رفتن به محتوای اصلی

ماستمالی شدن پرونده قتل دختر تبریزی، الناز بابازاده
04.01.2014 - 14:10

بخش یک - پرده برداری از جنایت هولناک سپاه پاسداران و عوامل بسیج (محمدعلی خلیلی، وکیل پایه یک دادگستری، کارشناس ارشد حقوق بین الملل)

از بدو به روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی ایران حقوق بشر و حتی بدیهی ترین حقوق طبیعی و مسلم انسان ها در ایران نقض و زیر پا گذاشته شده است! چنان چه گزارشات مستمر سازمان ملل که به جز یکی دو سال، تقریبا همه ساله قطعنامه ای در مورد نقض حقوق بشر بوسیله‌ حکومت جمهوری اسلامی صادر کرده است گواه بارزی بر نقض حقوق بشر توسط سران دولت دیکتاتور ایران بوده است. لکن علیرغم اوصاف مزبور و سلب آزادی های مدنی از جمله آزادی سخنرانی، مطبوعات، تجمعات، انجمن ها و آزادی های شخصی، مذهبی و قومی توسط دولت جمهوری اسلامی ایران و هزاران هزار دلیل و مدرک بارز دیگر مبنی بر نقض حقوق بشر در ایران، سران دولت همواره ادعای نقض حقوق بشر در ایران را انکار و دم از عزت و احترام ناشی از اسلام به مردم و رضایت مردم از دولت جمهوری اسلامی ایران زده و هر بار با ترفندی اعم از به میان کشیدن بحثی دیگر و جلب توجه دنیا به آن مانند فعالیت های هسته ای و غیره به نوعی به اعمال ضد بشری خود سرپوش گذاشته اند!  

و اما امروز من به عنوان یک فعال حقوق بشر بر آن شدم تا باز با بیان مصداقی روشن و بارز، نمونه ای از چگونگی نقض حقوق بشر در ایران را در خصوص روند رسیدگی به پرونده جنایت دختری بی گناه که به نظر من ندا آقاسلطان دوم است را بازگو نمایم تا مهر ننگ دیگری بر پیشانی و صفحه دیگری بر کتاب جنایات حاکمیت جمهوری اسلامی ایران افزوده گردد! در سال ۱۳۸۹ دختری بنام الناز بابازاده که پدر و مادرش نیز پزشک بودند در شهر تبریز، استان آذربایجانشرقی به قتل رسیده و در اثنای رسیدگی پرونده نیز آقای اخوی پسر ۲۵ ساله دانشجوئی به عنوان قاتل وی و با انگیزه سرقت خودروی الناز معرفی و با یک رسیدگی کاملاً صوری محکوم به قصاص گردیده و سریعاً نیز بر خلاف سایر پرونده های قتل در ایران در دیوان عالی کشور تأیید و به استیذان جهت اجرای قصاص رفت!

این موارد صرفاً ظاهر ساختگی قضیه بود ولی آیا باطن امر نیز چنین بوده و الناز بابازاده واقعاً توسط آن پسر به قتل رسیده بود؟ خیر! واقعیت قضیه که در پرونده مختومه در شعبه دوم دادگاه کیفری استان آذربایجان شرقی و پزشکی قانونی تبریز مثبوت و موجود بوده ولی تاکنون در هیچ مرجعی فاش نگردیده و برای اولین بار افشا می گردد از این قراراست که الناز دختری مستقل و از مخالفان حکومت جمهوری اسلامی ایران بود که بیشتر زمان خود را در ترکیه و در نزد دختر عمه خود در استانبول می گذراند، او در داخل ایران و به دلیل فعالیت های سیاسی، طرز پوشش، رفتار و سخنان بی پروایش بارها مورد تهدید از سوی عده ای از عوامل سپاه قرار گرفته بود لکن از آنجائی که الناز شخصیتی پسرانه و لوتی منش داشت هر بار با توهین و حمله به آنها وقعی به سخنانشان ننهاده بود! تا این که یک روز که وی خودروی پرشیای خود را در داخل کوچه زهره واقع در خیابان تختی ولیعصر تبریز پارک نموده بود چند تن از عوامل سپاه به الناز حمله و او را با خودرویش می ربایند! الناز را به محلی برده و به او تجاوز کرده دو دندان جلوئی وی را کشیده مقداری از پوست جلوی سر او را کنده گوشت یکی از دستان او را تراشیده و نهایتا چند روز بعد به قتل می رسانند!

در این اثنا پدر و مادر الناز که مادرشان از پزشکان معروف تبریز هستند با اطلاع از مفقودی الناز اقدام به اعلام مفقودی نموده و پرونده ای در دادسرا مفتوح می گردد، قاتلین الناز برای سرپوش گذاشتن به قضیه پسری را (که الله اعلم چگونه با پول و یا تهدید راضی به این امر نموده بودند) را طعمه قرار داده و با روشن نمودن تلفن همراه الناز و دادن آن به دست پسر موجب دستگیری وی شدند! این بار پرونده تحت قالب قتل در شعبه ۶ بازپرسی ویژه قتل تبریز مطرح گردید و پسر جهت کسب اطلاعات به اداره آگاهی هدایت گردید و بسیار جالب است که چون جسد الناز را هنوز در محلی نینداخته بودند که پسر محل آن را اعلام نماید پسر به مدت دو روز در اظهارات خود اعلام نمود که از محل الناز خبر ندارد ولی به صورت عجیبی خواهر پسر دو روز بعد جهت آوردن لباس نزد وی رفته و ۱۵ دقیقه پس از رفتن خواهرش پسر اعلام نمود که محل جسد را می خواهد معرفی نماید! (که بعدا مشخص گردید که خواهرش را جهت اعلام محل جسد نزد وی فرستاده بودند!)

او اعلام کرد که: "در روز واقعه از دفتر اداری دانشگاه آزاد خارج گردیده بود، در کوچه الناز را می بیند و با خود می گوید من خودرو ندارم ولی این دختر پرشیا دارد، هفت تیری را که قبلا از پیرانشهر خریده بود و همواره به همراهش داشت را به طرف الناز می گیرد که از خودرو پیاده شو و سویچ ها را به من بده و الناز چون تمرد نموده است با هفت تیر وی را در وسط کوچه کشته، جسدش را از صندلی راننده به صندلی سرنشین حمل و وی را در اتوبان تبریز رها نموده است!"

در حالی که:

۱- در اثر تحقیقات خانواده الناز معلوم گردید که پسر خود دارای خودرو بوده است!

۲- اولا هیچ دانشجوی نرمالی همواره با خود سلاح حمل نمی کند! (علی الخصوص در ساختمان دانشگاه!) و ثانیا در آن روز هیچ سکنه ای از آن محل صدای تیراندازی نشنیده بودند!

۳- الناز دارای ۹۵ کیلو وزن و پسر دارای ۶۰ کیلو وزن بوده و هرگز امکان قدرت حمل یک جسد ۹۵ کیلوئی که با مرگ سنگینتر هم می شود توسط یک پسر ۶۰ کیلوئی آن هم در وسط خیابان و از صندلی راننده به سرنشین ممکن نیست!

۴- پسر در هنگام جستجوی جسد قادر به پیدا کردن جسد نگردیده و با جستجوی فراوان مأمورین جسد کشف گردیده بود که اگر وی جسد را به محلی رها می کرد حتما محل جسد را به خاطر می آورد!

۵- پسر اعلام کرده است که در همان روز مفقودی الناز وی را کشته است در حالی که در فیلم اخذ گردیده از جسد الناز ( که در شعبه ششم بازپرسی تبریز هنوز موجود است) به وضوح روشن است که انگشتری که وی همیشه در انگشت شست خود داشت در حال افتادن است! پس اگر الناز در همان روز کشته می شد جسد در طول چند روز یقینا باد می کرد که در فیلم جسد الناز نه تنها باد نکرده بلکه به گفته مأمورین تجسس بو هم نگرفته بود!

در این اثنا و پس از پیدا شدن جسد، یکی از عوامل اداره اطلاعات که علت و هویت وی نیز هنوز مجهول است با دیدار مرموزانه و با فیلم و مشقت با پدر و مادر الناز کل ماجرا و نحوه به قتل رسیدن الناز را که در بالا معنون گردید به آنها شرح و می گوید که پسر بی گناه است! پدر و مادر الناز با بازگوئی این مطالب به وکیلشان در صدد افشای این مطالب برمی آیند که شب همان روز سه گلوله به پنجره آپارتمان منزلشان شلیک و با دریافت یک تماس تلفنی نیز مبنی بر تهدید به مرگ آنها و نزدیکانشان از افشای مطلب جلوگیری می کنند! که تصاویر و مدارک مربوط به این شلیک در پرونده موجود و حتی دادستان تبریز خلیل اللهی نیز اطلاعیه ساختگی در این خصوص و قتل الناز که صرفا جهت سرقت بوده در یکی از روزنامه های محلی تبریز مطرح نمودند!

جسد پس از کشف به پزشکی قانونی معرفی ولی بسیار جالب است که در نظریه پزشکی قانونی علیرغم این که با چشم ساده شکنجه های وارده بر جسد به وضوح دیده می شد نه از تجاوز به الناز، نه از کشیده شدن دندان ها و نه از نبودن پوست جلوی سر بحثی به میان می آید! فقط به نبودن گوشت یکی از دستان الناز تا آرنج اشاره و مطرح می گردد که توسط حیوانات درنده در اتوبان صورت گرفته است! در حالی که در فیلم موجود از جسد، مانتوی الناز بر تنش است و اگر توسط حیوان درنده گوشت دست وی کنده می شد اول باید این حیوان مانتوی دست را پاره و سپس به گوشت می رسید که به هر حال این موضوعات نه توسط بازپرس ویژه قتل تبریز دیده شد و نه توسط قضات شعبه دوم کیفری استان که دارای تخصص قتل می باشند و در کلیه پرونده ها حتی یک جای ابهامی باقی نمی گذارند، دیده شد تا خون دو جوان ایرانی یکی الناز بابازاده که در اوج جوانی خود بود و دیگری آقای (اخوی) پسر دانشجوئی که در محکمه از ترس به خود می لولید و می لرزید این گونه به هدر رفته و بی ارزش به شمار رود!

حقوق بشر در ایران این گونه رعایت می گردد! آغشته به خون جوانانی مانند الناز بابازاده، ندا آقاسلطان، زهرا بهرامی و ..... این موضوع تنها گوشه و یا قطره ای از وحشیگری هائی است که عوامل جمهوری اسلامی ایران بر مردمش روا می دارد! موضوعی که شاید برایشان بی اهمیت بوده که ما از آن اطلاع پیدا کردیم و گر نه کو ظلم ها و جنایت هائی که هیچکس از آنها خبردار نیست و یا اگر هم می بیند و خبر دارد به قدری هولناک است که جرأت بازگو کردنش نیست!

http://ravabet.bashariyat.org/?p=996

  ★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★

  بخش دو - زوایای پنهان قتل الناز بابازاده در گفتگو با یک وکیل دادگستری

قتل الناز بابازاده، دختر اهل تبریز ساکن کوی ولیعصر یکی از اخباری بود که توأم با شایعاتی در فضای مجازی مطرح شد، خبرگزاری "هرانا" پیشتر با اطلاع رسانی در خصوص مرگ این دختر جوان به سهم خود اطلاع رسانی کرده بود اما با این حال برخی از شهروندان شبهاتی را در مورد مرگ وی مطرح کردند و آن را شایعه دانستند، با گذشت نزدیک به دو سال از این جنایت گفتگوئی با آقای خلیلی یکی از وکلای دادگستری تبریز که دسترسی مستقیم به پرونده ایشان داشتند انجام دادیم تا به تنویر افکار عمومی در جهت رفع شبهات موجود گامی برداریم، متن کامل گفتگو با محمدعلی خلیلی، وکیل پایه یک دادگستری به شرح زیر است:

در ارتباط با چگونگی قتل خانم الناز بابازاده ادعا‌های متعدد و بعضا متناقضی وجود داشته است، شما در آن زمان در تبریز به عنوان وکیل دادگستری فعالیت داشتید، آیا می توانید روایت نزدیک به واقعیت را در خصوص قتل این خانم برای خوانندگان ما شرح دهید؟

الناز بابازاده از فعالین جنبش سبز در سال ۸۸ بود که به خاطر موقعیتی که پدر و مادر وی داشتند به قول معروف گیر بسیجی ها و سپاهی ها نیفتاده بود و دائم به او اخطار رعایت حجاب و کم کردن فعالیت هایش را می دادند اما ایشان هیچ ترتیب اثری به این تهدید‌ها نمی داد و نهایتا نیز بر اساس آن چه که اعلام شد ایشان را در خیابان ولیعصر تبریز به قتل رساندند و بعد شخصی‌ به نام (اخوی) دستگیر و اعتراف کرد که من قاتل ایشان هستم، لکن ‌محتویات پرونده واقعیت را چیز دیگری نشان می داد!

منظورتان از این که واقعیت پرونده چیز دیگری بود چیست؟

اولا فردی که خود را به عنوان قاتل معرفی کرده بود در بازجوئی های اولیه اعلام کرد که من ایشان را در خیابان ولیعصر تبریز کوچه زهره به انگیزه سرقت خودرو به قتل رساندم چرا که خودم خودرو نداشتم ولی بعدا مشخص شد که ایشان خودرو داشتند! دوما در بازجوئی ها ایشان گفته بود که پس از کشتن خانم الناز بابازاده جسد وی را به تنهائی از صندلی راننده به صندلی مجاور جابجا کرده و ماشین را سرقت کرده بود در حالی که خانم الناز بابازاده از لحاظ هیکل و جثه بزرگتر از این فرد بود که خودش را قاتل معرفی‌ می کرد (الناز ۹۵ کیلو و پسر ۶۵ کیلو) و امکان حمل جسد توسط وی به تنهائی ممکن نبود! سوما ایشان همین طور گفته بود که قتل در خیابان ولیعصر و در حالی که دو نفر هم شاهد آن بودند رخ داده است در حالی که چنین گزارشی از عابرین به پلیس گزارش نشده بود و اصلا کسی صدای تیراندازی نشنیده بود! کوچه مذکور یک موقعیتی دارد که همیشه محل رفت و آمد است و چون در آن زمان نیز درب ورودی ساختمان اداری دانشگاه آزاد در اول همان کوچه بود غیرممکن است آنجا کسی را با اسلحه به قتل برسانند و متوجه نشوند!

چهارما ایشان تا چهار روز بعد از دستگیری توسط اداره آگاهی‌ هر چقدر وی را بازجوئی کردند اصلا محل جسد را نمی دانست که دقیقا چند ساعت بعد از ملاقات با خواهرشان در اداره آگاهی ‌به بهانه دادن وسائل شخصی،‌ ایشان اعلام کردند که می خواهم محل جسد را بیان کنم! پنجما زمانی که مأموران به همراه وی برای کشف جسد به محل مراجعه کرده بودند محل دقیق جسد را نمی دانست و پس از جستجوی مأموران جسد خانم بابازاده کشف شد! و نکته مهم و آخر این که قاتل مدعی بود همان روز سرقت خانم بابازاده را به قتل رسانده است در حالی که زمانی که مأموران جسد خانم بابازاده را پیدا کردند تنها چند ساعتی از مرگ وی گذشته بود و هیچ گونه تعفن و یا بادکردگی در جسد وجود نداشت در حالی که نیک می دانید که پس از گذشت یک هفته جسد بوی تعفن می گیرد و باد می کند و در تصاویر و فیلمبرداری که صورت گرفته بود و من آن را دیدم چنین آثاری وجود نداشت و حتی در فیلم تهیه شده از جسد، انگشتر انگشت شست الناز در حال افتادن از انگشتش است در حالی که اگر وی چند روز قبل به قتل رسیده بود مانند سایر اجساد در اثر بادکردگی انگشتر اصلا از دستش خارج نمی شد!

در گزارشات اولیه که منتشر شد بحث تجاوز جنسی هم مطرح بود، آیا شما آن را تأیید می کنید و آیا پزشکی قانونی چنین موضوعی را تأیید کرد؟

تجاوز جنسی وجود داشته منتهی متأسفانه در گزارش پزشک قانونی در پرونده قید نشده بود اما یکی از پزشکان پزشکی قانونی که خانم دکتری بود که با مادر الناز (که ایشان هم پزشک مامایی و متخصص زنان و زایمان هستند) ارتباط داشت ایشان موضوع تجاوز را تأیید و به اطلاع خانواده رسانده بود و من هم با واسطه افرادی که از نزدیکترین افراد خانواده بودند از موضوع مطلع شدم.

آیا به غیر از موضوع تجاوز مسأله دیگری هم بوده است؟

آن طور که از اوضاع ظاهری الناز و شواهد مشخص بود قبل از این که ایشان را بکشند اول پوست سرش را کنده بودند، دو دندان جلوئی فک بالا را کشیده بودند، بعد گوشت دستش را از مچ تا آرنج کنده بودند و بعد از چند روز نگهداری ایشان با این شرایط اسفبار وی را به ضرب گلوله به قتل رسانده بودند که تنها نبودن گوشت دست مچ تا آرنج در نظریه پزشکی قانونی درج گردیده بود! اما پلیس معتقد بود که کنده شدن گوشت دست در نتیجه تغذیه حیوانات وحشی و درنده از جسد در محل کشف آن صورت گرفته است در حالی که در فیلم موجود در پرونده پوشش جسد خانم بابازاده مانتو ایشان بود که تا مچ دست پوشانده شده بود و در صورتی که حیوانات درنده چنین کاری می کردند اول باید به آستین مانتو ایشان آسیب می رسید ولی این طوری نبود.

خانواده بابازاده چطور از قتل مطلع شدند و آیا پیگیری هم صورت گرفته بود؟ و فردی که بعدا اعدام شد چطور شناسائی شد؟

شبی که خانم بابازاده مفقود شدند پدر و مادر او رفتند از طریق دادسرا اعلام مفقودی کردند که پس از یک هفته با روشن شدن گوشی تلفن الناز در دست دانشجویی بسیجی به نام (اخوی) فرد مظنون بازداشت شد.

آیا مشخص شده که این اقدام قاتل یا قاتلین انجام شده با چه انگیزه ای بوده؟ اساسا آن طور که در خبرها گفته شد افراد وابسته به بسیج بودند؟

آنچه که مشخص است قتل با انگیزه انتقام گیری صورت گرفته است و با توجه به تهدیداتی که قبلا از سوی افراد وابسته به بسیج وجود داشت و خانواده ایشان به آن واقف هستند همه دال بر این است که قتل توسط این افراد یعنی بسیجیان صورت گرفته است، از سوی دیگر کسی که خود را به صورت انتحاری قاتل ایشان اعلام کرد نیز عضو بسیج و دانشجوی دانشگاه آزاد تبریز بود و نحوه رسیدگی به پرونده هم روند غیر معمول داشت و خارج از نوبت به آن رسیدگی شد! دادستان بر خلاف کل پرونده های قتل در تبریز یک مصاحبه در روزنامه های محلی انجام داد و اقدام به معرفی قاتل خانم بابازاده کرد و انگیزه را هم سرقت عنوان نمود و گفت مسأله دیگری پشت پرونده نیست!

در همان مصاحبه ای که شما اشاره کردید دادستان آقای (اخوی - قاتل) را یک فرد معتاد معرفی کرد نه بسیجی و حالا شما میفرمائید که دانشجو هم بوده، آیا اطلاعاتی در رابطه با این فرد وجود دارد؟

ایشان دانشجوی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تبریز بودند که دانشجوی عضو بسیج بودن وی جزو بدیهیات مطرح شده در دادگاه بود و آقای اخوی معتاد هم نبودند، الناز را هم تا آنجا که من می دانم هیچ شناختی‌ نداشتند! متأسفانه دست هائی پشت پرده بود و نخواستند که مشخص بشود چون به قول معروف این پسر خودش دارای اتومبیل بود و انگیزه ای برای سرقت خودروی خانم الناز نداشت و از طرف دیگر این پسر خودش در اظهاراتش در پرونده عنوان کرده که من از در ساختمان اداری دانشگاه آزاد داشتم خارج می شدم که دقیقا همجوار کوچه زهره واقع در ولیعصر تبریز بود که الناز را در ماشینش مشاهده کردم و او را همان جا کشتم و ماشینش را تصاحب کردم! از طرفی آقای عباس زاده وکیل تسخیری قاتل ادعا کرده که قاتل دیوانه و معتاد بوده ولی گزارش پزشکی قانونی آن را رد کرده است و مدارکشان در پرونده است که ایشان نه اعتیاد دارند و نه دیوانه هستند!

آیا مورد ‌دیگری هم در جریان بررسی این پرونده وجود داشت که این قتل را مشکوک جلوه دهد؟

اولا یک مسأله ای وجود داشت، وقتی متهمی مظنون به قتل است بعد جهت بازجوئی در اداره آگاهی هست هیچکس حق ملاقات با آن را ندارد غیر از بازپرس پرونده و بازجویانش اما به خواهر ایشان اجازه داده شد به بهانه دادن لباس ۱۵ دقیقه با این متهم ملاقات کند و بلافاصله بعد از آن، فرد محل جسد را لو می دهد، پس از آن که به محل هم می روند محل دقیق را نمی داند و مأموران آن را پیدا می کنند و مورد دیگر رسیدگی سریع به پرونده و خارج از نوبت آن بود که معمولا استیذان از ریاست قوه قضائیه حداقل یک سالی به طول می انجامد ولی در مورد ایشان این طور نبود! مورد بعدی و مهم دیگری که بود یک شاهدی هم به دادگاه احضار شده بود که در روز دادگاه گفتند ایشان روز قبل فوت کرده است! قضیه شهادت ایشان هم از این قرار بود: با تلفن الناز در همان روز مفقودی با شماره ای تماس گرفته شده بود که در اثر تحقیقات اولیه توسط بازپرسی کشف گردیده بود و دادگاه با اصرار خانواده وی را هم پیدا و احضار کرده بود، (بر خلاف سایر پرونده ها که بلافاصله باید دستگیر و اخذ توضیح می گردید نه احضار) تا بداند چه کسی با وی با این تلفن تماس گرفته است!

شما با توجه به این که دسترسی به پرونده داشتید می دانید نام این شاهد چه بوده؟

نام این شخص را حضور ذهن ندارم ولی در پرونده اسم ایشان هست، جالب این است که بعد از مفقودی الناز این تماس صورت گرفته بوده با این تلفن که گفتند یک شخص معتادی بوده که بر اثر اعتیاد روز قبل مرده است یعنی اجازه حضور در دادگاه به او ندادند!

در مورد تهدید‌هائی که صورت گرفته بود گزارشی به پلیس داده شده بود؟

در این خصوص خانم الناز بابازاده خودش یک شخصیت لوتی منش داشتند و پسر مانند بودند، یک دختری بودند که نه تنها هیچ اهمیتی به حرف ها و اخطارهای اینها نمی داد بلکه اقدام به توهین و تمسخر آنها هم می نمود و با آنها بگومگو می کرد! این جور شخصیتی داشت و هیچ گاه گزارشی به پلیس در این خصوص داده نشده بود.

آیا خانواده خانم بابازاده تحت فشار بودند؟ در خصوص مراسم ترحیم مشکلی وجود نداشت؟ و آیا آزادانه این مراسم گرفته شد؟

در خصوص فشارها یک بار خبرنگاری که خود را منتسب به تلویزیون صدای آمریکا معرفی کرد با منزل و احد از وکلای خانواده ایشان تماس گرفته بود برای انجام مصاحبه که بلافاصله مأموران امنیتی اقدام به احضار و تهدید خانواده نمودند که به هیچ وجه نباید این مصاحبه را انجام دهند! اما در مورد مراسم محدودیتی وجود نداشت و در تبریز هم انجام شد، دقیقا زمانی‌که این بحث قاتل نبودن آقای اخوی به میان آمد شب همان روز که این مسأله داشت پخش می شد تلفن های تهدیدآمیز به خانواده خانم بابازاده شد و همان شب سه گلوله به سمت پنجره خانواده ایشان واقع در مجتمع ایرداک کوی ولیعصرشلیک شد که عکس های تیراندازی در پرونده موجود است و در رسانه های محلی آن زمان هم خبر آن منتشر شد!

واکنش خانواده ایشان در مورد مسائل مشکوکی که در پرونده ایشان وجود داشت چه بود؟

مادر خانم بابازاده در سالن دادگستری و دادگاه های تشکیل شده فریاد می کشید سر متهم که دختر من را تو نکشتی! من می دونم! قاتلین اصلی را معرفی کن و خودت را فدا نکن!

و سؤال آخری که باقی است این که شما چطور به پرونده خانم بابازاده دسترسی داشتید؟

من به عنوان وکیل دادگستری اجازه مطالعه داشتم و پرونده در دسترسم قرار گرفت و توانستم اطلاعات دقیق را از پرونده به دست بیاورم، البته وکلای ایشان متشکل از گروهی سه نفره از وکلا بود و چون دو نفر از اینها الان در ایران هستند من محدودیت دارم در رابطه با ارائه جزئیات بیشتر!

با تشکر از فرصتی که در اختیار هرانا قرار دادید.

http://hra-news.org/fa/interviews/%D8%B2%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%BE%D9%86%D9%87%D8%A7%D9%86-%D9%82%D8%AA%D9%84-%D8%A7%D9%84%D9%86%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87

★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★

elnazbabazade-780-1

 

elnazbabazade-780-2

 

elnazbabazade-780-3

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تبریزی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.