رفتن به محتوای اصلی

جنبش ملی-دموکراتیک آذربایجان به تنهایی پیروز نخواهد شد!
07.11.2010 - 09:08

آ. ائلیار

شکست سد حکومت

چرا آذربایجان درجنبش سبز فعال نشد؟

آقای حسین کرامت گرامی، جنبش ملی-دموکراتیک آذربایجان به تنهایی پیروز نخواهد شد. حکومت اینرا میداند. و میخواهد هیچ حرکتی با حرکت دیگر همگام نشود. تا بتواند به حیات فاشیستی خود ادامه بدهد. ولی کور خوانده.

در پیرامون پیامتان توجه شما را به نکات زیر جلب میکنم:

ا- در جنبش آذربایجان ما باید نظریات و ایده های خود را در نهایت حد روشن و دقیق فرموله کنیم. با مبهم گویی به جایی نمیرسیم. بیشتر نظریاتی که من از همزنجیران خود مطالعه میکنم ناروشن و غیر دقیق و مبهم اند. نوشته سیامک گرامی نیز از این خصلت مبرا نبود. ایشان از ملت ترک نام میبرند معلوم نیست جایش کجاست. برای من مکان آذربایجان جنوبی ست. آیا ایشان هم همین نظر را دارند یا منظورشان آذربایجان واحد است؟ یا سرزمین تاریخی توران و دنیای ترک مد نظرشان میباشد، معلوم نیست. اینست که ایده را باید دقیق و مشخص بیان نمود تا کج فهمی پیش نیاید. ما نباید برداشتهای پیش خود کنیم اینکار تولید اشتباه و بیراهه روی مینماید. و حکومت هم این شیوه را میداند.

2- در مورد جنبش دموکراسی خواهی هم من در همان نوشته توضیح داده ام این جنبش هدفش نفی دیکتاتوریست و ما نباید آنرا با حرکت اصلاح طلبان اشتباه کنیم. آقای رزمی اشتباهشان همین است. آنرا در لیبرالهای محافظه کار خلاصه میکند. به اصطلاح آقای امیرک. فقط « سبز ضنعتی» را میبیند.

«مردم با نخ های نامرئی اصلاح طلبان در خیابان ها به حرکت درنیامده بودند». نیروی محرکه این جنبش ، خورده جنبشهابودند. دانشجویان،جوانان، زنان،کارگران، بخشی از ملیتها، معلمان، و دیگر اقشار تحت ستم. حرکت اینان تا سرنگونی استبداد ادامه خواهد داشت.

3- جنبش ملی-دموکراتیک آذربایجان به تنهایی پیروز نخواهد شد. حکومت اینرا میداند. و میخواهد هیچ حرکتی با حرکت دیگر همگام نشود. تا بتواند به حیات فاشیستی خود ادامه دهد. ولی کور خوانده.

4- جنبش متحد ملی دموکراتیک خلقها، جنبش دموکراسی خواهی و عدالت طلبانه سرتاسری، اپوزوسیون مترقی، همه متحداً ، با اعتصابات سراسری ، و حرکت چندین میلیونی در خیابان، از طریق تسخیر نهادهای قدرت رژیم به اجبار، تومار استبداد را درهم خواهند پیچید.

5- این راهی ست در خدمت رهایی خلق آذربایجان جنوبی از استبداد، ستم ملی، و تعیین سرنوشت سعادتمندانه خود.

6- هر راهی که، و به هر نامیکه، این نیرو های نفی دیکتاتوری را از یکدیگر جدا کند باعث ادامه حیات حکومت فاشیستی ست و انحراف و کبجراهه ای بیش نیست.

7- فعالین آگاه جنبشها اهمیت رهاییبخش این مسایل را عمیقاً درک میکنند و در راه همگامی جنبشها چه در داخل و چه در خارج به جان میکوشند. هیچ واهمه ای هم از اعمال سیاستهای تفرقه گرانه حکومتیان در میان جنبشها ندارند. سد پوسیده حکومت خواهد شکست و دقیقاً هم به دست همین نیرو های نامبرده از بین خواهد رفت.

ساغ اولون

حسین کرامت

درمیانه بحث هاي آقايان سيامک و ائليار بعضي مسائل مطرح ميشود که انصافا نميشود بسادگي از کنار آن گذشت. منظورم در اينجا مشخصا آخرين کامنت آقاي ائليار است که با عنوان “پرسشهایی از آقای تبریزلی سیامک “ حاوي 13 سوال ميباشد. اگر نام بالاي اين سوآلات نبود و اگر آقاي ائليار در کامنت قبلي خود آن مطالب عميق را در مورد ستم ملي نگفته بودند و اگر اين جمله از ايشان نبود که “چرا که میاندیشم در ایران راه دموکراسی از راه رفع ستم ملی میگذرد. ستم ملی یی که در حقیقت جنایت علیه بشریت است. این ستم هم قاتل روح است و هم قاتل جسم.آنکه این ستم را با تمام تار و پودش نچشیده بسیار سخت است که پی به ماهیت ویرانگر

آن ببرد. در ایران هیچ حکومت دموکراتیکی نمیتواند ادعای دموکراتیک بودن بنماید بدون آنکه مردم را از چنگال این هیولای دهشتناک رهایی بخشد. “ فکر ميکردم که اين سوالات از قماش همان “سر کار گذاشتن” هائي است که معمولا در بحث ها بصورت انحرافي مطرح ميشود. اگر به این سوالات دقت کنيم بيشتر به نظر ميرسد کسي از خارج از جريان عمومي حرکت، اين هارا مطرح کرده و بعضا حتي لحن اتهامي نيز بدان داد ه است. اينکه آقاي سيامک به خواهد اين مباحث را باز کند و دوباره به موضع بوقورت برگردد و جواب بدهد که “نماد بوزقورد اولین بار در داخل کی و کجا و چگونه مطرح شد؟” و از اين جواب آقاي ائليار به کجا ميخواهد برسد من داخلش نميشوم اما يک کامنت کلي براي آقاي ائليار دارم و آن اينکه اگر معترفيد که “در ایران هیچ حکومت دموکراتیکی نمیتواند ادعای دموکراتیک بودن بنماید بدون آنکه مردم را از چنگال این هیولای دهشتناک رهایی بخشد” پس به اين نيز بايستي اعتقاد داشته باشيد که راه رهائي|ين مردم از چنگال اين هيولاي دهشتناک از همين مبارزه با راسيسم ميگذرد و هر کس که به اين مبارزه باور ندارد و يا آنرا در حال حاضر ضروري و در اولويت نميبيند، بنا به گفته خود شما بايستي در دموکرات بودن وي شک کرد.

من در پاي مقاله آقاي رزمي نوشتم که تحليل ايشان در مورد جنبش سبز با نگاه هاي رومانتيک و بعضا سطحي ديگران به اين جنبش از اساس متفاوت است. اينک نيز از يک زاويه ديگر همين را در مورد اين بيان آقاي ائليار که “در ایران هیچ حکومت دموکراتیکی نمیتواند ادعای دموکراتیک بودن بنماید بدون آنکه مردم را از چنگال این هیولای دهشتناک رهایی بخشد” ميگويم و به جد معتقدم که هر حرکتي و هر جنبشي که به اين مساله نپردازد نه تنها دموکرات نيست بلکه سد راه جنبش دموکراسي خواهي مردم هم عمل ميکند. اينکه آنهائي که برخورد رومانتيک به جنبش سبز نشان ميدهند در ذات تفکر آزاديخواهي خود صداقت دارند يا ندارند مساله اصلي نيست. مهم اينست که آيا نتيجه کار آنچيزي است که مطرح ميشود يا نه.

نتکه قابل تامل در سوالات آقاي ائليار اينست که ايشان بيشترين سوالات خود را به نحوي مطرح کرده اند که ناخوداگاه به مجموعه تمايلات غالب در حرکت ملي آذربايجان ميتواند لکه بنشاند. از آن طرف از جنبش های مرکز گرا نيز بصورتي ميگويند که پس از آن همه افتضاح دراستراتژي و تاکتيک اشان گویا دو باره آنرا به نحوي دخيل در جنبش دموکراسي در ايران نشان میدهند.

بنظرمن مفید آن خواهد بود که بجاي شک و شبهه انداختن در اهداف دموکراتيک حرکت ملي آذربايجان، به مسائل مدعيان دموکراسي ملت فارس که زير نام ايران خيمه زده اند بپردازيم. هر چه باشد ملت آذربايجان بار ها و بخصوص در کنفرانس آمستردام و بصورت رسمي و باحضور همه جناح هاي مطرح از جمله فدراليستها و استقلال طلبان- از هر دو طيف چپ و راست- ، در دوازده ماده خواسته ها و اهداف خود را اعلام کرده اند. اما بيائيم صادقانه و بدون احساسات به بررسي جنبش سبز از زاويه اهداف دموکراتيک بپردازيم و اگر نور اميدي در آن ديديم آنرا ذکر کنيم . وقتي ميگوئيم که “آیا فکر میکنید جنبش سبز از آن جناح اصلاح طلب بود، بدنه آن با رأسش تفاوتی نداشت؟ “ آنرا بشکافيم که راستي بدنه اش آيا تفاوتي با راسش داشت يا نه و اينکه اساسا در راسش چه جرياناتي بودند و آيا بدنه که بعضا از راس فاصله ميگرفت در چه جهتي سير ميکرد. اگر بحث امپرياليسم را مطرح ميکنيم ببینیم مثلا آيا اين راس یا بدنه جدا شده از راس بود که ميگفت “اوباما يا با اونا يا با ما” و “نه غزه، نه لبنان جانم فداي ايران" . اگر بدنه اين ها را ميگفت آنوقت بحث کنيم که آن بدنه که پس از تظاهرات چند روز اول در صحنه ماند و در خيابانهاي شمال شهر تهران سنگر بندي کرد، چه ماهيت طبقاتي داشت و اساسا چه ميخواست و اين خواست تا چه حد دموکراتيک بود و يا نبود. و بعد بحث کنيم که پس از اين همه رويداد، آيا سياست گره زدن جنبش سکولار و مترقي آذربايجان به حرکات تماميت خواهان ايراني از قماش اصلاح طلبان، سکولارهاي پاسارگادي و مشابهات آن چه کمکي به مبارزات مردم ميتواند بکند. بجاي زير سوال بردن جنبش آذربايجان که شفاف است و اهداف آن فرموله شده و در عمل هم همه بدان پايبندند، بيائيم از کرامات جنبش هاي به اصطلاح ايراني حرف بزنيم و اگر بحث امپرياليسم را مطرح ميکنيم به ببينيم ارگانهاي اين امپرياليسم از کدام حرکات هواداري ميکنند و اينکه آيا کلمه اي از جنبش آذربايجان و کنفرانس آمستردام د راين ارگانها گفته ميشود يا نه. به بينيم ارگانهاي وابسته به اينها هر هفته به کي ها جايزه ميدهند و بورس هاي سخاوتمندانه اعطا ميکنند و در مقابل کدام سازمانهاي حقوق بشري هستند که در سخت ترين شرائط مادي و صرفا با فداکاری فعالان خود بدنبال مطرح کردن درد و رنج اسير شدگان آذربايجاني هستند تا صداي مبارزه آنها را در ميان بايکوت عمومي به جائي برسانند .

باز هم تکرار ميکنم اگر آقاي ائليار اين کلام گهر بار را نگفته بود که “در ایران هیچ حکومت دموکراتیکی نمیتواند ادعای دموکراتیک بودن بنماید بدون آنکه مردم را از چنگال این هیولای دهشتناک رهایی بخشد” طبعا سوالات ايشان هم قابل اعتنا نميبود، اما اگر مدافعان صديق آزادي واقعي گول دام گستري حريفان را بخورند و به جاي افشا ماهيت مدعيان، به کار سياه نمائي يک جنبش سربلند مدني بپردازند از حريفان چه انتظاري ميشود داشت؟

آ. ائلیار

جنبش های اجتماعی

جنبش های اجتماعی و مبارزه ی مردمی. نوشته: امیر ک. اما فرودستان جامعه ی جهنمی موجود طرح ریزی برنامه ای دیگر را در دستور کار خود دارند. برنامه ای که رهایی آنان را از این بندهای آهنین ستم طبقاتی، جنسیتی و قومیتی امکان پذیر کند. برنامه ای که به سلطه ی سلطه گران خاتمه دهد و نه تنها سیاست، بلکه اقتصاد، فرهنگ و کلیت جامعه را دموکراتیزه کند.

جنبش های اجتماعی و

مبارزه ی مردمی

امیر ک.

آشکار است که روش های حکومت و روش های اصلاح

طلبان حکومتی دگرگون شده است.

نخست؛ باند احمدی نژاد-خامنه ای در ارزیابی نخستین

خود می اندیشیدند که جنبش اعتراضی مردمی توسط

اصلاح طلبان سازماندهی و هدایت می شود. در نتیجه

با دستگیری های گسترده از رهبران و فعالین نهادها و

سازمان ها و احزاب آنان، می پنداشتند که موتور محرک

حرکت های خیابانی را از کار انداخته و جنبش را خاموش

کنند. این دستگیری ها هیچ تأثیری بر جنبش مردمی

نداشت. به این دلیل ساده که مردم با نخ های نامرئی

اصلاح طلبان در خیابان ها به حرکت درنیامده بودند که با

قطع شدن این ارتباط، حرکتشان متوقف شود.

دوم: مغز علیل فاشیستی حاکم بر ایران، بعد از ماهها

متوجه شد که موتور محرک جنبش خیابانی مردمی

در ایران مشارکتی ها و سازمان مجاهدین انقلابی ها

و روزنامه نگاران حسابگری چون قوچانی و محاقلش

نیستند. در نتیجه سیاست سرکوب خود را تغییر داد. آنها

از دکورهای سیاست ظاهری متوجه سطح عمیق تری از

اجتماع شدند. جوانان و شبکه ها و فعالینی که در جنبش

های زنان، کارگری، دانشجویی سالها مشغول فعالیت بوده

اند و بدلیل دغدغه های اجتماعی، استقلال از احزاب

حکومتی، و هواداری از مطالبات سرکوب شدگان، بافت

ضعیف اما حیاتی ای از جامعه را قوام داده اند که تلاش

داشته است فضاهای حیاتی بیشتری را برای فرودستان

تسخیر کند و در مقابل تعرضات فاشیستی حاکمیت به

قلمروهای مختلف اجتماعی بایستد. این لایه هدف جدید

نیروهای اطلاعاتی و امنیتی هستند. آنها می کوشند

راهبرد اشتباه خود در مقطع اولیه را اصلاح کنند. آنها

اصلاح طلبان را آزاد می کنند و جوانان غیر وابسته به

احزاب و سازمان های آنان را دستگیر می کنند، احکام

زندان بلند مدت می زنند، مورد تعقیب و آزار قرار می

دهند و بدین ترتیب تلاش می کنند بخش مهمی از موتور

محرکه جنبش خیابانی را متوقف کنند. رویکردی که در

عین حال باعث می شود همین لایه ی پراکنده و متکثری

که در سطوح خرد احتماعی فعال بود، متوجه اهمیت فزون

تر سازمان یافتگی و همکاری و تعامل بیشتر شود و انتقاد

و کنشگری محلی و خرد خود را به کنشگری و نقادی

کلان اجتماعی پیوند دهند و به دلیل پیوند های عمیق

تر با اجتماع، لایه های وسیع تری از جامعه را به صورت

مؤثرتر به مبارزه با نظام حاکم پیوند دهد.

سوم: آنچه «صنعت سبز » می نامیم و می کوشد خود

را در قامت رهبر و سازمانده جنبش مردمی بنمایاند، و

از مبارزات مردم در خیابان برای بازآرایی خود در ساخت

حاکمیت استفاده برد، دچار بحران جدی است. اگر چه

آنان دیگر زیر فشار امنیتی ماههای اولیه اعتراضات قرار

ندارند، اما مشکل آنها اینجاست که جناح حاکم نیز ارزیابی

دقیق تری از وزن آنها در جنبش مردمی به دست آورده و

درنتیجه قدرت آنها در چانه زنی و مذاکره به شدت افت

کرده است. آنها مجبورند برای سنگین کردن وزن خود به

روش های نوینی دست بزنند. تنها در این اواخر است که

ناگهان صحبت از این می شود که بایست صاحبان صنایع

سبز توجهی به مطالبات کارگران، و یا زنان داشته باشند.

پیش از این آنها یکصدا بودند که در جنبش عمومی مردمی

هیچ شعار و مطالبه ای جز رأی من کجاست مطرح نشود.

آنان با اندوه و کینه به گسترش شعارها و مطالبات می

نگریستند. آنها همه را به سکوت در جهت وحدت دعوت

می کردند. اما اکنون قرار شده است چند کلمه ای در دفاع

از حق کارگران، چند کلمه ای درباره زنان، و چند کلمه ای

درباره خلق های تحت ستم بگویند. آنها به نیروهای این

جنبش ها نیاز دارند تا آنها را برای گرفتن امتیازاتی هزینه

کنند. روش های آنان تغییر کرده است، اما بی ارتباطی

آنها با جنبش ادامه دارد. گرچه محصولات «صنعت سبز »

همچنان برای پوشاندن برهنگی ها زرورق تولید می کند.

کارگران، زنان و سرکوب شدگان

کارگران، زنان، و دیگر سرکوب شدگان سالهای اخیر نقش

تعیین کننده ای در تحولات جاری ایران رقم می زنند.

راهبرد حاکمیت در مقابل این نیروی محرکه ی تحولات

اخیر، حذف، سرکوب خشن، دار و درفش و بگیر و ببندِ

فعالین مسائل کارگری، زنان، خلق های تحت ستم، و

دیگر گروه های تحت ستم اجتماعی است. جناح محذوف

حاکمیت اما متوجه شده است که به جلب نظر فعالین این

جنبش های اجتماعی نیاز دارد. آنها تلاش می کنند این

جنبش های سرکوب شدگان را به دنباله های خود بدل

کنند تا غول آسا تر جلوه کنند و سهم از دست رفته ی خود

را درمیان سرکوب کنندگان بازیابند.

اما مشکل اصلی آنها این نیست که اصلاح طلبند در زمانه

ای که مردم دگرگونی ریشه ای می طلبند. مشکل اصلی

آنها این است که بخشی از طبقه حاکمند. بخشی از سلطه.

آنها می خواهند زنان را در صفوف خود به حرکت درآورند

در عین اینکه سلطه مردان بر زنان به خطرنیفتد. آنها می

خواهند کارگران را در سویه ی خود گردآورند بدون آنکه

سلطه اقتصادی خود را متزلزل کنند.

برنامه ای که منافع سلطه گران و سرکوب شدگان را

همزمان در خود داشته باشد وجود ندارد. کارگرانی که

برای رهایی خود به میدان می آیند، منافعی متضاد با

سرمایه داران و تاجرانی دارند که خواب های رنگین برای

دور جدیدی از غارت و بهره کشی می بینند. زنانی که

برای رهایی خود مبارزه می کنند، نظام های فرهنگی و

اجتماعی مسلط را مانعی مهم در شکوفایی انسانی خود

می بینند.

«صنعت سبز » می کوشد برنامه ای تولید کند که جنبش

های کارگری، زنان، و دیگر سرکوب شدگان را به نفع چانه

زنی خود در برقراری تعادلی دوباره در نظام مستقر به کار

گیرد.

اما فرودستان جامعه ی جهنمی موجود طرح ریزی

برنامه ای دیگر را در دستور کار خود دارند. برنامه ای که

رهایی آنان را از این بندهای آهنین ستم طبقاتی، جنسیتی

و قومیتی امکان پذیر کند. برنامه ای که به سلطه ی سلطه

گران خاتمه دهد و نه تنها سیاست، بلکه اقتصاد، فرهنگ و

کلیت جامعه را دموکراتیزه کند.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.