رفتن به محتوای اصلی

نقدو پرسش ؛ دو عنصر کلیدی!
12.01.2008 - 07:50

احمد رسولی

فرآيند نهادينه شدن تبعيض عليه اقليت‌ها در ايران "بخش پنجم"

در مورد تایید ادعا نویسنده ذکر خاطره ای از یار دبستانی خود را لازم میدانم. این دوست از دوران نو جوانی علاقه زیادی به ادبیات ترکی داشت و خود اغلب شعر ترکی میسرود. وی دفترچه ای را با یک قلم همیشه همراه داشت تا بقول خودش در موقعی ایکه احساس شعر سرودن به وی دست میداد فرصت یاداشت کردن انرا داشته باشد وی کسی بود که تمایلی به مباحث سیاسی نداشت . وی بعد از پایان دیپلم در دانشگاه ملی به تحصیلاتش ادامه داد. اگر اشتباه نکنم در سال 53 یا 54 بود که اولین حرکت اعتراضی در این دانشگاه اتفاق افتاد دو روز بعد از جریان وی با تنی چند از هم کلاسیهایش برای تفریح قصد رفتن به تجریش میکنند. در بین راه تصمیم میگیرند که همکلاسی دیگری که خونه اش سر راهشان بود با خودشان ببرند. هم کلاسی اینها گویا از فعالین جریانات سیاسی بود و ساواک در پی ان فرد میگشت و خانه وی زیر نظر داشت. اینها بی خبر از همه چیز یکی را پی دوستشان میفرستند ساواک همه انها را بازجویی و تفتیش بدنی میکند از توی جیب دوستم دفتر شعرش را پیدا میکند درحالی که بقیه پس از مدتی ازاد میشود ولی دوستم فقط بخاطر شعرهای تزکی اش ( که هیجکدام مضمون سیاسی نداشتتند ) 9 ماه تمام تحت انواع شکنجه های جسمی روانی قرار میگیرد تا سازمانش لو دهد.

ناصر کرمی

آقای محسن کردی، گرامی

با سلام:

امروز صبح که این نوشته را خواندم، با خود گفتم که چگونه ممکن هست در عصر امروز کسی از واژهء إتنیک در عرصه های مختلف سیاسی و اقتصادی و یا حتّی فرهنگی، هنری،... استفاده کند، آنهم در سرزمینی مانند ایران، و یا اصولأ در خاورمیانه ای که بر اساس همین بینش إتنیکی اکنون در آتش و جنگ دارد میسوزد و از بین میرود !!!.

اندیشهء إتنیکی در ساختارهای حکومتی یونان باستان، روم، و ایران باستان هم وجود نداشته است و مربوط به دوران تکاملی برده داری هست.

ایستایی ها و خسارت هایی چند گونه و چند گانه ای که این اندیشه به بار می آورد قابل تصور نیست، نازیسیم و فاشیسم در اروپا و جهان نمونه های روشن این طرز تقسیم بندی و برجسته کردن ها بودند و هستند.

با نظراتِ شما کاملأ موافق هستم، با سپاس.

سیامک ایرانی (غریبه ی آشنا)

راه حل مسأله ملي در ايران

مزدک گرامی، پاسخ تان را اینجا می نویسم تا بتوانیم در صورت نیاز بحث را دنبال کنیم. در مورد آن ملیون ها ایرانی طرفدار ایران و مخالف پهلوی، گمانم طیف مصطلح به ملی را بگوئید. کلا به نگر من ایران دوست بودن و پهلوی ستیز بودن دو چیز ناهمساز هستند، اگر چه وجود این طیف را نمی توان منکر شد و کسان بسیاری هستند که همانگونه که شما اشاره کرده اید هم بسیار ایراندوستند و هم بسیار پهلوی ستیز. کسی که اما ایران دوست است نمی تواند پهلوی ستیز( با سنجشگر و منقد فرق دارد) باشد مگر یک سری چیزها را ساده گرفته و یا بدفهمیده باشد. بحثش مفصل است و در جاهای دیگر به اندازه بضاعت به آنها پرداخته ام. آنچه که اما شاید یک منتقد پر و پا قرص پهلوی ها چون شما شایسته است که از نگر دور ندارد، نیمه کاره ماندن پروژه ی پهلوی است. در همینجا یاداوری کنم که پروژه ی پهلوی پروژه ی مدرنیته و یا به گفته بنده، نومینش ایران است: یعنی هم نوسازی یا مدرنیزاسیون (به گویش آلمانی) و هم مدرنیته که بیشتر مفهومی فلسفی-جامعه شناختی است. آنهایی که پهلوی ها را متهم به فوت مدرنیته و پیشبرد یکجانبه ی مدرنیزاسیون می کنند بدون شک فهم درخورندی از مدرنیته ندارند، نمی توان در آب پرید و خیس نشد. کسی که چادر از سر زن بر می دارد، باید هم چند سال بعدش به او حق رای دهد و چند سال بعدش هم دمکراسی به معنی واقعی اش که رفقا و برادران دست به دست دادند و قیچی اش کردند؛ کسی که آموزش را از دست علما و آخوندها به در می آورد، باید هم دانشگاه سکولار بسازد و در بهترین دانشگاه های جهان استاد تربیت کند و نمونه های بسیار دیگر. اما در عین حال، شما حق دارید که به کاستی های این پروژه بپردازید(اگر مسیر کلی جامعه را درست فرض کنیم، که تنها در این صورت است که نقد معنی می دهند، وگرنه باز نیز در همان دور باطل رفقا و مسلمانان که نفی مضاعف است اندرمی افتیم).

یکی از نامدارترین کاستی ها، گسترش ناهمتراز سیاست در سنجش با دگیر حوزه هاست. و یکی دیگر، پخش ناهمتراز سرمایه ی ملی: استان های پیرامون ایران، به ویژه در جنوب شرقی و تا اندازه ای نیز جنوب غربی کشور، از قطار توسعه جا مانده بودند. نمونه وار، دو تا از اساسی ترین کمبودها را نام بردم، بی شک کمبودهای گوناگون دیگر نیز بود که می توان به آن ها پرداخت. در مورد گسترش ناهمتراز اقتصادی و در تنگنا بودن برخی استان ها، بنده هیچ چیز ویژه و درخورندی برای گفتن ندارم، چون سررشته ای در این زمینه ندارم. تنها به عنوان یک عامی و بیننده ی امور می توانم بگویم که یک جوان زاهدانی، در هنگام مقایسه خود اش با یک مشهدی، اصفهانی، تهرانی و یا تبریزی، دلیل بسنده داشت برای ناخرسند بودن از پیرامون اقتصادی-فرهنگی ای که در آن به سر می برد. اما همزمان اگر درسد رشد سرانه ی ملی را در نگر گیریم، ایران، بنا بر آمار، در دهه ی چهل و پنجاه یکی از معجزه های اقتصادی جهان به شمار می رفت. بی شک، در آینده ی نه چندان دوری، همانگونه که کارشناسان پیشبینی می کردند، چه بسا یک دهه پس از سرنگونی، کل سیمای اقتصادی کشور دگرگون می شد و این مشکلات نیز تا اندازه ای که پذیرفتنی باشند، برطرف می شدند. بنده بر این باورم که حتا مشکل عدم گسترش سیاسی نیز در چارچوب همان سامانه ی سیاسی برطرف شدنی بود، حتا با همان نیروهای پیشروی چپ که جز به سرنگونی چیزی نمی اندیشیدند(ایران دوران پهلوی بدترین اپوزیسیون ممکن را داشت). اما شرایط جهانی از یک سو، و ناتوانی سکانداران در اداره ی بحران، از سوی دیگر، همه و همه دست به هم دادند تا جامعه ی تازه از خواب قرون برون آمده ی ایرانی از تاریخ بیرون افتد.

اکنون نیز گمانم بر این است که خود از خود هیچ گونه نیروئی نمی تواند برون دوشد که به رهایی ره برد. آنانی که حساب بر روی به گفته ی خودشان "بهترین بخش های جامعه" باز کرده اند فراموش می کنند که بهترین بخش های جامعه همین هایی هستند که کسان را به ستوه آورده اند و همین چندی پیش به پشتیبانی از بزرگترین دشمنشان واداشتند. روشن تر بگویم، آنانی که باید توده ی مردم را آموزگار باشند، خود به سختی نیاز به آموزش دارند؛ لب مطلب: طبقه ی اندیشمند، در معنای جامعه شناختی اش، خود اش از پوسیدگی اندیشگی رنجور است. کجا هستند آن نیروهای پیشرو که آقای همایون از آن ها سخن می گویند؟ وجود ندارند و جای تعارف نیز نیست. بگذریم.

اما در مورد آقای جمالی و کارهای ایشان که پرسیده بودید. دوست گرامی، کارهای آقای جمالی، و می دانم که شما ارادت خاصی به ایشان دارید، نموداری هستند از شکست پژوهش دانشگاهی در بعد از پیروزی انقلاب اسلامی. کارهای ایشان شوربختانه هیچ گونه نقدی را تاب نمی آورند. شما نمی توانید چندین نسل کوشش زبان شناسان و دین شناسان و اسطوره شناسان جهان را، از ایرانی تا انیرانی، به یکباره به دور ریزید و چرخ را از نو اختراع بکنید. به هر روی، معناهایی که ایشان به واژه ها می دهند(همه چیز کم و بیش یعنی نای و تخم)، خیلی محتاطانه بگویم، از بنیاد نادرست هستند. سوای این، عنادی که ایشان به فرهنگ زرتشتی می ورزند، و حتا خود شخص زرتشت (ایشان زرتشت را همپای ضحاک و محمد می شمرند-به راستی که گلی به گوشه ی جمالشان)، از روزن بنده نشانی ست بر یک روحیه ی تواب خیم که به ایشان تنها محدود نمی شود. کلا ایرانی ها، هر یک بهانه ی خود را دارند برای ستیز با بنیادهای تمدنی خود. هیچ ملتی چون ایرانیان از خود بیزار نیست و با خود به نبرد بر نمی خیزد.

برای برخی ها رویداد پوریم و یهودی ستیزی مزمن اسلامی بهانه ای می شود برای پاک کردن کل تاریخ ایرانزمین تا دوران صفوی و برامدن شیعه، برای برخی شیوه ی تولید آسیایی، برای آقای جمالی فرهنگ سیمرغی تازه کشف شده شان. در نهایت همه در یک چیز مشترکند، تاریخ ایران را باید ریخت دور. هر گروه نیز گزینه های خود را معرفی می کند. به هر روی کل این ماجرا نشان از یک پریشانی پژوهشی (منظور استانداردهای دانشگاهی ست) از یک سو، و پریشانی هویتی از سوی دیگر دارد. در جایی که هیچ استانداردی پذیرفته نشود و نظریه پردازان جز صغرا-کبرای خودشان هیچ چیز دیگری را قبول نداشته باشند، به دیگر سخن، در ِ نقد و سنجش از پیش بسته شده باشد، در بهترین حالت همه در هذیان مشترک فروخواهند پیچید و در بدترین حالت، در حمام خون. به هر حال بنده چند سال پیش نقدی بر روی یکی از کارهای آقای جمالی نوشته ام که اگر مایل بودید می توانم به صورت pdf برایتان بفرستم.

ناصر کرمی

راه حل مسأله ملي در ايران

جناب آقای توکلی گرامی، باسلام

شما که میفرمایید بخوبی افکار آقای قندچی را درک میکنید و در بعضی موارد وکیل مدافع ایشان هم هستید، لطف بفرمایید، این مقالهء سر تا پا متناقض [ راه حلّ مسئلهء ملّی در ایران] ایشان را ترجمه کنید تا ماهم بدانیم که منظور ایشان چیست !!.

متأ سفانه وقت نیست در نوشتاری طولانی مقالهء ایشان را به نقد بکشم و مجبورم فقط به چند نکته اشاره میکنم:

1- راه حلّ مسئلهء ملّی به همین سادگی که ایشان مطرح میکنند نیست، بنا بر این ما نباید کلی گویی کنیم و سرزمین ایران هم کودکستان نیست.

2- برداشت مفهومی و تکاملی و تاریخی که آقای قندچی از واژهء إتنیکی، إتنو، إتنُیزیتِت، إتنُزنتریم، از زمانهای گذشته تا به امروز در هر جامعه ای و در عصر گلوبال دارند کاملأ اشتباه میباشد،

3- ارتباط و آمیختگی، یا تفکیک و تمایز بین إتنیک و حکومت ملّی را یا درک نکرده اند و یا از بیان نظر خود عاجز هستند .

4- بر اساس اتنیکی به مسائل اجتماعی نگاه کردن، بویژه بر اساس آن ساختار حکومت و سیستم های اجتماعی ساختن، متعلق به دورانِ حتّی ما قبل پسا مدرن فئودالیته هست که امروز حتّی در جهان سوّم این دوره سپری شده است

5- نمونهء بارز بر اساس إتنیکی حرکت کردن در یوگسلاوی گذشته بود که نتیجهء وحشتناک آنرا تجربه کردیم

...ادامه... 6- بر اساس اتنیکی حرکت کردن، شکل گیری کشور ترکیّهء امروز هست، که ملّت های دیگر را با پاکسازی یا از بین بُرد و یا دربدر و خانه بدوش کرده است

7- اندیشهء اتنیکی امری جز قومگرایی قبیله ای، و بر جسته کردن شاخص های ویژه قومی و نژادی چیز دیگری نیست، ناسیونالیسم کور و راسیستی جهان سوّمی تمام عیار و آشکار میباشد.

8- افکار إتنیکی گروهِ خاصی را مورد نظر دارد و جغرافیا و سرزمین خاص آنرا هم میطلبد، که در ایران به آنارشیسم دامن خواهد زد.

7- اندیشهء إتنیکی پیش درآمد تجزیه طلبی میباشد، که ساوالان تُرک تبار مرزهای تُرک تباران را حتی به همدان و قزوین و چیزی نمانده که آنرا به تهران هم بکشاند

9- آقای قندچی و همفکران ایشان باید بدانند بر اساس إتنیکی حرکت کردن، جمع آوری تمامی تُرک تباران فرق نمیکند، 8 میلیون، 80 و یا 800 میلیون نفر در ایران هست و گنجانیدن همهء آنها فقط و فقط در سرزمین دو استان آذربایجان شرقی و غربی بر اساس تقسیمات کشوری عصر مشروطیّت و 1354 در حکومت قبلی میباشد.

10- واحد تشکیل دهندهء حکومتها در عصر امروز، قومگرایی، و ویژگیهای إتنیکی، و قبیله ای نیست، بلکه واحد تشکیل دهنده ساختار حکومتی فرد و حقوق فردی و شهروندی میباشد. شکوفایی فرهنگی و بر خورداری از زبان مادری در دنیای امروز را کسی دیگر در واژه های إتنیکی نمی گنجد، بویژه آنهاییکه ادعایی دارند.

با ارادت و سپاس.

کیانوش توکلی

راه حل مسأله ملي در ايران

جناب کرمی عزیز

من وکیل مدافع سام قندچی نیستم و حتی هنوزوقت نکرده ام همین مقاله مورد بحث ایشان را درست و حسابی بخوانم که بتوانم برایتان "ترجمه" کنم

من واقعا خوشحال می شوم که شما" این مقالهء سر تا پا متناقض [ راه حلّ مسئلهء ملّی در ایران" را مورد نقد قرار دهید . اینکه ما نام گروه خود را "فرهنگ و گفتگو " گذاشته ایم دقیقا به این خاطر بوده است که نقدو پرسش را دو عنصر کلیدی در یک نشریه دمکراتیک جهت تولید فکر ارزیابی کرده ایم

هر چند که گردانندگان ایران گلوبال در موارد کلیدی مثل مسئله ملی و تمامیت ارضی می توانند نظرات گوناگونی داشته باشندولی با این وجود ما وظیفه داریم که در این چالش فکری؛ ما بین کاربران و نویسندگان سایت موضع بی طرفی خود را حفظ نمائیم.

با احترام

hamid

حقارت پذیری

خامنه ای میگوید: " دعوت ناظران بین المللی برای نظارت بر انتخابات بزرگترین جسارت بملت است " و همین دیروز بود که انتخابات فدراسیون فوتبال ایران با نظارت گروه سه نفره بین المللی ( که جهت نظارت بر انتخابات به ایران آمده بودند) انجام شد !!!!!!

محسن کردی

راه حل مسأله ملي در ايران

در مورد تقسیم کشور بر اساس اتنیکی، و به دنبالش تقسیم کشور به پنج ایالت فارس نشین و ترک نشین و .. چنین پارادیمی اگر در میان باشد قابل اعتراض و زیر پا نهادن حقوق مردم ایران است. اما اینکه باید در هر نقطه از ایران بر اساس نیازهای منطقه امکانات تحصیل به زبان مادری و نیز دادن سرویس اداری و دولتی به زبان محلی در کنار زبان فارسی وجود داشته باشد بیش از پیش موجب همبستگی ملی و نگه داشتن فرهنگهای قومی می شود. چه بسا در مناطقی از کشور نیاز به سه زبان ترکی کردی و فارسی باشد.

گذشته از اینها، ایران ملک مشاع، و حق هر ایرانی است که در هر نقطه از این خاک که تمایل داشت زندگی و کار و کسب کند. تقسیمات استانی بر هر اساسی به معنی حقوق یا امتیازی برای مردم محلی و غیر محلی نیست. این گونه برداشتها عقبمانده و متعلق به دوران های بسیار دور است.

محسن کردی

جناب سیامک ایرانی، بحث شما با مزدک در مورد پهلوی ها بجایی نمیرسد. ایشان در یافته های شان "مصمم" تر از آن هستند که بخواهند با نگاهی بدون تعصب به پهلوی ها و اعمال ایشان نگاهی بکنند. کسی که می گوید پهلوی ها بیش از همه به تاریخ و فرهنگ ما لطمه زدند، نوع نگاه کردنش به تاریخ بطور کلی با امثال ما تفاوت دارد چرا که ما با نگاهمان به تاریخ عقیده داریم که بزرگترین خدمت به فرهنگ و تاریخ ایران را پهلوی ها کردند و شاهدش هم همین حمله های پان ترک و پان کرد و غیره به آنها دقیقا به همین دلیل است. مهم نیست که مزدک چه می گوید، مهم عمل است که تاثیر خود را آنچنان نهاده است که خشم ساولانها به پهلوی ها را قابل فهم کرده است. برای همین است که ساولان در این مورد برای حرفهای مزدک تره هم خرد نمی کند چرا که او با پوست و خونش حس کرده است که رضاشاه و محمدرضاشاه چه خدمتی به یکپارچگی ایران و شکوفایی فرهنگی آن کرده اند. کسانی مانند مزدک اگر بپذیرند که پهلوی ها به این کشور خدمت کرده اند آنگاه وجدانشان یقه خودشان را می گیرد که فلان فلان شده پس چرا مرگ بر شاه گفتی؟ ایستادن در مقابل این محکمه نیاز به شهامتی دارد که مزدک ها ندارند. برای گریز از چنین محکمه ای است که مزدک ها چاره ای ندارند بجز آنکه چشم ها را بسته و دهان بگشایند که " پهلویها بیش از همه به فرهنگ و تاریخ و زبان ما ضربه زده اند.حقارتی که در زمان آنها مردم نسبت به غرب احساس میکردند بسیار شدید بود.در ظاهر وانمود میکردند که طرفدار ایران و آیین باستانی هستند ولی همانها بیشتر از همه به اسلام خدمت نمودند".

آیدین تبریزی

آقای سام قندچی،

با تشکر از مقاله خوبی که در مورد مساله ملی نوشته اید. شما به زیبایی مقاومت و تکفیراولیه جنبش های اتنیکی توسط گروههای سیاسی را با مقایسه کردن آن با مقامت اولیه در برابر جنبش فمینیستی در دهه های پیش تشریح کرده اید. درست همانگونه که شما گفته اید حرکتهای ملی در آذربایجان، کردستان و ... به تدریج نیروهای سیاسی را وادار به پذیرش حقیقت می کنند تا جایی که برای اولین بار جبهه ملی ایران، سخن از حق آموزش زبان مادری از دبستان تا دانشگاه به میان آورده است که پیشرفت بسیار خوبی است و نشان می دهد مبارزات ما بی نتیجه نبوده و آنهایی که چشم بسته این جنبش ها را قبیله گرایانه و تجزیه طلبانه می دانستند، مجبور شده اند که یکی از اصلی ترین خواسته های همان جنبش ها را برای اولین بار در تاریخ سیاسی شان، در شعارهای خود بگنجانند و این یعنی اینکه جنبش های اتنیکی را دیگر نمی توان مثل سابق تکفیر کرد. اما شما یک اظهار نظر کرده اید که به نظر من باید دقیقتر بررسی کرد. شما نوشته اید: "فدرال بودن دولت نظير سکولار بودن دولت يا دموکراتيک بودن آن به جنبش زنان يا به جنبش هاي ملي کمک ميکند ولي اصلاً هيچکدام از اين خصوصيات دولت مسائل ملي در جامعه را حل نميکند" این اظهار نظر شما ناخواسته این نکته را به ذهن متبادر می کند که بدون فدرال بودن، سکولار بودن يا دموکراتيک بودن دولت هم مسائل زنان و ملیتها ممکن است قابل حل باشد. هرچند احتمالا نظر شما این معنی نبوده ولی در اینجا می خواستم تاکید کنم که فدرال بودن، سکولار بودن و دموکراتيک بودن دولت "شروط لازم" برای حل مسائل متفاوت کشور هستند و البته همانطور که شما گفته اید هیچکدام "شرط کافی" نیستند یعنی به تنهایی قادر به حل مشکلات نیستند و فرهنگ عمومی جامعه باید ارتقا یابد تا این مسائل به طور کامل حل شود.

ساوالان

جناب قندچی

1 - منظور شما از عبارت «اجحاف شدید ملی" چیست ؟

مجوز نشریات به زبانهای غیرفارسی زبان یا داده نمیشود یا پس از مدت کوتاهی به بهانه های مختلف لغو امتیاز میشود . بطور مثال امروزه برای بیش از 30 میلیون ترک اذربایجانی ، نشریه ترکی (باستثنای نشریات دانشجویی ) وجود ندارد . به مراکز آموزشی ، حتی مهد کودک و کودکستانها بخشنامه شده است آموزش باید! به زبان فارسی باشد . در برخی شهرهای آذربایجان ، معازه هایی که با اسامی ترکی نامگذاری شده بود با پلمپ و لغو پروانه کسب مواجه شده است . نامگذاری کودکان به زبان ترکی عملاً ممنوع شده است . اسامی اماکن جغرافیایی یا به فارسی ترجمه شده و یا بگونه ای مسخ گردیده که ترکی بودن آن مشخص نشود . در گستره وسیع آذربایجان (آذربایجان شرقی ، غربی ، اردبیل ، زنجان ، قزوین ، همدان .. ) حتی یک شبکه رادیوئی به زبان ترکی وجود ندارد . برنامه کوتاه مدت تلویزیون مرکز تبریز به زبان فارسیزه شده پخش میشود که در حقیقت وسیله ای برای تخریب زبان ترکی است و دهها مورد دیگر ... بنظر شما اگر اینقبیل اجحافات «شدید" می بود چه شکلی میتوانست داشته باشد ؟

2 - چرا « دوران دولت ملي ساختن سپري شده است"؟ اگر منظورتان کلوبالیزاسیون باشد ، نه تنها دوران دولت ملی سپری نشده ، ضرورت بیشتری هم دارد .

به دلیل اینکه در این دهکده جهانی ، هر ملتی باید با هویت معین خود را معرفی کند . من ترک یا عرب یا کرد بدون داشتن دولت ملی (حد اقل در حد دولت فدرال ) چگونه میتوانم خود را بعنوان یک ملت (یا به تعبیر پان ایرانیست ها ، قوم و قبیله ) معرفی کنم ؟ احتمالاً باید سعی کنم ، متمدنانه! هویت کاذبی برای خودم کسب کنم .

3 – فرموده اید : «اين خواستها شامل اضافه کردن خط آذري، کردي، بلوچي، عربي به مدارکي که مردم استفاده ميکنند، ميباشد."

از کرامات شیخ ما چه عجب دست خود نهاد و گفت وجب!

شرمنده میفرمایید ! اجازه بدهید زبان پارسی همچنان بلامنازع و شمشیر بدست بالای سر غیرفارس ها باشد . آیا متوجه هستید خواستهای ملل غیر فارس را چنان نازل و بیمقدار قلمداد کردن ، توهین به آنها است ؟ تازه بیشتر از آن مقداری که حضرتعالی برای غیرفارس ها سهم منظور فرموده اید ، در قانون اساسی جمهوری اسلامی وجود دارد و از نظر شما همه این مبارزات یعنی هیچ !!! اگر مساله ملی به این سادگی قابل حل باشد ، اصولاً چنین مساله ای وجود ندارد . یعنی شما هم علیرغم تظاهر به وجود مساله ملی در ایران ، بعد از صغری و کبری چیدنی چند ، به همان جای اول خود بر میگردید ، یعنی در ایران مساله ملی وجود ندارد .

نقطه سر سطر !

محسن کردی

این جناب ساولان به دنبال سخت کردن مساله است اگرنه آنچه آقای قندچی می گویند مطالبات اتنیک را تامین میکند. مقصد آقای ساولان را باید از آنجا دریافت که زبان ترکی امروزین رایج در تبریز را قبول ندارد و اگر با این زبان برنامه تلویزیونی در تبریز پخش شود آنرا فارسیزه شده و برای خراب کردن زبان ترکی میداند و همین مشت شونیزم و افراطی گرایی ایشان را باز می کند. آقا مردم به طور طبیعی زبانشان تغییر می کند همانگونه که انگلیسی آمریکایی با انگلیسی استرالیا تفاوت دارد و تعصب در این مورد بی فایده است. این تاکید ساولان بر زبان ترکی اصیل نظیر زبان فارسی اصیلی است که هم میهن مان جناب غریبه آشنا بکار می گرفت و کسی زحمت خواندن مطالبش را بخود نمیداد. هرآنچه که برای مردم راحت تر باشد و بیشتر به کارشان بخورد همان را پی خواهند گرفت و کسی در ایران ما تعصب و شوونیزم در این مورد ندارد لذا با همین نگاه آنچه آقای قندچی مطرح می کنند مطالبات اتنیک را تامین می کند و این را آینده نشان خواهد داد. مردم ایران ما آنچنان در هم تنیده شده اند و آنچنان از حقوق برابر برخوردارند که کسی احساس غریبگی نمی کند بخواهد پس از فروریزی فرضی جمهوری اسلامی از ایران مانند کشورهای شوروی سابق جدا شود. از طرفی جناب ساولان، این جمهوری اسلامی که من می بینم.... اصلا اهل رفتن که نیست هیچ، این روزها غمزه هایش برای آمریکا برای گران فروشی در عین ماندن است. پس به فکر مطالبات "ملی" در مقابل جمهوری اسلامی باش.

سیامک ایرانی (غریبه ی آشنا)

آقای کردی گرامی این برای چندمین بار است که افاضات می فرمایید. تا کنون برای ام مهم نبوده است چون نظری بوده است و نظر هم آزاد است و محترم، اگر چه در این نظرپراکنی های شما، انگیزه اش بر من روشن نیست، هیچ گونه حسن نیتی حس کردنی نبوده است. این بار اما یک مقدار زیادی مهربانی فرموده اید و بنده را در کنار کسانی گذاشته اید که حتا نام ایران را نیز دشنام می شمارند.

نخست اینکه آقای عزیز اونهایی که می بایست می خواندند خواندند و از این پس هم خواهد خواند، بعضی ها هم تا ته اش می خوانند و به روی مبارک نمی آورند. از قضا چندین بار هم همان چیزهایی که شما ادعا می کنید خوانده نمی شوند از شمار پرخواننده ترین ها بوده اند، به گواهی آمارگیری ایران گلوبال. پس اگر نقدی دارید راه اش این شامورتی بازی ها( به قول کیومرث نویدی) و طعنه زدن ها نیست.

دوم و مهمتر اینکه همسنگ کردن بنده با پانترک ها یا حتا پان ایرانیست ها، فقط و فقط به واسطه ی شیوه ی نگارش و رویکرد به زبان، نهایت ناجوانمردی ست، واقعن که آقای کردی. فرای این، بنده زبان سره را با نام آرمین سورن می نویسم و سیامک ایرانی همین زبان روزمره را به کار می برد. و در آخر، گیریم که جز سره چیزی ننویسیم، چه فارسی و چه هر زبان دیگری، آخر به شوونیزم چه رفت و بستی دارد. (پس چه بسا شما که سره نمی نویسید تجزیه طلب باشید!!؟ سبک سرانه نیست چنین انگی به شما زدن؟)سراسر نوشته های بنده کوششی ست بر پایه ی فراهم کردن فلسفه ی سیاسی ای در سنت اندیشگی ایرانی، که در آن حقوق طبیعی انسان به صرف انسان و فارغ از هر گون وابستگی اجتماعی، به جا آورده شده باشد. کار انسان ها را لوث نکنید.

محسن کردی

جناب سیامک ایرانی، از اینکه موجب رنجش شما شدم از صمیم قلب پوزش می طلبم. منظورم از آن جمله اشاره به شما نبود. باید دلی از سنگ داشته باشد آنکه شما را شوونیست بخواند. و نیز باید کور باشد آنکه از لابلای نوشته های تان عشق به ایران (که ابدا معنایش تنفر از دیگر مردمان وکشورها نیست) را حس نکند. اگر من رک و راست در مورد روش نگارش شما عقیده ام را ابراز می کنم بخاطر حس مسئولیت است و بس. و یک منطق هم پشت آن خوابیده است. ما میخواهیم بخشی از تلاشگرانی باشیم که زحمت بسیار می کشند، زجر هم صحبتی با ساولان ها را به جان میخرند تا سعادت و نیکبختی برای مردم ما به ارمغان بیاید. هر دقیقه که در این مهم تاخیر شود، یک دست بریده میگردد، سری بالای دار میرود، شلاقی بر بدنی فرود می آید، دهانی بوییده میشود. اگر نوشته های شما در این راه بی تاثیر است که هیچ، به راه تان ادامه بدهید. اما اگر عقیده دارید (که من عقیده دارم) نوشته های شما نیز در کنار نوشته های سایر عاشقان این آب و خاک میتواند حتا روزی و ساعتی زود تر این ظلم را از جای برکند، روا نیست آنرا در پوششی بپیچید که اگرچه بسیار با ارزش، اما در برچیده شدن آن ساعتها تاخیر بوجود می آورد. میدانم که این کار را نیز خدمتی به حساب می آورید و هست. اما خدمتی واجب تر و ضروری تر در میان است. نکته دوم اینکه عمر بشر همین یکی دوهزار سال نیست. نمیگویم پانصد سال دیگر اما آیا تا بیست هزار سال دیگر مردم ایران و یا مردم دنیا باید به همین زبان امروزین سخن بگویند؟ یا مردم سه هزار سال بعد تلاش کنند به زبان مردم هزار سال قبل از خود سخن بگویند؟ فکر میکنم رو به جلو داشتن و زبان را تکامل دادن و راحت تر کردن بیشتر خدمت به بشریت و ایرانیان باشد. بازهم از اینکه آزرده تان کردم پوزش میخواهم.

سیامک ایرانی (غریبه ی آشنا)

آقای کردی، نخست خوشحالم که بد فهمی از سوی بنده بوده است. فرای این، دوست گرامی لب مطلب شما درست است، اما همزمان، در مبارزه تقسیم کار هم هست. هر کس بهتر است بکوشد در آن چیزی که تواناتر است کوشا باشد (اگر بخواهیم روی نقطه ضعف هامان، و یا فارسی شیواتر اش، روی سُستناهامان کار کنیم، - نا به معنی نقطه-، یکی دو تا نیستند و عمرمان بسنده نخواهد بود)، کار بنده نیز، در کنار ادبیات که متعلق به حوزه ای دیگر است، تاریخ اندیشه سیاسی و یزدان شناسی ایرانی است که هیچ یک بدون دسترسی به متون اصلی و کهن از سانسکریت و اوستایی تا پهلوی و عربی ممکن نیست. این امر نیز دو بخش دارد، آنچه که امروزی است و باید به زبان همه فهم نیز گفته شود و سیامک ایرانی به آن می پردازد. و آنچه که کلی تر است و فنی تر، و آرمین سورن آن را بر گرده گرفته است. به هر روی زبان نیز مانند خود هستی لایه های گوناگون دارد و هیچ تمدنی از یک زبان فنی شسته روفته بی نیاز نیست. کاری را که در فرانسه و آلمان و ایتالیا نهادهای غول پیکر همراه با هزاران کارشناس انجام می دهند، ما، دوست داران زبان فارسی و اندیشه، اینجا و آنجا، و دور از هم، باید به تنهایی و در پستو انجام دهیم و هزار و یک گونه انگ نیز، به ویژه از سوی روشنفکران کلنگی که مافیای ترجمه را اداره می کنند و هزار یک شان نیز کمترین آشنایی با زبان به معنی فن شناختی اش ندارند، بر جان خریم. بازی احمقانه ای شده است روز و روزگار ایرانزمین. به هر حال، خوب باشید و دشمن را عوضی نگیریم.

مزدک

دو جوان در ایران به پرتاب از بلندی محکوم شدند

در جامعه ای وقتی سکس و مسایل جنسی تابو و آلت تناسلی یا مورد تنفر قرار میگیرند ویا مقدس میشوند و جوانان بخت برگشته که نه قدرت مالی ازدواج را دارند ویا شاید هم نمیخواهند ازدواج کنند این جنایات عادی ترین انعکاس محرومیتهایست که جامعه به آنها تحمیل میکند!در جوامع اسلامی و مذهبی بیشتر از جوامع آزاد تجاوز و پدوفیلی و کودک آزاری ولواط وجود دارد.در تمام کشورهای عربی و مسلمان این بسیار رایج است.ولی از طرف زنان و مردانیکه مورد تجاوز قرار گرفته اند بعلت ترس از آبرو ریزی و تنبیه بندرت گزارش میشود.عامل رواج همه این جنایات اسلام و مسلمین است!

سیامک جان من نمیدانم چرا شما که ایران دوست هستید خود را مدافع پهلویها مکنید و اینچنین برای این جماعت اشک ریزی؟دوست عزیز ملیونها ایرانی ایراندوست و طرفدار سربلندی و پیشرفت ایران هستند ولی اصلا طرفدار پهلویها نیستند.چون پهلویها بیش از همه به فرهنگ و تاریخ و زبان ما ضربه زده اند.حقارتی که در زمان آنها مردم نسبت به غرب احساس میکردند بسیار شدید بود.در ظاهر وانمود میکردند که طرفدار ایران و آیین باستانی هستند ولی همانها بیشتر از همه به اسلام خدمت نمودند.بنظر من شما چون انسانی خوش فکر و پژوهشگری فعال هستید بهتر است که بی طرفانه به تحقیق و پژوهش در موردآنچه که خود علاقه دارید بپردازید. زیرا این تحقیقات بهتر میتواند برای جوانان ما مفید باشد.من که از نوشته های شما بخصوص وقتی به فارسی قدیم مینویسید بهره میبرم ولی جهت گیری شما در مورد پهلویها را بیشتر از نا آگاهی شما و فریب تبلیغات میدانم!در ضمن دوست داشتم بعنوان یک زردشتی نظرتان را درمورد نوشته های پرفسور جمالی بدانم.سایت ایشان ؟www.jamali.info

حزب الله مدرن (اصلاح طلب)

دو جوان در ایران به پرتاب از بلندی محکوم شدند

مگه اسلام دین عدالت نیست؟ چشم در مقابل چشم؟ همین الان مگه قصاص نمی کنند؟ یا دیه نمی گیرند؟ خوب اینها به اون دو جوان تجاوز کرده اند، عدالت حکم می کند که این چهارتا جوان متجاوز را پاسدارها نگه دارند و آن دوجوان به اینها تجاوز کنند. یا اینکه دیه بگیرند. یعنی ببینند قیمتش تو بازار آزاد چنده، اینها بزور کردن و پول ندادن، پولشونو بدهند و یک صلوات قضیه را ختم کنند. پرتاب از بلندی ضد حقوق بشره!

سیامک ایرانی (غریبه ی آشنا)

آقای مستشار گرامی، انسان ها مادرزاد چپ و یا راست به دنیا نمی آیند. می خواهید بحث را به کجا ببرید؟؟؛ ایدئولوژی چپ ایرانی اما دارای ویژگی هایی ست که او را مادرزاد ایرانستیز می کند. نزد این ایدئولوژی هیچ چیز که از ایران، در بٌعد ایجابی اش، برخاسته باشد نیست، هر چه هست نفی است و بس. رفقا تا چند سال پیش حتا واژه ی میهن را نیز از آن آدم ها عقب مانده می دانستند. از سرود ملی بیزار بودند و اگر در جمعی از فردوسی و زبان فارسی سخن می رفت، در آن جمع به دیده ی شک و تردید می نگریستند(نگاه های عاقل اندر صفیح رفقای چپ را که است که تجربه نکرده باشد؟) مردی چون شاملو که در شعر اش، یک راست به تمام معنا است (از حماسه گرایی اش تا زبان باستان گرای اش همه و همه کنسرواتیو در معنی اصیل اش هستند و بیش از هر چیز وامدار فردوسی) کاوه ی آهنگر را شعبان بی مخ می شناسد و تاریخ ایران باستان را تاریخی مشکوک! نمونه ها بسیارند و نفی ایران، برجسته ترین ویژگی چپ. به هر روی، پهلوی ها، اگر چه اشتباه زیاد داشتند، اما بزرگترین اشتباهشان این بود که اصلا بودند. تکرار می کنم، دعوای چپ با پهلوی ها، دعوای موردی نبود و هنوز نیز نیست، دعوای وجودی بوده است. همانگونه که دعوای مسلمان ها با ایران غیر اسلامی، دعوا بر سر این یا آن چیز خاص نیست، شریعتی خیلی راحت می آید و می گوید، قیچی اسلام (این واژه ی خود اوست) تمدن ایران را به دو بخش کرده است، یک بخشش که مرده است و متعلق به موزه است، و بخشی که زنده است و از آن امروز. خود حدس بزنید از نظر او کدام بخشش اش زنده است و کدام مرده. به هر روی ارزیابی بنده این است که ایران، با این ملت تواب منش، و با این نیروهای پیشرو و محافل مترقی سرخ و سیاه اش، آئینه ی دق دوستدارن لجبازش است و بس. برخی چیزها ایده شان از خود شان زیباتر است، ایران یکی از آن هاست.

راه حل مسأله ملي در ايران

آقای کردی، نخست خوشحالم که بد فهمی از سوی بنده بوده است. فرای این، دوست گرامی لب مطلب شما درست است، اما همزمان، در مبارزه تقسیم کار هم هست. هر کس بهتر است بکوشد در آن چیزی که تواناتر است کوشا باشد (اگر بخواهیم روی نقطه ضعف هامان، و یا فارسی شیواتر اش، روی سُستناهامان کار کنیم، - نا به معنی نقطه-، یکی دو تا نیستند و عمرمان بسنده نخواهد بود)، کار بنده نیز، در کنار ادبیات که متعلق به حوزه ای دیگر است، تاریخ اندیشه سیاسی و یزدان شناسی ایرانی است که هیچ یک بدون دسترسی به متون اصلی و کهن از سانسکریت و اوستایی تا پهلوی و عربی ممکن نیست. این امر نیز دو بخش دارد، آنچه که امروزی است و باید به زبان همه فهم نیز گفته شود و سیامک ایرانی به آن می پردازد. و آنچه که کلی تر است و فنی تر، و آرمین سورن آن را بر گرده گرفته است. به هر روی زبان نیز مانند خود هستی لایه های گوناگون دارد و هیچ تمدنی از یک زبان فنی شسته روفته بی نیاز نیست. کاری را که در فرانسه و آلمان و ایتالیا نهادهای غول پیکر همراه با هزاران کارشناس انجام می دهند، ما، دوست داران زبان فارسی و اندیشه، اینجا و آنجا، و دور از هم، باید به تنهایی و در پستو انجام دهیم و هزار و یک گونه انگ نیز، به ویژه از سوی روشنفکران کلنگی که مافیای ترجمه را اداره می کنند و هزار یک شان نیز کمترین آشنایی با زبان به معنی فن شناختی اش ندارند، بر جان خریم. بازی احمقانه ای شده است روز و روزگار ایرانزمین. به هر حال، خوب باشید و دشمن را عوضی نگیریم.

arezu

سکولاریسم و مبانی حقوق بشر مقاومت مشروع مردم را در مقابل دیکتاتوری خلع سلاح نمی کند.

به مسوول محترم سايت،

اگر حاکميت ولايت اوباش فقيه مخالفاني همانند شما داشته با شد هرگز دچار دلهره نخواهد شد زيرا هر دو از يک چشمه منشا گرفته ايد و آن سانسور سخن ديگران است

وقتي سخن از آزادي قلم و انديشه در ميان است منظور آن نيست که فقط سخن به مزاج شما ميبايست خوشايد

اگر حاکميت ولايت اوباش فقيه مخالفاني همانند شما داشته با شد هرگز دچار دلهره نخواهد شد زيرا هر دو از يک چشمه منشا گرفته ايد و آن سانسور سخن ديگران است

وقتي سخن از آزادي قلم و انديشه در ميان است منظور آن نيست که فقط سخن به مزاج شما ميبايست خوشايد

صرفا کپی مطالب دیگران است ؛ پاک خواهد شد????????????

مطالب بی سر و تهی در باره سکولاریسم ?????????????????????

شما علامه 10 بخاطر قدرت تشخيص مطالب !!!!!!

کیانوش توکلی

سکولاریسم و مبانی حقوق بشر مقاومت مشروع مردم را در مقابل دیکتاتوری خلع سلاح نمی کند. تیتر مقاله

جناب arezu

من بارها د ر صفحه اظهار نظر نوشتم که مطالبی که صرفا کپی مطالب دیگران است ؛ پاک خواهد شد . آنچه شما در باره یک نوشته و یا مقاله بنویسید ؛ ما نه نتها مشکلی نداریم بلکه خوشحال هم می شویم و نوشته های خوب را دستچین می کنیم و در قسمت کامنت های جالب می گذاریم که ارشیو دائم می شود ولی متاسفانه شما و شخصی بنام سکولار دائما مطالب بی سر و تهی در باره سکولاریسم می گذارد

بنابراین اخبار و مقالات دیگران که در اینجا پاپلیش می شود ؛ پاک می شود

احتیاج نیست که " علامه 10" باشی تا تشخیص دهی که نوشته شما ربطی به مقاله درج شده در ایران گلوبال ندارد

اگر شما مایل هستید که مقاله ای را که می پسندید ؛ در سایت درج شود برای ما ارسال کنید در صورتی که در چارچوب خط مشی سایت باشد با کمال میل چاپ خواهد شد وگرنه شما که می توانید در قسمت دیدگاها مقاله مورد نظر خود را بگذارید

که شما خوشبختانه کد مخصوص دیدگاهها را در اختیار دارید؛ بنابراین برچپسب سانسور به ما کمی خنده دار بنظر می رسد !

با احترام

علیرضا

حجاب اجباری، وسیله ای برای انقیاد زنان شهلا عبقری آقای مزدک و خانم شهلا

من مربوط به این حکومت نیستم

ولی شما که دیگه ایران نیستید که دارید جنجال میکنید.

جرات دارید بیاید این حرفها رو اینجا بزنید

یا مثل ترسوها فقط بلدید شعار بدید و مردم رو وادار به جنگی تازه بکنید

بترسید از خدا

من با حجاب اجباری مخالفم

ولی با ترس از همه بیشتر مخالفم

جرات دارید بیاید ایران سازماندهی کنید این حرفها رو بزنید

نه اینکه از پشت با ترس صحبت کنید

یا پشت آمریکا پناه بگیرید

کسی که داره با قدرت یکی دیگه حرف میزنه ترسوی واقعیه و خفه شه از همه بهتره

مزدک

حجاب اجباری، وسیله ای برای انقیاد زنان شهلا عبقری

علیرضا جان من بتو گفتم که وقتی تخمت باد کرد بیا این طرفها!حالا حرف من پیرمردو گوش نگیر و بجای اینکه بری یک داراگورو بخوری و کیف کنی بیا اینجا و خاک بپاش!دوست جوان من اینهایکه اینجا قلم میزنند دیگه ازشون کاری ساخته نیست!دیگه دختر بازی و این حرفا ازشون گذشته!برو عزیز برو پسر خوب درساتو خوب بخون و موقع بیکاری هم برو تگری بزن تورگ و یک دختر خوشگل هم تور کن و حال کن!وقت نوشتن این اراجیف زیاده!

برو کیف کن پشیمون میشی!فقط کاپوت(کاندم) یادت نره البته عوضی سر خودت کاپوتو نکشی خودتو خفه کنی!

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.