رفتن به محتوای اصلی

ولتر نخستين ژورناليست تاريخ بشر
19.07.2011 - 15:00

ولتر، در گفت و گو با يدالله موقن به تاريخ ۲۵ خرداد ۱۳۹۰

گفت و گو کننده عظيم محمودآبادي

ولتر از برجسته ترين روشنفکران قرن هجدهم و عصر روشنگری بود که در آستانه انقلاب فرانسه ديده از جهان فرو بست. گرچه بر سر فيلسوف بودن يا نبودن ولتر اختلاف است و حتی در برخی از کتاب های تاريخ فلسفه کوچکترين اشاره ای به ولتر و آثارش نشده و نامی از وی به ميان نيامده است اما در نقش روشنفکری و برجستگی او و آثارش در عصر روشنگري، کوچک ترين ترديدی وجود ندارد تا جايی که ويل دورانت در تاريخ فلسفه خود در مورد وی چنين می گويد: " ايتاليا دوره رنسانس، آلمان عهد اصلاح و فرانسه، ولتر دارد". ارزش آثار روشنفکر پر آوازه ای که ويکتورهوگو نام او را «مشخص و مبين تمام قرن هجدهم» می دانست، از ديد ارباب قدرت نيز پنهان نماند تا جايی که لويی شانزدهم وقتی به زندان افتاد و آثار ولتر و روسو را خواند گفت اين دو نفر با کتاب های شان فرانسه را بر باد دادند. دکتر يدالله موقن مترجم کتاب «فلسفه روشنگري» با اشاره به کتاب «قاموس فلسفي» ولتر آن را اثری می داند که برای مردم عادی و سطوح پايين اجتماعی قابل فهم بوده است. به گمان موقن اين مساله وجه تمايز دائره المعارف ولتر نسبت به دائره المعارفی است که توسط ديدرو و ديگر اصحاب دائره المعارف در قرن هجدهم تهيه و تدوين شد. وی همچنين با اشاره به کثرت آثار ولتر او را بزرگ ترين نويسنده ای می داند که تا کنون در تاريخ بشريت ظهور کرده است.

در ابتدا بفرماييد که به نظر شما ولتر يک فيلسوف بود و يا او را صرفا يک روشنفکر عصر روشنگری می دانيد؟

در مورد فيلسوف بودن يا نبودن ولتر پيش از هر چيز بايد به نکته ای توجه کنيم. ولتر برداشت تازه ای از کيهان نداشت که کل واقعيت را با يک اصل نخستين مرتبط کند. يعنی اگر فيلسوف را کسی بدانيم که جهان را بر پايه يک اصل يا چند اصل تبيين می کند، به اين معنا ولتر فيلسوف نبود. در واقع او کسی نبود که مسائل متافيزيکی را مورد مداقه فلسفی قرار دهد. بنابراين اگر تعريف ما از فيلسوف متفکری باشد که دارای يک نظام فکری و فلسفی است که مبتنی بر چند اصل باشد، ولتر چنين فيلسوفی نبود.

به بيان دقيق تر ولتر را نمی توان فيلسوفی مانند افلاطون، دکارت، اسپينوزا و يا کانت بدانيم. همانطور که می دانيد آنها هر کدام فيلسوفانی بودند که با پايه گذاری چند اصل و تبيين يک نظام فلسفی در پی يافتن حقيقت بودند و در امور جهان دخالت چندانی نداشتند.

ضمن اينکه در فرايند حقيقت يابی خود، با خونسردی کامل و آرامش خيال به کار خود ادامه می دادند. در واقع تاثيری که اين فيلسوفان در زندگی اجتماعی داشتند از دور بود و خيلی به طور مستقيم با اين مساله درگير نبودند که بخواهند جهان را تحت تاثير خود قرار دهند. بنابراين از اين جهت ولتر با فيلسوفانی مانند دکارت، اسپينوزا و کانت قابل مقايسه نيست. چرا که ولتر در پی تاثير گذاری مستقيم، آنی و بی واسطه بود. او در پی آن بود که هر چه سريع تر جهان را تا جايی که امکان آن وجود دارد، مطابق با ايده های خود تنظيم کند. به عبارت دقيق تر ولتر فراسوی حوادث جهان نبود، بلکه در مرکز حوادث اروپای غربی قرار گرفته بود. اما همانطور که گفتم فيلسوفانی مانند اسپينوزا و کانت دارای چنين وضع و رويکردی به مسائل پيرامون شان نبودند.

از سوی ديگر کتاب های ولتر، پر از ريشخند، طنز و مطايبه عليه مظاهر قدرت است. اما چنين درگيری با مظاهر قدرت را ما در آثار فيلسوفانی مانند کانت و اسپينوزا نمی بينيم. کتاب ها و نامه های ولتر زراد خانه ای برای مبارزه با جهل، خرافات، تعصبات و پيش داوری ها است. اما با اين همه نبايد فراموش کنيم که در نظر خود کانت، ولتر يک فيلسوف بوده است. اين نکته از آن جهت دارای اهميت است که وقتی فيلسوفی مانند کانت، ولتر را فيلسوف بداند چرا ما نبايد او را فيلسوف بدانيم.

اين نکته را در کدام اثر کانت می توان يافت؟ يعنی فيلسوف خواندن ولتر را به طور مشخص در کدام يک از آثار کانت می توان يافت؟ آيا می توانيد برای استناد به اين مساله به اثری از کانت اشاره کنيد؟

خير. اتفاقا من خودم اين مطالب را در آثار کانت نديده ام. اما من اين مساله را در يکی از کتاب های لوی برول خوانده ام. لوی برول کتابی دارد با عنوان «فلسفه مدرن در فرانسه» و آنجا اين مساله را مطرح می کند که وقتی فيلسوف بزرگی مانند کانت ولتر را فيلسوف می دانسته است، چرا ما نبايد او را به منزله يک فيلسوف بشناسيم. البته در مورد پرسش شما هم بايد بگويم که او برای سخن خود به ماخذی اشاره نکرده است. اما با اين همه کسانی مانند لامارتين، ويکتورهوگو، آيزيا برلين و بسياری از متفکران ديگر دنيا، ولتر را متفکری بزرگ می دانستند. به تعبير آيزيا برلين، ولتر مشهورترين فرد در قرن هجدهم بود.

به هرحال من اين مساله که کانت ولتر را فيلسوف می دانسته تنها در کتاب لوی برول ديده ام.

البته احتمالا منظور از فيلسوف، فيلسوف سياسی است. درست است؟

خير. به گمان من اتفاقا ولتر به دنبال اين نبود که مانند ژان ژاک روسو بخواهد يک نظام سياسی جديد را بپرورد. بنابراين فلسفه ولتر را نمی توان يک نظام فلسفی دانست. بلکه فلسفه ولتر در آثارش گسترش يافته است. به اعتقاد من فلسفه او را می توان در رمان ها، تراژدی ها و حتی نامه های او که ظاهرا ارتباطی با فلسفه ندارد به خوبی مشاهده کرد. البته بايد توجه داشته باشيم که بازسازی فلسفه ولتر از ميان اين همه نامه، تراژدی و رمان کار چندان ساده ای هم نيست.

فراموش نکنيم که چاپ و نشر کتاب های ولتر که در پنجاه و دو مجلد است، بيش از يک قرن طول کشيد.

مجموعه آثار او که شامل نامه ها و مکاتبات وی است، يکصد دو جلد است. يعنی علاوه بر آن پنجاه و دو جلد ، يکصد و دو جلد ديگر هم آثاری است که شامل مکاتبات و نامه های او با هزار و دويست نفر است.

به باور من از اين جهت می توان ولتر را بزرگ ترين نويسنده ای دانست که در تاريخ بشر ظهور کرده است.

يعنی از نظر کثرت تاليف، می توان ولتر را بزرگ ترين نويسنده تاريخ بشر دانست؟

بله. ما شايد نتوانيم نويسنده ديگری را بيابيم که از جهت کثرت آثار، در حد ولتر باشد.

شايد بهتر باشد بگوييم ولتر نخستين و بزرگ ترين ژورناليست در تاريخ بشريت است.

منظورتان از نخستين ژورناليست بودن ولتر چيست؟

منظور از ژورناليست در اينجا کسی است که می خواهد علوم را برای عوام و مردم عادي، تبيين کند. به بيان ديگر او در صدد قابل فهم کردن مسائل غامض سياسی و فلسفی برای مردم بوده است.

همچنين ولتر در پی ايستادن در برابر قدرت بوده و تا جايی که برايش امکان داشته سعی کرده با جهل و خرافات مبارزه کند و به تنوير افکار عوام بپردازد. حالا اگر بپذيريم که يک ژورناليست واقعی کسی است که به وسيله قلم خود به روشن کردن اذهان بپردازد، بنابراين مطابق با اين تعريف، می توان ولتر را نخستين و بزرگ ترين ژورناليست تاريخ بشريت دانست.

نکته ديگری که نبايد آن را ناديده گرفت اينکه برتراند راسل در قرن بيستم در صدد انجام همان کاری بوده است که ولتر در قرن هجدهم آن را انجام داده است.

برای همين هم زمانی ويلسون نخست وزير وقت انگلستان در مورد راسل گفته بود که «برتراند راسل، ولتر انگلستان است».

يعنی به خاطر اينکه راسل برای احقاق حقوق افراد با مصادر قدرت در افتاده بود، برخی او را ولتر انگلستان ناميده بودند.

در واقع می توان ژان پل سارتر و برتراند راسل را به نوعی مقلد ولتر دانست.

ولی راسل در کتاب «تاريخ فلسفه غرب» خود هيچ اشاره ای به ولتر نمی کند و حتی وی را در شمار فيلسوفان غرب نيز به حساب نمی آورد؟

خب البته راسل وقتی هم که به آثار کانت و هگل در آنجا اشاره می کند، در واقع آنها را مسخره می کند. راسل در واقع معتقد بود که تنها خودش درست می گويد و بس.

اتفاقا ولتر سه سال به انگلستان تبعيد می شود. وقتی که در انگلستان بود با بزرگانی از دانشمندان و متفکران انگليسی مانند جان لاک و نيوتن آشنا می شود و حتی تحت تاثير فلسفه تجربه گرايی لاک قرار می گيرد. جالب آنکه در فرايند مشهور شدن فلسفه لاک و نظرات نيوتن، بيش از آنکه خود نيوتن و لاک نقش داشته باشند، ولتر و اقدامات او موثر بوده است. در واقع اين ولتر بود که باعث شهرت نيوتن و جان لاک در جهان شد. به خصوص در باره مشهور شدن نظرات نيوتن در فيزيک و جنگيدن با فيزيک دکارتي، هم در فرانسه و هم در کشورهای ديگری مانند آلمان دارای نقش اساسی بوده است.

ولتر در ميان روشنفکران عصر روشنگری از چه جايگاهی برخوردار بود؟

ببينيد همانطور که گفتم ولتر سه سال در انگلستان تبعيد بود و آنجا توانست با لاک و نيوتن معاشرت داشته باشد و بعد هم تحت تاثير نظرات آنها قرار گرفت. پس از آن هم وی نظرات تازه خود را به جامعه فرانسه منتقل کرد. در واقع می توان گفت روشنگری که منشا آن در ابتدا در انگلستان بود، به وسيله ولتر وارد فرانسه شد. ولتر با نوشتن کتابی با عنوان «نامه هايی در باره انگليسيان» توانست آرا و نظرات دانشمندان انگليسی مانند لاک و نيوتن را به فرانسه بکشاند. اين کتاب که نام ديگر آن «نامه های فلسفي» است بدون اجازه ولتر در فرانسه منتشر شد و او هم برای جلوگيری از دستگيری مجددش و فرستاده شدنش به زندان باستيل، اقدام به فرار از فرانسه کرد.

بنابراين بنيان گذار روشنگری ولتر نيست، بلکه او اشاعه کننده آن بوده است. به بيان دقيق تر به لحاظ تفکر سيستماتيک، فيلسوفانی مانند لاک و دالامبر برتر از ولتر هستند و از او پيشی دارند. اما از اين نظر که او دارای قلم بسيار روان و شيوايی بود و می توانست فلسفه را به آسانی بنويسد و عوام هم بخوانند و بفهمند، کسی به گرد ولتر نمی رسد.

چنانچه ويل دورانت گفته است تيراژ برخی از کتاب های ولتر در آن زمان، به سيصد هزار نسخه می رسيده است. يعنی چاپ آثار يک نويسنده آن هم با تيراژ سيصد هزار نسخه ای در قرن هجدهم، مساله کوچکی نيست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت.

شما کافی است اين رقم را با ميزان تيراژ کتاب های ما در حال حاضر مقايسه کنيد. در کشور ما تازه در قرن بيست و يکم تيراژ کتاب ها چيزی در حدود يکی دو هزار نسخه است.

رابطه ولتر با ديگر روشنفکران عصر روشنگری و اصحاب دائره المعارف چطور بود و همچنين ولتر در تدوين دائره المعارف چه نقشی داشت؟

همانطور که می دانيد ديدرو بنيان گذار دائره المعارف بود. در واقع اصحاب دائره المعارف و در صدر آنها ديدرو در صدد روشن کردن افکار جهانيان بودند. با توجه به جايگاهی که ولتر در ميان روشنفکران داشت، دالامبر و ديدرو در تدوين دائره المعارف از ولتر هم دعوت کردند تا مقالاتی برای آنها جهت درج در دائره المعارف و نشر آن انجام دهند. ولتر هم دعوت آنها را پذيرفت و برخی مقالات خود را در دائره المعارف منتشر کرد. بعد هم خود ولتر بر پايه همان مقالات و به تقليد از دائره المعارف ديدرو و دالامبر، ديکشنری فلسفی نوشت.

منظورتان همان کتاب "قاموس فلسفي" است که ولتر آن را تاليف کرد؟

بله در واقع قاموس فلسفی همان کتابی است که ولتر بعد از همکاری خود با اصحاب دائره المعارف اقدام به تاليف و تديون آن کرد.

چه تفاوتی ميان دائره المعارف دالامبر و ديدرو از سويی و قاموس فلسفی ولتر از سوی ديگر وجود دارد؟ به بيان ديگر با وجود دائره المعارفی که پيش تر توسط ديدرو تدوين شده بود، ولتر چه ضرورتی احساس می کرد تا اقدام به تاليف کتاب قاموس فلسفی کند؟

ببينيد اثری که توسط ديدرو و ديگر اصحاب دائره المعارف تدوين شده بود، مخاطبان آن گروه محدودی از مردم را در بر می گرفت.

اما دائره المعارف ولتر به دليل قلم روان و ساده او توانست مورد استفاده مردم عوام نيز قرار بگيرد.

يعنی در واقع اثری که در ابتدا توسط اصحاب دائره المعارف تهيه و تنظيم شده بود، بيش تر مورد استفاده روشنفکران قرار داشت اما قاموس فلسفی ولتر در بر گيرنده طيف وسيع تری از مخاطبان و برای مردم هم قابل فهم بود؟ در واقع ولتر دائره المعارف خود را با هدف قابل استفاده بودن آن برای سطوح پايين تر جامعه تاليف کرد؟

بله همينطور است. هدف ولتر اين بود که مقالات او برای مردم عادی و عوام جامعه قابل درک باشد تا از اين طريق بتواند ريشه جهل و خرافات را سست کند. به همين خاطر است که ويل دورانت در مورد آثار ولتر می گويد هيچ گاه فلسفه به اين روشنی و سرزندگی که در آثار ولتر عرضه شده است، جلوه نکرده است.

نکته ای که اينجا لازم می دانم تا اشاره ای به آن داشته باشم اينکه ولتر همانطور که گفتم فلسفه تازه و خاصی را ايجاد نکرده است و از نظام فلسفی خاصی برخوردار نيست گرچه تمام آثارش مملو از آثار فلسفی است.

اما در مساله تاريخ نگاری وضع ولتر متفاوت است. در اين مساله نمی توان ولتر را آماتور خواند. بلکه او به واقع بنيان گذار نوعی روش تاريخ نگاری است. در واقع در زمينه تاريخ نگاري، ولتر يکی از غولان اين عرصه محسوب می شود. پيش از او تاريخ از هبوط آدم آغاز می شد و به نوح، طوفان نوح و مسائلی از اين دست می پرداخت تا به ظهور مسيح و گسترش مسيحيت در اروپا می رسيد. اما ولتر در مقابل اين تاريخ نگاری ديني، تاريخ نگاری سکولار را پايه گذاری می کند و آغاز تاريخ نگاری خود را تمدن چين و هند قرار می دهد. ملت های چين و هند نسبت به اقوام اسرائيلی دارای تاريخ قديمی تری هستند و تاريخ اروپا نسبت به تاريخ چين و هند تاريخ متاخرتری محسوب می شود. ولتر نام اين نوع تاريخ نگاری را فلسفه تاريخ گذاشت. منظور او از به کار بردن چنين مفهومي، اين بود که لازم است مورخ برای بررسی تاريخ همان شيوه ای را بايد به کار بگيرد که نيوتن برای بررسی طبيعت آن را در پيش گرفته بود.

به عبارت ديگر ولتر را بايد به وجود آورنده روشی در تاريخ نگاری دانست که امروز آن را تاريخ تمدن می گويند. ولتر در پی فهميدن اين نکته بود که روح بشر در طول تاريخ چه پيشرفتی کرده است.

آيا در آثار ولتر کتابی هست که به طور مشخص به اين مساله پرداخته باشد؟

بله. «رساله ای در باره آداب و رسوم» کتابی است که به همين مساله اختصاص دارد.

لويی شانزدهم بعد از آنکه بختش برگشت و از تختش به زير کشيده شد و به محبس افتاد، گويا کتاب های روسو و ولتر را مطالعه می کند و می گويد اين دو نفر با کتاب های خود فرانسه را بر باد دادند. ويژگی آثار ولتر و روسو چه بود که لويی شانزدهم آنها را عامل از دست دادن تاج و تختش می پنداشت؟

کتاب های روسو در تقابل با بينش ارتدکس مسيحيت بود.

از سوی ديگر هدف ولتر نيز مبارزه با جهل و خرافات بود و برای همين به طور دائم با مصادر قدرت درگير بود. ولتر همچنين با کليسا در افتاد و در باره مدارا به ويژه مدارای دينی مطالب بسياری نوشت و کليسا را عامل بدبختی اروپا و به ويژه فرانسه معرفی کرد. اين مسائل باعث شده بود که افکار عمومی نسبت به مصادر قدرت از جمله کليسا و دربار تحريک شوند و آنها را علت اصلی عقب ماندگی فکری و اجتماعی خود بدانند. چنين يورشی به وضع موجود و آن را برای افکار عمومی زير سئوال بردن، در آثار روسو و ولتر بيش از ديگر روشنفکران قرن هجدهم مشهود است. بنابراين عقايدی که توسط ولتر و روسو اظهار می شد، باعث آن می شد که ديد سنتی مسيحی سست شود و مردم نيز با ديد تازه ای به جهان بنگرند.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
نیلگون

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.