رفتن به محتوای اصلی

چه کسانی را می توان رهبر نامید
07.09.2010 - 19:01

در شرایط حاد کنونی کشورمان لزوم به دانستن مفاهین اولیۀ مبارزاتی برای تحلیل مسائل جاری و داشتن افقی روشن از اهمیت ویژه ای برخوردار است. بخصوص آنکه نسل جوان در پی سانسور و اختناق جمهوری اسلامی قادر نبوده و نیست منابعی را برای بالا بردن سطح آگاهی خود دردست داشته باشد.

نسل به جا مانده از دهۀ شصت که با مفاهیم سیاسی درگیر بوده و می توانست تجارب خود را به نسل های بعد انتقال دهد به فعالیت های محفلی و خود محوری خود همچنان ادامه داد و می دهد بدون آنکه سعی در گرفتن ارتباط با نسل جوان کند. از طرفی تحریف ها و سمپاشی های طرفداران رژیم گذشته حاکی بر اشتباه بودن حرکت مردم در سال 1357 و روی کار آمدن رژیم کنونی نوعی سرکشی و نافرمانی را در نسل جوان باعث شده که بدون هیچگونه تجربۀ مبارزاتی، تحلیل منطقی و دیدگاهی درست در پیدا کردن برون رفتی از این بحران دچار سردرگمی شده است.

اشتباهات بزرگ نسل جوان در انتخاب رهبر، تاکتیک های مبارزاتی و پافشاری مستمر و بدون منطق آنها بر سر مواضع خود کلاف پیچیده ای را باعث شده که خودش را نیز در یک بن بست قرار داده.

یکی از مسائل مبرم، حذف یک اصل مهم مبارزاتی است و آن بکارگیری عناصر فرعی مثل کامپیوتر و تلفن همراه به جای حضور فیزیکی در میدان عمل و مبارزه است بودن آنکه دانسته شود از قیام اسپارتاکوس بمثابه اولین قیام بشری بر علیه ظلم تا جنبش مردم ایران در سال 57 که یکی از آخرین آنها بود حضور مردم در میدان واقعی مبارزه و نه دنیای مجازی اینترنت و پیامک کار را یکسره کرده و می کند. گفتنی است که بسیاری از رهبر نماهای فعلی سعی در نگاه داشتن جنبش مردم در همین سطح را دارند.

اما اساسی تر از مقولۀ یاد شده انتخاب رهبر است که در ذهن نسل جوان صورتی بکل سوای چیزی که باید باشد، گرفته طوری که هر قسر و گروهی رهبری را برای خود برگزیده بدون آنکه بداند رهبری چه خصوصیاتی باید داشته باشد. این نسل لازم است بداند که چنین روشی در انتخاب رهبر جز ایجاد اشتقاق در صفوف خود عایدی دیگری ندارد.

البته تنوع در ایدئولوژی مسئلۀ غیرقابل حلی نیست و برای آن می شود شورای رهبری تشکیل داد و برنامه های ضروری را تحت عنوان اشتراک عمل ارائه کرد. اما این شورا از چه افرادی تشکیل می شود خود سوال مهمی است. از طرفی جدایی اینچنینی در میان افرادی که خود را رهبران اپوزیسیون می نامند نه تنها کاری را از پیش نمی برد بلکه آب به آسیاب جمهوری اسلامی می ریزد و دست آن را رای سرکوب آسانتر مردم باز می گذارد.

اولین اشکال اساسی در این رابطه شعار سراسر بی محتوای " این جنبش رهبر لازم ندارد" است و یا "همۀ مردم رهبر هستند". بدون آنکه دانسته شود نقش رهبر چه هست و وجودش تا چه اندازه لازم و حائز اهمیت است. هیچکس دانشمند ویا انقلابی به دنیا نمی آید. هرجا سخن از تعلیم می آید نقش راهنما انکار ناپذیر است.

یکی از اصولی ترین نقش های رهبری جهت دادن و مدیریت افکار جامعه و حول اصول مبارزاتی و انگیزه های مردم برای پیشبرد جنبش مردم می باشد که آن را هر مدعی نمی تواندبه عهده گیرد چه برسد که به انجام برساند. مضاف آنکه داشتن نبوغ رهبری خصوصیتی است که در هر فردی پیدا نمی شود. از طرفی بسیاری از گروهها و سازمانهای سیاسی نیز بخاطر انحصارطلبی، پایگاه طبقاتی و فکری از آنکه مبادا در رهبری آیندۀ ایران جایگاهی نداشته باشند به این اغتشاش و نابسامانی فکری دامن می زنند و ایران دمکراتیک فردا را فدای نبود احتمالی خود در طیف رهبری می کنند. مواضع سلطنت طلبان، سازمان مجاهدین خلق و گروههای افراطی چپ مثل حزب کمونیست کارگری از این جمله اند.

در واقع رهبری باید خط مشی اصولی را دنبال کند تا بتواند منافع تمامی مردم و کشور را در نظر بگیرد. شناخت دمکراسی یکی از اصول اولیۀ مبارزه و یکی از راههایی است که می توان از آن استفاده کرد تا سره را از ناسره باز شناخت. می توان مدعیان دروغین رهبری را بوسیلۀ آن بکناری گذاشت و افشا کرد. با شناخت از دمکراسی پی می بریم که چه کسانی با چه زمینۀ فکری و طبقاتی می توانند آن را برای مردم مطالبه کنند.

در این رابطه یکی از اساسی ترین نقطه گذاریها مقولۀ خذف ارگانهای سرکوب کنونی در رژیم آیندۀ ایران است. ارگانهایی چون ولایت فقیه (چه فردی و چه شورایی)، مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای نگهبان، خبرگان رهبری و شورای عالی امنیت ملی و نظایر اینها. بنابراین افرادی که آینده ای را بدون حذف ارگانهای مذکور مطرح می کنند نه تنها خواستار تغییرات اساسی در ساختار رژیم نیستند بلکه تداوم رژیم را نیز در برنامۀ کار خود دارند. این افراد از جریان پویای یک جنبش واقعی بکناری گذاشته خواهند شد. بهتر است بدانیم بالاترین ارگان قانون گذاری در کشور مجلس شورای ملی خواهد بود که نمایندگان واقعی مردم در آن گرد هم می آیند.

این قدم آسان اما بزرگی در راستای مشخص کردن خطوط کلی جناحهای مختلف است. اما هرچه جلوتر رویم تشخیص این جناح بندیها به این آسانی نخواهد بود. زیرا چه بسیار گروههای سیاسی فعالیت داشته و دارند و حتی کشته هم در راه آرمان خود داده اند و بنام توده، خلق، ملت و کارگرابراز وجود می کنند و مدعی نیز هستند. در این مرحله سطح آگاهی مردم باید چنان بالا رود که بتواند اینها را نیز از صفوف واقعی جنبش و رهبری آن متمایز کنند و این تنها در سایۀ تحلیل درست و آگاهانه خطوط سیاسی این دستجات است که میسر می شود.

دیگر مقوله ای که بسیاری از رهبر نماها برای تثبیت خود بر آن تاکید دارند پیشینۀ افراد به عنوان رهبر است که متاسفانه بصورت حربه ای در دست فرصت طلبان قرار گرفته تا برای خود ادعایی داشته باشند. بدین معنا که هر فردی در راستای مخالفت با رژیم کتابی نوشته، مدتی را در زندان بوده، و شاید هم شکنجه شده، دست به اعتصاب غذا زده، مقاله ای نوشته و برنامه ای اینترنتی و یا تلویزیونی داشته و کتابی را منتشر کرده حائز شرایط رهبری است. مفهومی بواقع اشتباه که انحرافات و ضربات مهلکی را می تواند به جنبش وارد کند چرا که دیدگاهها را بطور کامل نسبت به رهبری واقعی به گمراهی می کشاند. بنابراین فعالیت اینگونه افراد در حد یک مخالفت می باشد که حتی فاصله زیادی با یک فعالیت سیاسی می تواند ئاشته باشد. چو نیک بنگریم تمامی موارد بالا را مردم عادی هم که به نوعی وارد مبارزات سیاسی شده اند تجربه کرده ند.

جالب اینجاست که بسیاری از این حرکات نه تنها در مخالفت با رژیم نمی باشد بلکه موضوع تقسیم قدرت و به ضعف کشاندن جناح دیگری از حاکمیت بوسیلۀ جناح دیگر آن است.

نمونۀ دیگری از این انحراف بیان اصطلاح رهبری موقتی یا رهبری مقطعی و همچنین رهبری جنبش از خارج ایران است. جای توضیح است که یک رهبری واقعی از ابتدای جنبش در میان مردم هست و حضورش همیشه حس می شود. یک روند مستمر و دائمی که مسائل را تا آخرین لحظه دنبال می کند تا کار را به انجام رساند.

اگر فرض کنیم که مسائل بالا می تواند در رهبری جای بگیرد، می توانیم مدعی شویم که اکنون در سراسر دنیا هزاران رهبر انقلابی وجود دارد و حال می بینیم که چنین نیست. برای رهبریت یک جنبش سیاسی – مردمی علاوه بر داشتن آگاهی، شناخت، تحلیل گری، بینش و مدیریت، نبوغ نیز ضروری است.

در بسط این مقوله می توان گفت که حتی افرادی که سالها مبارزه سیاسی کرده اند و درراس سازمان و حزبی قرار داشته اند به سبب مسائل عنوان شده نمی توانند عنوان رهبری را بدنبال کشند. ممکن است این شخص در راس یک جریان سیاسی قرار داشته باشد و سالها نیز با خطر دست و پنجه نرم کرده باشد اما بدور از توده ها عمل کند و یا بدون آگاهی و درک صحیح از شرایط عینی و ذهنی جامعه تحلیلهای کاملا اشتباه و گاه ضد مردمی اتخاذ و خط مشی کاملاّ انحرافی مثل سازش با مستبد را دنبال کند و یا با تصمیم های نادرست تلفات مردمی را بالا ببرد.

چنین مواضعی بواقع نه می توانند به خاطر اتخاذ تاکتیک های نادرست جنبش را به جلو هدایت کنند و نه با دیگر خطوط در اپوزیسیون به وحدت عمل برسند و نه از طرف مردم به عنوان رهبر شناخته شوند. به همین رو تنها سیاسی بودن نیز نمی تواند فاکتورهای رهبری را مشخص کند.

وجود تمام شرایط رهبری و داشتن مجموعۀ این امتیازات است که یک رهبر در روند مبارزات مردم خود را به توده ها می شناساند و مردم نیز او را به عنوان رهبر انتخاب می کنند. این رهبر در میان مردم است و از میان آنها نیز بر می خیزد. با نبوغ خود تاکتیک های رژیم را شناسایی و در برابر آنها تصمیم مقتضی را اتخاذ می کند و نه تنها جنبش را از زیر ضرب خارج می کند بلکه آن را نیز به پیش می برد.

با چنین شرایطی می بینیم که رهبری چه وظیفۀ بزرگ و خطیری است و این نیست که هرکس خودش به خودش عنوان رهبری را اعطا کند.

چو نیک بنگریم رهبری پل صراطی است از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر که هر کسی را یارای عبور از آن نیست بخصوص در شرایط حاد و بسیار پیچیدۀ ایران کنونی.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.