رفتن به محتوای اصلی

دین اجباری انسان ها را دروغگو ومزور ببار می آورد
17.02.2008 - 19:26

atta

جناب رنجبر

1- جواب اقای شاهدوست چه شد؟

2- مقالات شما را تا انجا که درتوان بود دنبال کرده ام. سوال من از شما این است ایا فقط رژیم پهلوی مقصر بود یا مخالفینش هم مقصر بودند؟ ما تا اینجا ایرادات بجا ونابجااز پهلویهابسیار دیده ایم ولی کمتر مخالف با انصاف دیده ایم که خود را بیرحمانه نقد کرده باشد. از شما تقاضا دارم بعنوان جامعه شناس سیاسی وبا توجه به جوو مقتضیات ان زمان مقاله ای دراین باره در این سایت مرقوم بفرمایید.

با تشکر

محسن کردی

به به... آقای دکتر رنجبر گرامی، حال و احوال قربان؟ پارسال دوست و امسال آشنا! هم میهن گرامی... به دوزخ خوش آمدی!! اینجا برادر، با این ولنگ و وازی که این سایت دارد نامهای مستعار حسابی کبابت می کنند و شاید هم از کرده پشیمان که بروی لای دست کباب شدگان پشیمانی که چندی اینجا تحمل کردند و بعد توان تحمل کوهی از بی حرمتی را نداشتند و الفرار. ببینیم تو کی در میری! البته شما با این اسم؛ رنجبر.. همچین اهل رنج بردن هم نشان نمیدهیدها! تحمل تان کجاست برادر؟ این بابا شاهدوست که چیزی نگفته، یک سوالی را مطرح کرده و پاسخ میخواد. فرض کنید در یک جلسه سخنرانی یکی بلند شود و در مورد گلسرخی این سوال را بپرسد آیا شما از او اسم و رسم خواهید خواست؟ حالا این به کنار، این که خیر سرش مودب بود! باش تا صبح دولتت بدمد که این تازه از نتایج سحر است. انشالله با دوزمانه شدن بخش کامنتها و سپردن اداره آن به محسن کردی از فرار جنابعالی جلوگیری کنیم. در آینده اگر مجالی بود یک کشتی هم با هم در مورد سلطنت خواهیم گرفت. بازهم به دوزخ خوش آمدی.

مزدک

با اینهمه کبرا و صغرا اخرش رسیدی که مقصر حکومت ولایت فقیه است و مردم ایران به بلوغ فکری نرسیده اند؟وقتی روشنفکری مثل جنابعالی با گذاشتن چند ع=عن؟ جلو جنایتکارانی که در زمان حیاتشان خون از شمشیرشان می چکید و بعد از مرگشان دست آویزی برای تحمیق توده ها ی ملیونی بوده اند به تقدس گرایی می پردازید چه انتظاری از توده ها دارید؟آیا از نظر شما جانیانی مثل محمد و علی و ارازل و اوباش اسلامی مقدسند؟اگرجواب منفی است پس چرا این ع را جلوی نام بزرگانی که به توشته ها و افکارشان اشاره می دهی نمی گذارید؟آیا آنها بیشتر به بشریت خدمت کرده اند یا ارازل و اوباش اسلامی چون محمد و علی و عمر و هزاران جنایتکار دیگر؟آیا اراجیف قرآنی قابل مقایسه با آنچه این بزرگان گفته اند هست؟یا چون توده ها به اراجیفی معتقدند انسانی روشنفکر هم به بهانه احترام به اعتقادات توده ها بر توهم و تحمیق آنها بیفزاید؟چرا با خود روراست نیستیم؟ این برخوردشما نه تنها احترام به توده مردم بعنوان انسان نیست بلکه توحین به آنهاست زیرا اگر آنها را انسان بحساب می آوردیدید به قدرت فهم و شعور آنها تکیه می کردید!

هر دین و مذهبی باشند مقدس و محترم اهستند . برای من موسی عیسی ، محمد ، علی و حسین .. حضرت موسی ا، حضرت عیسی ، حضرت محمد ، حضرت علی ، ... هستند ، اما من چه دینی دارم ، چه مذهبی دارم ، این مسئله شخصی بنده است و به کسی هم مربوط نیست . اگر کسی هم به قران مقدس آشنائی داشته باشد و مسلمان هم باشد ، حق ندارد از کسی روی این مسئله سئوال بکند . برای این ...چیزیکه ما در ایران امروز شاهد هستیم . اگر خدائی وجود دارد ، آنچنان که در قران می گوید ،ودر هر سوره به آن اشاره می کند که خداوند به درون قلب شما آگاه است (از شما)

آقا شما این اراجیف را برای کی می نویسید؟اگر برای ما می نویسید که ما جود سالهاست که هزاران آیه استفراغ کرده ایم مقدس تر از آیات قرآنی!شما از یک طرف محمد و علی و اراجیف قرآن را مقدس می دانید و از طرفی مردم را تحریک می کنید که به نظام اسلامی و برخاسته از قران و احادیث و اراجیف اسلامی رای ندهند!بعد هم برای مجاب کردن ما بی سوادها از فیلسوفان و جامعه شناسانی که باعث شدند تا بربرهای مسیحی به اجبار و با فشار آگاهان جامعه به کلیساها رانده شده و دست از سر مردم بردارند فاکت می آورید تا مردم ...

شاهدوست

آقای رنجبر خیلی بانصاف، اگر گلسرخی در دادگاه و در حضور تلویزیون می توانست این گونه آزاد سخن بگوید دیگر میتوان این دادگاه را "بیدادگاه" نامید؟ آیا اگر همان گلسرخی روزی صاحب قدرت میشد در کوچکترین گوشه دستگاه فکری سوسیالیزم شما به اسیر دستگاه سوسیالیسم تان که به مخالف سیاسی "دشمن خلق" اتلاق میشد چنین فرصتی داده میشد که دفاعیات اش از تلویزیون پخش شود؟ اصلا دادگاه علنی سابقه داشت؟ آیا گلسرخی هم مثل رفقا کامنف و زینوویف آمدند در دادگاه خلق به خیانتهای نکرده اعتراف کنند؟ آقای رنجبر؟؟ شما کمونیستهای قدیمی کی میخواهید بجای شعار کمی هم شعور پیدا کنید؟

کاظم رنجبر

kazem.randjbar@wanadoo.fr

من کاظم رنجبر ، نویسنده مقاله با عنوان « جمعیت سنتی ،وجامعه مدنی " یکی از خوانند گان ایراد گرفته بودند که من چرا حرف (ع) در مقابل نام مقدسین دین و مذهب اسلام قرار می دهم . خواننده عزیز ، دلیل آن این است ،که من بمانند تمام متفکرین دنیا ، به دین و باور های هیچ فردی ، هیچ قومی ، هیچ ملتی ، هرگز توهین نمی کنم ، بلکه سوء استفاده از دین ،و مذهب توسط دین فروشان را افشا میکنم. اگر شما به ادبیات فلسفی سیاسی دنیا آشنا باشید ، ،حتی در زبان های خارجی هم با نویسندگان مختلف با ادیان مختلف ،و حتی بی دین ، وقتی که نام پیامبران و کتاب های مقدس ادیان می آیند ، آنها را بخاطر احترام با حروف بزرگ می نویسند . آری برای من باور های دینی مردم ، از هر دین و مذهبی باشند مقدس و محترم اهستند . برای من موسی عیسی ، محمد ، علی و حسین .. حضرت موسی ا، حضرت عیسی ، حضرت محمد ، حضرت علی ، ... هستند ، اما من چه دینی دارم ، چه مذهبی دارم ، این مسئله شخصی بنده است و به کسی هم مربوط نیست . اگر کسی هم به قران مقدس آشنائی داشته باشد و مسلمان هم باشد ، حق ندارد از کسی روی این مسئله سئوال بکند . برای این که به قول جان لاک ، هیچ فردی نمی تواند از باور های درونی انسان دیگر آگاه باشد . لذا دین اجباری انسان ها را دروغگو ومزور ببار می آورد. چیزیکه ما در ایران امروز شاهد هستیم . اگر خدائی وجود دارد ، آنچنان که در قران می گوید ،ودر هر سوره به آن اشاره می کند که خداوند به درون قلب شما آگاه است ، در آن صورت ما احتیاج به شحنه و محتسب ، سپاه منکرات نداریم . این نیروهای سرکوب را نظام استبداد دینی برای تحکیم قدرت خود ساخته است . فکر می کنم ، به سئوال آن هوطن عزیز جواب داده باشم. با نهایت احترام : کاظم رنجبر دکتر درجامعه شناسی سیاسی.

با عرض سلام وادب ، به مسئولین سایت گلوبال، خوانندگان گرامی سایت ،و آقا یا خانم شاهدوست . من کاظم رنجبر ، نویسنده مقاله جمعیت سنتی در تقابل با جامعه مدنی هستم . این نظر خودم را به خانم ، یا آقای شاهدوست ارسال میدرام .خوانندگان ، شما هم نام و نام خانوادگی و هم عکس وهم آدرس ایمل مرا مشاهده می کنید. و آنچه را که نوشته ام زیرش را نیز امضا کرده ام .در ضمن برای من همه هموطنان ام ،که به استقلال و تامیت ارضی ایران پایبند هستند ، محترم و گرامی اند . اگر هم در طول زندگی شان ، اعمالی از آنها سرزده باشد ، که به حقوق ملت ایران تجاوز کرده باشند ، این دادگاه های شایسته این نام است که باید ثابت بکند ،نه من ونه دیگران . آقایا خانم شاهدوست ،شاهدوست بودن ، سلطنت طلب بودن ، کمونیست بودن ، حزب اللهی بودن ، با دین بودن ، یا بی دین بودن ، نه ننگ است ، نه افتخار. اما خود را زیرنام مستعار پنهان کردن ، شهامت معرفی کردن خود را نداشتند ،و زیر نام مستعار انگ زدن ، کار شایسته ای نیست. آقای و یا خانم شاهدوست ، شما مرا می شناسید که من کمونیست بودم ؟ اگر شما مرا می شناسید ، پس چرا خودتان را معرفی نمی کنید؟ از اینکه زنده یاد گلسرخی .و کرامت الله دانشیان ،در بیدادگاه نظام استبداد سلطنتی اعدام شدند ، شما را ناراحت میکند؟ استبداد آخوندی فرزند خلف استبداد سلطنتی است . اگر اشتباه می کنم ، خوب است با اسم و نشان و آدرس خود مقاله ای در باره احترام نظام سلطنتی آقای محمد رضا شاه بنویسید ،و در اختیار خوانندگان سایت گلوبال بگذارید ،و خود مردم قضاوت بکنند . قائم کردن خود زیر اسم مستعار و حمله کردن به دیگران کار شایسته و اخلاقی نیست. من از این ببعد نیز به کسانی که زیر نام مستعار به دیگران از جمله به من حمله می کنند ، شایسته جواب دادن را نمیدانم و جواب نخواهم داد . با احترام : کاظم رنجبر .دکتر درجامعه شناسی سیاسی

مزدک

...هر دین و مذهبی باشند مقدس و محترم اهستند . برای من موسی عیسی ، محمد ، علی و حسین .. حضرت موسی ا، حضرت عیسی ، حضرت محمد ، حضرت علی ، ... هستند ، اما من چه دینی دارم ، چه مذهبی دارم ، این مسئله شخصی بنده است و به کسی هم مربوط نیست . اگر کسی هم به قران مقدس آشنائی داشته باشد و مسلمان هم باشد ، حق ندارد از کسی روی این مسئله سئوال بکند . برای این ...چیزیکه ما در ایران امروز شاهد هستیم . اگر خدائی وجود دارد ، آنچنان که در قران می گوید ،ودر هر سوره به آن اشاره می کند که خداوند به درون قلب شما آگاه است (از شما)

آقا شما این اراجیف را برای کی می نویسید؟اگر برای ما می نویسید که ما جود سالهاست که هزاران آیه استفراغ کرده ایم مقدس تر از آیات قرآنی!شما از یک طرف محمد و علی و اراجیف قرآن را مقدس می دانید و از طرفی مردم را تحریک می کنید که به نظام اسلامی و برخاسته از قران و احادیث و اراجیف اسلامی رای ندهند!بعد هم برای مجاب کردن ما بی سوادها از فیلسوفان و جامعه شناسانی که باعث شدند تا بربرهای مسیحی به اجبار و با فشار آگاهان جامعه به کلیساها رانده شده و دست از سر مردم بردارند فاکت می آورید تا مردم ...

...مسلمان دست از جکومت اسلامی بشویند و از مقدساتشان که مورد احترام شما هم هست پشت کرده و دنبال شما بیفتند به ناکجا آباد!تو که اینهمه به توهم مردم دامن می زنی خود یک آخوند مکاری نه روشنفکر عزیز 1راه مسجد را عوضی اومدی اینجا سایت است نه منبر!آیا می دانی که با مقدس خواندن این ارازل و اوباشی که ملیونها انسان رایا مستقیم و یا غیره مستقیم قربانی شمشیر و نام خود کرده اند راه را بر روی تمام انتقادها و ایرادها می بندد و همان توده نه بتو و نه به کس دیگری اجازه کوچکترین انتقادی را نخواهند داد؟آیا جنایتی که روشنفکر نمایانی همچون تو انجام می دهند بیشتر از خمینی ها نیست؟:اعتقاد توده چیست که تو مقدسش می دانی وظیفه روشنفکر در این مملکت اسلام زده چیست ؟لاقل اگر چنین اراجیفی را نقد نمی کنی و از تقدس نمی اندازی با مقدس خوندانشان به تحمیق توده ها دامن نزن!البته اگر مسلمانی یا تواب حق دارید چون دران صورت برای برادران نوشته اید نه مردم ایران!

آیدین تبریزی

آقای دکتر رنجبر،

ضمن تشکر از مقاله خوبتان می خواستم چند نکته را درمورد ساختار مقاله تان مطرح کنم. البته انتقادهای من تنها به ساختار مقاله است و نه به محتوای آن. یک ایراد اساسی که مقاله شما دارد این است که هرچند شما در ابتدای مقاله تان مشخصا 4 سئوال را در مورد انتخابات مطرح کرده اید ولی در نهایت خواننده نمی تواند پاسخ مشخص شما را به این 4 سئوال بگیرد. شما خواسته اید به همه مشکلات کشور از سابقه تاریخی استبداد گرفته تا عدم توانایی جامعه برای خروج از ساختار سنتی و تبدیل شدن به جامعه مدنی و امروزی، مشکلات ملی و زبانی و غیره بپردازید ولی متاسفانه در نهایت فرصت آن را نداشته اید که در یک مقاله همه را باز کنید و خواننده را با انبوه سئوالات و مسائل که مطرح کرده اید، تنها گذاشته اید. استنادهای بسیار به نظرات فلاسفه و جامعه شناسان، کار را برای خواننده باز هم دشوارتر کرده است. من معتقدم چون مخاطب مقالات سیاسی نه صاحبنظران و دانشمندان علوم فلسفی و جامعه شناسی بلکه افرادی با شناخت متوسط از مسائل مختلف هستند، وظیفه یک نویسنده صاحبنظر مانند شما نه تنها مطرح کردن مسائل نظری و استناد به نظرات دانشمندان شناخته شده آن رشته، بلکه ساده سازی و خلاصه سازی مفاهیم و تحلیل و نتیجه گیری دقیق و مشخص از بحث است. یعنی نمی توان یک مقاله سیاسی را که مخاطبی عام دارد، به شکلی دانشگاهی نوشت و فکر کردن و یافتن پاسخ را به خواننده واگذار کرد. چقدر خوب بود شما تنها به یکی از موارد و یا تنها به همان چهار سئوال در مورد انتخابات می پرداختید تا خواننده بهتر بتواند از مقاله استفاده کند.

من واقعا نمی دانم آیا شما مقاله آقای رنجبر را کامل خوانده اید یا فقط با دیدن یک (ع) کنترل از کف داده اید و دوباره همان حرفهایی را که دهها بار نوشته اید تکرار کرده اید!؟ من با دقت این مقاله را خواندم و کلمه ای در دفاع از دین اسلام و جمهوری اسلامی در آن ندیدم! دوست عزیز شما خسته هستید از بس این حرفها را تکرار کرده اید دیگر بی اختیار حرفهایتان را تکرار می کنید. به جای این کار بنشینید و با حوصله یک مقاله مستند بنویسید و دین اسلام را در یک یا چند مقاله نقد کنید. یا اگر خودتان نمی خواهید این کار بکنید، از نوشته های دیگران مثلا آقای جمالی که به ایشان ارادت دارید را برای سایت بفرستید تا چاپ شود و خوانندگان هم بخوانند. چرا هم خود را خسته می کنید و هم خوانندگان و نویسندگان مقالات را آزرده خاطر می کنید. من معتقدم ما در ایران با فقدان یک فیلسوف جدی بی خدا مثل برتراند راسل مواجهیم که با جسارت کتابی فلسفی و مستدل و منطقی با نام "چرا مسلمان نیستم" را بنویسد. درست همانطور که راسل کتاب "چرا مسیحی نیستم" را نوشت. هر حوزه فکری و هر مبارزه ای راه و روش مخصوص به خود دارد و شما اگر روزی صدبار هم فحش هایتان را به خدا و محمد و علی تکرار کنید حتی یک نفر با این فحشها ایمانش ضعیف نخواهد شد.

سامان باربد

فحش و سکوت، و یا، لیبرال دمکراسی به سبک ِ حزب ِ مشروطه

آقای سیامک ایرانی

دو نکته در این نوشته هست

یک: در سیاست، نمک به حرام نباید بود، این پاره که آنرا نقل می کنم همان اشتباه صدام حسین است. آنرا باز با دقت بخوانید:

"آنان خواب ِ مرگ ِ تو را دیده اند، آنان نخست تو را، و هستی ات را، در هاون ِ سبز و دمکراتیک ِ خود فرو می کوبند و سپس از سابیده های ِ تن ِ تو فرنی می پزند تا در دهان ِ شرکت های ِ چند "ملیتی" گذارند و نام این قتل را می گذارند: مدرنیته."

پست مدرن ضدیت با مدرن نیست. از دموکراسی نباید ترسید. همین که اینجا می نویسید، پی آمد دموکراسی ست! همین که وقت فرار از ایران شما را در آلمان پناه دادند پیامد دموکراسی ست. شما زنده به دموکراسی هستید، خواهش می کنم نمک به حرام نباشید.

دو: در شعر شعف کشف را نباید از یاد برد، خود را بیش از حد "لو" می دهید. بهتر است جایی برای اندیشیدن مخاطب بگذارید، از بالا به پایین نگاه نکنید. هر چه هست "کشف" است: نه کشف شما که کشف خواننده، یعنی آنچه شگفتی را می زاید. درضمن، اگر بگویید" من هزاران مرگ را مرده ام؟"چندان حرفی نیست. اگر بگویید من مرگ را زندگی کرده ام، اگرچه تکراری، شاید حرفی باشد.

سیامک ایرانی

اندر بی کسانگی ِ حزب ِ مشروطه و بی توشگی ِ کسان اش

نظاره گر گرامی، که خود نیز با نام مستعار می نویسید! شما اشتباه می کنید، مهم نظر است و بس. ما در اینجا دعوای حقوقی نمی کنیم. بنده اگر با نام حقیقی ام نیز می نوشتم، چیزی در نقد ام به حزب مشروطه تغییر نمی کرد. حتا اگر دستگاه کامپیوتر نیز این نقد ها را می نوشت، باز نیز فرقی نمی کرد: یا به جا هستند و یا نیستند، تمام! سروران در پاسخ گویی درمانده اند و رد گم می کنند، که البته بی فایده است. برخوردی که در اینجا پیش آمده است، از سوی بنده، حتا لحظه ای نیز شخصی نبوده است و پیش از گوشمالی فحاشان، و آن نیز به شیوه ی فاخر خودمان و نه با آن واژگان بی آهنگ، کلی از ناسزاهاشان را ناشنیده گرفتیم و بهشان گفتیم که فایده ای ندارد در افتادن با ما، اگر حرفی دارند بروند روی ای فکر کنند بزنند. که گوش نکردند و از کامنت به کامنت فحش هاشان رکیک تر شد و سنت فکری شان، روشن تر. که البته از همان نخست خود را بیهوده وارد بازی ای کردند که در توان شان نیست. این نسل هرگز حد و اندازه ی خود را نشناخت و همیشه پای اش را از گلیم درازتر کرد.

به هر حال، شما نام همایون را که نیز از نقدهای بنده حذف کنید، باز هم هیچ تغییری در آن ها به وجود نمی آید. ما نظر کسان را نقد کرده ایم و نه برای نمونه لباس پوشیدن شان را که بخواهد شخصی باشد. لب مطلب این است: رویارویی میان اروپا گرایی و ایرانی گرایی. کسانی می گویند از چشمه ی ایران فلسفه ای برون نمی جوشد و مفاهیمی چون فردیت و آزادی و دمکراسی را باید وارد کنیم و بهترین های اش نیز در اروپاست. تقی زاده گفته بود و این ها هم تکرار اش می کنند.

در برابر، ما می گوئیم چنین رویکردی میسر نیست، به دو دلیل: نخست اینکه ایران خود اش دارای فلسفه ی سیاسی ست و همه ی آن مفاهیم را میتوان از متن تاریخ اش برون آورد. دوم اینکه کار انتقال فکر بارها از انتقال صنعت دشوار تر است. ما هنوز پس از یک و نیم سده تلاش برای انتقال تکنیک و صنعت، دستاورد چندانی نداشته ایم، در انتقال فکر کار از این نیز بدتر بوده است.کل نهضت ترجمه شکست خورده است و کار به افتضاح کشیده است. هر کس در ترجمه ساز خود اش را می زند و خواننده ای که با زبان اصلی آشنا نیست، به کل گیج و منگ می شود، بهترین نمونه اش، آن مسلمان حرفه ای اکبر گنجی ست که هر دو پای اش را در یک کفش کرده است که این رژیم مدرن است.

فرای این، آنانی که می گویند با سنت ایرانی نمی شود مردمسالاری بر پا کرد، حتا یک برگه در این زمینه چیزی ننوشته اند. آخر در کجای دنیا کل تاریخ یک کشور را دور می ریزند بدون حتا نیم نگاهی به آن؟ چپ ها فقط و فقط با دو مفهوم، یعنی «استبداد شرقی" و «شیوه ی تولید آسیایی" که هر دو را نیز از انبان اروپائی ها برون آورده اند و از خود هیچ چیز نیندیشیده اند، کل تاریخ ایران را کنار زده اند. در این میان، یک مرد به غایت میانمایه می آید و ادعا می کند در کل تاریخ ایرانی هیچ تنابنده ای نیندیشده است و همه گوسفند بوده اند، تازه سوپرروشنفکر هم شناخته می شود و کلی برای اش کف می زنند. خب این اگر از خودبیگانگی نیست پس چیست؟

این اگر تنفر از خویشتن نیست پس چیست؟ و هنگامی که از او پیش پا افتاده ترین سوال را بکنی، یعنی بگویی، خب آقای عزیز، شما که می گوئید ابن سینا نیندیشیده است، آیا عربی بلد هستید که او را بخوانید و نقد کنید؟ آیا فارابی را می توانید بخوانید؟ و یا بیرونی را؟ و یا شهاب را؟ همین سوال بسنده است که اقیانوسی از فحش و ناسزا و خط و نشان بر سر ات فرود آید. می گوید زرتشت بنیاد نپرسیدن را گذاشته است. می گوئیم بسیار خوب، یک پاراگراف از متن او را تفسیر کن، و هنوز این خواهش از دهان ات برون نیامده است که لگن لگن لعن و نفرین می شنوی. دوست گرامی، اگر این سوال ها را نیز نتوان از مدعیان کرد، فرقی نمی کند در چه زمینه ای، اگر نشود اصول روش شناختی را به کسان گوشزد کرد، پس دیگر دعوا سر چیست؟ بگویند ما سخن می گوئیم شما هم بگوئید چشم نطق هم نکشید خیال ملت را آسوده کنند. آخر این چه نسل مزخرفی ست که سر سوزنی دانش ندارد و بهش نمی شود گفت بالای چشم ات ابرو. کشوری را به آتش کشیده اند بعد هم راست راست راه می روند و می گویند شماها هنوز از شکم مادرتان نیز برون نیامده نفهمید و بی شعور. بی شعور خودتانید. می گویند می خواهید آدم بشوید باید اروپایی بشوید. می گوییم نمی خواهیم آقا مگر زور است، ما عقده ی اروپایی شدن نداریم. همانقدر که شماها اروپایی شدید کافی ست.

تازه این، یعنی حرف همایون، خوب است. عالیجناب دوستدار می گوید اروپایی هم نمی توانید بشوید، همین گندی که هستید تا ابد خواهید ماند چرا که کلا اندیشه نزد شما به طور ذاتی محال است. یک همچین انسان گول و در معنی اخص کلمه بی ادبی (چه چیز بی ادبانه تر از کل یک فرهنگی غنی چون ایرانزمین را نیندیشا شمردن؟) یک و نیم دهه است که روشنفکر شماره ی یک این کشور است. چه کسانی او را لانسه می کنند؟

سود چه کسانی در این نهفته است که یک ملتی خود را بی شعور بداند؟ چرا باید جوان ایرانی احساس حقارت کند و مدام به این بیندیشید که نمی تواند بیندیشد، حتا اگر بخواهد نیز نمی تواند؟ آخر اینان چه موجوداتی هستند که به جان این کشور افتاده اند؟ یک مشت انسان بی رحم، بی سواد، و پر مدعا که اگر بگذراندشان تا 100 سالگی نیز می خواهند صدارت کنند. بابک امیر خسروی بالای هشتاد است و تازه سینه اش را سپر می کند و می گوید خیلی هم سر حالم، حالا حالا ها می خواهم ادامه دهم. بعد هم وقتی آدم های خود رژیم نیز می گویند ما در این انتخابات شرکت نمی کنیم می گوید شما غلط کردید، باید شرکت کنید. مسخره است آقا کار این مردمان. دست بر روی هر کدامشان بگذاری برایندی هستند از دروغ و کلک. با شرف ترین شان همین همایون است که دست کم آنچه را که می گوید، فرای موافق بودن و یا نبودن ما، سر و ته دارد و می داند چه می گوید. بیشترشان حتا حرف دهانشان را نیز نمی فهمند.

به هر حال درگیری بنده با حزب مشروطه درگیری دو دستگاه فکری ست، که فرقی ندارد این ور سیامک ایرانی باشد و آن ور همایون. نام ها را دگر کنید، تغییری در گوهر درگیری به وجود نمی آید. نالازم ترین چیز در این میان، فحش و ناسزاست. بنده هنوز نفهمیده ام چرا باید انقدر فحش بشنوم. مگر چه گفته ام؟ نکته به نکته نقد کرده ام و رفته ام جلو. در نهایت نیز گفته ام نهایت کار شما اشتباه بوده است. خب اگر نبوده است توضیح بدهند ما جوان گمراه شده را روشن کنند.

بیایند نشان بدهند که فلسفه ی سیاسی ایرانشهری یکشه سنار نمی ارزد و باید ریخت اش دور. بیایند نشان دهند همه ی سنت پادشاهی ایرانی جز ظلم و جور و استبداد مطلق نبوده است. ما راضی خواهیم شد. آنان نشان دهند، ما می پذیریم. و اگر می بینند نمی توانند و راه شان نادرست بوده است، دست کم این بزرگی را داشته باشند که اشتباه شان را بپذیرند. مگر که هستند کسان که اگر بگویند اشتباه کرده اند دنیا به هم بخورد؟ پادشاه آمد گفت اشتباه کرده است، این ها از او نیز بالاتر اند؟ موضوع اصلا همایون نیست، عقاید او را کم و بیش همه ی روشنفکران کلنگی نسل پیش نمایندگی می کنند. و این را نیز بگویم، طرفداران این مرد بی انصاف اند و ناجوانمرد، بنده بارها و بارها از همایون دفاع کرده ام و از همین قلم تنومندی که اینک خون اینان را به جوش آورده و به گریه و زاری شان انداخته است در برابر ناسزاگویان به رهبر شان ایستاده ام. البته به عنوان یک اهل قلم و یک زرتشتی، خویشکاری خود دانسته ام کاری را که کرده ام و نیازی نیز به سپاسگزاری نیست. اما بی انصافی محض است هنگامی که می گویند ما با آن مرد خرده حساب داریم. بنده چه خرده حسابی می توانم با کسی داشته باشم که دو برابر من سن اش است؟ چه چیزی همایون دارد که باید رشک مرا برانگیزد؟ خوشنام است؟ دوستان زیاد دارد و دشمنان کم؟ پول دارد؟ چه چیز دارد که باید مرا وادارد تا به ناحق در او بپیچم. اصلا بنده در یک چنین کاتیگوری هایی فکر نمی کنم. در سراسر زندگی ام از هر کس هر چه توانسته ام آموخته ام و بارها نیز گفته ام که در میان روزنامه نگاران ایرانی از او از همه بیشتر می شود آموخت. که البته بنده در نگارش نیازی به آموختن از چون اویی ندارم. رفته ام، خاک های ام را خورده ام و با توشه ی پر آمده ام. با این حال، در آن پنج جستار به صراحت به هنرهای او پرداخته ام.

اما آقایان، اختلاف در نظر لزوما نباید از دشمنی و یا رشک و یا حس کینه و انتقام برخاسته باشد. سروران باور کنند می شود با یک یک نظرات کسی مخالف بود و باز نیز به او احترام گذاشت و حتا دوست اش داشت. و بگذارید این را در اینجا بگوییم، ما از این مرد حتا خوش مان نیز می آید و دوست اش داریم. او یک جنتلمن است و امیدواریم روزی جایزه ای به نام او، حد المقدر تا زمانی که در قید حیات است، گذاشته شود و به روزنامه نگاران جوان به عنوان الگو شناسانده شود. اما همه ی این ها هیچ ربطی به اینکه ما کل دستگاه فکری همایون را، یک بی راهه می انگاریم ندارد. چرا باید انقدر سخت باشد فهمیدن این امر؟ ما جواب اش را داریم: کسان قلب هاشان کوچک است. آنقدر کوچک که نمی توانند این میزان از دقت در نظر و تفکیک کردن امور از سوی ما را تصور کنند. چون ذهن های خودشان به ثنویت ِ یا دوست ِ دوست و یا دشمن ِ دشمن خو کرده است، نمی توانند تصور کنند که می توان در حین حفظ احترام، یک مخالف تمام عیار و سرسخت بود.

و در مورد نام بنده و ایران رفتن و اموری از این دست: سال هاست در حوزه ی ادب به نام حقیقی ام کتاب می نویسم، از شعر تا داستان کوتاه تا رمان. فرای این، نام حقیقی ام را مسئولین سایت می دانند. از هژده سالگی که در آلمان هستم به ایران بازنگشته ام. همزمان، با اینکه فرزندانم و همسر ام تبعه ی آلمان اند، خود هنوز حاضر نشده ام آلمانی شوم. و تا زمانی که آخوند در ایران در پیکره ی سیاسی کشورم حضور دارد، به آن کشور بازنمی گردم، این یک دعوای شخصی ست و همزمان، احترام به خون آنهایی که پای باورشان ایستادند و حاضر نشدند نان به دریوزگی بخورند. و در آخر، برای گسترش فلسفه ی زرتشت و بی اعتبار کردن اسلام نیز، به شیوه ی خود، می کوشیم. هر هزینه ی منطقی ای را نیز برای باور های مان حاضریم بپردازیم. با این حال، سروران بدانند که می دانیم که چه می خواهند. بروند خودشان را غلغلک دهند. اگر هم جوابی ندارند به نقدهای ما بدهند، خاموشی گزینند و خود را بیش از این خراب نکنند.

حمید . د

انقلاب اسلامي به روايت آقاي داريوش همايون .

آقای سیامک خان . تو وقتی از حزب مشروطه انتقاد می کنی معلوم نیست از چی حرف می زنی . ولی معلوم که یه جورایی از بعضی ها دلخوری.

.منطق دو دو تا چارتا ی من میگه یا تو یه خرده حساب هایی با حزب مشروطه ایران داری که به ما مربوط نیست و یا از یه جایی دستور گرفتی که به پر وپای همایون و کردی بیچی و اونا رو خراب کنی . که بازهم به ما مربوط نیست .تو اگه می خوای به همایون انتقاد کنی ُ بسم الله .

توی این مقاله جریان انقلاب دنبال می شه و نقش همه ی نیروهای شرکت کننده در انقلاب از جمله شاه معلومه . توکه می گی همه بد بختی های ما از طرف چپ ها ست ُ اگه حرف حساب داری بیا مورد به مورد حرف های همایون را رد کن . آخه مرد حساب تا کی می خوای چار کلمه سواد اکابری تاریخ ایران باستان شناسی ات رو به رخ ما که هیچی در مورد آونا نمی دونیم بکشی .

محسن کردی

اندر بی کسانگی ِ حزب ِ مشروطه و بی توشگی ِ کسان اش

خوب خوب، حالا شد. جناب، ما که زودتر و قبل از این عرض کرده بودیم که سواد درک نوشته های سطح بالای شما را نداریم! با نام واقعی خودم اینجا در حضور صدها ایرانی گفتم که توان درک ادبیات بسیار بسیار ایرانی و خالص شما را ندارم چون درسش را نخوانده ام. بی سوادم! خوبه؟ حالا اگر این بیسوادی جرم نیست، و اگر باسوادی شما موجب تکبر شما نمیشود که ما را بعلت بی سوادی مان تحویل نگیرید، و اگر آنگونه که میگویید خیلی ایران دوست و ایرانی دوست هستید، پس در نتیجه باید به میلیونها ایرانی دیگری که درس ادبیات ایران باستان را نخوانده اند مهر بورزید، بخاطر اینکه ما انبوهی ایرانی، توان درک نظرات شما در رد نظرات گنجی و داریوش همایون و تقی زاده ووو.. نداریم، الطفاتی فرموده به همین زبانی که اظهار نظر می کنید، ما را شیرفهم کنید! آیا این نیازی به دعوا دارد؟ شما آن مقدار که در کل کل های تان و در این بخش اظهار نظر مخاطب می یابید آیا در مقالات تان مخاطبی یافته اید؟ آیا کسی نظرات شما را به چالش گرفت و کامنت پشت کامنت آمد؟

من تا اینجا فهمیدم که شما میگویید مبنای زندگی سیاسی اجتماعی را در ایران میتوان بر اساس فلسفه ایرانی ریخت و اینکه دیگران میگویند فلسفه یونانی پایه تمدن امروز و نوع تکامل یافته اروپایی اش را باید به ایران آورد، اشتباه است و در کشور ما کارکرد ندارد. شما این سخن تقی زاده که باید از فرق سر تا نوک پا اروپایی شویم را رد میکنید. شما میگویید به زبان عربی و اوستایی آشنایی دارید و آثار فلاسفه ایرانی را به زبان اصلی مطالعه کرده اید و معتقدید که ترجمه ها ابتر و اصلا مترجم ایرانی را قبول ندارید.

بسیار خوب.. این ها که میگویید تنها یک ادعاست. چنین ادعایی را منهم میتوانم بدون آنکه یک مثال بیاورم و چند کتاب ترجمه شده را نقدر کنم و نمونه بدست بروم ادعا کنم. شما انتظار دارید به صرف ادعای شما ما بپذیریم. ما خوانندگان چنین چیزی را از شما نمی پذیریم. آنچه از شما فهمیدم در کامنتهای تان بود که در بالا آوردم. لذا؛

1- من کاملا به نظر تقی زاده اعتقاد دارم. پس از زندگی تجربی و اندک سوادم در جامعه شناسی عقیده دارم که ایرانی در زندگی فلسفی و اجتماعی، بجز درصدی اندک، باید از فرق سر تا نوک پا اروپایی شود. فکر میکنم منظور تقی زاده هم تغییر صد در صد نبود. من فلسفه ایرانی را نمیشناسم اما با فلسفه اروپایی، نظرات افلاطون، ارستو، سقراط و... تا قرون وسطا و ماکیاول و یک آشنایی سطحی دارم، به اندازه نیازی که یک آدم اهل سیاست معمولا دارد (نه یک عالم علم فلسفه). تصور نمی کنم که جورج بوش یا بیل کلینتون، یا مرکل صدر اعظم آلمان به اندازه من و خوانندگان این سایت با نظرات این فیلسوفان آشنا باشند اما صلاحیت گرداندن سیاست کشورهایی بزرگ را دارند. پس برای پرداختن به سیاست الزامی در علامه دهر بودن نیست.

حالا شماادعای تازه ای را مطرح میکنید. بسیار خوب، از فلسفه ایرانی به همین زبان بگویید، من با نظرات ابن سینا آشنایی ندارم. یک کلمه اش را به من یاد بدهید و مرا ممنون خود کنید. اگر برایتان یادگیری امثال من اهمیت ندارد و دوست دارید مثل طاوس پرهای زبان اوستایی تان را بگشایید و به زمین و زمان فخر بفروشید آن امر دیگری است و بجز تماشا ازما بر نمیآید. اگر راضی میشوید بجای متلک یک کف مرتب هم برای پرهای تان خواهیم زد. اما بیایید به میدان، با همان زبان اکبر گنجی ایرادش را بگیرید. شما از چپ و راست و از رضا پهلوی و همایون تا بابک امیر خسروی و گنجی همه را مالاندید بدون ذکر یک دلیل و وارد شدن به بحث! هرچه هم اصرار میکنیم هی پرهای رنگارنگ تان را برخ میکشید! بدون آنکه به عصبیت های خود بنگرید تنها تمسخرهای مرا ردیف میکنید... بکنید ما را که باکی نیست. اما لااقل، با همین زبان، بار دیگر قبول زحمت فرموده، علاوه بر درخواست های قبلی، ایراداتی که از رضا پهلوی ، داریوش همایون، تقی زاده دارید بدون بکار گیری اصطلاحاتی که ما آشنایی نداریم نظیر میخ ولتر بود چی بود.. یک جوری بگویید که ما هم بفهمیم. اگر چیزی آموختیم مطمئن باشید که دعای خیرمان بدرقه تان خواهد بود. بفرمایید.. منتظر مقالات شما هستیم.

مزدک

اگر ا نقلاب را نمی دزدیدند...؟

با درود و تشکر برای مقاله فشرده و پر بار ! عاقل(بی غرض و مرض )را اشارتی کافی است!اما مگر توده ای و سلطنت طلب از رو میروند؟آنچه را من باره ها و حتی در همین 24 ساعت گذشته در جواب خانم نادره که انتقادات درستی بر سازمانها کرده بود ولی با بی انصافی اشتباهات شریفترین فرزندان ایران زمین (بیشتر رهبران و هواداران سازمانها در قبل از انقلاب است )را بیش از جنایات ارازل و اوباش پهلوی و اسلامی دانسته!

جنایات را آنها مرتکب شده اند ولی با پررویی و بی شرمی از مردم خواهان عذرخواهی ایند!

سام قندچي

اصلاحات ارضی در ایران و پیامدهای آن

دوست عزيز،

نوشتار جالبي است. سالها پيش آمار کشاورزي ايران را براي مقايسه وضعيت کل کشور با کردستان انجام دادم که نشان دادم و با وجود تأکيدم بر ارزيابي از کشاورزي در کردستان بود ولي کل کشور را از نظر آماري در آستانه انقلاب ارزيابي کردم:

http://www.ghandchi.com/700-KurdsIran.htm

و اين هم گرافي است که آن زمان از منابع سازمان برنامه تهيه کردم:

http://www.ghandchi.com/Kurds-table.jpg

آيا شما که آمار بعد از انقلاب تا حالا را بررسي کرده ايد تغييرات عمده اي در درصدهاي فاکتورهاي ذکر شده در اين امار در 28 سال اخير ميبيند؟

با تشکر

سام قندچي

آويه ر

چگونه‌ سخن گوئیم ما با فاشیزم و شونیزم

مزدك شما هرچه هم سخن از حق و عدالت بزني كسي به حرفت گوش نمي كنه چون ضد دين هستي. تو دين را با مغازه داران دين فروش اشتباه گرفته اي. فكر كردي دين اسلام يعني خميني و خامنه اي يا بن لادن و طالبان. تو به اسلام اعتراض داري. خيلي از خدا كوچكتري اين را قبول داري يا نه. خدايي كه تو رو خلق كرده. قرآن سخنان و دستورات مستقيم خالق توست. او كسيست كه خيلي از تو بيشتر حاليشه و بر اساس علم بي پايانش اين دستورات را به انسان بخشيده.

آقاي يوسف مقالات بسيار جالبي در خصوص ملت كرد مي نويسيد. متشكرم.

کاظم رنجبر

جمعیت سنتی ، در تقابل با جامعه مدنی

از کاظم رنجبر ، به آقای علی تبریزی و سایر هموطنان ایکه مقاله بنده را خوانده اند.با عرض سلام وادب ، آقای علی تبریزی ، انتقاد شما از مقاله بنده ، از این جهت ،که من به سئوالات ، جواب بصورت ، سین جیم ، یعنی یک سئوال ، و یک جواب نداده ام ، کاملأ بجا و به حق است. خصوصأ ما ایرانیان ، عادت داریم ،برای سئوال روش ، جواب روشن بشنویم . اما نباید فراموش کرد ،که رشته تحصیلی من ،و کار فکری من تحلیل تاریخی ، فلسفی و فرهنگی یک جامعه است ،که چرا در هزاره سوم ، یک ملتی با چنین تاریخ غنی خود ، توسط یک مشت آخوند بی فرهنگ ، با اندیشه های قرون وسطائی ادره می شود .من دکان عطاری ندارم ،که بگویم ، برای فلان بیماری ، فلان گیاه طبی را دم بکنید و بخورید. به همین خاطر هم ، یک عده هموطنان ، برگرفته از شعورو آگاهی سیاسی شان ، باقائم کردن خود زیر انواع اسامی مستعار ، به من حمله کردند وانگ زدند. انسان وقتی حق انتخاب دارد ، که قبل از انتخاب آزاد باشد . ملتی که اسیر یک نظام استبدادی دینی است ،چه چیزی را در چهار چوب این قانون اساسی انتخاب بکند؟ به همین خاطر نیز عرض کردم ،که اگر ملت ایران ، به آن شعور سیاسی رسیده باشند ،که حق انتخاب را از حقوق انسانی خود و مسلم خود بدانند ، بهترین انتخاب ،عدم شرکت در انتخابات کذائی ،و ماندن در خانه هایشان است ،که نوعی نافرمانی مدنی است که دنیا بدانند ، که این ملت این رژیم را قبول ندارد. بازهم از همه خوانندگان مقاله ام ، حتی از خانم ، یا آقای مزدک ، شاهدوست و آقای محسن کردی ،که می خواهد با من کشتی بگیرد !!!!!(عزیزمن من اهل کشتی نیستم، به شما آدرس عوضی داده اند ) تشکر میکنم ، که وقت شان را صرف این مقاله کردند ، ولو اینکه ، از محتوی آن ، به اندازه شعور سیاسی شان برداشت نمودند . با نهایت احترام : کاظم رنجبر دکتر درجامعه شناسی سیاسی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.