رفتن به محتوای اصلی

خدائیش من هم دیشب فهمیدم زورم زیاد است!
26.06.2008 - 12:21

کیومرث نویدی

از آئین گفتگو

اسماعیل عزیز! چند بیت بسیار مهم از کار آن شاعر ضدانقلاب را از قلم انداخته بودم. مرا خبر کرد و من، با عرض پوزش، این کامنت را یک بار حذف می
کنم و دوباره با افزودن آن چند بیت بسیار مهم می
گذارمش پای شکوائیه
ات: این چند بیت مهم که در مورد هنرنمائی و صنعتگری آقای خاتمی هستند، اینهایند:

گر كه ميهن گشته گلخن، از مِحَن،

باردش گلخندها او از دهن.

مي‌دهد آنجا زقانون او خبر

كه كند قاضيش در ماتحت خر.

شاف و قانون را قياس آورده‌است؛

خر خبر كرده، جناس آورده‌است.

چون شنيدي يك كم از صنعت‌گريش،

يك كمي، هم بشنو از نوآوريش.

"بي‌گنه" پرسد: “كه زنداني شده؟

از كجا دانيد قرباني شده؟"

اين چو اينجا گويد، آنجاي دگر،

ياد قرباني كند با چشم تر،

كه هوادارن ما سر مي‌نهند؛

بس هزينه داده‌اند و مي‌دهند.

با تمدن‌ها كند او، گفت و گو.

زان‌كجا، ك‍‌اَصلِ مدن شد زير و رو.

او متاليكي كند قورباغه رنگ؛

جاي پورشه مي‌فروشد به فرنگ.

چون، «دمكراسي»ي ديني گفت او،

دان خزف را، جاي دُرّ، نو سفت او.

هست منظورش «تئوكراسي»، جناب.

داغ بر خر هِشته، فرمايد:“ كباب.“

گر شمارم من صناعات ورا،

شرح گويم اختراعات ورا،

شرح اين قصه، به عمر خود تمام،

من نخواهم كرد. كوته به كلام.

گويم اين و بس، كه او صنعتگر است؛

خاتمي صنعتگري نوآور است.

صنعتش از نوع يك‌پولي خروس؛

در عجب، از صنعتش، روس و پروس.

اسماعیل عزیزم! آیا باور داری که آنچه تو از یکپارچگی ملی در نظر داری، همان چیزیست که مشتی آریاستا از تمامیت ارضی منظور دارند. کلیسا از آنها بیرون نمی
رود. نه! آنها حتی تظاهر به دفاع از حقوق شهروندی می
کنند. تظاهر به دفاع از حقوق بشر می
کنند.

تا با صدور حکم زبان بریدن، بشر را بدل به بی
هویتی کنند که توتالیتاریسم برای بنای قلعة دراکولائی
اش به او به مثابه خشت و آجر نگاه می
کند و نیاز دارد.

هم امشب من با اعصابی ویران از یک روم پالتالکی که به عنوان سخنران بدان دعوت شده بودم بیرون آمدم. ادمین روم که مشخص شد یک ستایندة مجاهدین بیش نیست؛ از دادن نوبت پاسخ
گوئی به من طفره رفت. چندین بار درخواست کردم؛ طفلکی دچار ضعف حاد قوة بینائی شده بود. از روم بیرون آمدم و با پرروئی تمام با نام مستعار به روم برگشتم و نوبت گرفتم و سخن گفتم. بعدش طفلکی آنقدر خجالت کشید که نگو و نپرس.اعلام کرد که آن ده بار درخواست مرا برای گرفتن میکروفون ندیده
است.اما، باز بعدش به دو سه فعال مجاهد که زبان
بسته
ها مرتب اعلام می
کردد که به خدا عضو مجاهدین نیستند، فرصت داد که بیش از ۲۰دقیقه هر کدام به ترور من خود را سرفراز کنند؛ چند بار نوشتم که باید بروم سر کار؛ نمی
توانم بمانم و نوبت بگیرم و درخواست یک «اف نه» دو دقیقه
ای کردم برای خداحافظ و یک پاسخ کوتاه. باز هم ندید متاسفانه. آن کس که کلیسا را در خود داشته باشد معمولا نمی
بیند. وگرنه، در کجا این ظلم ب
ِِسخَنران (beskhanraan) کنند؟ یهنی به سخنران. همواره مسئلة وزن مسئلة مهمی
ست. عزیزم! مگر نه که ما شاعران هم گاه ناچاریم کلمات را به خاطر رعایت وزن، سر و پا و دست ببریم. به این ابیات توجه کن که یک شاعر در خطاب به آیت
الله یزدی، برای توجیه کار ضدانقلابی خود سروده
است و در آن، در نهایت ضدیت با حضرت امام، قافیه و وزن و مضمون و صنایع شعری را به ترتیب به «ولی فقیه»، «شورای نگهبان»، «آقای رفسنجانی» و «آقای خاتمی» تشبیه کرده
است:

شعر «امّت» دان و قافيهَ‌ش «ولي».

محفل خود‌سر، رئيسش «سيد‌علي».

گر نهد اين سو، شقي‌يي، «الفيه».

اين «ولي» بگشايد، آن سو، «شلفيه».

فقر اگر، بنياد «مستصعف» كَند،

او غني، «بنياد مستضعف» كُند.

حمله «حزب‌الله» آرد گله‌اي،

بندد او روزنامه‌ها را، فله‌اي.

گر كشد فلاحيان زن را «تو كار»؛

آن زن و شويش، كند او، سنگسار.

پس،‌ كشد مقتول را به محكمه،

كه‌ز چه رو بر پاي كرده مظلمه.

از چه زحمت داده حزب‌الله او

از چه رو ايستاده، توي راه، او؟

تا شود در مغز او گوله
ی به در؟!

كرده بيت‌المال، اينگونه، هدر.

پس، چو كشته، شخصاًاَش «الَّه‌كرم»،

خون‌بها گيرد ز «اولياي دمّ».

چون، نشان، پيراهن خونين يار،

«باطبي» داده‌ست، حكم اوست دار.

ليك، از بسياري‌ي جود و كرم،

حكم را گرداند او، كم‌تر ز كم.

حكم مهدورالدمي اين سان شقی،

مي‌شود ده سال حبسِ «تق‌لقی».

(«تق لقی» را «تق و لق» مي‌خوان همی!

حكم او، اينجاست، تق و لق، كمي.)

تق و لق فرمان دهد تا كه نظام،

نظم گيرد، چون يكي نظم تمام.

گویم ار، چون آینه خشکیده باغ

آینه
کاری کند او صد اطاق.

گر که بیدادی در این بین آمده

یک روی قاف و دگر غین آمده.

قافيه، مفتي! چه نالانم كند؛

اين «ولي»، گه گاه، بريانم كند.

كره خر، شخصِ شخيصِ رهبري،

گه، نشاند هم‌طرازِ هر خري.

ليك او، تنها، نباشد شاخ غول؛

داد زين وزن و مفاعلين فعول!

گر «ولی» شد قافيهَ‌ی شعر، ای امان!

هست شوراي نگهبان وزن آن.

همچو شوراي نگهبان، وزن نيز،

رد كند هر لايحهَ‌ی را، تند و تيز.

گه كند هر ايده را، از بيخ، نسخ؛

گه كند هر ايده را از بيخ، مسخ.

گه، «اَمی
گُه» مي‌كند «آميگو» را،

تا بدان خواند رفيقانه تو را.

تا شود، در نظم، واژه جاي‌گير،

گه صغيرش می‌كند، گاهي كبير.

اين نه تنها، مي‌كند با «نه‌خودی»،

با «خودی» هم مي‌كند اين بي‌خودی.

در مثل «الله» «الَّه» می‌كند.

حضرتت را آيت‌الَّه می‌كند.

تا بگيرد جا به بيت تنگِ خود،

«وزن»ِ سنگين، گه، كند «آهنگِ» خود

اين نگهبان گه فدا خود، جان ‌كند؛

لازم آيد، خويش اَنگُهبان كند.

شادمان زان كه كشيد از ماست مو

مي‌شود شوراي انگهبان خود او.

زين سبب باشد كه بيت بنده، گاه،

مثل قانون تو آرد قاه‌قاه.

مجلس شوراي اسلامي منم،

در مثل، گر گاه، زوري مي‌زنم.

ك‍
آورم در نظم، معنائي نوين،

بگذرانم طرح ياسائي نوين.

ليك اگر، يك واژه در نظم نظام،

راست نايد، كار من گردد تمام.

«فاعلن» گر آورم جاي «فعول»،

شورد او، بر من، به سان نره‌غول.

بشكند از من، دك و دندان من.

بفكند مار قضا بر جان من.

گر كه سيلابي زيادي زر زنم،

ناقد كيهان كند شورت از تنم.

گر زنم، گه، يك به نعل و يك به ميخ،

قاضي‌ام، يك‌سر، كشد زنده بة سيخ.

گويم، ار:"من شاعرم، باشم مصون،"

گويدم: "من بچه‌شيرم، شو نگون!"

پس، كند او، جا به جا، لنگم هوا،

درسپوزد، تا بجنبم، جا به جا.

پرسي و دانم كه اين پرسش رواست:

جاي اكبرشاه، در نظمم، كجاست؟

قافيه، معلوم شد، شخص «ولی»ست؛

اُستن خيمه، در اين نظم دری‌ست.

گشت شوراي نگهبان وزنِ آن.

كه دهد اِذنِ دخول واژگان.

پس، كجا، آقاي رفسنجاني است؟

اين ولی گويد، نه من، ك‍‌او «جان»ی است.

هان نخوانی جانی اين «جان»ی، جوان!

جان‌ستان است، او ستاند از تو جان.

يايِ نسبت، دان، به جان افزوده است،

نسبتش، با جان، چنين بنموده است.

استن خيمهَ‌ست اگر شخص «ولی»،

جانِ خيمه‌ست، او، در اين لفظ دری.

دان تو، بی مضمون، تمامی، حاشيه

اِذن وزن و راستی‌ی قافيه.

چون، دواند موش مضمون، من كجا،

وزن جويم، قافيه آرم به جا؟

اسوة آن نظم و جان آن نظام

اوست، زو پخته شود اين نظم خام.

كار اين مضمون چو جن پنهاني است؛

زان كه اوجان است؛ جنی «جان»ی است.

موي جن را، بيش از اين، كز مده؛

جان‌ستان است او، او را چز مده.

گويم اين تنها، كه رفسنجانی است.

آن كه مي‌گويند: رسماً جاني است.

حال، پرسي، تو ز جای خاتمي؛

-كه بود خندان، گه و، گه، ماتمی-؟

داني اين را تو كه صنعت‌هاي شعر،

گر نمی‌بودند، مي
شد «شعر» «معر».

گر نبود، انصافاً، اين صنعتگري،

ور نمي‌بود، الحق، اين نوآوري،

مي‌شد از بيخ و بن، اين نظم دري،

يك «دری» و بعد رويش يك «وری».

صنعت شعری، تو دان چون خاتمی،

كه نمايد بذل خنده، حاتمی.

گه، گريدروار، ماله می‌كشد.

ماله، بر هر چاه و چاله می
كشد.

گر كه ميهن گشته گلخن، از مِحَن،

باردش گلخندها او از دهن.

مي‌دهد آنجا زقانون او خبر

كه كند قاضيش در ماتحت خر.

شاف و قانون را قياس آورده‌است؛

خر خبر كرده، جناس آورده‌است.

چون شنيدي يك كم از صنعت‌گريش،

يك كمي، هم بشنو از نوآوريش.

"بي‌گنه" پرسد: “كه زنداني شده؟

از كجا دانيد قرباني شده؟"

اين چو اينجا گويد، آنجاي دگر،

ياد قرباني كند با چشم تر،

كه هوادارن ما سر مي‌نهند؛

بس هزينه داده‌اند و مي‌دهند.

با تمدن‌ها كند او، گفت و گو.

زان‌كجا، ك‍‌اَصلِ مدن شد زير و رو.

او متاليكي كند قورباغه رنگ؛

جاي پورشه مي‌فروشد به فرنگ.

چون، «دمكراسي»ي ديني گفت او،

دان خزف را، جاي دُرّ، نو سفت او.

هست منظورش «تئوكراسي»، جناب.

داغ بر خر هِشته، فرمايد:“ كباب.“

گر شمارم من صناعات ورا،

شرح گويم اختراعات ورا،

شرح اين قصه، به عمر خود تمام،

من نخواهم كرد. كوته به كلام.

گويم اين و بس، كه او صنعتگر است؛

خاتمي صنعتگري نوآور است.

صنعتش از نوع يك‌پولي خروس؛

در عجب، از صنعتش، روس و پروس.

آش كشك خاله، گر گنديده، پاك،

خاله‌اش گر جاي پختن، ريده پاك.

سير و نعناداغش، الحق، صنعتی
ست؛

نمرة صنعتگرش، نوزده... نه! بيست.

باری اسماعیل جان! چنین است رسم سرای درشت؛ گهی زین به پشت و گهی زین به پشت. درست است که این شاعر سخت ضدانقلابی
ست. اما، انگار راست می
گوید. بسیارانی از دموکراسی
خواهان و حقوق بشرنوازان ما هم همانند شاعران، گاه کلماتی دیگر را منظور دارند و ناچار مثل همان مثال «آمیگو» واژه
ها و مفاهیم را ابتر می
کنند و بدلشان می
کنند به «اَمی
گه». خب وزن راه کارشان را می
بندد؛ قافیه تنگ می
آید، همیشه، که شاعر....

الغرض! فقط گمانم در یک مورد اشتباه می
کنی. آنها از حمایت سوسیالیستی تو به جفنگ نیامده
اند؛ تو آریاستائی نکرده
ای؛ تو از حق مردمان حرف زده
ای؛ تو خواسته
ای مردم اجازه داشته باشند با زبان مادری
شان حرف بزنند. عزیز من! اینها را مطمئنم. خب ولی فقیهشان اجازه بهشان نمی
دهد که این حرفها در بیتشان بگنجد. تو هم زورت زیاد است. خدائیش من هم دیشب فهمیدم زورم زیاد است و آن ادمین بی
نوا ناچار است به خاطر حمایت از آن چند مجاهدی که گیر من قلدر مستکبر افتاده
اند، بزند زیر طشت همة قوانین روم
گردانی و البته یادش نرود ضمن بریدن زبان من یک ریز از دموکراسی حرف بزند. مرتب هم برای من گل می
فرستاد زبان
بسته. دیگران می
نوشتند: بابا نویدی میکروفون می
خواهد گل نمی
خواهد. باز برایم گل می
فرستاد. مشکل مشکل وزن و قافیه است. باور کن. و تازه من می
گفتم فقط که این آقای رجوی یک بار برای نمونه، فقط یک بار، یک انتقاد کوچک از گوشة سبیل خودش بکند و البته گفتم نمی
کند چون در آن صورت دیگر امام عصر نخواهد بود. این است برادر!

و عزیز من!

قرار گذاشتیم که اگر آنها مصاحبه
ات را چاپ کردند، بیاورمش روی ایران گلوبال و اگر چاپ نکردند، قول داده
ای یک مصاحبة پر و پیمان و مفصل با خودم داشته
باشی؛ تا بعد......

کیانوش توکلی

نکته و یک یادداشت(مشکلات کامنت گذاری ؛ پاسخ به هوشنگ ؛ نگاهی به روش آزاده سپهری ویادداشتی در باره "چه بنویسیم و چه درج کنیم! " )

_ دلیل اصلی کم شدن کامنت ها در ایران گلوبال ؛ مشکلات فنی است که بزودی بر طرف خواهد شد.

_ جناب هوشنگ شعاعیان این اتهامی که شما مطرح کرده بودی ؛ یک سال پیش هم در این جا طرح شده بود و فرد مورد" اتهام" هم در این صفحه پاسخ خود را نوشت . بنظر ما یکی از شیوه های کثیف و ضد انسانی احزاب سیاسی این بود که تا با کسی به لحاظ سیاسی در می افتادند ویا با نظر سیاسی کسی مخالف بودند به او برچسب جاسوس ؛ تیر خلاص زن ؛ تواب ؛ ساواکی ؛ ساوامایی ؛ بریده و...... می زدند. ...

_ همکار جدید ایران گلوبال خانم ازاده سپهری روش جالبی را در مطلب گذاری بر گزیده اند یعنی تنها خبر یا مقاله را کپی نمی کنند بلکه بر ان تفسیر خود را می نویسند نگاه کنید به دو مطلب زیر :

گردهمایی هکرهای "دولتی" در یزد

اکبر گنجی و همجنسگرایی

البته همکاران سایت در مدیریت ایران گلوبال ( کیومرث نویدی ؛ حبیب تبریزیان ؛ قویدل ) از چندی قبل این شیوه را در پیش گرفته اند که به کیفیت و غنای انتقادی سایت می افزاید

بازهم در باره :" چه بنویسیم و چه درج کنیم!"

من پیشنهاد شما را به این شکل فرموله کرده ام که ما باید :" ممنوعه ها در داخل و تابو ها در اپوزیسیون سنتی در خارج را منتشر کنیم "

ولی در مورد موضوعات داغ بگذار از تجربه خود بنویسم:

مدت چهارماهی است که عضو سایت بالاترین هستم ؛ این سایت 22000 عضو دارد و هر مطلبی که به فارسی نوشته می شود را لینک می دهد؛ یعنی یک لینک دونی به وسعت ایران است . این سایت یک سال است که تاسیس شده است و پر تیتژارترین سایت ایرانی است .

اگر خبری که در ایران گلوبال از اقبال چندانی برخوردار نیست در بالاترین می تواند از اقبال وسیعی برخوردارشود من تا کنون 631 مقاله و خبر در بالاترین لینک داده ام و تنها 4 درصد ان توانستند به صحفه اول بعنوان داغ ترین موضوع انتخاب شوند . شیوه رای و امتیاز دادن موجب ان خواهد شد که خبر ی به صفحه اول راه یابد . بطور مثال :

خبر" تحصن در دانشگاه زنجان: افشای یک رسوایی جنسی دیگر" در ایران گلوبال 4427 تا کنون کلیک خورده است . این خبر توسط آیدین تبریزی بشکل نوشته و ویدیو تنظیم شده بود

سیستم در بالاترین بگونه ای است که با رای و امتیاز کاربران موضوعات داغ بر گزیده می شود

در حالی که در ایران گلوبال بر خلاف بالا ترین؛ این مقالات است که بیشترین کلیک را می خورد. تعداد کلیک به مقالات در بالاترینن بطور متوسط ده یا بیست کلیک بیشتر نیست در حالی که اخبار داغ و حقوق بشری در بالاترین بطور متوسط 2000 هزار کلیک می باشد

من امیدوارم که بتوانیم به لحاظ فنی برای تعیین داغ ترین موضع در ایران گلوبال روش دمکراتیکی را پیدا کنیم

احمد فدایی

دانشجویان دیروز، دانشجویان امروز

.

خانم بقراط

هدف شما تعریف از جنبش دانشجویی امروز بود یا نفی دیروز

آیا شما از همین جنبشی که خیلی متین عمل میکند و مورد تایید من و شماست ده سال پیش بدلیل آنکه رهبری ان با دفتر تحکیم وحدت بود و این ارگان هم اصلاح طلب بود با زبانی تند انتقاد نمیکردید و آنرا وابسته به حکومت نمینامیدید.

تصویری که شما از جنبش دانشجویی میدهید یک جانبه و با هدف سیاسی است. آنروز این بهشتی که شما تصویر میکنید در ایران وجود نداشت. هر حرکت اعتراضی دانشجویان با دستگیری و زندان و سرکوب گارد مواجه میشد. رد و بدل کتاب های باصطلاح ممنوعه دیگر جای خود دارد. در شرایطی که سازمانهای سیاسی همگی سرکوب شده و قادر به فعالیت نبودند طبیعی است دانشجویان بیست ساله در برابر سرکوب واکنش آدمهای با تجربه چهل پنجاه ساله را نشان نمیدهند. امروز دانشجویان با جریانهای سیاسی و یا همفکران خود در بیرون از دانشگاه در رابطه اند. امروز یک سازمانی بنام ادوار تحکیم وجود دارد که افرادش سالها تجربه مبارزه سیاسی دارند و در کنار جنبش دانشجویی عمل میکنند. انشجویان چپ که امکان ارتباط کمی با همفکران خود در بیرون دانشگاه دارند از همان زاویه هایی که شما دانشجویان آن سالها را رد میکنید پرخطاترین هستند. خانم بقراط شما میتوانید موضع عوض کرده و نسبت به سلطنت موضع مثبتی داشته باشید ولی شما که در نوشته هایتان از حقوق بشر در نوشته هایی احساسی دفاع میکنید کار زشتی انجام میدهید که برای دفاع از ظالم خطاهای مظلوم را وسیله نفی آن قرار دهید.

آقای کامران شما شاید دیر بدنیا آمده اید و فرصت نکردید که یک شلاق دستتان بگیرید و آن بقول شما اجمق ها و خرابکارهای دانشجو را متنبه کنید. ولی ناراحت نباشید کسان دیگری این کار را میکردند

صدام حسین

آقای جمال، من یک ایراد سیاسی از از شما می گیرم و شما بجای پاسخ بدنبال هویت برای من می گردی که این اسم به من می آید یا نمی آید؟ این شد جوابی در رد بحثی که من مطرح کردم؟ آی کردها بجز این لمپن کسی دیگر را برای دفاع از خودشان ندارند؟

جمال

جناب صدام حسین اسمتان برازنده‌ هیکلتان است جناب چرا با عمامه‌ صدام حسین وارد شدی شما خودت خوب میدانم که‌ میدانی که‌ میدانم در پس عمامه‌ صدام حسن و قد و بالای البرزمان و جناب گارچی مان چه‌ اسمی وجود دارد من یک بار عرض کردم اگر 1000 تا از این نامهای با مصما و بی مصما انتخاب کنی تعداد دندانهایتان را نشمرده‌ عرض خواهم کرد . در ضـن

ملت کرد صدام حسین را طناب در گردنش انداخت که‌ عبرتی شود برای دیگران که‌ هویت کسان دیگر را انکار میکنند و مطمئن باش طناب دار را نیز گردن حاکمان کرد کش ایران خواهیم انداخت که‌ عبرت شود برای حاکمان کشورهای دیگر که‌ حقوق دیگران را انکار نکنند .

ما از طناب در مثل حاکمان كشور عزیزت ایران خوشحال نخواهیم شد فقط طناب را برای درس گرفتن دیگران گردن شووینستهای فاشیستی که‌ در کرد کشی در ایران دست داشته‌ اند خواهیم انداخت

هوشنگ شعاعیان

آقای کیانوش نامه مردم شماره(19) 7 خرداد 1358 را مطالعه فرماید

لطفا نشریه آرش شماره 86 (نگاهی به کتاب عشق واز امید نوشته نوشابه امیری را مطالعه فرمائید!

کیانوش توکلی

جناب هوشنگ شعاعیان؛ شما دوبار کامنتی گذاشتید که طرح یک اتهام در باره یک شخص حقوقی و حقیقی بود . من هر دو بار ان کامنت ها را پاک کردم لطفا توجه کنید که شما فقط اجازه دارید نظری را نقد و یا نظر خود را در باره هر موضوعی دوست دارید بنویسید در صورت تکرار این کار نا گزیر می شوم که ای پی شما مسدود کنم با احترام

صدام حسین

آقای جمال، اولا این خبر شما بشدت مشکوک است مثل خود شما. شما که دربدر به دنبال شوونیست اعلام

از شما که که دربدر به دنبال شوونیست اعلام کردن فارس جماعت هستید سوال میکنم که روی چه حسابی و با کدام فرهنگ و ایدئولوژی یک کرد در شهر قم یک کارخانه تاسیس می کند که در آن بجز کرد کارگر دیگری حضور نداشته باشد؟ آیا اگر یک تهرانی در سنندج همان کارخانه را احداث میکرد و در آن تنها از کارگران غیر کرد استفاده میکرد از صد تا فحش خواهر و مادر برای شما کردها بدتر نبود؟ آنوقت جنابعالی و نیروهای سیاسی کرد چه میگفتید؟ چه علم شنگه ای از شوونیزم فارس در سنندج براه می انداختید؟ اگر شما واقعا مدافع حقوق بشر باشید اول باید یقه آن کارخانه دار را بگیرید که منظورش از اینکه در ایران بعنوان اولین سرمایه داری که در استخدام کارگر نگاه شوونیستی داشته چیست؟ کدام کارخانه ایران را میتوانید معرفی کنید که در آن در برگ استخدامی قید شده باشد که شما باید فارس یا ترک یا کرد باشید که این کارخانه دار 500 کارگر فقط کرد را استخدام کرده است؟ آخر وقاحت تا چه حد؟ کورچشمی تا کجا؟ چرا شماها خجالت نمی کشید؟ انشاالله که آن روز خجسته فرامیرسد که در صلح و صفا کردستان تان را به کردستان عراق متصل کنید و کردستان بزرگ تان را تشکیل دهید و شرتان و ادعاهای تهوع آورتان را هم باخودتان از ایران عزیز ما ببرید که دیگر چشم مردم ایران به ریخت نحس تان نیافتد.

مزدک

ضرورت شناخت و درك فرهنگ كهن ايران(‌فرهنگ سيمرغي )

این مقاله را مدتها پیش در سایت اخبار روز خواندم و بر نویسنده اگاه و مسؤلش درود فرستادم!آنچه مسلم است روشنفکران ما بیشتر کتابخوانهایی هستند با کوله بارهایی از معلومات و تا دلت بخواهد در هر جمله شان هزاران ایسم می لولد.ولی همین روشنفکران از خود نه فکری دارند و نه ترشحات فکری.گاه بندگان مارکس اند وزمانی اواره

روسو.هیچگاه بخود نه باورداشته اند و نه سعی در باوراندن توانایی خود .تا بخواهی برایت از هگل و دکارت و راسل و منتسکیو ...سخن رانند اما هیچوقت به خود جرات تفکر در انچه را که خود دارند نکرده اند.قبل از انقلاب یا از طرفداران سرتاپا غربی کردن بودند و ادای مشتی نشه ای در خیابانها و بارها و ...در می اوردند و همه چیز را پوچ و بی معنی می دانستند و یا در دامن افیون اسلام گرفتار و برای جهادی احمقانه وزشت و پست اماده و یاهم در با تکیه بر تیوریهای مارکس و انگلس و لنین به مبارزه ای دگم و بی برگشت روی اوردند.در هر صورت انچه در روشنفکر ایرانی غایب است همانا اندیشیدن است و بر پای خود متعادل ایستادن است.استاد جمالی را به چنین روشنفکرانی که توان برپای خود زیستن را نیاموخته اند نیست.خوشبختانه افکار ایشان از انچنان جاذبه ای و قدرتی برخورداراست که با هر جرقه اش انسانها راچنان از خود بیخود نموده که به هیچ کس و چیزی غیر از نیروی تفکر و اراده خویش متکی نیستند.من به جرات می توانم بگویم که اینده ایران زمین دردست افکار استاد جمالی است.و همچون تبری پایه های پوسیده حرامیان اسلامی و اراجیف قرانی و ادیان نوری را بطور کلی از ایران زمین برخواهد کند.

سعید از حومه تهران

دانشجویان دیروز، دانشجویان امروز

مقاله خانم بقراط همیشه شیرین است . 3شنبه خان توجه کنین که خانم بقراط به دانشجویان امروزی در سراسر جهان اشاره کردند و نه فقط ایران. ضمنا دانشجویان ظاهرا فقط بخاطر موارد صنفی خود حاضرند تجمع کنند و در موارد سیاسی شاید علاوه بر مدلهای جهانی میبینیم که فرهنگ آموزش و پرورش حکومت در این سالها به آنها آموزش داده که ایران فقط در اسم خلیج فارس و یا نعره زدن یاابالفضل حسین رضازاده خلاصه میشود مثلا. بگذریم.. ضمنا ارتباط مسئله سینما رکس با جنبش دانشجویی همان فرهنگ تسخیر سفارته که دانشجویان حامی خمینی آنطور با آبروی ملی یک کشور کهن بازی کردند .

rashel

جادوی کابوس

باسلام به فززانه وغلام عزیز مرسی ازلطف شما. درک داستان به آن صورت هم مشکل نیست. کمی فکرراباتطبیق به جریانات واتفاقات ناگوارروزمره درسرتاسردنیا که همگلی باآنهامواجه هستیم, بکار ببرید متوجه منظورخواهید شد. بهرحال خوشحالم که همانطورکه بیان کردید منظوررافهمیدید. شاد وپایدارباشید.

غلام

جادوی کابوس

شیوه نگارش داستان شما ایجاب میکند که برای درک مطلب اصلی ان داستان را بایسثی برای چندین بار با دقت کافی مرور کرد. بهر جهت خیلی جالب و خواندنی است. خیلی ممنون. غلام

جمال

به‌ خبری به‌ غایت اعجاب انگیز و فاشیستی ، شوینیستی در ایران شهر (قـم ) توجه‌ نمائید مقامات امنیتی جمهوری اسلامی ایران به‌ کرد زبانان شهر قم اعلام کرده‌اند که‌ باید کردها از شهر قوم بیرون بروند بنا بر این خبر هیچ کردی حق سکونت در شهر قم را ندارد و جمهوری اسلامی به‌ مردم که‌ حانه‌ یا اتاقی برای کرایه‌ به‌ دیگران دارند اعلام نموده‌ که‌ به‌ کرد زبان کرایه‌ ندهند، و هر گونه‌ سر پیچی از این خبر مجازات دارد

در شهر قم یک کارخانه‌ لوله‌ سازی وجود دارد که‌ صاحب آن یک کرد میباشد و این کارخانه‌ 500 نفر کارگر دارد که‌ تمام این 500 نفر کرد زبان هستند و خانه‌ های این کارگران در شهر قم است دولت به‌ صاحب کارخانه‌ و کارگران اعلام کرده‌ که‌ باید شهر دیگری برای سکونت غیر از قم انتخاب کنند ،

این گذارش اعلام میدارد که‌ تقریبأ تمام این 500 کارگر کرد زبان کارخانه‌ به‌ شهر ساوه‌ مهاجرت کرده‌اند برای زندگی

http://www.rojhelat.nu/index.php?id=4432

مزدک

ریشه های هویت یاس آلود ایرانیان

سرزمین ایران در همیشه تاریخ از طبقه اکثریت عوام ثروتمند(ارباب) و اقلیت محکوم فقیر (رعیت) متشکل بوده و همواره حاکمیت و ولایت سلاطین بر جان و مال و زندگی اکثریت رعایا چیرگی داشته(از مقاله) امیدوارم این اشتباه لفظی باشد چون اکثریت ثروتمند و اقلیت فقیر و ما درایران تابحال نداشته ایم.

3. نگاه آن جهانی صرف که گاهی به ناحق به دین نسبت داده می شود حرکت و تلاش افراد را برای ساخت این دنیا متوقف می سازد و هر عمل و حرکتی در این دنیا را بی ارزش معرفی می کند و ارزش واقعی برای اعمال انسان را به سرای دیگر موکول می کند .(از مقاله)

ولی این جمله تون دیگه واقعا نوبره!مگر غیز از ادیان نوری بخصوص اسلام دینی یا ایدیولوژی را می شناسید که مؤمنانش را دراین دنیا صاحب مال و ناموس و دارو ندار دیگران کند؟ و بعد از ترور و غارت و کشتن و سوختن و و تجاوز به مال و ناموس و دارو ندار دیگران و جهنم کردن دنیا برای دگر اندیشان انها را به پروارگاه بهشت وعده دهد؟البته شما تا حدودی درست می فرمایید اگر منظورتان فقط مؤمنان به اسلام باشد نه دیگرانی که اصولا در اسلام حق حیات ندارند چه برسد به آرزو!

هویت ایرانیان در دوری جستن از اسلام و جوامع اسلامی و انچه که رنگ و بوی اسلام می دهد است.ایرانیان به اندازه کافی هم مردمانی با استعداد و با پشتکار و امیدوارند.همین اشعار حافظ اصلا بویی از یاس و ناامیدی و بی هویتی نمی دهد.اصولا عرفان و ادبیات و تاریخ و فرهنگ ایران زمین را هر نسلی خود باید تعریف و تفسیر کنند. این برداشت شما از فرهنگ ایران زمین نیست بلکه برداشتی اسلامی از اراجیف اسلامی است.همین آثار را استاد جمالی خوانده و برداشتی بسیار شورانگیز و برانگیزاننده و مملو از عشق و شادی و خرمی و پر از امید و نوید ارایه داده.بنابراین عیب از خود شماست که هنوز چشم امیدی به اراجیف اسلامی دارید و نمی توانید خود را از این رسوبات آزادکنید و ازادانه بیندیشید.هیچ نسبتی حتی پست ترین و زشت ترین و کثیف ترین و بی رحمانه ترین به اسلام نه ناحق است و نه بی انصافی!

Dr. Arius

من یک استاد دانشگاه نیستم*

درود, چه توقعی از نظامی فاسد، واپسگرا با ماهیت فاشیستی متشکل از مشتی زورگیر و باجگیر ودزد و غارتگرمیتوان داشت. ایران و ایرانی خوشنام و پرافتخار وپراعتبار وپیشرفته و مرفه سی سال پیش خودرا گرفتارخیل اوباشان نادان نموده و حاصل آن نکبت و ذلت وبدنامی و فقر و فساد و فحشاء گشت. ایرانیان هرگونه امنیت اعم ازفردی، اقتصادی واجتماعی راقربانی افسانه های آنها نمودند.

حاکمان ناپاک دروغزن با تهدید و خفقان، بسط خرافات، افسانهای واهی، معجزات چاهای جمکران، امدادهای غیبی و تقیه تاروپود اخلاق و فرهنگ جامعه ایرانی را از هم دریده، فرسوده و فاسد کرده اند. درحال حاضر ریاکاران متدین، تزویرکاران مسجد نشین، دروغگویان، دغلکاران، ظاهربینان و ظاهرسازان در جامعه بسرعت در حال ترقی اند و حتی دانشگاها را هم در چنگ خود دارند. حاکمان ریاکار نظام فقاهتی مطلق نفت و گاز، مس و روی وآهن وسیلیسیوم وسایر فلزات و انواع مواد اولیه ایران را بتاراج میدهند، دخترانش را برای عیش وشهوترانی شیوخ و جوانانش را به کارکری و خدمتکاری میفرستد. آری چه توقعی از این نظامی فاسد دارید. آرزو کنید که بد تر ازاین نشود که خواهد شد. زیرا آنان منتظر حمله امریکا و اسرائیلند تا درایران به بهانه شرایط جنگی و دفع خطربدون واهمه دگراندیشانرا تارومار کرده خونشان رابریزند و گورستانی عظیم بر پا کنند و پایه های حکومت مطلقشانرا برای سی سال دیگر استوار سازند.

 

آقای جمال، من یک ایراد سیاسی از از شما می گیرم و شما بجای پاسخ بدنبال هویت برای من می گردی که این اسم به من می آید یا نمی آید؟ این شد جوابی در رد بحثی که من مطرح کردم؟ آی کردها بجز این لمپن کسی دیگر را برای دفاع از خودشان ندارند؟

جمال

جناب صدام حسین اسمتان برازنده‌ هیکلتان است جناب چرا با عمامه‌ صدام حسین وارد شدی شما خودت خوب میدانم که‌ میدانی که‌ میدانم در پس عمامه‌ صدام حسن و قد و بالای البرزمان و جناب گارچی مان چه‌ اسمی وجود دارد من یک بار عرض کردم اگر 1000 تا از این نامهای با مصما و بی مصما انتخاب کنی تعداد دندانهایتان را نشمرده‌ عرض خواهم کرد . در ضـن

ملت کرد صدام حسین را طناب در گردنش انداخت که‌ عبرتی شود برای دیگران که‌ هویت کسان دیگر را انکار میکنند و مطمئن باش طناب دار را نیز گردن حاکمان کرد کش ایران خواهیم انداخت که‌ عبرت شود برای حاکمان کشورهای دیگر که‌ حقوق دیگران را انکار نکنند .

ما از طناب در مثل حاکمان كشور عزیزت ایران خوشحال نخواهیم شد فقط طناب را برای درس گرفتن دیگران گردن شووینستهای فاشیستی که‌ در کرد کشی در ایران دست داشته‌ اند خواهیم انداخت

هوشنگ شعاعیان

آقای کیانوش نامه مردم شماره(19) 7 خرداد 1358 را مطالعه فرماید

لطفا نشریه آرش شماره 86 (نگاهی به کتاب عشق واز امید نوشته نوشابه امیری را مطالعه فرمائید!

کیانوش توکلی

جناب هوشنگ شعاعیان؛ شما دوبار کامنتی گذاشتید که طرح یک اتهام در باره یک شخص حقوقی و حقیقی بود . من هر دو بار ان کامنت ها را پاک کردم لطفا توجه کنید که شما فقط اجازه دارید نظری را نقد و یا نظر خود را در باره هر موضوعی دوست دارید بنویسید در صورت تکرار این کار نا گزیر می شوم که ای پی شما مسدود کنم با احترام

صدام حسین

آقای جمال، اولا این خبر شما بشدت مشکوک است مثل خود شما. شما که دربدر به دنبال شوونیست اعلام

از شما که که دربدر به دنبال شوونیست اعلام کردن فارس جماعت هستید سوال میکنم که روی چه حسابی و با کدام فرهنگ و ایدئولوژی یک کرد در شهر قم یک کارخانه تاسیس می کند که در آن بجز کرد کارگر دیگری حضور نداشته باشد؟ آیا اگر یک تهرانی در سنندج همان کارخانه را احداث میکرد و در آن تنها از کارگران غیر کرد استفاده میکرد از صد تا فحش خواهر و مادر برای شما کردها بدتر نبود؟ آنوقت جنابعالی و نیروهای سیاسی کرد چه میگفتید؟ چه علم شنگه ای از شوونیزم فارس در سنندج براه می انداختید؟ اگر شما واقعا مدافع حقوق بشر باشید اول باید یقه آن کارخانه دار را بگیرید که منظورش از اینکه در ایران بعنوان اولین سرمایه داری که در استخدام کارگر نگاه شوونیستی داشته چیست؟ کدام کارخانه ایران را میتوانید معرفی کنید که در آن در برگ استخدامی قید شده باشد که شما باید فارس یا ترک یا کرد باشید که این کارخانه دار 500 کارگر فقط کرد را استخدام کرده است؟ آخر وقاحت تا چه حد؟ کورچشمی تا کجا؟ چرا شماها خجالت نمی کشید؟ انشاالله که آن روز خجسته فرامیرسد که در صلح و صفا کردستان تان را به کردستان عراق متصل کنید و کردستان بزرگ تان را تشکیل دهید و شرتان و ادعاهای تهوع آورتان را هم باخودتان از ایران عزیز ما ببرید که دیگر چشم مردم ایران به ریخت نحس تان نیافتد.

مزدک

ضرورت شناخت و درك فرهنگ كهن ايران(‌فرهنگ سيمرغي )

این مقاله را مدتها پیش در سایت اخبار روز خواندم و بر نویسنده اگاه و مسؤلش درود فرستادم!آنچه مسلم است روشنفکران ما بیشتر کتابخوانهایی هستند با کوله بارهایی از معلومات و تا دلت بخواهد در هر جمله شان هزاران ایسم می لولد.ولی همین روشنفکران از خود نه فکری دارند و نه ترشحات فکری.گاه بندگان مارکس اند وزمانی اواره

روسو.هیچگاه بخود نه باورداشته اند و نه سعی در باوراندن توانایی خود .تا بخواهی برایت از هگل و دکارت و راسل و منتسکیو ...سخن رانند اما هیچوقت به خود جرات تفکر در انچه را که خود دارند نکرده اند.قبل از انقلاب یا از طرفداران سرتاپا غربی کردن بودند و ادای مشتی نشه ای در خیابانها و بارها و ...در می اوردند و همه چیز را پوچ و بی معنی می دانستند و یا در دامن افیون اسلام گرفتار و برای جهادی احمقانه وزشت و پست اماده و یاهم در با تکیه بر تیوریهای مارکس و انگلس و لنین به مبارزه ای دگم و بی برگشت روی اوردند.در هر صورت انچه در روشنفکر ایرانی غایب است همانا اندیشیدن است و بر پای خود متعادل ایستادن است.استاد جمالی را به چنین روشنفکرانی که توان برپای خود زیستن را نیاموخته اند نیست.خوشبختانه افکار ایشان از انچنان جاذبه ای و قدرتی برخورداراست که با هر جرقه اش انسانها راچنان از خود بیخود نموده که به هیچ کس و چیزی غیر از نیروی تفکر و اراده خویش متکی نیستند.من به جرات می توانم بگویم که اینده ایران زمین دردست افکار استاد جمالی است.و همچون تبری پایه های پوسیده حرامیان اسلامی و اراجیف قرانی و ادیان نوری را بطور کلی از ایران زمین برخواهد کند.

سعید از حومه تهران

دانشجویان دیروز، دانشجویان امروز

مقاله خانم بقراط همیشه شیرین است . 3شنبه خان توجه کنین که خانم بقراط به دانشجویان امروزی در سراسر جهان اشاره کردند و نه فقط ایران. ضمنا دانشجویان ظاهرا فقط بخاطر موارد صنفی خود حاضرند تجمع کنند و در موارد سیاسی شاید علاوه بر مدلهای جهانی میبینیم که فرهنگ آموزش و پرورش حکومت در این سالها به آنها آموزش داده که ایران فقط در اسم خلیج فارس و یا نعره زدن یاابالفضل حسین رضازاده خلاصه میشود مثلا. بگذریم.. ضمنا ارتباط مسئله سینما رکس با جنبش دانشجویی همان فرهنگ تسخیر سفارته که دانشجویان حامی خمینی آنطور با آبروی ملی یک کشور کهن بازی کردند .

rashel

جادوی کابوس

باسلام به فززانه وغلام عزیز مرسی ازلطف شما. درک داستان به آن صورت هم مشکل نیست. کمی فکرراباتطبیق به جریانات واتفاقات ناگوارروزمره درسرتاسردنیا که همگلی باآنهامواجه هستیم, بکار ببرید متوجه منظورخواهید شد. بهرحال خوشحالم که همانطورکه بیان کردید منظوررافهمیدید. شاد وپایدارباشید.

غلام

جادوی کابوس

شیوه نگارش داستان شما ایجاب میکند که برای درک مطلب اصلی ان داستان را بایسثی برای چندین بار با دقت کافی مرور کرد. بهر جهت خیلی جالب و خواندنی است. خیلی ممنون. غلام

جمال

به‌ خبری به‌ غایت اعجاب انگیز و فاشیستی ، شوینیستی در ایران شهر (قـم ) توجه‌ نمائید مقامات امنیتی جمهوری اسلامی ایران به‌ کرد زبانان شهر قم اعلام کرده‌اند که‌ باید کردها از شهر قوم بیرون بروند بنا بر این خبر هیچ کردی حق سکونت در شهر قم را ندارد و جمهوری اسلامی به‌ مردم که‌ حانه‌ یا اتاقی برای کرایه‌ به‌ دیگران دارند اعلام نموده‌ که‌ به‌ کرد زبان کرایه‌ ندهند، و هر گونه‌ سر پیچی از این خبر مجازات دارد

در شهر قم یک کارخانه‌ لوله‌ سازی وجود دارد که‌ صاحب آن یک کرد میباشد و این کارخانه‌ 500 نفر کارگر دارد که‌ تمام این 500 نفر کرد زبان هستند و خانه‌ های این کارگران در شهر قم است دولت به‌ صاحب کارخانه‌ و کارگران اعلام کرده‌ که‌ باید شهر دیگری برای سکونت غیر از قم انتخاب کنند ،

این گذارش اعلام میدارد که‌ تقریبأ تمام این 500 کارگر کرد زبان کارخانه‌ به‌ شهر ساوه‌ مهاجرت کرده‌اند برای زندگی

http://www.rojhelat.nu/index.php?id=4432

مزدک

ریشه های هویت یاس آلود ایرانیان

سرزمین ایران در همیشه تاریخ از طبقه اکثریت عوام ثروتمند(ارباب) و اقلیت محکوم فقیر (رعیت) متشکل بوده و همواره حاکمیت و ولایت سلاطین بر جان و مال و زندگی اکثریت رعایا چیرگی داشته(از مقاله) امیدوارم این اشتباه لفظی باشد چون اکثریت ثروتمند و اقلیت فقیر و ما درایران تابحال نداشته ایم.

3. نگاه آن جهانی صرف که گاهی به ناحق به دین نسبت داده می شود حرکت و تلاش افراد را برای ساخت این دنیا متوقف می سازد و هر عمل و حرکتی در این دنیا را بی ارزش معرفی می کند و ارزش واقعی برای اعمال انسان را به سرای دیگر موکول می کند .(از مقاله)

ولی این جمله تون دیگه واقعا نوبره!مگر غیز از ادیان نوری بخصوص اسلام دینی یا ایدیولوژی را می شناسید که مؤمنانش را دراین دنیا صاحب مال و ناموس و دارو ندار دیگران کند؟ و بعد از ترور و غارت و کشتن و سوختن و و تجاوز به مال و ناموس و دارو ندار دیگران و جهنم کردن دنیا برای دگر اندیشان انها را به پروارگاه بهشت وعده دهد؟البته شما تا حدودی درست می فرمایید اگر منظورتان فقط مؤمنان به اسلام باشد نه دیگرانی که اصولا در اسلام حق حیات ندارند چه برسد به آرزو!

هویت ایرانیان در دوری جستن از اسلام و جوامع اسلامی و انچه که رنگ و بوی اسلام می دهد است.ایرانیان به اندازه کافی هم مردمانی با استعداد و با پشتکار و امیدوارند.همین اشعار حافظ اصلا بویی از یاس و ناامیدی و بی هویتی نمی دهد.اصولا عرفان و ادبیات و تاریخ و فرهنگ ایران زمین را هر نسلی خود باید تعریف و تفسیر کنند. این برداشت شما از فرهنگ ایران زمین نیست بلکه برداشتی اسلامی از اراجیف اسلامی است.همین آثار را استاد جمالی خوانده و برداشتی بسیار شورانگیز و برانگیزاننده و مملو از عشق و شادی و خرمی و پر از امید و نوید ارایه داده.بنابراین عیب از خود شماست که هنوز چشم امیدی به اراجیف اسلامی دارید و نمی توانید خود را از این رسوبات آزادکنید و ازادانه بیندیشید.هیچ نسبتی حتی پست ترین و زشت ترین و کثیف ترین و بی رحمانه ترین به اسلام نه ناحق است و نه بی انصافی!

Dr. Arius

 

من یک استاد دانشگاه نیستم*

درود, چه توقعی از نظامی فاسد، واپسگرا با ماهیت فاشیستی متشکل از مشتی زورگیر و باجگیر ودزد و غارتگرمیتوان داشت. ایران و ایرانی خوشنام و پرافتخار وپراعتبار وپیشرفته و مرفه سی سال پیش خودرا گرفتارخیل اوباشان نادان نموده و حاصل آن نکبت و ذلت وبدنامی و فقر و فساد و فحشاء گشت. ایرانیان هرگونه امنیت اعم ازفردی، اقتصادی واجتماعی راقربانی افسانه های آنها نمودند.

حاکمان ناپاک دروغزن با تهدید و خفقان، بسط خرافات، افسانهای واهی، معجزات چاهای جمکران، امدادهای غیبی و تقیه تاروپود اخلاق و فرهنگ جامعه ایرانی را از هم دریده، فرسوده و فاسد کرده اند. درحال حاضر ریاکاران متدین، تزویرکاران مسجد نشین، دروغگویان، دغلکاران، ظاهربینان و ظاهرسازان در جامعه بسرعت در حال ترقی اند و حتی دانشگاها را هم در چنگ خود دارند. حاکمان ریاکار نظام فقاهتی مطلق نفت و گاز، مس و روی وآهن وسیلیسیوم وسایر فلزات و انواع مواد اولیه ایران را بتاراج میدهند، دخترانش را برای عیش وشهوترانی شیوخ و جوانانش را به کارکری و خدمتکاری میفرستد. آری چه توقعی از این نظامی فاسد دارید. آرزو کنید که بد تر ازاین نشود که خواهد شد. زیرا آنان منتظر حمله امریکا و اسرائیلند تا درایران به بهانه شرایط جنگی و دفع خطربدون واهمه دگراندیشانرا تارومار کرده خونشان رابریزند و گورستانی عظیم بر پا کنند و پایه های حکومت مطلقشانرا برای سی سال دیگر استوار سازند.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.