رفتن به محتوای اصلی

همه تخم مرغ ها در یک سبد!
18.10.2008 - 13:28

مبارزانی که در شرایط استبدادی کار مخفی کرده اند و یا کسانی که با سیستم دستگاههای اطلاعاتی اشنایند بخوبی می دانند که سیستم سازماندهی مخفی و اطلاعاتی بگونه ای است که اطلاعات در هر مورد به جزئیات زیادی تقسیم می شود و هر بخش از اطلاعات در نزد افراد باندازه ای است که در صورت دستگیری و یا لو رفتن فرد ؛ اسیب و ضربه به کل شبکه گسترش نبابد.

منهم در طول زندگی سیاسی- مخفی ام از گذاشتن همه ی تخم مرغ ها در یک سبد جدا خودداری کرده بودم و بعد ها این شیوه را به بخشی از زندگی معمولی در خارج کشور مبدل کردم

تا اینکه هفته پیش برای تعطیلات تابستانی پس از چند هفته کاوش " مالی" و اینترنتی ، بارسلونا را برای 5 روز اقامت تابستانی انتخاب کردیم تا بدور از سیاست و سایت ؛ از هوای افتابی و و دریای گرم اسپانیا لذت ببریم .

کتابی در باره بارسولونا تهیه کردیم این کتاب که اطلاعاتی در باره شهر بارسولونا می داد اینکه این شهر باساکنین اطراف آن , سه میلون جمعیت دارد و استان بارسلونا که شامل جمعیت کاتالونها ست ,با لغ بر 7 میلون جمعیت دارد و تا چند سال پیش زبان کاتالونی منموع بوده است و.....

علاوه براین اطلاعات ، در پایان تاکید می کرد که مواظب کف زن ها و جیب بر ها باشید از جمله اینکه شب ها از کوچه های تنگ و باریک عبور نکنید و در کنار دریا بسیار مواظب باشید.

از این رو وقتی به هتل رفتیم پاس ها , پول و کرد یت کارت ها را در گاوصندوق ها گذاشتیم و بخشی از پولها را بین خود تقسیم کردیم و روان خیابان های پر از جمیعت، که از توریست ها موج می زد _ شدیم .

. آدم های خیابانهای بارسولونا بی شک شبیه تابلوهای" سالودار دالی" چند بعدی و چهره های رنگارنگ دارند. ... چهرها ؛ لبخند ها ؛ لباس ها رنگارنگ ادم ها چنان گوناگون بود که یافتن اسپانیایی کار دشواری بود در سراسر خیابان پیاده روها مرکز شهر آرتیست های با لباس ها شیطان ؛ فرشته ؛ خرچنک ؛ کابوی ؛ کشیش ؛ عنکبود ؛ سرخپوست ؛ جن ؛پری، جادوگر و... که هر کدام توریستهای زیادی را دو ر خود جمع کرده بودند که با گذاشتن سکه ای حرکت تشکر آمیزی را که موجب خنده و حیرت مردم و استراحت و خوشحالی ارتیست می شد .

صبح ها خیابنها و موزها را سیر و سیاحت می کردیم و بعد از ظهر ها، سری به ساحل المپیک بارسولونا که پذیرای دهها هزار توریست از جمله روس ها ؛ المانی ها ایتالیایی ؛ اسکاندانیاوی ها ؛ انگلیسی ها و.... برخلاف بقیه شهر های بزرگ اروپا ما با هیج ایرانی برخورد نداشتیم و حتی از طریق جستجوگر گوگل ادرس سایت انجمن ایرانیان را پیدا کردیم و امیلی هم زدیم ولی پاسخی دریافت نکردیم

با غدا براحتی کنار امدیم نان های خوش مزه اسپانیایی همراه با انواع سبزی ، میوه جات، پنیر و کالباس شکمان را سیر کردیم قیمت ها در مرکز شهر دو برابر سایر مناطق بود و ما ترجیح می دایم خورد و خوراک را در خارج از مرکز در نزدیکی هتل خود انجام دهیم.

در تمام 4 روز اول چهار چشمی پول و کیف هم دیگر را می پائیدیم و از خیابان ؛ ساحل و دریا لذ ت می بردیم از هتل ما تا پلاژالمپیک بارسلونا حدود یک ساعت با اتوبوس راه بود .

به جهت مراقبت از وسایل شخصی خود ,من و همسرم تک به تک شنا می کردیم و حسابی مراقب کوله پشتی بودیم . شنا که تمام شد وسایل را جمع کردیم و روی نیکمت های رو بروی دریا نشتیم تا با باد های مدیترانه ای خشک شویم (حوله یادمون رفته بود ) لباس ؛ دوربین ؛ پول ؛ 2 عدد کردیت کارت ؛ کارت شناسایی ؛ گواهینامه ، 2 کارت بیمه ، بلیت های مترو , عینک مطالعه(که چشمم بود) ؛ موبایل خلاصه همه دارایی مان را در را در کوله پشتی گذاشته و در کنار خود قرار دادیم . ما درست در وسط 2 ایستگاه پلیس (پلیس ساحلی و پلیس شهری ) روی نیمکت نشسته بودیم

نا گهان دوچرخه سوار جوانی رو به من کرد و با زبان اسپانیایی چیزی گفت وقتی من اظهار بی اطلاعی کردم به انگلیسی چیزی گفت و به پشت سر خود اشاره کرد و یکهو بنظرم رسید همه اینها کلکی است برای منحرف کردن حواسمان و بلافاصله وقتی بسرعت به سمت راست خود نگاه کردم دیدم بله کوله پشتی ما نیست . فریادی کشیدم و تقاضای کمک کردم و بدنبال دوچرخه سوار دودیم تا اینکه جلوی ایستگاه پلیس از نفس افتادم

پلیس با لبخندی جلو امد و اولین حرف اش این بود که این دزدیها در اینجا خیلی طبیعی است و قتی داخل اداره شدیم صف دزد زده که شامل توریستهای کشورهای مختلف ، به صف نشسته بودند تا نوبت" راپورت" نویسی ما رسید.....

پلیس" بجز راپورت" نویسی کمکی به ما نکرد نه پولی در بساط داشتیم و نه لباسی بر تن ،احساس ادم که همه چیز ش را در یک چشم بهم زدنی از دست داده باشد .اجبارا تاکسی گرفتیم و خود را به هتل رسانده بودیم با مبلغ کمی که در گاو صندوق اتاق هتل ذخیره کرده بودم یک روز اخر را سر کردیم بشدت شوکه شده بودیم همه ناراحتی ام از خودم بود که چطور علیرغم آموزشی که با ان زندگی کرده بودم "همه تخم مرغ را در یک سبد گذاشته بودم " بنابراین دوستان عزیز ،

مواظب باشید در سفرو در زندگی روزانه همه تخم مرغ ها را در یک سبد نگذارید ......

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.