رفتن به محتوای اصلی

مصدق فرزند عصر روشنگری است
23.08.2013 - 16:11
ترجمه و تلخیص:
سامان صفرزائی
«یرواند آبراهامیان» در خانواده‌ای ارمنی در تهران به دنیا آمد. در ده سالگی ایران را ترک کرد و در یک مدرسه شبانه‌روزی در انگلستان مشغول به تحصیل شد. او به آکسفورد رفت و پس از آن موفق به اخذ درجه دکترا از دانشگاه کلمبیا شد. قبل و بعد از انقلاب او برای ملاقات والدینش که در ایران مانده بودند به کشور بازگشت.

آبراهامیان چند کتاب مهم نوشته است که از آن جمله می‌توان به «ایران بین دو انقلاب»، و «اعترافات شکنجه‌شدگان» اشاره کرد. او در حال حاضر استاد برجسته تاریخ ایران و خاورمیانه در کالج باروخ دانشگاه نیویورک است. آخرین کتاب او «کودتای ۱۹۵۳، سیا، و ریشه‌های روابط معاصر ایران و آمریکا» نام دارد.

شصت سال پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، نقش مصدق، ماهیت و شکست مذاکرات نفتی و نقش بازیگران خارجی و داخلی در کودتا همچنان از جمله موضوعات داغ مناظره میان ایرانیان و روشنفکران غیرایرانی و دانشگاهیان است. در اوت و سپتامبر امسال چندین جلسه بحث و مناظره پیرامون این موضوع در سراسر دنیا برگزار خواهد شد.

جای هیچ سوالی نیست که آنچه در نوزدهم اوت ۱۹۵۳ رخ داد کودتایی نظامی بود که یک دولت منتخب را سرنگون کرد. با همکاری آژانس‌های دولتی ایالات متحده، بریتانیا که مدت‌ها برای ایزوله کردن ایران و تضعیف دولت دکتر مصدق برنامه‌ریزی کرده بود، در ‌‌نهایت با کمک تنی چند از ماموران مزدور ایرانی، ارتش و حمایت اوباش موفق شد نقشه‌هایش را عملی سازد. سفیر فرانسه در تهران در جلسه‌ای که در وزارت امور خارجه در بیست و دوم اوت ۱۹۵۳ در پاریس برگزار شد، گفت: «بی‌هیچ شکی اتفاقی که چند روز پیش در ایران افتاد کودتای نظامی بود.»

بریتانیا به هر روشی دست زد تا شخصیت، نقش و بینش سیاسی مصدق را خدشه‌دار کند. روزنامه‌های بریتانیایی – حتی آن‌هایی که مشی روشنفکری داشتند – در بدنام کردن او از همتایان آمریکایی‌شان پیشی گرفتند. آبزرور او را «آدمی درستکار ولی متعصب، پیرمردی سردرگم اما احساساتی و نفوذناپذیر در برابر استدلال‌های متعارف و راه حل‌های مفید، از منظر سیاسی به شدت کوته‌بین که فقط یک ایده سیاسی را در آن سر غول‌آسایش می‌پروراند»، توصیف کرد.

از نگاه ایرانیان، دنیای متمدن و سیاستمدارانی که فرصت ملاقات با او نصیبشان شد، مصدق یک رهبر ملی‌گرا به شمار می‌رفت که از مردمش در سرنوشت‌ساز‌ترین لحظات تاریخشان دفاع کرد. به قول مرحوم مصطفی رحیمی، «او از طبقه اشراف‌زادگان برخاست، اما به مقابله با اشرافیت پرداخت.»

تا به امروز مصدق چهره‌ای اسطوره‌ای و الهام‌بخش از خود به یادگار گذاشته است، تصویری که در سیاست مدرن ایران از نظر صداقت و اعتقاد به قانون اساسی بی‌همتا است؛ به قول یرواند آبراهامیان «مصدق فرزند عصر روشنگری است.»

فریبا امینی، روزنامه‌نگار مستقل ساکن ایالات متحده، به بهانه انتشار کتاب اخیر دکتر آبراهامیان، «کودتای ۱۹۵۳، سیا و ریشه‌های روابط معاصر ایران و آمریکا» گفت‌‌وگویی تلفنی با او انجام داده که دو هفته قبل توسط امینی در اختیار «تاریخ ایرانی» قرار گرفت که بخش تلخیص شده‌ای از آن پیشتر در برخی رسانه‌ها منتشر شده است.

***

شما کتاب جدیدی با عنوان «کودتا» نوشته‌اید. کتاب شما چه تفاوت‌هایی با آنچه که در چند سال اخیر منتشر شده‌اند، دارد؟ آیا شما به سند تازه‌ای در آرشیو‌ها دست یافته‌اید؟ شما اشاره می‌کنید که «رئیس MI6 در تهران مدت‌ها بعد پذیرفت که مذاکرات با ایران جدی نبوده است، چرا که دولت بریتانیا مطلقا علاقه نداشت با دولت مصدق به توافق برسد.»

درباره کودتا و بحران نفت زیاد نوشته شده و ممکن است بپرسید چرا کتاب دیگری با موضوعی مشابه نگاشته شده است. دلیلی که من را به نوشتن این کتاب ترغیب کرد این بود که هرچه بیشتر آرشیو وزارت امور خارجه و شرکت بریتیش پترولیوم را بررسی می‌کردم، بیشتر متوجه می‌شدم که دو مساله مهم در این میان از نگاه عقلا پنهان مانده است. اول اینکه تقریبا تمام کسانی که در مورد بحران نفت نوشتند از جمله آن‌ها که به مصدق گرایش داشتند استدلال می‌کنند که او می‌توانست موضوع را حل و فصل کند. آن‌ها ادعا می‌کنند موضوع به این دلیل فیصله نیافت که با وجود پیشنهادات خوب آمریکا و بریتانیا، مصدق تمایلی به مصالحه نداشت. تحلیلی که من در کتاب مطرح کرده‌ام این است که اگر به مذاکرات واقعی که پشت درهای بسته انجام شد به دقت نگاه کنید و به آنچه در انظار عموم مطرح می‌شد بسنده نکنید، درخواهید یافت که بریتانیا با برخورداری از حمایت آمریکایی‌ها همواره بر این موضع پافشاری می‌کرد که ایران نباید حق نظارت بر صنایع نفت خود را داشته باشد.

آن‌ها در ظاهر از ملی شدن صنعت نفت پشتیبانی می‌کردند. در انظار عمومی خود را حامی ملی شدن نفت نشان می‌دادند، اما هنگامی که قرار می‌شد توافقی روی میز قرار گیرد می‌خواستند صنعت نفت را تحت کنترل خود داشته باشند و دست ایران را کوتاه سازند. البته بریتانیا می‌خواست نظارت بر صنعت نفت را به شرکت نفت ایران و انگلیس (انگلوپرشن) بسپارد و از طرف دیگر آمریکا طرفدار ایجاد کنسرسیومی برای نظارت و کنترل بود. مشکل اصلی بحران این بود که چه کسی اختیار نظارت بر صنعت نفت را به عهده دارد. در تمام زبان‌ها ملی شدن به معنی دارا بودن حق نظارت و کنترل است. از نگاه رسانه‌ها و عامه مردم، بریتانیا و آمریکا طرفدار ملی شدن صنعت نفت بودند. طبق قوانین بین‌المللی تمام کشور‌ها حق داشتند که صنایع‌شان را ملی کنند و خود بریتانیا برخی از صنایع‌اش را ملی کرد، پس در پیشگاه عموم آن‌ها قادر نبودند مخالفت خود را علنی کنند. در عالم واقعیت آن‌ها نمی‌خواستند کنترل صنعت نفت در دست ایران باشد. از نظر مصدق که در ملی کردن صنعت نفت مصمم بود، ملی شدن اینگونه تفسیر می‌شد که ایران نظارت کامل بر صنعت نفت را در اختیار گیرد و از حق حاکمیت بر آن برخوردار گردد. او نمی‌توانست از این ایده دست بردارد و هیچ گزینه قابل قبولی برای دستیابی به توافق بر سر این موضوع پیش رویش نبود. بیشتر مورخین، حتی طرفداران دکتر مصدق فریب بیانیه‌های عمومی را خوردند. آن‌ها متوجه نشدند که هرگز یک حق انتخاب واقعی که بر اساس آن بتوان به سازشی مناسب دست یافت به مصدق داده نشد. بنابراین من می‌گویم که عامل شکست مذاکرات، بریتانیا و آمریکا بودند که هرگز پیشنهاد مورد پسندی ارائه نکردند.

شما در مقدمه کتاب اشاره کرده‌اید که برخلاف تصور دیگر مورخین که جنگ سرد و خطر گسترش کمونیسم را عامل شکل‌گیری کودتا می‌دانند، مقامات ایالات متحده و بریتانیا در واقع بیشتر نگران اوج‌گیری ملی‌گرایی در منطقه بودند. می‌توانید این موضوع را بیشتر تشریح کنید؟

دومین استدلال غلط مرسوم این است که کل بحران را به خطر گسترش کمونیسم ربط دهیم. اینکه بحران معلول رویارویی دموکراسی و کمونیسم یا شرق در برابر غرب است. از نظر آن‌ها کودتا یک رویداد تاسف‌بار بود که عواقب فاجعه‌باری به همراه داشت اما در بستر جنگ سرد و ترس از کمونیسم شکل گرفت، حزب توده نزدیک بود کنترل کشور را به دست گیرد، در نتیجه کودتا اقدامی در جهت جلوگیری از یک تهدید قریب‌الوقوع بود.

تحلیل من این است که کودتا ارتباط بسیار اندکی با بحث کمونیسم داشت. کمونیسم عامل ترس و وحشت بود که بریتانیا مایل بود از آن استفاده کند. اما نگرانی آن‌ها این بود که اگر ملی کردن صنعت نفت در ایران به سرانجام برسد می‌تواند به صورت اپیدمیک و به سادگی به سایر کشورهای تولیدکننده نفت سرایت کند؛ نه تنها در منطقه، بلکه در جاهایی مثل ونزوئلا و اندونزی. مشخصا این موضوع منافع بریتانیا و آمریکا را تحت تاثیر قرار می‌داد. در حقیقت شرکت‌های آمریکایی بر عدم موفقیت ملی شدن صنعت نفت ایران پافشاری می‌کردند. در خلال مذاکرات، وزارت امور خارجه و جرج مک گی به شرکت‌های نفتی اطمینان می‌دادند که آمریکا هرگز اجازه نخواهد داد صنعت نفت ایران ملی شود. در سال‌های ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۳، ملی کردن نفت به معنی یک بحران بزرگ برای غرب بود و البته دهه هفتاد میلادی نیز همینطور. بیشتر کشور‌ها در ‌‌نهایت صنعت نفت را ملی کردند، اما در آن دوره این قضیه به عنوان پایان حکمرانی بر جهان پنداشته می‌شد و این می‌توانست بر منافع شرکت‌های بزرگ تاثیر بگذارد. بنابراین می‌بینیم که اقتصادی وجود دارد که منافعش در جلوگیری از ملی شدن نفت است. تنها راه خلاص شدن از دست دکتر مصدق، کودتا بود.

حتی در نبود اتحاد جماهیر شوروی و کمونیسم کودتا اتفاق می‌افتاد. زبان آن دوره، زبان جنگ سرد بود. من وجود جنگ سرد را انکار نمی‌کنم، به طور واضح وجود داشت و یک عنصر واقعی بود، اما اینکه این کودتای خاص مستقیما به جنگ سرد ارتباط داشت جای سوال دارد. این پوششی برای استفاده در انظار عمومی بود، ما مجبور بودیم این کار را بکنیم به دلیل اینکه تنها آلترناتیو پیش‌ رو بود. برخی می‌گفتند مصدق گرایشات کمونیستی دارد. مصدق استدلال می‌کرد که حزب توده تهدیدی محسوب نمی‌شود و اگر به بعضی از تحلیل‌های سیا از وضعیت ایران در آن دوره نگاه کنید، در می‌یابید که آن‌ها در واقع با نظر دکتر مصدق که حزب توده در موقعیتی نیست که بتواند کودتا کند موافق بودند. این حزب مسلح نبود و قصدی هم برای سازماندهی یک کودتا نداشت.

جرج مک گی، کسی که قریب به هشتاد ساعت با دکتر مصدق مذاکره کرد، در کتابش با عنوان «فرستاده به جهان میانه» (Envoy to the middle world) از مصدق به عنوان یک ملی‌گرای راستین یاد می‌کند و بیشتر سرزنش‌ها را نثار AIOC (شرکت نفت ایران و بریتانیا) می‌کند. او در مصاحبه‌ای می‌گوید «آن‌ها [بریتانیا] یک موقعیت عالی را از دست دادند. ما به آن‌ها اطلاع دادیم که پیشنهاد پنجاه ـ پنجاه می‌دهیم. آن‌ها نیز احتمالا یک قرارداد پنجاه ـ پنجاه آماده کرده بودند، اما آن را ارائه نکردند.» چرا شما می‌گویید مک گی واسطه صادقی در مذاکرات نبود؟

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
تاریخ ایرانی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.