی این جنبش، چنین گمانی هم درباره آندو بزرگوار ندارم. و برای هواداری مثل من، در این زمینه، بیانیه های 16 گانه موسوی و برنامه انتخاباتی و مبارزاتی شیخ اصلاحا تا امروز کافی بوده و هست.

سخن آخر و نتیجه:

اسرائیل متجاوز است و تجاوز اسرائیل به سرزمینهای عربی منشاء تنش در منطقه است و در این تردیدی نیست. اسرائیل باید حق فلسطینیان رای برای تشکیل دولت ملی خودشان در منطقه مورد تعلقشان به رسمیت بشناسد و مسئله بیت المقدس باید با نظارت بین اللملی حل شود. اسرائیل حق دارد مرزهای امن داشته باشد و این تنها به این معنی نیست که دولت فلسطین حق اسرائیل را برای مرزهای امن برسمیت بشناسد بلکه به این معنا هم هست که این دولت فلسطینی قدرت قبول مسئولیت هم داشته باشد.

منافع ملی ما اگر کمتر از منافع ملی ترکیه با حقوق اعراب فلسطین رابطه نداشته باشد بیشتر از ترکیه نیست و لذا کاسه از آش داغ تر و دایه مهربان تر از مادر برای فلسطیینیان نمیتوانیم و نباید باشیم.

حدود سه سال پیش ارتش اسرائیل وارد عمق خاک اسرائیل شده در جنگی یک ماهه بسیاری را کشت و بسیاری خانه ها را را ویران کرد. سئوال اینست، اگر؛ این، دولت اسرائیل بود که خانه های مردم ، مساجد، بیمارستا نها و مدارس خود را به سایت سکوی موشک پراکنی و راکت اندازی و استحکامات نظامی، برای شلیک دا ئمی به شهر های اعراب فلسطین تبدیل کرده و آرامش و امنیت مردم آنجا را سلب و آنها را در دلهره دائمی نگاه داشته بود و اگر حماس و حتی الفتح و یا ارتش سوریه میتوانستند تا عمق شهر های اسرائیل پیش رود بر مردم اسرائیل ، دختران ، پسران اسرائیلی چه میرفت؟

واگر همین حماس، نه در نوار غزه بلکه در همسایگی ما قرار داشت واگر نه دولت احمدی نژاد و یا دولتی که با امتیاز دهی یک طرفه، منافع ملی خود را به آنها قفل کرده بود بلکه دولتی بی آزار و بی طرف در کشور ما سرکار بود و اگر حماس قادر بود تمام خوزستان مارا بگیرد، با خود ما ایرانیان و ایران ما چه میکرد؟ این ما و دولت ماست که برای خود چنین خویشاوندی ای از منظر منافع ملی با اعراب و فلسطین قائل است. یک چنین احساسی از آن سو بهیچوجه وجود ندارد.

اگر امروز دولت ما کمک هایش را به لبنان و فلسطین و سوریه قطع کند از نظر آنان اهواز ما الاحواز، خلیج فارس ما الخلیج العربیه و نه تنها جزایر سه گانه بلکه جزایر قشم و خارک ما هم نام عربی گرفته و مدعیانی برای مالکیت خود خواهند یافت.

اسرائیل متجاوز هیچ یک از این ادعا ها ی ارضی را به کشور ما ندارد و بیشک در تمام سرزمین اسرائیل یک نقشه و اطلس هم یافت نمیشود که از خلیج فارس بنام خلیج العربیه نام برده باشد ولی من تردید دارم که در کل سرزمین های فلسطینی بشمول مدارس و کتب جغرافی درسی مدارسش حتی یک نقشه و اطلس یافت شود که از خلیج فارس ما با خلیج فارس نام برده باشد.

تردیدی نیست که وظیفه ی هر انسان آزاده ائی ایست که تا آنجا که بضاعت مادی و زندگی اش اجازه میدهد با تجاوزگری در هر جا از جمله با تجاوز و افزونخواهی اسرائیل مبارزه کند ولی تبدیل این رویکرد به رویکردی استراتژیک و پیوند زدن آن به جنبشی نظیر جنبش سبز ملی ما دیکته کردن رویکردی حزبی ــ سیاسی به این جنبش است که بخش بسیاری از هواداران این جنبش ممکن است با آن موافق نباشند. بر این سیاق قرائت اهداف و رویکرد های جنبش سبز نباید از قرائتی «جنبشی» فرا رود زیرا در آن صورت جنبش سبز ما یک حزب سیاسی سبز خواهد شد و نه جنبش ملی و فراگروهی سبز. آقای دباشی میتوانند بنام خود هرچه میخواهند بر علیه اسرائیل و در ضرورت حیاتیِ داشتن تکنولوژی هسته ائی بنویسند ولی تصور من اینست که بنام جنبش سبز، این کار آسیب زا است.

پاینده باد جنبش سبز امید

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.