ضد انقلاب صفتی است که از آغاز استقرار جمهوری اسلامیاز طرف این رژیم برای مخالفان آن به کار گرفته میشده است. رژیم جمهوری اسلامیهنوز خود را انقلابی مینامد، رهبر آن رهبر انقلاب است، و دادگاههای انقلاب آن هنوز به قلع و قمع مخالفان میپردازند. در فرهنگ سیاسی حاکم، انقلاب چیز خوب و مقدسی بوده است و ضد انقلاب بد و نجس. کشتارهای انبوه سیاسی رژیم با برچسب ضد انقلاب سادهتر میشده است. خواستهای آزادی زنان، لغو اعدام و سایر خشونتهای حکومتی و عموم شعارهای حقوق بشری از ضد انقلاب سرچشمه میگرفته است. صداهایی که از مجرایی جز از بلندگوهای حکومتی بیرون میآمده صداهای ضد انقلاب بوده است و تشکیلات و سازمانهای ناوابسته به حکومت ضد انقلابی بودهاند.
در برابر، نیروهایی که از سوی رژیم حاکم ضد انقلاب نامیده میشدند (به استثنای هواداران نظام سلطنتی) سعی میکردند که خود را از این اتهام بریکنند و این برچسب را به خود رژیم برگردانند. در فرهنگ بسیاری از این نیروها، انقلابیان واقعی خود آنان و نیروهای عموما چپ دیگری بودند که زیر سرکوب رژیم حاکم قرار گرفته بودند. آنان در مقابل، از ضد انقلاب غالب (رژیم جمهوری اسلامی) و ضد انقلاب مغلوب (رژیم شاه) یاد میکردند. یعنی که از دید تقریبا همه کسانی که در صحنه سیاسی ایران پس از انقلاب فعال بودند، انقلابیبودن صفت شایستهو افتخارآمیزی بود و تنها به مخالفان و دشمنان میشد لقب ضد انقلاب داد. اختلاف عمدتا بر سر مصداق بود. حتا لیبرالها و به خصوص لیبرالهای مذهبی از این که ضد انقلاب نامیده شوند احتراز میکردند. حد اکثر میشد انقلابی نبود. ولی ضد انقلاب؟ چنین کسی حتما ساواکی، طاغوتی، آمریکایی و «اعدام میباید گردد» بود!
۳۵ سال پس از انقلاب و بیش از یک دهه پس از گسترش گفتمان اصلاحطلبی از یک سو، و گفتمان دموکراتیک و حقوق بشری از سوی دیگر، فرهنگ انقلاب به عقب رانده شده وهاله تقدس آن تا حد زیادیدر هم دریده شده است. البته رژیم جمهوری اسلامیکه از انقلاب به عنوان حربهای برای سرکوب مخالفان خود بهره میگرفته امروز نیز همچنان از این وسیله استفاده میکند. ولی در بین اپوزیسیون، نیروهای کمیباقی مانده اند که هنوز خود را انقلابی مینامند. غالب نیروهای «انقلابی» دیروز، امروز از صفاتی مانند دموکرات برای اعلام هویت خود بهره میگیرند. ولی در بین اینان کمتر کسی است که حاضر باشد خود را ضد انقلاب بنامد. به عکس، هنوز کسانی از «انقلاب شکوهمند» سال ۵۷ یاد میکنند، و یا آقای بنی صدر هنوز «انقلاب اسلامی» را منتشر میکند. فرهنگ انقلاب، به رغم پیشرفت گفتمانهای اصلاحطلبی، دموکراتیک و حقوق بشری، هنوز سایه خود را بر فضای سیاسی جامعه ما افکنده است.
در عین حال، برخورد بسیاری از کسانی که در یکی دو دهه اخیر به صف مخالفان رژیم پیوستهاند، با انقلاب سال ۵۷ و کارکرد جمهوری اسلامیدر دهه اول انقلاب صریح و روشن نیست. برخی انقلاب و شرکت در آن را اشتباه، و در عین حال خود انقلاب و تحولات پس از آن را «طبیعی» میدانند، و برای توجیه آن، انقلابهای خونین دیگر و حتا انقلاب فرهنگی چین را نیز طبیعی مینامند. نکته اساسی، اما، این است که اگر انقلاب در شرایطی طبیعی و اجتنابناپذیر مینمایاند، تحولات پس از آن، و به خصوص پس از تشکیل حکومت، عمدتا ارادی است. مهمتر این که خشونتهای حکومتی چندین سال پس از انقلاب را نمیتوان با پدیده حدوث انقلاب توجیه کرد. و اصولا دلیلی ندارد که انقلاب حتا اگر خود خونین باشد به خونریزیهای مداوم پس از آن بینجامد. برای این کار هم لازم نیست دهها و سدها سال به عقب برگردیم و از فرانسه و چین و شوروی مثال بیاوریم. در فواصل این زمانها انقلابهای متعدد دیگری (تغییر نظام با شورش عمومی) در گوشه و کنار جهان اتفاق افتاده که چنین عواقب خونین با هزاران قربانی را نداشته است. در خود ایران انقلاب مشروطیت را داشتهایم. و یا همزمان با انقلاب ۵۷ ایران انقلاب دیگری در یک کشور جهان سومیدیگر رخ داد. با این تفاوت، که انقلاب در آنجا قربانیان بیشتری برای تحقق خود گرفت، ولی به محض پیروزی انقلاب اولین اقدام دولت انقلابی جدید لغو مجازات اعدام بود. نام آن کشور را همه میدانیم – نیکاراگوئه بود. در ایران، خود انقلاب قربانی زیادی نداشت، ولی حکومت انقلابی پس از استقرار خود به یکی از وحشتناکترین کشتارهای تاریخ معاصر در سطح جهانی دست زد. آیا این طبیعی بود؟
انقلاب ایران بزرگترین ضربههای انسانی، اخلاقی، اقتصادی و فرهنگی را به جامعه ایران وارد کرد. دستآوردهای انقلاب مشروطیت را به باد فنا داد، و نظامهای آموزشی و قضایی ایران را که در عهد پهلویها از حیطه نفوذ و قدرت روحانیت بیرون آمده بود به آنان باز گرداند. فرهنگ و هنر و ادبیات در محاق تعطیل و انحطاط فرو رفت، و قوانین تبعیضگرانه و خشونتبار قرون وسطایی فقه شیعی بر جامعه تحمیل شد. سفلگان و ریاکاران و چاپلوسان به قدرت و مقام و ثروت رسیدند و ادیبان و هنرمندان و فرهیختگان خاموش شدند، به ذلت و زاری افتادند، حیات و زندگی از دست دادند و یا از وطن کوچ کردند. در یک کلام، انقلاب سال ۵۷ جهشی تاریخی به قهقرا و جهل و خرافه بود. و این طبیعی نبود.
اکنون بسیاری به بازنگری این واقعه پرداختهاند و اگر در آن نقشی داشتهاند به اشتباه خود پی بردهاند. اندکانی نیز هنوز هستند که به آن افتخار میکنند و از نگاه به خود در آینه زمان هراس دارند. انقلاب اسلامیایران، با محصولی که برآورده و تضاد آشکاری که با زمانه دارد بالاخره رفتنی است و ممکن است چند سال و ماهی بیشتر نتواند دوام آورد. ولی مرده ریگ آن برای سالها جامعه ایران را همچنان اسیر خود کرده است. ایرانی را که دیوانگانی به نام انقلاب به چاه انداختند، نه چهل و بلکه چهلهزارها اندیشمند و عاقل لازم است تا آن را از چاه بیرون آورند. و باکی نیست – این انبوه در بین نسل جوانی که در حال رشد است پیدا خواهد شد. این نسل نتیجه «انقلاب» را دیده و در تدارک نفی آن است. انقلاب» اسلامیضد خود را تولید کرده است، و آینده از آن ِ این «ضد انقلاب» است…
۱۱ بهمن ۱۳۹۲ – ۳۱ ژانویه ۲۰۱۴
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید