رفتن به محتوای اصلی

مبارزات منفي و مثبت ايرانيان با رژيم كه تداوم دارد؛ رژيم ايران در همه عرصه ها قافيه را باخت
28.04.2014 - 17:16

كارتان در واقعه درگيري زندانيان با مزدوران زندان رژيم عالي بود و همين بايد الگويي باشد براي مبارزات منفي و دامنه دار بعدي مان. منظورم هم زندانيان، هم زنان و خانواده هاي زندانيان، هم ساير زندانيان كه با اعتصاب و تراشيدن موي سر و صورت به آن پيوستند، هم دانشچويان و فعالان حقوق بشر و نهادهاي مدني ديگر و هم فضاي مجازي و هم مجالس و دولتمردان غربي به خصوص اروپا و آمريكا كه با تعامل و هم افزايي، اين واقعه را به بحراني ديگر براي رژيم ايران بدل كردند.

الگوي درست يك مبارزه منفي و حتي شروع يك جنبش در اين مبارزه، كامل بود و عوامل توأمان داخلي و خارجي با آگاهي و توانايي كامل با هم پاس كاري كردند و به هم پيوستند و طي ضرباتي پي در پي رژيم را عاجز ساختند. موج جديدي از مبارزات ما آغاز شده است. لازم است اين "مبارزات منفي و مثبت مان" را كه به تازگي ابعاد جديدي يافته، بيشتر توضيح دهم تا با همفكري، همافزايي و همراهي هم موثرتر و حتي موفق تر ظاهر شويم.

اول نبايد توقع داشته باشيم كه آهنگ ضربات دامنه دار ما به رژيم يكسان و ثابت باشد. هيچ قيام و مبارزه موفقي در جهان با آهنگ يكساني پيش نرفته و رشد نكرده است و مبارزاني كه اين نكته را درنيافته باشند، زود نااميد مي شوند و عمدتاً خسته شده و كنار مي كشند. مبارزات مسالمت آميز و مدني به همان دليل كه مفيد و بدون توسل به خشونت اند، طولاني، ريشه اي و گسترده اند؛ آنقدر گسترده و عميق كه گاه حتي رژيم ها متوجه دامنه اين تغييرات نمي شوند و زمينه اي كه در آن قرار دارند، تغيير مي كند و آنان مي مانند در مقابل كار انجام شده. پس ضرباتمان گاه بايد چون مشت هاي وارده به يك كيسه بوكس پياپي اما محكم باشند، گاه چون ضربات به يك گلابي بوكس، كوچك و سريع و بي وقفه باشند و گاه به نقاط ضعف ضربه وارد كنيم و در اين ميان بسيار پيش مي آيد كه بايد بدون ضربه تنها به رقص پا مشغول شويم و به جاخالي دادن اكتفا كنيم و از رژيم نفس بگيريم. آهنگ ضربات را مبارزان، وقايع و نوع تعاملات شان با داخل و خارج و ميزان و نوع مقاومت و همين طور اهداف مورد نظر و دستاوردهاي فراتر از آن مي سازند. مهم اين است كه اين دوي ماراتون را با دوي سرعت عوضي نگيريم.

دوم كه آن را بايد مهمترين بعد و بخش ناپيداي هر مبارزه اي به خصوص مبارزات منفي است، شكست دشمن در ذهن خودش است. هيچ دشمني از دشمني بيروني شكست نمي خورد، مگر اين كه پيش از آن در درون اش شكست خورده باشد. ما براي يادگيري زبان توصيه مي كنيم كه هر گاه كسي زبان را به سطحي در خود رسانده باشد كه خواب به آن زبان ببيند، او آن زبان را در خود اصطلاحاً "دروني كرده " است. شما زماني دشمن تان را شكست مي دهيد كه در خواب هاي شان نازل شويد. بازجويان در خواب ببينند كه از شما بازجويي سخت مي كنند، سياستمداران در خواب هايشان خود را در ليست سياه اتحاديه اروپا و نهادهاي بين المللي مشاهده كنند و مزدوران شان در خواب هايشان شاهد دستگيري و محاكمه شان باشند و تمام اين سختي زندگي در خواب هايشان چنان بازآفريني شود كه آزارشان دهد، شما از آن لحظه جنگ با بازجويان، مزدوران و سياستمداران را برده ايد و تنها بايد منظر تبعات آن پيروزي بنشينيد. هيچ كس توان تحمل چنين ضرباتي كاري را در روح و روانش ندارد و براي خلاص شدن از دست شان تنها دو راه دارد. يا در اين درگيري بيشتر غرق شود كه در آن صورت دو هيچ بازي را باخته است و يا با خواست شما كنار بيايد كه در آن صورت يك هيچ بازي را باخته است؛ مگر اين كه به طور كلي تغيير رويه دهد كه هر دو برنده ايد و آن بازي بازنده نداشته است.

سوم، اين شكست در درون را بسياري به غلط ناشي از عدم اتحاد داخلي يا رقيق بودن ضربات به دشمن خارجي يا كمبود ميزان قاطعيت مي دانند؛ كه نه تنها اشتباه است كه حتي عكس آن است، چون دقيقاً با استناد به همين نكات است كه دشمن شكست مان مي دهد، از جايي كه تصور مي كنيم، نقاط قوت ما است. هر برخورد قاطعي را به دو طريق مي توان شكست داد؛ اول برخورد محكم تر از طرف مقابل. دوم برخوردي نرم. در راه اول، اگر برخورد محكم تر مردم در مقابل رژيم با مشتي محكم تر جبران شود، منجر به تلفات و هزينه هاي بسيار مي شود و در شديدترين شكل اش مي تواند به جنگ داخلي منتهي گردد. پس براي اجتناب از آن بايد جاخالي داد تا مشت رژيم به ديواري محكم بخورد و بشكند؛ ديواري از جنس خودش. اسلام گرايان تروريست در خاورميانه امروز گرفتار چنين شكستي شده اند. راه دوم برخوردي نرم است كه ايرانيان در طول اين چهار دهه بهتر از هر كسي آن را اجرا كردند و تقريباً در همه عرصه هاي زندگي خصوصي و عمومي رژيم را شكست دادند و نيازي به توضيحي در اين زمينه برايشان نمي بينم. رژيم عرصه خصوصي را كه هرگز نداشته و با حمله به ميهماني ها و جشن هاي خصوصي مردم نتوانسته مانع از انواعي از معاشرت هاي مردم با يكديگر و زندگي شاد و پرچوش و خروش ايرانيان شود و عرصه عمومي را نيز با وجود بگير و ببندهاي متناوب و پر سر و صدا باز نتوانسته مطابق ميل اش سازد؛ چون قلب هاي مردم را نتوانسته در اختيار گيرد و تنها نفرت عمومي از حكومت و رهبران و عمال شان را گسترش داده است و جوانان و اكثر مردم تا چهره رهبران پيشين و امروزين را در رسانه ملي مي بينند، به سرعت مي گويند كه «باز اين آشغال اومد، كانالو عوض كن». سخنان مسخره و جمله سازي هاي مسخره تر پيشين دجال كبير را كه مي شنوند، از پدر و مادرهاي شان مي پرسند كه چگونه توانستند به جز خنديدن به ريش او، هيچ واكنش ديگري نسبت به دجال داشته باشند، چه رسد كه وي را به عنوان رهبر انقلاب بپذيرند و به محض ديدن تصاوير رهبران كنوني نيز اداي استفراغ كردن را بيرون مي آورند.

اما مبارزه مثبت بايد در كنار مبارزه منفي وجود داشته باشد و نه تنها مكمل آن كه از آن مهمتر و تأثيرات اش بسيار عميق تر و گسترده تر است و اكثراً مبارزات منفي طولاني اي موفق بوده اند كه به همراه مبارزات مثبت پيش رفته اند. مبارزه مثبت، نامحسوس، بدون تقابل محسوس و طي زندگي است. هيتلر تنها با مشتي آهنين سقوط مي كرد، بسياري از استعمارگران با مبارزات منفي كنار رفتند و مي روند. اما در چين هيچ كدام از اين راه ها جواب نمي دهد و تنها با مبارزه مثبت است كه تبتي ها و ساير مبارزان پيروز خواهند شد. وقتي كه انگيخته را خود تعريف كنند و پديد آورند. شايد لازم باشد با مثال هايي، موضوع را روشن سازم.

سال ها پيش در يكي از ميزگردها وظيفه دبيري را برعهدم گذاشته بودند و قرار بود كه طي مباحث جلسات، گفتگوها مستند شود و سپس نتايج و خروجي ها از آن استخراج گردد. قرار بر اين بود كه شركت كنندگان به نوبت نگارش گفتگوها را انجام دهند و اكثراً نيز از آن اكراه داشتند و طفره مي رفتند و ترجيح مي دادند تا در گفتگوها شركت كنند. شخصي در جلسه بسيار فعالانه در مباحث شركت داشت و اختلاف نظرات شديدي نيز با طرف هاي ديگر در ميزگرد پيدا كرده بود. به نيمه بحث نرسيده بود كه او جدل را رها كرد و گفت داوطلبانه بقيه مباحث را خودش مي نويسد و حتي وقتي قرار شد تا كار نگارش را به كسي ديگر بدهيم و او شايد خسته شده باشد، گفت كه نه خسته نشده و خط اش نيز خوب و خواناست و تا آخر خودش آن را برعهده مي گيرد. جلسه كه پايان يافت و فرصتي يافتم تا متون نگارش شده را مطالعه كنم، تازه دريافتم كه او چه كرده است! او به جاي نگارش مباحث طرف هاي ميزگرد، تمام آراي خودش را گزارش كرده بود و به جاي آن نوشته بود. انگار متوجه شده بود كه زورش با جدل با مخالفان جلسه نمي رسد و ناگهان فكر بكري به نظرش رسيد كه مي تواند انگيخته و خروجي كار را طبق ميل خودش كند و سرش را هم با بقيه درد نياورد. بعدها در ايران، نمونه هايي از اين مورد را زياد ديدم. جايي كه كاركنان، نه تنها روساي دولتي شان را قبول نداشتند، بلكه از ديدن شكل شان حال شان به هم مي خورد. اين ها هر توصيه روساي شان را نقد يا بحث نمي كردند، بلكه هر توصيه حتي مزخرفي را مي پذيرفتند و مي گفتند: چشم. اما بعد هر كاري را كه خودشان دوست داشتند مي كردند و عمدتاً نيز كاري بود كه درست عكس منظور يا انتظار مديرشان بود و بعد دور هم مي نشستند و به ريش رئيس شان مي خنديدند و عملاً نه تنها مديران را بي كاره و حتي كلافه مي كردند، بلكه اگر مديرشان چيزي نگفته بود، سنگين تر و بهتر بود، چون تا قبل از آن توصيه مدير دولتي، چه بسا به فكر كارمندان نيز نرسيده بود كه اين واكنش هاي مخالف پنهاني را در سازمان ساري و جاري سازند. كار هم كار يكنفرشان نبود كه روساي شان بتوانند با توبيخ يا تنبيه و حتي اخراج شان مشكل را حل كنند و كار دسته جمعي شان بود و روسا نيز نمي توانستند همه را اخراج كنند. بی سوادی و غیرمتخصص بودن مقامات و مسئولان به ویژه ملاها خود مزید بر علت شده است و آنان از انجام هر کار تنها ظواهرش را می فهمند و مقامات و کارکنان زیر دست شان نیز این را فهمیده اند و با کمی تبلیغات و ظاهرسازی به اطلاع شان می رسانند که دستورات شان دقیقاً اجرا شده است! همان گونه كه پس از جنبش سبز نيز ما ايرانيان چراغ ها را خاموش كرديم و بدون تلفات، تغييرات را در عرصه هاي عمومي كليد زديم و حتي تا چند ساعت از انتخابات رياست جمهوري و شوراها نيز مقصدمان را لو نداديم تا رژيم بدنبال شيطنتي ديگر براي مهندسي انتخابات نرود و درست چند ساعت به پايان انتخابات بود كه با يك غافلگيري ورق را برگردانديم. حالا پس از چهار سال نه تنها عرصه هاي عمومي دستمان است و رژيم حتي اعتبارش را نزد همان مطيعان چشم بسته گذشته اش از دست داده كه دولت و شوراهاي شهري سر كار آمده اند كه با شعارهاي جنبش سبز و قول به پيگيري شان رأي آورده و انتخاب شده اند و از دولت اصلاحات در گذشته نيز كاربلدتر و حرفه اي تر مي دانند كه چگونه با اقتدارگرايان مقابله كنند (دولت مي بايست بداند كه بايد بتواند در شرايط پرتنش كار كند و گرنه مثل اصلاح طلبان ناموفق خواهد شد؛ مردم بايد مدام مطالبات شان را از دولت بخواهند و دولت نيز به جاي در انتظار نشستن جهت بحراني ديگر كه توسط اقتدارگرايان كليد زده شود، بايد برطبق مطالبات مردم به جان اقتدارگرايان و ساير نهادهاي انتصابي رژيم بيفتد و اگر نمي توانددر اين شرايط كار كند، استعفاء دهد تا تكليف مشخص شود كه رژيم اصلاح پذير نيست و بايد "طي جهاد" سرنگون گردد) و مبارزات مدني ايرانيان نيز از جنبش سبز تاكنون بي وقفه ادامه داشته و روزي نيست كه كارگران كارخانه اي، دانشجويان دانشگاهي، خانواده زندانياني، اقوام و اقليت هاي معترضي در گوشه اي از كشور تظاهرات يا تعصن نكنند و اخبارشان هم توسط رسانه هاي بين المللي و اينترنت به خوبي منعكس مي شوند. حالا عمال و رهبران رژيم هر چقدر دوست دارند داد بزنند كه "انقلاب يا كودتا شده" و فتنه گران در اين سازمان يا آن نهاد، دوباره سر كار آمده اند و چنين و چنان مي كنند.

اين ها تنها "كنش ها و روش هاي" متنوع مبارزات بود كه ذكرشان گذشت و من در آينده از اهداف و به خصوص "منش هاي" متنوع مبارزات با مردم و ايرانيان سخن خواهم گفت.   

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

لاله موذن

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.