رفتن به محتوای اصلی

روان‌کاوی یک «عارضه و نشان بیماری» به نام مهدی جامی‌(2)
08.04.2008 - 12:47

 لکان در نقدش بر جیمز جویس، این نویسنده معروف پسامدرن را یک «عارضه» می‌نامد.(1) زیرا جیمز جویس در واقع نشانه و علامت نگاهی نو و پسامدرنی است که هستی و هر پدیده را لحظه تلاقی روایات مختلف می‌داند و از نگرش واقعیت عینی مدرن عبور می‌کند. اکنون مانند کتاب «اولیسیس» جویس هر بخش کتاب و هر ماجرای زندگی قهرمان داستان تبدیل به یک چشم‌انداز و یک روایت از واقعیت می‌شود و بنا به چشم‌انداز، هم نوع روایت و هم زبان روایت تغییر می‌کند.

 در نگاه لکان به جویس، او به سان یک عارضه و بحران مثبت نگریسته می‌شود. جدا از آنکه اصولا در نگاه لکان هر عارضه و بیماری یا بحرانی نمادی از قدرتی سمبولیک در درون ماست که بایستی پذیرفته شود و جای خویش را در جهان سمبولیک و بالغانه ما و به سان قدرت نوی ما بیابد. تا بلوغی نو و دست‌یابی به مرحله‌ای نو از یک «کثرت در وحدت» درونی و یا برونی ممکن شود. مشکل وقتی است که فرد حاضر به دیدن و پذیرش بحران خویش نباشد.

 این مقاله نیز به پدیده‌ای به اسم «مهدی جامی» به سان یک عارضه و نشان بیماری نسلی می‌نگرد، اما نه در معنای مثبت بالا بلکه در اینجا اعمال و مقالات آقای جامی به مثابه یک «عارضه و نشان از بیماری گرفتار کین‌توزی و سرکوب «غیر» و تلاش برای سرپوشی بر بحران خویش» ، به مثابه یک بحران مدرنیت/سنت ناتوان از تحول و دگردیسی نهایی نگریسته می‌شود.

 علامت و عارضه ای که هم در برخورد او به عنوان رئیس سایت زمانه به هر نگاه متفاوت مانند نگرش من و ایجاد یک سیستم سلطانی و محفل‌بازی سنتی دیده ‌می‌شود و هم «نشان و علامت» نسلی از روشنفکران به طور عمده برخاسته از جنبش اصلاح‌طلبی است که به علت عدم دگردیسی نهایی به «روشنفکران و هنرمندان دوملیتی و چندمتنی یا مدرن درون و برون کشور» به ناچار محکوم به آنند که هم قدرت‌های مدرن خویش را مسخ کنند، هم وقتی اهرم‌های قدرت و مطبوعات خارج از کشور را در دست می‌گیرند، این سایت های مدرن را به تبلوری نو از سیستم کیش شخصیت پرستی، محفل‌گرایی، نفی عنصر متفاوت و تکرار تراژیک/کمیک سنت دچار سازند.

 ازین‌رو در ادامه مقاله قبلی، اکنون ایمیل آقای جامی در رد مقاله من بررسی می‌شود تا هم این موضوعات عمیق‌تر شکافته شوند، اجحاف شخصی و تبعیض و سانسور بر نظریات من و نیز از سوی دیگر مناسبات سنتی در حال رشد در درون سایت زمانه آشکارتر شوند و هم هرچه بیشتر تفاوت خصایل میان این نسل گرفتار بحران و نسل در حال رشد روشنفکران و هنرمندان مدرن و پسامدرن خارح از کشور و در درون کشور مشخص شود و مرزها و معیارها مشخص‌تر شود. سایت زمانه بر اساس اساسنامه بایستی عرصه حضور نگاه‌های ـ«متفاوت و مدرن» ایرانی و عرصه حضور چندصدایی باشد و نه سرکوب‌گر صدای متفاوت.

 نقد ایمیل آقای جامی

 متن کامل ایمیل آقای جامی در رد مقاله من در بخش ادبیات منتشر شده است. من فقط به مباحث اصلی مورد بحث در ایمیل ایشان و به تناقضات سنتی در نوشته ایشان می‌پردازم تا نمادهای بحران و تکرار سنت در نگاه ایشان و در سایت زمانه و تفاوت های مهم میان نگاه مدرن و سنتی در نگرش و عمل هر چه بیشتر باز و آشکار شود و خواننده خود بهتر به نقد و مقایسه و ایجاد چشم‌اندازهای نو بپردازد.

 از طرف دیگر این تفاوت نگاه میان من و اقای جامی هم‌چنین یه شکل تفاوت در نوع زبان و شیوه استدلال نیز خویش را نشان می‌دهد و امیدوارم دوستان بتوانند به خوبی تفاوت و جدل میان چالش و جدل خندان و نقد خندان و شرورانه مدرن و پسامدرنی مرا با شیو‌ه‌های تکذیب و شانتاژ سنتی همراه با لعابی از ادب مدرن در مقاله آقای جامی را ببینند و خود این مباحث را بهتر مقایسه و نقد کنند .اینجا جدل میان دو نگاه و دو نسل هم در گفتار و زبان و هم در شیوه جدل است. موضوع برای من تشریح معیارها و تفاوت‌ها و اجنتاب‌ناپذیری این جدل و ضرورت عبور از این بحران برای جامی و دیگران و نیز برای سایت زمانه و نیز درک تفاوت خویش توسط نسل ما نیروهای مدرن و پسامدرن خارج از کشور است. موضوع، استقرار صحنه و چالش مدرن خویش بر صحنه بحث و گفتگو در دیسکورس خارج از کشور و نیز در نهایت در گفتمان درون کشور است. زیرا تحول مدرن از طریق این تغییر صحنه و تحول دیسکورسیو خندان، اغواگرانه و تحول مفاهیم و بدون هیچ کین‌توزی و خون‌ریزی صورت می‌گیرد. به قول نیچه اندیشه‌های اصیل همیشه با گام‌های کبوتر می‌آیند.

 آقای جامی مثل همیشه ایمیلش را با یک سلام دوستانه و مودبانه آغاز می‌کند، اما از همان جمله اول مشخص است که چنان از نقد من برآشفته و عصبانی شده است که سریع خشم و کینه سنتی او از زیر لوای ادب ایرانی و نیز مدرن بیرون می‌زند و در همان جمله اول دچار چند خطای بزرگ سنتی و تکرار حالات نارسیستی ایرانی و مسخ مبانی مدرنیت می‌شود

 .پس از ارسال مقاله من تقریبا بعد از چهل و هشت ساعت جواب جامی می‌آید و مشخص است که او ابتدا پس از مشاورت با دیگران و تعمق فراوان جواب مرا داده است. زیرا می‌داند که من حتما جواب او را به نقد می‌کشم و از حقم و مقاله‌ام دفاع می‌کنم. با این‌حال از همان جمله اول دقیقا معضل خویش و خشم و کین خویش را نشان می‌دهد. بعنی دقیقا همان‌طور که در انتهای مقاله اول توضیح داده بودم، نوع نگارش من و تعیین صحنه مدرن توسط مقاله من او را وادار می‌کند که آن شود که هست و یا تن به بخش‌های مدرن خویش و چالش و دیالوگ مدرن دهد و از خطای سنتی خود بگذرد و یا اینکه هر چه بیشتر معضلات خود و سایت زمانه را نشان دهد . او می‌گوید: (تاکیدها از من است)

 « مقاله شما به دلیل ابهامات زیاد در زبان و کاربرد من عندی اصطلاحات و بیگانگی مطلق آن با هر گونه مفاهیم علمی روانشناسی که قاعدتا باید حاوی توصیف دقیق و ارائه راه حل روشن باشد قابل انتشار نیست»

 هر کس که رادیو زمانه و مقالات منتشر در سایت و یا برنامه‌گذاران سایت را بشناسد، می‌داند که اصولا در سایت ، جدا از کارهای قوی برخی از برنامه‌گذاران و یا نویسندگان، اینقدر کارهای ضعیف و بد مرتب منتشر می‌شود که اصولا نفی یک مقاله به بهانه ابهامات زبانی خنده دار است. ثانیا مقاله‌ای که بر اساس مقاله او به بحث سناریوی سانسور در ایران و تکرار این سناریو در سایت زمانه می‌پردازد و بعد علل این تشابهات را از لحاظ روان‌کاوی نشان می‌دهد، آنقدر بحث و مسیرش مشخص است که رد مقاله به بهانه ابهام در واقع یک جوک است. بدتر از همه اینکه لحن ایمیل دست آقای جامی را رو می‌کند. زیرا لحن ایمیل که در زیر کلمات مودبانه از همان ابتدا قصد نفی کامل مقاله و حتی قصد نفی آن به عنوان مقاله روانشناسی را دارد، به خوبی نشان می‌دهد که مقاله نه تنها مبهم نبوده است بلکه دقیقا مشخص بوده است. این دلیل ایشان چنان عصبانی شده اند که حتی بدون آشنایی به روانشناسی و روان‌کاوی یکدفعه نارسیست همه فن حریف شده و و با یک نگاه مطلق‌گرایانه و سیاه/سفیدی حتی امتحان روانشناسی از متن من می‌گیرد و مقاله مرا رد می‌کند.

 زیبایی نقد روان‌کاوانه و چالش مدرن یا پسامدرنی در این است که اگر به این فن آشنا باشی، به راحتی می‌توانی، چه در برخورد با یک بیمار که مرتب می‌خواهد از راز بحرانش فرار کند_ رازی که می‌شناسد- و یا چه در برخورد با یک نگاه سنتی یا معضل‌دار، به کمک طرح درست موضوع وادارش سازی که با مشکل خویش روبرو شود و یا حاضر به نگریستن در آینه خویش باشد و یا آینه بشکند و هر چه بیشتر معضل خویش را نشان دهد.

 حال نیز جامی بدون آنکه نمونه‌‌ای از این ابهامات زبانی، کاربردی غلط اصطلاحات و یا بیگانگی مطلق متن با علم روانشناسی بیاورد، چنان از این مقاله عصبانی است که هر چه بیشتر مثل یک بادکنک نارسیستی باد می‌کند، مطلق‌گرا می‌شود، امر به معروف و نهی از منکر می‌کند. او یکدفعه در همه این علوم زبان و اصطلاحات و روان‌کاوی تبدیل به ولی فقیه می‌شود و به قول ایشان مطلقا مقاله را رد می‌کند. 

در همین دو سطر دو معضل بزرگ جامی و نسل او و سه ناتوانی از قبول مبانی مدرنیت توسط او و هم‌نسل‌هایش هر چه بیشتر مشخص می‌شود: 

1/ معضل اول که نامش «ناتوانی از تفکیک حوزه‌ها، ناتوانی از ماندن در حوزه کاری خویش و احترام به حوزه کاری دیگران» است، سبب می‌شود که او و هر سنت‌گرای دیگر مرتب به علت ناتوانی از تفکیک حوزه‌ها که یک اصل پایه‌ای مدرنیت است، در حوزه‌هایی سخن گوید و یا ابراز قدرت نماید که حوزه عمل و دانش او نیست. همین اشکال را در ایمیل خانم دولتشاهی در مقاله قبلی و یا در سانسور دزون کشور می‌بینیم.

 2/ معضل دوم در واقع ناتوانی مهدی جامی و هم نسلی‌های ایشان در تفکیک میان نگاه و نظریات فردی و نظریات به عنوان مسئول سایت است. اینکه جامی از نظرات من خوشش نیاید، نظرات شخصی ایشان است، اما اینکه ایشان بر اساس نظرات شخصی‌شان و بدون آشنایی با روانشناسی چنین نظریاتی به عنوان مدیر سایت بدهند و بر آن اساس این مقاله را رد کنند، یک عمل بشدت سنتی و استبدادی و سلطان‌منشی و حکایت از یک روح بشدت نارسیستی می‌کند که قادر به ایجاد تفکیک مدرن و فاصله مدرن میان این حوزه‌های درون و برون، خصوصی و عمومی نبوده است. چه برسد به آنکه به جهان تفکیک پسامدرنی برسد که حتی این تفکیک را شدت می‌بخشد. زیرا در نگاه پسامدرن حتی سوژه مدرن یک سوژه واحد نیست و آدمی دیگر حتی با خودش نیز یکی نیست و در واقع به قول لکان یک «فاعل منقسم» و یک کثرت در وحدت است. به قول معروف تحول پست‌مدرن پیش‌کش. نگاه آقای جامی نشان می‌دهد که او هنوز گرفتار حالت نارسیستی و خودبزرگ‌بینانه ایرانی است که اساس استبداد ایرانی و سیستم سلطانی است.

 انسان بالغ و مدرن هر چه بیشتر به این تفکیک‌ها در درون و برون خویش دست می‌یابد و قبول این تفکیک‌ها و تفاوت، قبول فاصله و مرزها ایجادگر حکومت قانون، دیالوگ مدرن و حالت چندچشم‌اندازی پسامدرن و پلورالیسم نگاهی و چندصدایی است. به قول لکان « تفاوت میان یک دیوانه‌ای که خویش را ناپلئون می‌خواند با ناپلئون در این است که شخص ناپلئون هرگر خود را با ناپلئون عوضی و اشتباهی نمی‌گیرد.(2)» زیرا ناپلئون می‌داند که میان ناپلئون به عنوان یک پادشاه و ناپلئون به عنوان شخص تفاوتی هست. آن یک مقام سمبولیک است و این یک شخصیت فردی است. اگر در مرحله مدرن شخص به تفاوت و فاصله میان خویش و دیگری و هستی پی می‌برد، مرحله بعدی پسامدرنی به قول دلوز پی می‌برد که حتی به عنوان فرد یا ناپلئون نیز یک شخص واحد نیست و در واقع یک گله از انسان‌ها و حالات به اضافه یک تفاوت و هویت مرتبا جدید است. این دیوانه است که متوجه این فاصله نیست و به این خاطر خویش را ناپلئون می‌پندارد. یا در حالت نارسیستی سنتی، یک فرد گرفتار حالات شیفتگانه/متنفرانه نارسیستی خود را با مذهب و ایمان و یا آرمان و یا با مقاله‌اش و با با سایتش یکی می‌گیرد و برای این یا آن ایمان مطلق و نفی نگاه مخالف گردن دگراندیش و ملحد را می‌زند، ناتوان از فاصله‌گیری سمبولیک و نقادانه است و دچار حالات افراطی و سیاه/سفیدی است.

 3/ مشکل سوم این است که او بایستی به عنوان رئیس سایت متوجه محدودیت و مرزهای مسئولیت خویش باشد وگرنه از رئیس سایت مثل معضلات اخیر تبدیل به سلطان مقتدر سایت و باعث مسخ تقسیم قدرت در سایت به ایجاد حکومت ملوک‌الطوایفی حجره‌های ارثی و محفل‌گرایی می‌شود و با این تحول منفی بناچار به جای چالش و دیالوگ به سرکوب دست می‌زند و قدرت‌های مدرن خویش و سایت را مسخ می‌کند . این شناخت و قبول این تفکیک و محدودیت‌ها مبنای تفکر و عمل مدرن است و دقیقا او به این تفکیک‌ها کم‌بها یا کمتر تن می‌دهد. او به عنوان رئیس سایت نبایستی این حق را به خویش بدهد که اصولا در عرصه‌های تخصصی که نمی‌شناسد نظر بدهد و یا به رد مقاله تخصصی بپردازد، مگر آنکه هیئتی برای این کار داشته باشد. از نوشته آقای جامی مشخص است که نه تنها این هیئت را ندارد_ زیرا لااقل اگر یک هیئت روانکاوانه داشت به او می‌گفت که با بیان این نظرات در باب مقالات من فقط بی‌سوادی و حالت سلطانی و ولایت فقیه‌ای خویش را نشان داده است_ بلکه دقیقا خیال می‌کند که او به عنوان رئیس سایت دارای حق نظر در مورد هر موضوعی هست. از طرف دیگر او نقد مقاله خویش را به مثابه حمله به سایت می‌بیند و این به معنای یکی‌ گرفتن خود با کل سایت است.

 حالت کودکانه و نابالغانه و در عین حال سنتی این خودبزرگ‌بینی نارسیستی مهدی جامی را می‌توان به کمک این طنز لکان بهتر فهمید. لکان می‌گوید که« در واقع خطا و حماقت این نیست که گدا خویش را پادشاه تصور کند، خطا و حماقت این است که پادشاه خود را پادشاه تصور کند». زیرا پادشاه بودن، رئیس یک سایت بودن یک حکومت موقت و قراردادی و سمبولیک و با مرزهای کاری مشخص و وظایف مشخص است و بی‌مرز نیست. لحظه‌ای که یک رئیس سایت و یک پادشاه این مرزها و محدودیت‌ها را فراموش کند، آنگاه رئیس سایت به سلطان و ولایت فقیه سایت تبدیل می‌شود و حکومت سلطانی و حجره‌های ارثی و سیستم بدون نظارت و زیر پا گذاشتن موازین حقوقی و قانونی مثل عمل اقای جامی و معضلات رو به رشد سایت زمانه پیش می‌اید و یا مثل جامعه ما مرتب هر حکومتی تحت تاثیر این حالات و بی‌مرزی و خودبزرگ‌بینی نارسیستی به حکومت استبدادی و سلطانی تبدیل می‌شود.

 جالب اینجاست که آقای جامی چنان اسیر این حالات متفاخر نارسیست همه فن حریف ایرانی و دچار خشم نارسیستی به مقاله مدرن من است که در هر سطر از نوشته‌اش بخشی دیگر از معضل نگاهش و این حالاتش را برملا می‌کند و دقیقا نشان می‌دهد که خود او اسیر همان سناریوی سانسور است که در مقاله‌اش به نقد آن می‌نشیند.همان‌طور که من همان علائم را در سایت زمانه و در نگاه او نشان داده‌ام. حال نیز او در پاراگراف دوم نوشته‌اش در واقع، پس از کمی هندوانه زیر بغل خویش و سایت زمانه گذاشتن، یکدفعه دیگر بار خشمش را رو می‌کند و ناراحتیش از انتشار مقاله من در باب کلانتری و رادیو زمانه را نشان می‌دهد. مقاله‌ای که در واقع بدون اطلاع او درج شده بود و او را در برابر کار انجام شده ای قرار داده بود. ایشان در پاراگراف دوم می‌نویسد:

 « زمانه ضمن آنکه متعهد است به انتشار مقالات کوشندگان و روشنفکران ایرانی در باب مسائل جدی مبتلابه جامعه و فرهنگ ایران در عین حال به مخاطبان خود نیز تعهد دارد که مطالبی که فاقد ارزشهای علمی هستند به عنوان مطلب عملی به ایشان ارائه نکند. مقاله قبلی شما صرفا به دلیل نشان دادن حسن نیت منتشر شد در حالی که از نظر علمی وضع بهتری از مقاله حاضر نداشت».

 جالب اینجاست که مقاله من که در یک مقاله نکات غلط در هشت مقاله کلانتری و رادیو زمانه را به نقد می‌کشد، در واقع اینقدر قوی بود که کلانتری نتوانست حتی جوابی به آن بدهد و خانم ناصری با سکوت سعی کرد از زیر چالش با آن در رود و در واقع درستی نقد من را با سکوتش نشان داد. ازین‌رو آقای کلانتری سعی کرد با کامنت طنزآمیزی به جدل با قدرت مقاله رود و خنده‌دار این بود که حتی جواب طنزآمیز من به کامنت ایشان را در پای مقاله خودم سانسور کردند، همراه با سه کامنت دیگر در پاسخ به دیگر نظرات موافق یا مخالف. بهرحال هر کسی که مقالات کلانتری و حالات او را بشناسد، می‌داند که اگر او می‌توانست جوابی محکم و دندان‌شکن به مقاله من دهد، سریع این‌کار را می‌کرد. اما او لااقل از جامی تیزهوش‌تر است. زیرا او می‌دانست که برای جواب دادن به نقد من بایستی وارد عرصه و صحنه نقد روان‌کاوانه شود و یا قادر به نقد سیستماتیک نگاه روان‌کاوانه و نیز پسامدرنی باشد که خودش نیز بهتر می‌داند در این عرصه‌ها بسیار ضعیف است. زیرا او می‌دانست که من از عرصه و حوزه کار خودم بیرون نمی‌روم و رقیب را وادار می‌کنم وارد صحنه من شود. ازین‌رو سعی کرد از چالشی که از قبل در آن محکوم به شکست بود خودداری کند و فقط با طنز از کناره میدان سخنی گوید و من نیز، بنا به قواعد بازی و چالش مدرن، جواب طنز او را با طنزی قوی‌تر و خندان‌ دادم که سریع سانسورش کردند و حتی ایشان نیز در نهایت به سانسور آن دست زدند و در حجره مستقل نیلگون در زمانه آن را سانسور کردند.

 جامی اما ناتوان از این تیزهوشی است. بنابراین او وارد عرصه ای می‌شود که هیچ آشنایی با آن ندارد و تازه حکم هم صادر می‌کند. به زبان طنز اگر مقالات من و امثال من در سایت زمانه در باب روان‌کاوی و به ویژه لکان و غیره نبود، احتمالا ایشان هنوز با شنیدن اسم لکان و غیره خیال می‌کرد که با یک مارک مواد غذایی و غیره روبرو هست. اما حالا چنان به شیوه نارسیستی باد می‌کند که حتی حکم در باب بیگانه بودن مطلق مطالب من با مباحث روانشناسی می‌دهد و مثل هر نارسیست دیگر سرنوشتش سرنوشت قورباغه‌ای است که این‌قدر خود را باد کرد که به شکل گاو در آید و آخر ترکید. حال نیز این خودبزرگ بینی ایشان با خنده من و دوستان به این روانشناس بزرگ، زبان شناس بزرگ و سلطان اعظم اقای جامی می‌ترکد و آنچه می‌ماند کمپلکس حقارت و معضلات نارسیستی یک انسان و تاثیرات منفی این حالات بر رشد مدرن او و نیز بر رشد مدرن سایت زمانه و ایجاد سانسور مقاله من و نفی چالش مدرن است.

 یک خصلت مهم گفتمان و دیسکورس و یا سناریوهای بشری در این است که وقتی به حالت و گفتمانی سنتی یا مدرن تن دادی، گام اول را شاید تو برداری، اما از گام دوم دیگر نظم مقاله و سناریو و حالت توست که تو را وادار می‌کند که پارگراف‌های بعدی را و حرکات بعدی را بنویسی و انجام دهی. ازین‌رو بر خلاف اراده آزاد توهم‌گونه مدرن و حق انتخاب مدرن، انسان در نگاه پسامدرن تابع دیسکورس و گفتمان یا سناریوی خویش است و آرادی در واقع قبول سرنوشت و یا شناخت سناریوی سنتی و غلط خویش و تحول در سناریو از طریق تحول در دیسکورس و مفاهیم درون و برون خویش است.

 در ایمیل آقای جامی نیز از ابتدا مشخص است که او چنان از مقاله من آزرده خاطر شده است که با هر گامی و پارگرافی هرچه بیشتر گرفتاری عمیق خویش در نگاه نارسیستی و بی‌مرز و ناتوانی از چالش و نگاه سمبولیک و قادر به قبول مرز و دیالوگ را نشان می‌دهد و مشخص است که فقط می‌خواهد در زیر لعاب سخن مدرن در واقع من را بکوبد، لعنت کند، تحقیر کند و بگوید که او رئیس و سلطان سایت است و من هیچ حقی ندارم. اما دقیقا با همه این اعمال درستی نقد مرا و گرفتاری خویش را در سناریوی «سانسور سنتی» ایرانی نشان می‌دهد و خطری را نشان می‌دهد که این اعمال او برای سایت زمانه و اساسنامه زمانه ایجاد می‌کند.

 ازین‌رو او، در ادامه فانتسم و سناریوی نارسیستی خویش، حال می‌خواهد به خیال خودش تیر خلاص را به مقالات من و در واقع به خود من زند و حکم ملحد بودن مرا صادر کند. اینجاست که جامی معضل دیگر انسان سنتی و استبدادی و تفاوت او را با انسان مدرن و با نسل ما را نشان می‌دهد. زیرا از این ببعد او مرتب وارد عرصه خصوصی و شغلی می‌شود و مرتب مرزهای مهم مدرن میان تفکیک این حوزه ها و عدم تبدیل جدل اندیشه و نظر به جدل شخصی و فردی را می‌شکند و گرفتار جنگ حیدری/نعمتی و شخصی نارسیستی برای کوبیدن من می‌شود. گام اول را در پاراگراف سوم بدین شکل شروع می‌کند.

 « در نهایت خوشحال می شوم که مقاله خود را به یک روانشناس دیگر مثلا آقای کاظم زاده یا آقای موللی یا دوست مشترک مان آقای نوش آذر بدهید و از ایشان هم در باره سطح علمی آن پرسش کنید اما برای من تردید جدی وجود دارد که شما با پایه های علم روانشناسی بخوبی آشنا باشید.»

 فراموش نکنید که این جملات به عنوان مسئول سایت زمانه برای رد رسمی یک مقاله نوشته شده است. با آنکه هیچ مدیر مسئول یک سایت مدرن چنین برخوردی به یک نویسنده و متخصص نمی‌کند زیرا متوجه مرز و محدودیت تخصصی و شغلی خویش هست. اما جامی اکنون چنان گرفتار سناریوی نارسیستی خویش است و چنان در پی رسیدن حساب من است که مرزها برایش اهمیت ندارند و دقیقا در همین لحظه چهره مطلق‌گرای خویش و سلطان نهفته در پشت کلمات مودبانه را نشان می‌دهد. او اکنون برای کوبیدن نقد من در باب علائم سانسور و استبداد و محفل‌گرایی در سایت زمانه به یک شیوه قدیمی ترور شغلی و یا شخصیتی دست ‌می‌زند، به جای اینکه به نقد مقاله بپردازد و به خواننده امکان مقایسه و انتخاب مستقل را دهد.

 جالب اینجاست که او می‌خواهد به شیوه سنتی حال پای افراد دیگر را به این جنگ نارسیستی او بر علیه من بکشاند و می‌خواهد ابتدا به کمک اسامی آن‌ها و موضوع تایید مقالات من توسط این باصطلاح استادان به شیوه سنتی مرا نیش بزند و تحقیر کند. هم‌زمان بار دیگر خودبزرگ بینی و استاد پنداشتن خویش در همه زمینه‌ها را لو می‌دهد و می‌گوید که او این استاد بزرگ پی برده است که من _ پس از سال‌ها تحصیل در عرصه روانشناسی و روان‌درمان‌گری و با نزدیک با شانزده سال سابقه کار در عرصه روانشناسی و بیش از نه سال در عرصه مباحث روان‌درمان‌گری و آن هم در آلمان_، اصولا اشنایی با مباحث روانشناسی داشته باشم. لااقل اگر به زبان طنز آقای جامی کمی زیبایی یک نگار طناز را داشت، می‌توانستیم باز به طنز حافظ بگوییم که نگار ما که به مکتب نرفت و خط ننوشت-- به غمزه مسئلت آموز صد مدرس شد. اما مشکل این است که اولا جامی..... و مشکل دوم این است که او مثل هر نارسیست دیگری متوجه نمی‌شود که در لحظه نارسیستی بشدت تراژیک/کمیک می‌شود و نمی‌بیند که او با این حرف‌ها و گنده‌گوییها خویش را مضحکه عام و خاص می‌کند و بدتر از آنکه جلوی یک متخصص این کار را می‌کند. اینجاست که دیگر قوزبالاقوز می‌شود و او در خلسگی نارسیستی‌اش به قول معروف جلوی لوطی معلق‌بازی در می‌آورد.

 اما حال که ایشان می‌خواهند پای دیگر دوستان را به وسط کشند، ما به خواست ایشان عمل می‌کنیم و دقیقا از این دوستان ایشان می‌طلبیم که اگر نقدی بر مقاله من دارند به میان میدان آیند و وارد چالش مدرن شوند .البته منظورم آقای کاظم‌زاده گرامی وآقای نوش‌آذز گرامی است. زیرا می‌دانم دکتر موللی عزیز اصولا وارد این بازی‌های مسخره نمی‌شود و دوما ایشان چنان استاد و نیز مدرن هستند که دقیقا در همه حرکت و اعمالشان به این موضوعات مدرن و احترام به توانایی‌های دیگران اهمیت جدی می‌دهد. نمونه آن نقد دکتر موللی بر مقاله ای از من است که به خواست من به نقد آن می‌پردازد و من نیز از طرف دیگر به بیان نقدی کوتاه بر نقد ایشان می‌پردازم.(3)

 رابطه دو انسان مدرن و دو متخصص مدرن یک رابطه پارادوکسیکال دوستانه و نقادانه است. خواه این رابطه چون رابطه میان استادی چون موللی و متخصصی مثل من ویا رابطه میان من و یک پدر فکری مهم دیگرم مانند اقای آشوری باشد. در هر دو حال من در عین یادگیری و احترام به این استادان، راه متفاوت و نظرات متفاوت خویش را حفظ می‌کنم و ایشان نیز در عین نقد به تخصص و راه متفاوت من احترام می‌گذارند. شیوه مدرن چالش، نقد و دیالوگ بر بستر رواداری مدرن و احترام متقابل شغلی و فردی است.

 . انسان گرفتار حالت نارسیستی شیفتگانه/متنفرانه، سیاه/سفیدی دقیقا ناتوان از این رابطه پارادوکسیکال و چالش بر بستر رواداری مدرن و متقابل است . زیرا او یا برای متن دیگری هورا می‌کشد و شیفته اوست و یا او مثل جامی خشمگین و عصبانی از متن و نویسنده است و می‌خواهد به همه شیوه‌های سنتی از سانسور تا تلاش برای حذف کامل او از سایت و شانتاژ و غیره حسابش را برسد. برای او هر بحثی سریع شخصی و ناموسی می‌شود و می‌خواهد حساب نقاد را برسد. حال نیز آقای جامی در پی این کار است و این تفاوت دیگر میان دو نسل و تفاوت نگاه مدرن با نگاه گرفتار سنت است. زیرا من نقدم بر روی نوشته و اعمال جامی به عنوان رئیس سایت و یا بر یک مقاله است و نه به خودم اجازه می‌دهم در باب تخصص او به سان متخصص ادبیات یا تاریخ نظر دهم، زیرا تخصصی در این زمینه‌ها ندارم و و یا وارد حوزه خصوصی و شخصی او شوم و به جدل شخصی با او بپردازم. همان‌طور که هنوز هم از توانایی‌ها و قدرت‌های مدرن او و زحمتش برای ایجاد سایت زمانه و نیز از قدرت مدرن سایت زمانه دفاع می‌کنم و اصولا انتقاد من برای جلوگیری از مسخ این توانایی‌ها و مسخ سایت زمانه است. برای من این جدل فقط یک جدل اندیشه و نظریات و یک جدل سازنده است . ازین‌رو نیزمی‌توانم مثل هر انسان مدرنی پس از این جدل اندیشه با ایشان و یا هر فرد دیگری به رستوران روم و با یکدیگر بخندیم و به موضوعات دیگر بپردازیم. زیرا دشمن هم نیستیم و هم قادربه تفکیک حوزه‌ها هستیم.

 اما انسان گرفتار حالات نارسیستی و سنتی ناتوان از این تفکیک‌هاست. زیرا او نمی‌تواند تفاوت و فاصله میان خود و مقاله‌اش، میان خود و شغل‌اش را حفظ کند و هر حمله به مقاله‌اش را به مثابه حمله به خویش می‌بیند. چه برسد به آنکه به قدرت پسامدرن دست یابد و پی ببرد که حتی «من» او نیز یک من واحد نیست و زیر سوال بردن عملی از او و حالتی از او به معنای زیر سوال بردن همه وجود او نمی‌تواند باشد. زیرا او یک کثرت در وحدت همیشه در حال تحول و یک انسان چندهویتی است.

 اما حال برویم به سراغ دو شخص دیگر نامبرده یعنی آقای کاظم‌زاده و آقای نوش‌آذر. من به آقای کاظم‌زاده و نظریات ایشان به عنوان یک متخصص روانشناس و روان‌درمان‌گر احترام فراوان می‌گذارم و هم‌زمان انتقادات خودم را به نوع نگاه ایشان دارم، همان‌طور که ایشان مطمئنا به نگاه من انتقاداتی دارند. به باور من قدرت مدرن و نقادانه ایشان اگر با مباحث جدید پسامدرنی و نگاه پسامدرنی پیوند نخورد، آن‌گاه مقالات ایشان قادر به دست‌یابی به اوج قدرت نقد روان‌کاوانه نیستند. نگاه مدرن ایشان طبیعتا با نوع نگارش مدرنی بیان می‌شود که عمدتا به شیوه «درخت‌گونه» و حرکت از یک مقدمه و مسیر و یک بحث و گسترش آن بحث است. اما نگاه پسامدرنی این انسجام مدرن را درهم می‌شکند و مثل نگرش پسامدرنی و جسم‌گرایانه من یک نگرش چند سیستمی، چندنگاهی و چندریشه‌ای دست می‌یابد. اینگونه نوع نگارش من به شیوه یک حالت شبکه‌وار است و یا به قول دلوز این شیوه نوع بیانش به شیوه یک حالت «ریزوم‌وار» است. یعنی مقاله و نگارش مثل یک قطره خون است که بر زمین می‌چکد و هر پارگراف چون خط خونی در مسیر مختلفی در جریان است و یا مقاله مانند یک بوته خار با چندین ریشه و سیستم است.

 کافی است که به مقاله اخیر آقای کاظم‌زاده در باب« آبروداری و تعارف(4)» نگاه کنید و این مقاله را با مقاله چندماه پیش «رابطه حجاب با بی‌مرزی ایرانی(5)» من در باب همین موضوع مقایسه کنید تا متوجه نکات مشترک فکری و نکات تفاوت شوید و خودتان قدرت‌ها و ضعف‌های هر دو سیستم را با یکدیگر مقایسه کنید. موضوع مهم‌تر آن است که برای من دقیقا وجود همین چندصدایی و چندنگاهی متفاوت و وجود متخصصان مختلف عرصه روانشناسی و روان‌درمان‌گری یک ضرورت است و بنابراین از حضور ایشان و دیالوگ و چالش با ایشان خوشحالم. زیرا هر موضوعی و هر نقدی دارای چشم‌اندازهای مختلف است.

 حال نیز امیدوارم که آقای کاظم‌زاده گرفتار این بازی‌های سنتی نگردد و به انتقاد از این شیوه برخوردهای سنتی و سانسور و نفی مقاله یک همکار بپردازد و از حق نقد مدرن و تخصصی من و انتقاد از سانسور مقاله من سخن گوید. زیرا بهرحال اکنون ایشان نامشان در این جدل مطرح شده است و هرگونه سکوتی به معنای نوعی سخن و اظهار نظر است. اگر ایشان نیز موافق نظر آقای جامی هستند، باز هم چه باک. امیدوارم لااقل نظرشان در باب این مقاله قبلی و یا دیگر مقالات من و عدم علمی بودن آن را مطرح کنند تا وارد یک بحث و جدل تخصصی شویم و سره از ناسره شناخته شود.

 فرد دیگر آقای نوش‌آدز است که اولا برخلاف سخن دروغ آقای جامی دوست مشترکمان نیست. زیرا من اصلا ایشان را نه از نزدیک و نه از طریق ارتباط اینترنتی می‌شناسم. ثانیا من تا کنون نمی‌دانستم ایشان روانشناس هستند و هرچه هم در سایتشان مداد به دنبال اشاره ای به این موضوع در صحفه اول گشتم، چیزی نیافتم. زیرا برای من او یک نویسنده خوب و نقاد خوب است. در عرصه نقادی مقالات او دارای قدرتی خوب و متوسط و با رگه‌هایی از نقد روان‌کاوانه هستند .اما این رگه‌ها ضعیف و ابتدایی هستند، مانند نقد اخیر او بر فیلم « در دره‌ی خدایان(5)» و یا بر فیلم «علی سنتوری». با این‌حال اگر ایشان هم‌نظر با آقای جامی هستند، خوب این گوی و این میدان. به وسط میدان آیند و مقاله ای از من را نقد کنند و خطاهای علمی آن را نشان دهند. حتی من حاضرم به ایشان و به آقای جامی بخش اول نوشته‌‌ام در کتاب « اسرار مگو» را که در باب حالت عارف زمینی( ص 5 تا 25) است، به عنوان موضوع نقد معرفی کنم.(6) زیرا اگر ایشان و آقای جامی و به همراهی چندین استاد هم‌فکر دیگر بتوانند خطای نهفته در این مقاله و غیرعلمی بودن آن را نشان دهند.، در واقع توانسته‌اند یک ستون اصلی سیستم و نگاه جسم‌گرایانه و تلفیق مرا زیر سوال ببرند و ضعف آن را نشان دهند. اگر سیستمی مثل سیستم من که برای ایجاد آن سال‌ها زحمت کشیده‌ام، به این سادگی و توسط اقای جامی و یا مباحث آقای نوش‌آذر و دیگر استادان بشکند، پس همان بهتر که بشکند و دروغش برملا شود.

 کاشکی لااقل آقای جامی و محفل ایشان این صداقت و جسارت علمی را از من یاد می‌گرفتند، آن‌موقع از انتشار مقاله من نمی‌ترسیدند، به خوانندگان و نگاه خویش اعتماد می‌کردند و تن به چالش مدرن و گفتمان مدرن می‌دادند. تفاوت اینجاست. چه برسد به اینکه قادر به ایجاد یک‌ سری مباحث کاملا نو باشند. لااقل اگر ایشان فقط به مباحث اخیر من در سایت زمانه نگاه کنند، می‌بینند که من با هر مطلبم در واقع مطلب و موضوعی کاملا نو را مطرح کرده‌ام.

 به ادامه ایمیل بنگریم. حال دیگر آقای جامی کاملا اسیر حالت خشم و پارانوییای نارسیستی و استبدادی است و مرز بین نقد مقاله و توهین شخصی و ترور شخصیت را از یاد می‌برد و در واقع هم دروغی بزرگ و بدون سند می‌گوید و هم به تکذیب شخصیت و شغل من می‌پردازد. حال ترور شخصیتی سنتی وارد عمل می‌شود، آن هم توسط رئیس یک سایت باصطلاح مدرن و در یک کشور مدرن. ایشان این‌ قدر از نقد من دچار خشم شده‌اند و این‌ قدر معضلات درونی ایشان زیاد است که حتی از یاد می‌برند که در کشورهای مدرن هر گونه تکذیب شخصیت حقوقی و حقیقی و ترور شخصیت یک نوع جرم محسوب می‌شود. اکنون هیئت نطارت سایت زمانه بایستی جواب‌گوی این اعمال و اعتراض من باشد. همان هیئت نظارتی که بنا به نظر ایشان در این ایمیل هیچ‌گونه قدرت عملی و نظارت عملی بر عمل‌کرد روزمره سایت ندارد و در واقع به زبان بیزبانی به گفته ایشان یک مترسک بیش نیست. آیا واقعا اینگونه است؟ ایشان می‌نویسد:

 « یادآوری می کنم که شما در ایمیل اول خود به من خود را تحصیلکرده جامعه شناسی معرفی کرده اید و در آن هیچ اشاره ای به اشنایی شما با روانشناسی نیامده است.»

 آقای جامی از یاد می‌برد که من سالها قبل از سایت زمانه در حال مقاله نوشتن به اسم مستعار د.ساتیر و سپس نام اصلیم داریوش برادری و با همین شغل روانشناسی/روان‌درمان‌گری بوده‌ام و همه مرا اینگونه یا از نزدیک و یا از طریق اینترنت می‌شناسند. حال ایشان بایستی یا با سند و روکردن ایمیل کذایی این دروغ و تکذیب شغلی را مستند سازند و یا اینکه سریعا از من معذرت‌خواهی کنند و هیئت نظارت بایستی به این ترور شخصیت و پخش اکاذیب رسیدگی کند. من در همان ایمیل اولم دقیقا به ایشان گفتم که کی هستم و خواهان برنامه هستم. ایشان جواب ایمیل مرا سریعا در عرض چنددقیقه داد و خواست که برای رشد کار مشترک من ابتدا چند مقاله برایشان بنویسم و قرار شد که مقاله اولم را در باب موضوع مورد بحث در سایت زمانه و در مورد عکس‌های جنجالی عکاس معروف اسپنسر تانیک بنویسم که در عکس‌هایش تصاویر جمعی لخت از انسان‌ها را به تصویر می‌کشد. فردای همان‌روز اولین مقاله من به نام «از برهنگی تا شرمندگی» در ماه می سال 2007 در سایت زمانه منتشر شد.(7) حال اگر من به ایشان خویش را جامعه‌شناس معرفی کردم، چگونه فردای همان‌روز مقاله‌ام به اسم روانشناس/روان‌درمان‌گر منتشر می‌شود؟ یا ایشان گیج هستند و یا ریاست سایت بلد نیستند و یا چنان دچار خشم نارسیستی هستند که برایشان هر وسیله‌ای حتی دروغ برای کوبیدن من مجاز است. از حرکات ایشان علت آخری بیشتر مشهود است. با آن‌که اولی و دومی نیز می‌توانند تاثیر‌گذار باشند.

 بدتر این‌که در میانه ایمیل‌شان دوباره دروغی عجیب‌تر می‌گویند و هم‌زمان بدون آنکه متوجه باشند نوع روابط محفل‌گرایانه و سنتی در سایت زمانه را برملا می‌سازند که در تناقض کامل با ساختار حقوقی مدرن سایت است. ایشان دیگربار به شیوه سنتی انتقادات مرا به مثابه « توهین و تخریب» سایت می‌خوانند ومی‌نویسند:

 « من همان زمان از آقای نوش آذر که معرف شما بودند خواستم دخالت کنند و به شما تذکر بدهند که روش شما مخرب هر گونه رابطه است. ایشان به شما نوشتند ولی دریغ از ذره ای تغییر در روش شما»

 اولا همان‌طور که من گفتم، من هیچ آشنایی با آقای نوش‌آذر ندارم. تنها یک‌بار از طریق دوست خوبم و رئیس سایت اثر آقای شاهرخ رئیسی شنیدم که آقای نوش‌آذر خواهان دریافت ایمیل من شده است زیرا انگار می‌خواست در باب نقدی از من بر روی یکی از کارهای خانم رحیمی در سایت زمانه نظری دهد. زیرا او نیز انتقادی به جا از یکی از مباحث جنسییت خانم رحیمی در سایت زمانه کرده بود. من خوشحال بودم که این تنها من نیستم که جرات دارد این برنامه‌های بسیار ضعیف را به نقد کشد اما ایمیلی دریافت نکردم. حال نیز اگر حرف اقای جامی درست باشد، معلوم می‌شود که آقای نوش آدر در مدت کوتاهی و پس از گرفتن مسئولیتی در سایت از منتقد مدرن به طرفدار بی‌چون‌وچرای سایت و پست‌چی هشدارهای سنتی به نویسندگان سایت تبدیل شده است. می‌گویند که سارتر در باب روشنفکر ایرانی گفته است که «روشنفکر ایرانی را ارزان می‌توان خرید». امیدوارم که این موضوع در باب ایشان صدق نکند.

 مشکل مهمتر در این سخنان نوع روابط درون سایت است. از نوشته معلوم است که آقای جامی به جای اینکه با من به دیالوگ و حل مشکل بپردازد، شخص دیگری را، که در آن‌زمان احتمالا مسئولیت کنونی را نداشته است، به وسط می‌کشد و مثل روابط سنتی ایرانی از او می‌خواهد با من صحبت کند و مرا به راه راست هدایت کند و اکنون ناراحت است که چرا من به راه راست هدایت نشده‌ام و هنوز نقد خویش را نسبت به ایشان و سایت زمانه دارم. هما‌ن‌طور که ناگهان نوش‌آذر معرفی‌کننده من است و نه مقالات من و انگار من بایستی به ایشان خیلی مدیون باشم اگر که چنین کاری کرده باشد و از رفتار گستاخانه و نمک‌نشناسانه‌ام خجالت بکشمد. فقط این حالات و سناریوهای سنتی را در یک سایت مدرن تصور کنید تا بهتر به علل رشد محفل‌گرایی در سایت زمانه پی ببرید. به زبان طنز در این صحنه فقط جای چرتکه و چای قندپهلو و نیز جای «مونس قاطبه» خالی است که جای دوست و دشمن را نشان دهد، تا بتوانیم هرچه بهتر این روابط تراژیک/کمیک را در سایت زمانه و رشد روابط سنتی در آن را لمس کنیم و بخندیم و با طنز مدرن این سناریو را بشکنیم و تحول بخشیم. حال نیز نه تنها جامی بلکه آقای نوش‌آذر بایستی این روابط سنتی و علت شرکت ایشان در این برخوردها را توضیح دهد و اینکه چه کسی مسئول این دروغ‌ها در باب ارتباط میان ایشان و من است. بهرحال ایشان شانس آوردند که با من تماس نگرفتند، زیرا جواب من به چنین روابط سنتی و فرستادن سوم شخصی برای بستن دهان و نقد من بایستی برای خوانندگان نسبتا مشخص باشد.

 نقد بقیه ایمیل جامی را به عهده دوستان واگذار می‌کنم. زیرا تلاش جامی برای شانتاژ و عدم دیالوگ و پخش اکاذیب کاملا مشخص است و می‌خواهد نقد مرا و انتقادات مرا به اسم توهین به ایشان و سایت سرکوب کند. هما‌ن‌طور که ایشان به توهین شخصی علیه من در کامنت‌ها اجازه می‌دادند و از طریق این توهین‌ها در واقع دق دلی خالی می‌کردند و هم‌زمان در ایمیل نشان می‌دهند که تفاوت روادارای مدرن و تحمل سنتی را نمی‌دانند. همان‌طور که خود ایشان در این ایمیل در زیر لوای کلمات مدرن به توهین و تکذیب دست ‌می‌زند.

 می‌توان نکات فراوان ظریف دیگری از این ایمیل و اعمال استخراج کرد که این کار را به عهده خوانندگان و نقادان دیگر می‌گذارم. فقط برای نشان دادن قدرت نگاه چندسیستمی و نقد روان‌کاوانه پسامدرنی این توضیحات تکمیلی را می‌دهم:

 برای مثال کافی است که از نگاه روان‌کاوی لکانی یا فرویدی به این ایمیل نگریست تا دید که چگونه جامی در یک ارتباط نارسیستی و ادیپالی با زمانه گرفتار است. در این ارتباط ادیپالی در واقع سایت زمانه برای او همان مادر خیالی است که او می‌خواهد با او یکی شود و دیگربار خویش را بزرگ و شکوهمند و بی‌نیاز احساس کند. ازین‌رو هر نقدی بر خویش و یا بر سایت را به مثابه حمله به این یگانگی عارفانه می‌بیند و مثل کودکی که پستان مادر را از دست می‌دهد، گاز می‌گیرد و خشم‌ می‌ورزد. در این حالت ادیپالی اما او و نسل او دقیقا نمایان‌گر خطای سنتی و گذار منفی ادیپالی فرهنگ ایرانی و نماد ناتوانی از ارتباط سمبولیک و پارادکس با خویش و با دیگری است.

 یا کافی است که به کمک نگاه کومونیکاسیون درمانی به نوع ایمیل او نگاه کرد تا بتوان به خوبی دید که میان « بخش خبری» متن او و « بخش احساسی» و لحن کلام نهفته در متن یک تناقض کامل وجود دارد و این تناقض حکایت از گرفتاری احساسی و دوگانگی و دورویی در متن و در برخورد می‌کند و به نفی چالش مدرن می‌انجامد.

 یا اگر به شیوه مکتب ترانس اکسیون آنالیز به متن بنگرید، می‌توانید راحت ببینید که ایشان به جای اینکه در ارتباط «بالغ/بالغ» میان یک رئیس و یک همکار و یا میان دو متخصص باقی بمانند و دیالوگ مشترک را حفظ کند، در واقع مرتب ناآگاهانه نقش والد را بازی ‌می‌کنند و می‌خواهند در یک رابطه «والد/کودک» به تنبیه من و این کودک خاطی و گستاخ بپردازند، غافل از اینکه با استاد بازی روبرویند که این حالات را هم به عنوان سیستم و هم در تجربه پانزده ساله می‌شناسد و بنابراین به جای گرفتاری در این بازی، قادر به نقد آن و رو کردن معضلات نهفته در آن است. آقای جامی می‌تواند احتمالا برای درک این مطالب از این دوستان گرامی کمک بگیرد و همین‌جا نیز تفاوت نهایی من با بسیاری از همکارانم بهتر مشخص می‌شود و این تفاوت توانایی من به یک نگاه چندسیستمی است.

 حتی انتقادی که آقای جامی به مشکلات زبانی من می‌کند، فقط در حد مشکلات گاه گرامری و یا امکان استفاده از کلمات قوی‌تر قابل قبول است، اما اساس انتقاد او غلط است. زیرا او هیچ آشنایی با نگاه و نگارش پسامدرنی ندارد. من در دوران دانشگاهی و سال‌های اول بعد از دانشگاه به این شیوه مدرن می‌نوشتم و سپس با تحول هرچه بیشتر به یک مهاجر دوملیتی و روشنفکر چندمتنی بناچار نوع زبان من نیز به یک حالت پسامدرنی و چندمتنی تحول یافت. در مقاله بعدی ضرورت این تحول را بر اساس شناخت و تجارب شخصی خود و نیز دیگر هم‌نسلان خویش بهتر نشان می‌دهم. زیرا ما آینده جامی و هم‌نسل‌های او هستیم اگر که بتوانند هرچه بیشتر از این بحران به شیوه مثبت گذار کنند و به روایتی نو از نسل ما و روایتی نو از مدرنیت ایرانی دگردیسی یابند.

 ازین‌رو من می‌توانم دقیقا زبان او را نقد روان‌کاوانه کنم و به راحتی ببینیم که او قادر به یک زبان قوی مدرن همراه با یک لحن کلام سنتی و نارسیستی است و به این دلیل در نهایت زبان او یک زبان بسته و محکوم به تکرار است. در حالی‌که زبان من و امثال من، زبان نسل مهاجران دوملیتی و روشنفکران چندمتنی ایرانی، یک زبان باز و خلاق و متحول است. نمونه این زبان را می‌توان از هنرمندان و روشنفکران شعر دهه هفتاد و پساهفتاد تا روشنفکران پسامدرن و یا چندمتنی امروزی ایرانی از بچه‌های مجله شعر مانند علی عبدالرضایی، پرهام شهرجردی تا سایت موتور مایند و امثال امین قضایی و بابک سلیمی‌زاده، از شاعران و هنرمندانی چون پگاه احمدی و فریبا فیاضی تا محسن نامجو و غیره بازیافت. یا نمونه‌های این زبان مدرن و پسامدرنی را در سایت‌های مثل سایت ایران گلوبال و اثر و ده‌ها سایت دیگر و از جمله بخش‌های قوی سایت زمانه بازیافت. سایت زمانه در واقع بایستی محل این نگاه نو و چندصدایی مدرن و پسامدرن باشد. تنها برای اینکه اقای جامی امکان مقایسه‌ای داشته باشد، به او پیشنهاد می‌کنم مقاله کوتاه زیر در باب «در‌آمدی بر مدرنیت(8)» را از یک فوق لیسان جامعه شناس پسامدرن ایرانی بخواند تا ببیند زبان قوی و چندمتنی و نگاه جامعه‌شناسانه پسامدرنی چیست و جای خالی این نگاه نو را در سایت زمانه بهتر حس کند. این جامعه‌شناس پسامدرن که سرانجام پس از سال‌ها ترجمه و انتشار ده‌ها مقاله از مهمترین متفکران پسامدرن و تئوری سیستم‌ها، اکنون به بیان نظریات خویش شروع کرده است، در واقع برادر من کوروش برادری است.( در این لینک بخشی از این مقالات و ترجمه‌ها را می‌توانید ببینید .(9)

 سخن نهایی

 اکنون امیدوارم معضلات درون سایت و در اعمال و نگاه آقای جامی برای خوانندگان و علاقه‌مندان به سایت زمانه و چالش مدرن و نیز برای آقای جامی و محفل ایشان بهتر نمایان باشد و ایشان به جای تکذیب و سرکوب بیشتر در این‌باره به تعمق نشینند و به چالش مدرن دست زنند. زیرا با ادامه این سرکوب در واقع ثمرات مثبت کار خویش در زمانه را نیز داغان می‌سازند و به تکرار تراژیک خطای ایرانی و تبدیل عنصر نو به شکلی جدید از سنت و مسخ مدرنیت دست ‌می‌زنند.

 از طرف دیگر اکنون آقای جامی بایستی به من و به خوانندگان جواب دهد که چرا این دروغ‌ها را نوشته است و به تکذیب حقوقی من پرداخته است. او بایستی جواب دهد که نکات غیر علمی نقد من در کجا بوده است که دست به سانسور آن زده است. در نهایت من هنوز تا سه ماه دیگر با سایت زمانه یک قرارداد نوشتن سه مقاله در ماه دارم. اگر من اکنون به بهای خشم مدرن از سرکوب مقاله‌ام از ادامه هم‌کاری سرباز زنم، در واقع به خواست ایشان عمل کرده‌ام و حق سلطان بودن ایشان را پذیرفته‌ام. جامی در انتهای ایمیلش به من تذکر می‌دهد که اگر بخواهم با سایت ادامه همکاری دهم، بایستی به قوانین آنها تن دهم. من مشکلی با قوانین و اساسنامه سایت ندارم بلکه با نفی آن‌ها و سانسور و تبعیض آشکار مشکل دارم. حال اگر آقای جامی می‌خواهد جلوی این مقالات را بگیرد بایستی به شکل آشکار این کار را بکند و برخلاف مبانی سایت زمانه و مبانی مدرن به جلوگیری از ادامه انتشار مقالات و لغو قرارداد دست زند. برای من او فقط رئیس سایت و با مسئولیت محدود و مشخص است و حق هر عملی و رفتاری را ندارد و صاحب سایت زمانه نیست. یک رئیس قابل تعویض است، به ویژه که وقتی این رئیس مانند ایمیل بالا دست به اعمال خلاف مبانی سایت می‌زند. ازین‌رو من لینک این مقاله را برای ایشان می‌فرستم تا یا ایشان سرانجام به چالش مدرن دست زنند و در ضمن از اکاذیب خویش معذرت‌خواهی کنند و یا اینکه هرچه بیشتر معضلات خویش و سایت زمانه را آشکار سازند و ضرورت رسیدگی به این معضلات توسط هیئت نظارت سایت را نمایان سازند. اگر دوستی با این هیئت در تماس است، لطفا لینک مقاله را به آنها دهد. به زودی اعتراضیه‌ای نیز برای این هیئت فرستاده می‌شود. همینطور دوستانی که می‌توانند لینک این مقاله را در سایت‌های لینک‌دهی چون هفتان، بالاترین و غیره منتشر سازند تا مانع تلاش برای منزوی ساختن و جلوگیری از گسترش این بحث شوند. امیدوارم این سایت‌ها نیز به وظایف مدرن خویش عمل کنند و اسیر محفل‌بازی جامی نگردند.

 من می‌خواستم مقاله اولم در این ماه به نام « راز مشترک سادومازوخیسم، کازانوا و خراباتی» را که در واقع سه مقاله و سه متن در یک مقاله و متن پسامدرنی است، برای سایت زمانه بفرستم. اما حال فقط برای اینکه نشان دهم که چقدر این زبان مدرن برای من ساده است. این مقاله پسامدرن را به سه مقاله مدرن تبدیل می‌کنم تا این دوستان ببینند نگاه نو و خلاق چیست و ببینند که چگونه من اکنون در این سه عرصه مباحثی کاملا نو را مطرح می‌کنم که تا کنون به این شیوه در میان ایرانیان مطرح نشده است. (تا آنجایی که من می‌دانم). آقای جامی نیز فرصت دارند که از دوستانشان بخواهند با نقد این مقالات نکات ضد علمی ان را نشان دهند. این گوی و این میدان.

 باری اکنون برای جامی و دیگر دوستانش راهی جر آن نمی‌ماند که آن شوند که هستند و یا چند قدم از خویش جلوتر روند، رشد کنند و تن به چالش مدرن دهند و یا اینکه به سانسور و اخراج مقاله‌ها و نفی مبانی سایت دست زند و هرچه بیشتر درستی نگاه و چالش مرا و ضرورت رسیدگی به این مضعلات در سایت را نشان دهد. کافی است که جامی و خوانندگان یک لحظه به این اندیشند که ایشان با مقاله من چگونه برخورد می‌کردند، اگر که این انتقاد در ایران صورت می‌گرفت و ایشان رئیس یک سایت در ایران می‌بودند. لازم نیست توضیح بیشتری بدهم. زیرا مطمئنا هم او و هم دوستان می‌توانند بخوبی فاجعه را لمس کنند. اینجاست که نویسنده مقاله «شلیک به مطبوعات» و رئیس یک سایت مدرن در واقع به همان چیزی تبدیل می‌شود که قصد نقد آن را دارد، زیرا متوجه لحن و ساختار مشترک خویش با رقیب و بحران خویش نیست. تراژدی اینجا خویش را نشان می‌دهد.

 موضوع اما این است که او ناتوان از کشاندن من و امثال ما به یک جنگ حیدری/نعمتی نارسیستی و سیاه/سفیدی است. بلکه برعکس مثل این دو مقاله مجبور است وارد صحنه مدرن ما و گفتمان پارادوکس و مدرن ما شود و آن شود که هست و یا هرچه بیشتر به نسل ما و گفتمان مدرن تن دهد و یا هرچه بیشتر معضلات خویش را نشان دهد. در هر حال او در صحنه بازی مدرن ما و مجبور به قبول شکست بازی سنتی خویش، مجبور به قبول قوانین گفتمان مدرن من و نسل ماست. چه بخواهد و چه نخواهد. بحث این است.

 

پانویس:

لینک مقاله برای آقای جامی، آقای کاظم‌زاده و آقای نوش‌آذر فرستاده می‌شود.

  

ادبیات:

 ایمیل آقای جامی در روز 6.04.08

آقای برادری عزیز

 مقاله شما به دلیل ابهامات زیاد در زبان و کاربرد من عندی اصطلاحات و بیگانگی مطلق آن با هر گونه مفاهیم علمی روانشناسی که قاعدتا باید حاوی توصیف دقیق و ارائه راه حل روشن باشد قابل انتشار نیست.

 زمانه ضمن آنکه متعهد است به انتشار مقالات کوشندگان و روشنفکران ایرانی در باب مسائل جدی مبتلابه جامعه و فرهنگ ایران در عین حال به مخاطبان خود نیز تعهد دارد که مطالبی که فاقد ارزشهای علمی هستند به عنوان مطلب عملی به ایشان ارائه نکند. مقاله قبلی شما صرفا به دلیل نشان دادن حسن نیت منتشر شد در حالی که از نظر علمی وضع بهتری از مقاله حاضر نداشت.

 در نهایت خوشحال می شوم که مقاله خود را به یک روانشناس دیگر مثلا آقای کاظم زاده یا آقای موللی یا دوست مشترک مان آقای نوش آذر بدهید و از ایشان هم در باره سطح علمی آن پرسش کنید اما برای من تردید جدی وجود دارد که شما با پایه های علم روانشناسی بخوبی آشنا باشید.

 یادآوری می کنم که شما در ایمیل اول خود به من خود را تحصیلکرده جامعه شناسی معرفی کرده اید و در آن هیچ اشاره ای به اشنایی شما با روانشناسی نیامده است

 اما بجز تردیدهایی که در باره میزان اشنایی شما با علم روانشناسی برای من وجود دارد در باره اینکه در مقاله خود جلوگیری از انتشار کامنتهای خود را مشابه شلیک به مطبوعات دانسته اید لازم است به خاطرتان بیاورم که مشکل زمانه با زبان و روش بیان شما که توهین آمیز من مکررا به شما تذکر داده ام از جمله در ایمیل زیر:

 ---------- Forwarded message ----------

From: mehdi jami

Date: Oct 18, 2007 6:21 PM

Subject: Re: (Kein Thema)

To: "DBaradari@aol.com"

 

آقای برادری عزیز

اولا می خواستم تشکر کنم که در دفاع از رادیو زمانه نوشته اید. امیدوارم فرصتی دست دهد که به آمستردام بیایید تا از نزدیک با هم آشنا شویم. در ثانی از بابت تاخیر در پرداخت متاسفم و امیدوارم تا هفته آتی بهای مقالات شما پرداخت شود. محدودیت پرداختها بر اساس محدودیت بودجه است و تنها شامل شما نمی شود.

شما می توانید ایمیلی برای هیات نظارت رادیو بنویسید تا من با نامه ای برای آنها بفرستم. از آنجا که تا کنون کسی خواستار تماس با آنها نشده است اجازه دادن ایمیلی از انها را ندارم ضمن اینکه بر اساس قانون هیات نطارت مجاز به مداخله در امور روزمره رادیو نیست. با اینهمه اگر چیزی نوشتید مطمئن باشید ایمیل شما بدست آنها خواهد رسید. راه دیگرش این است که مطلب تان را در نامه ای بنویسد و به آدرس زمانه و برای هبات نظارت پست کنید تا به دست انها برسد.

 نهایتا اجازه بدهید من هم گله کنم که برای هر مقاله شما از انتشار تا پرداخت من آماج بی احترامی و حملات زبانی شما می شوم. شما تنها کسی هستید که به چنین روش ارتباطی علاقه مند هستید. زمانه با حدود دویست نفر از نویسندگان و روشنفکران و هنرمندان و روزنامه نگاران در تماس است و هیجکدام انها چنین درشت و بی پروا و خارج از نزاکت های نامه نگاری نمی نویسند و آماده درک شرایط کاری تیم کوچک ما هستند. صمیمانه امیدوارم در روش خود تجدید نظر کنید. مطمئنا با زبان و بیان آرام و غیرپرخاشگرانه هم می توان همکاری کرد و همکاری بهتری هم انجام می شود.

 با احترام

مهدی جامی

 

من همان زمان از آقای نوش آذر که معرف شما بودند خواستم دخالت کنند و به شما تذکر بدهند که روش شما مخرب هر گونه رابطه است. ایشان به شما نوشتند ولی دریغ از ذره ای تغییر در روش شما.

 در باره مقاله حافظ شما هم یادآوری می کنم که بعد از رد مقاله، شما شروع به تبلیغ علیه زمانه کردید اما مقاله بعدی تان بدون مشکلی منتشر شد. امری که نشان می داد دلیل رد مقاله شما نه نظر شخصی که نظر علمی بوده است. وگرنه نباید به شما که تبلیغات وسیعی علیه ما کرده بودید مجددا امکان انتشار داده می شد. ما به سانسور معتقد نیستیم ولی به ارائه کار خوب متعهد ایم و مایلیم صفحات زمانه از پرخاشگری برکنار بماند.

 همچنین در آخرین ایمیل ام به شما نوشته ام که با توجه روش بیانی و ارتباطاتی شما با زمانه و مخاطبان زمانه که سرشار از توهین و پرخاشگری و حق با جانب بودن است ممکن است تصمیم بگیرم ادامه همکاری را متوقف کنم:

 

آقای برادری عزیز

 نویسندگان سایت زمانه ملزم به رعایت اصول حرفه ای در برخورد با مخاطب و منتقد هستند. انتظار دارم شیوه برخورد و نقد متقابل شما و یا پاسخ و ایراد شما به منتقدان تان خویشتندارانه و حاکی از ادب و متانت باشد و از زبان هل من مبارز طلبی پالوده باشد و واقعا چنانکه خود طرح می کنید مشوق گفتگو باشد. کامنتهایی مانند آنچه در دو کامنت اخیر شما می بینم به هیجوجه در مسیر گفتگو نیست:

 حالا نيز شما و خانم صداقتي اگر مي توانيد اين نوشته را نقد کنيد و نشان دهيد کجاي اين نوشته که هم نگاه سنتي و هم نگاه مدرن را نقد مي کند و مباحث عشقي را از نظر روانکاوي نشان مي دهد و هم قادر به نقد برخي از بهترين هنرمندان ماست و حتي راه حل تلفيقي نشان ميدهد، کجايش غلط است. فحش دادن و تهمت زدن ان هم با اسم جعلي کار ساده ايست، اما توانايي نقد مدرن و علني نشان مي دهد که شما چقدر رشد کرده ايد. حال اين گوي و اين ميدان. همينجا در کامنت نشان بده که چند زنه حلاجيد و نکات گمراه کننده نقد مرا نشان بدهيد و ملت را از خطر گمراهي نجات دهيد. زيرا خودتان نيز اين را ميدانيد که ناتوان از اين کاريد وگرنه تا حالا دست به اين کار زده بوديد. شما به حالت خشم و پارانويياي نارسيستي در هرکسي که مي بينيد پا به جاهايي گذاشته است که شما ناتوان از ان بوده ايد، شروع به تهمت زدن مي کنيد. اما موضوع اين است که با هر برخوردتان در واقع معضل خويش را نشان مي دهيد و درستي نقد من بر معضلات نارسيستي در فرهنگ ايراني که نمونه اش شماييد.

اطي نبودن و دچار خشم و پارانويياي نارسيستي نبودن است که نظرات شما و خانم صداقتي مالامال از آن است.

 این نوع ادبیات ادبیات حق به جانب بودن است نه گفتگو. بخصوص خطر در آنجاست که شما مساله را شخصی می کنید و به حمله به طرف مقابل دست می زنید. به شما یادآوری می کنم که صرف درست بودن حرف شما دلیل پذیرفته بودگی آن نیست. رفتار شما با خوانندگان تان هم بسیار مهم است.

 در هر حال این تنها قسمت مربوط به شما ست. می توانید بپذیرید یا رد کنید. اما از آنجا که مطالب شما را زمانه منتشر می کند رفتار شما با خوانندگان به پای زمانه هم گذاشته خواهد شد. بنابرین از شما می خواهم هم به خاطر خودتان و هم به خاطر رعایت اصول حرفه ای زمانه در پاسخ به خوانندگان خویشتندار باشید. عدم رعایت این مساله می تواند به رابطه همکاری ما صدمه بزند.

 با احترام

مهدی جامی

مدیر زمانه

 

آقای برادری، رفتار سایت زمانه با شما همواره با مدارا و احترام به حق متفاوت بودن شما بوده است اما رفتار شما هرگز مبتنی بر احترام و رعایت حقوق رسانه ای ما نبوده است. در تمام ماههای گذشته مرتبا به شما تذکر داده ایم و مقالات شما را منتشر کرده ایم حتی وقتی مانند مقاله پیش از حدود کار علمی خارج شده اید و یکجانبه حرفهایی زده اید که در هیچ رسانه ای قابل قبول نیست - اگر فکر می کنید هست نشان دهید که مقاله مشابهی را برای سایت یا رسانه دیگری فرستاده اید و منتشر کرده اند - همه اینها بنا به رعایت اصول رسانه ای زمانه صورت گرفته است اما فکر می کنم شما باید به کار علمی برگردید و از تمرکز به روانشناسی این و آن که تربیونی برای طرح نظرات شخصی شما باشد دست بردارید.

 آقای برادری، من چندین ایمیل پرخاشگرانه از شما دارم و چندین بار هم به شما مشفقانه تذکر داده ام. بنابرین مساله اصلا این نیست که ناگهان در مورد شما تصمیمی گرفته شده باشد. هر بار که از حدود خارج شده اید به شما تذکر داده شده که به رفتار حرفه ای پایبند باشید. بنابرین برای آنکه نقطه ختامی بر این رابطه ناهموار گذاشته شود باید تاکید کنم که از این پس صرفا با رعایت احترام متقابل می توانید انتظار داشته باشید مقالات تان در زمانه منتشر شود. یک اصل تخطی ناپذیر هم این است که نظر ادیتورهای زمانه نظرنهایی است. اما اگر نظر ادیتورهای زمانه را که همگی از افراد شناخته شده در عالم مطبوعات و رسانه های فارسی هستند نمی پسندید توصیه من این است که سایت دیگری را پیدا کنید که ادیتورهای آن تابع نظر شما باشند.

 روانشناسی علم رفتار است. کمی به رفتار خود روانشناسانه ودرمانگرانه فکر کنید.

 با احترام

مهدی جامی

 

1/ Zizek. Liebe Dein Symptom wie Dich Selbst

2/ هویت فردی و ملی نزد ما ایرانیان. دکتر موللی

http://www.movallali.fr/filer%20farsi/UntitledFra…

3/ نظرات چهارده و پانزده:

http://ravankavi.wordpress.com/??????-???-??-??-?…

4/ http://radiozamaaneh.com/idea/2008/03/post_285.ht…

5/ http://radiozamaaneh.com/idea/2007/08/post_154.ht…

5/ http://asar.name/1980/04/in-valley-of-ellah.html

6/ http://sateer.de/books/222.pdf

7/ http://radiozamaaneh.com/morenews/2007/05/post_70…

8/ http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=14…

9/ http://www.akhbar-rooz.com/author.jsp?authorId=4

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.